ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

درآمیختگی دینِ حکومتی و ورزش

پدرام سمیعی − در آمیختگی دین و سیاست ورزشی در ایران برآمده از درآمیختگی دین و حکومت است. این نکته اساس تبعیض جنسیتی در عرصه ورزش است.

ماده چهار فیفا

عصر روز سه‌شنبه ۹ فروردین تیم فوتبال ایران در مقابل بحرین به‌پیروزی رسید و به راحتی به جام جهانی صعود کرد. اما این پیروزی بیشتر از این‌که کام همه‌ی ایرانیان را شیرین کند، حاشیه‌ای داشت غلبه‌کننده بر متن. مقامات از حضور زنان در استادیوم فوتبال مشهد جلوگیری کردند. گزارش شده باوجود این‌که دوهزار بلیت به زنان فروخته شده بود، مقامات انتظامی با گاز فلفل زنان تماشاگر ایرانی را متفرق کرده و مانع از حضور آنان برای تماشای مسابقه‌ی فوتبال شدند. ویدیویی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده که نشان می‌دهد در برخورد با زنان در مقابل استادیوم مشهد از اسپری فلفل استفاده شده است، مقابله با زنانی که قصد تماشای بازی ایران و لبنان را داشتند و پشت در ورزشگاه ماندند (لینک).

طبق ماده چهار سیاست های فیفا، هرگونه تبعیض علیه افراد به دلیل جنسیت «اکیدا ممنوع و مجازات آن تعلیق یا اخراج» است. زنان ایرانی مدتهاست در تلاش برای اجرای این سیاست بوده اند. از کمپین روسری سفید» در سال ۱۳۸۴، ماجرای غمگین «دختر آبی» در سال ۹۸؛ رنی که از حکم قضایی شش ماه زندان برای بدحجابی و ورود به ورزشگاه آزادی به قدری خشمگین شده بود که خودسوزی کرد، در بیمارستانی در تهران درگذشت (لینک). هرچند در در مسابقه فوتبال روز ۷ بهمن۱۴۰۰ میان ایران و عراق در ورزشگاه آزادی، تعدادی از زنان بالاخره توانستند به ورزشگاه راه بیابند. با این‌حال گزارش‌ها نشان می‌دهد که  حضور زنان برای تماشای این رقابت حضوری گزینشی بود. برای مسابقه نه به راحتی به  شهروندان زن بلیت فروخته شده بود و نه اطلاع‌رسانی درستی صورت گرفته بود. عکس‌ها و گزارش‌ها منتشر شده از حضور زنان در این دیدار این گمان را تقویت می‌کرد که این یک حضور فرمایشی برای دور زدن فیفا است (لینک).

مذهبِ حکومتی در عرصه ورزشی که قرار است مردمی باشد

عصر روز پنج‌شنبه ۲۶ اسفند، تیم فوتبال پرسپولیس در مسابقه بارقیب دیرینه‌اش استقلال به تساوی رسید. بازی در شب قبل از نیمه‌ی ماه قمری شعبان، همزمان با سالروز تولد امام دوازدهم شیعیان برگزار می‌شد. زمین مسابقه پر بود ازپارچه‌نویس‌ها و علایمی که نیمه‌ی شعبان را تبریک می‌گفت. قبل از مسابقه یک مراسم کوتاه که در قاموس رایج مذهبی به آن «مولودی» می‌گویند برگزار شد. همه‌ی بازیکنان و کادر فنی باشال سبزی به زمین آمدند که به‌مناسبت سال‌روز تولد امام آخر شیعیان طراحی شده بود. حتی بازیکنان غیر ایرانی را وارد این بازی کردند. استفاده‌ی حکومت ایران از ورزش برای تبلیغ مذهب موردپسندش را چه‌طور باید تفسیر کرد؟ 

همه‌ی بازیکنان با داوران با شال سبزی که تولد امام آخر شیعیان را تبریک می‌گفت به زمین آمدند
همه‌ی بازیکنان با داوران با شال سبزی که تولد امام آخر شیعیان را تبریک می‌گفت به زمین آمدند

در کشورهای مختلف از مداخله‌ی سیاست در ورزش به کرات و از پیوند ورزش و دین هم گاهی سخن رفته است. در موردی چون ایران، درهم‌آمیختگی عمیق، دستوری و حکومتی دین (و فقط یک دین و یک تفسیر خاص از آن) در ورزش همان مداخله‌ی سیاست در ورزش است که اینجا وجه ایدئولوژیک آن به صورت دینی ظاهر می‌شود.

حکومت ولایی ایران از هر ابزاری برای انتشار کیش مورد پسند خود استفاده می‌کند. ورزش هم از این دخالت در امان نیست. حکومت از ورزش‌کاران به‌عنوان ابزار استفاده می‌کند، از بازیکنانی که گاه مجبورند بازیگر نمایش سیاسی هم باشند و نقشی را که برایشان مشخص شده ایفا کنند.

اخیراً تیم‌های باشگاهی ایران برای مسابقات جهانی به مشکلاتی برخورده‌اند. کنفدراسیون جهانی فوتبال نمی‌پذیرد که این تیم‌ها دولتی باشند. راه‌حل حکومت ایران تغییر ظاهر است. تیم‌های فوتبال قرار است دیگر مستقیماً توسط دولت و وزارت ورزش اداره نشوند. هرچند بسیار بعید است که قرار باشد کاملاً خصوصی و بدون دخالت حکومت ایران به کارخود ادامه دهند. ورزش، همانند بسیاری حوزه‌های دیگر، گروگان حکومت است و باید آن‌طور رفتار کند که حکومت می‌خواهد. مثلاً ورزش‌کاران ایران حق مسابقه با حریفان اسرائیلی را ندارند، چون حکومت این‌طور می‌خواهد. ورزش‌کاران زن باید لباس مورد پسند حکومت را بپوشند، حتی اگر این لباس برای آنان مشکل ایجاد کند.

انحصار دو پله‌ای حکومت

مارک استاف، استاد علوم رسانه در دانشگاه آمستردام است. اومدت‌ها درباره‌ی رابطه‌ی ورزش و رسانه تحقیق کرده و در این زمینه مقالاتی منتشر کرده است. استاف چند سال است که کلاسی به نسبت پرطرفدار درباره‌ی رابطه‌ی ورزش و رسانه برای دانشجویان کارشناسی ارشد علوم رسانه دایر کرده است. استاف معتقد است چیزی که درایران اتفاق می‌افتد باید تعبیری داشته باشد فراتر از درهم آمیختگی ورزش و دینِ حکومتی. به عقیده‌ی او اگر مسابقات ورزشی قرار نباشد از تلویزیون دولتی ایران پخش شوند، حکومت ایران هم علاقه‌ای به نشر پروپاگاندای مذهبی خود هنگام پخش سراسری این مسابقات نخواهد داشت. استاف معتقد است ساختار مسابقات ورزشی در اصل برای رسانه طراحی شده است.

به باور استاف این ورزش نیست که قربانی نشر دین حکومتی شده است. با توصیف او به‌نظر می‌رسد نباید ورزش را برای درهم آمیختگی‌اش با دینِ حکومتی بررسی کرد. چیزی که بیشتر نیاز به بررسی دارد (سوء)استفاده‌ی رسانه‌ای از ورزش است، هرچند استاف در این‌باره هم تردید دارد:

«این ساده‌انگاری است که بگوییم ورزش و ایدئولوژی کاملا از هم مجزا هستند. ولی وقتی پای ورزش‌های پرطرفدار، مثلا فوتبال، به میان می‌آید، دیگر یک بازیگر بسیار پررنگ در ماجرا دخیل است. در واقع این رسانه و البته تماشاگران پرتعداد آن هستند که به دستگاه‌های تبلیغاتی انگیزه می‌دهند تا از مستطیل سبز فوتبال یک رویداد تبلیغاتی برای ایدئولوژی مورد حمایت‌شان بسازند. این‌جا ما کمتر از آن‌که با در هم‌آمیختگی ورزش و دین مواجه باشیم، با سوءاستفاده‌ی حکومت از رویدادی پربیننده برای نشر پروپاگاندای دینی مواجهیم.»

براساس تفسیر استاف، اتهام متوجه انحصار رسانه‌ای پخش مسابقات ورزشی است.

سوءاستفاده از نمایش‌های ورزشی

عکس‌هایی از مسابقات فوتبال در ایران را به مارک استاف نشان می‌دهم. او با چنین فضایی آشنا است. مثال‌هایی تاریخی می‌زند که چطور از میدان‌های ورزشی از دوران باستان تا مسابقات المپیک در دهه‌های گذشته برای تبلیغ ایدئولوژی استفاده شده است.

به باور استاف وقتی جایگاه‌های پیشین تبلیغ دین برای دستگاه‌های مبلغ آن مخاطب کافی ندارند، این دستگاه‌ها و مسئولان تبلیغاتی به فکر می‌افتند که از رویدادهای پربیننده‌ برای تبلیغ و نشر تفکر خود استفاده کنند:

«کسی شایداعتراضی نداشته باشد اگر در یک مسجد یا حسینیه‌ی مربوط به شیعیان علائم و شعارهای مذهبی دیده شود. اما وقتی مبلغان ایدئولوژی مسجدها را خالی می‌بینند و یا وقتی آگاه می‌شوند که انبوهی از مردم در معرض این تبلیغات قرار نمی‌گیرند، آن‌وقت به فکراستفاده از ابزار دیگری می‌افتند. مدرسه‌ها شاید از اولین پایگاه‌هایی باشند که برای نشر پروپاگاندای دینی یا غیردینی یک حکومت به خدمت گرفته می‌شوند. اما استفاده‌ی حکومت‌های اقتدارگرا از رویدادهای پرمخاطب دیگر کمتر پرداخته شده است. این در آلمانِ نازی هم سابقه دارد. درواقع نمونه‌های فراوانی وجود دارد که دستگاه‌های پروپاگاندا تلاش کرده‌اند تا از نگاه‌های فروانی که به ورزشکاران دوخته شده‌اند برای مقاصدتبلیغاتی خود استفاده کنند.»

«اقتصاد توجه» و بستری مناسب برای پروپاگاندا 

استفاده‌ی تبلیغی از ورزش تازگی ندارد. بیینده‌ی هر مسابقه‌ی ورزشی حتما با انواع تبلیغات تجاری که به اشکال مختلف خود را در کنار مسابقات ورزشی جای می‌دهد آشنایی دارد، از تبلیغ آشکار نوشیدنی انرژی‌زا مثلا در مسابقات اتوموبیل‌رانی «فرمول ۱» (تا حدی که یکی از این برندهای تجاری در این مسابقات تیم خود را دارد) تا درج انواع تبلیغات نوشتاری روی پیراهن بازیکنان یا در کنار زمین مسابقه. شاید این سوال پیش بیاید که چه فرقی است میان تبلیغات کالا در ورزش با انتشار یک ایدئولوژی.

در ورزشگاه: مراسمی مذهبی شبیه به آن‌چیزی که به آن «مولودی» می‌گویند، قبل از مسابقه و در میانه آن
در ورزشگاه: مراسمی مذهبی شبیه به آن‌چیزی که به آن «مولودی» می‌گویند، قبل از مسابقه و در میانه آن

به نظر مارک استاف ورزش در شکل نمایشی آن هیچ‌وقت برای خودِ ورزش نبوده است. ورزش برای ورزش فقط وقتی است که گروهی مثلا به پیاده‌روی یا کوه‌نوردی حرفه‌ای می‌روند. اما به مجرد این‌که توجهی به این گروه جلب شود خیلی سریع مبلغان فرا می‌رسند تا از این فرصت استفاده کنند. استاف می‌گوید:‌

«گویا همه پذیرفته‌اند که ورزش قهرمانی چه فردی و چه گروهی فقط برای ورزش نیست. ورزش خیلی وقت است که یک رویداد رسانه‌ای محسوب می‌شود. همان‌طور که سینما همین‌طور است. من بعید می‌دانم کسی بتواند این را انکار کند. ورزش حرفه‌ای و میدان‌های ورزشی با پول تبلیغات راه‌اندازی می‌شود و ورزش‌کاران حرفه‌ای‌ از همین‌طریق ارتزاق می‌کنند. البته آنان مقصر نیستند. درواقع هدف پیدا کردن مقصر نیست، که توضیح واقعیت است. درباره‌ی ایران، ساده‌انگاری است اگر خیال کنیم حداقل بخشی ازاین جامعه در یک فضای مصرف‌گرای نئولیبرالیستی زندگی نمی‌کند. و البته من تناقضی میان حکومت اقتدارگرایی که از فرصت ورزش برای زنده نگه داشتن ایدئولوژی خوداستفاده می‌کند و البته دستگاه تبلیغاتی مصرف‌گرایانه هم در همان میدان فعال است نمی‌بینم. اگر دقت کنید در همان مسابقه‌ی که عکس‌هایش را به من نشان دادید، تبلیغات کالاهای تجاری هم فراوان است. بیشتر در این باره هم نوشته‌ام.»

 اشاره‌ی استاف به مقاله‌ای است با نام «قالب بندی گردش بین رسانه‌ای: در مورد معرفت شناسی و اقتصاد نکات برجسته ورزشی» . او در این مقاله (که بعدا در یک کتاب منتشر شده) توضیح می‌دهد که چطور از رویدادهای ورزشی برای بسط ایدئولوژی مصرف‌گرایانه استفاده می‌شود.

در این زمینه، به‌باور استاف، پای «اقتصاد توجه» به میان می‌آید.

استاد رسانه در مقاله ذکر شده با زدنِ مثال‌های تاریخی نشان می‌دهد که چگونه دستگاه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی و تجاری چیزی را به‌وجود آورده‌اند که امروزه در جهان به‌نام ورزش و مسابقات ورزشی شناخته می‌شود. او استدلال می‌کند که "مسابقه ورزشی" بیشتر اسم ورزش را یدک می‌کشد تا مجرایی برای اهداف دیگری باشد.  استاف با ذکر مثال‌های تاریخی، مشخص می‌کند که رسانه چطور چیزی را که ما به‌عنوان ورزش و مسابقات ورزشی می‌شناسیم به‌وجود آورده است و به‌چه شیوه‌هایی همچنان آن را تغییر می‌دهد.

با این تفسیر، درهم آمیختگی ورزش و مذهبِ حکومتی، در هم آمیختگی رسانه و آن مذهبِ است.

پرسش در مورد ایران: اگر دوربین‌های رسانه‌های حکومتی از جمله صدا و سیمای دولتی رویدادی مانند مسابقه‌ی پرسپولیس و استقلال را (به‌هر دلیلی) پوشش نمی‌دادند، باز هم می‌شد رد پروپاگاندای مذهبِ حکومتی در چنین مسابقه‌ای رادید؟ 

از همین زاویه باید موضوع حضور زنان در ورزشگاه را دید. زنان در ایدئولوژی دینی حکومتی بایستی با غیاب و حجاب یعنی پوشیدگی مشخص شوند. غیاب و حجاب با ماهیت رسانه نمی‌خواند که کارکرد آن نمایش حضور است.

ورزش‌کارانی که بر دین حکومت نیستند، چه می‌کنند؟ 

در مسابقات ورزشی در کشورهای مختلف دین به نوعی نقش دارد. ممکن است رقابت‌کنندگان برای شادی و شُکر از علایم مذهبی استفاده کنند، تماشاگران علایم مذهبی به ‌همراه داشته باشند یا شعارهایی مذهبی سر بدهند. این اما در ایران این فقط برای یک نگاه خاص به یک دین خاص ممکن است. آیا بازیکنان غیرایرانی می‌توانستند شال سبزی که روی آن «یا مهدی» نوشته شده را رد کنند و به میدان نیایند؟ یا بازیکنان ایرانی هم می‌توانستند علایم مذهبی خود (غیر از مذهب حکومتی) را به همراه داشته باشند؟ چطور حکومت ایران از بازیکنان غیر ایرانی و غیرمسلمان می‌خواهد با پروپاگاندای دینی همراه شوند؟ 

شرکت در نمایش تحمیلی
شرکت در نمایش خسته‌کننده تحمیلی

به یکی از بازیکنان سابق فوتبال تلفن می‌زنم. او ایرانی است، اما مسلمان نیست. قبلا در یکی از تیم‌های معروف بازی کرده است. می‌گوید اسمم را ننویس. ولی مخالف نیست که بنویسم قبلا در فوتبال ایران بازی می‌کرده. از او می‌پرسم زمانی که فوتبال بازی می‌کرده (کمتر از ۲۰سال پیش) چگونه با تبلیغ یک‌ دین در میدان‌های فوتبال مواجه می‌شده است. می‌گوید:‌

«در مسابقات مهم همیشه از بازیکنان می‌خواستند به‌نوعی رفتار مورد قبول داشته باشند. این از شیوه‌ی شادی آنان بعد از مثلا گل زدن، تا داشتن زیورآلات به‌صورت گردن‌آویز یا داشتن خال‌کوبی قابل مشاهده روی بخش‌هایی از بدن فرق می‌کرد. مراسم نماز قبل یا بعد از بازی معمولا اجباری نبود و البته من چون از اقلیت دینی بودم کسی از من نمی‌خواست در آن شرکت کنم. در مجموع بیرون از زمین مسابقه کسی نه فقط به من که به دیگر بازیکنان هم کاری نداشت. ولی برای رفتن به زمین مسابقه سخت‌گیری‌های جدی می‌شد.»

یادآوری می‌کنم که مثلاً همه‌ی بازیکنان مسابقه‌ی اخیراستقلال و پرسپولیس باید با شالی سبز که تولد امام آخر شیعیان را تبریک می‌گفت به زمین می‌آمدند. از سخت‌گیری‌هایی که می‌گوید می‌پرسم. توضیح می‌دهد: «بله معمولا قبل از ورود به زمین مسابقه، مخصوصا مسابقات مهم، یک مسئول فرهنگی جلسه‌ی کوتاهی برای بازیکنان می‌گذاشت. مثلاً می‌خواست رفتار خاصی هنگام پخش قرآن یا پخش سرود ملی داشته باشند. همین فرد گاهی چیزهایی مانند شال ممکن بود به بچه‌ها بدهد. معمولا کسی مخالف نبود، و چرا مطمئن بودیم اگر به این توصیه‌ها عمل نکنیم تنبیه می‌شویم.»

از او می‌پرسم: چه تنبیهی؟ آیا تاکنون کسی بوده که از یکی ازاین توصیه‌های معمولا مذهبی سرپیچی کند؟ آیا نمونه‌ای هست که کسی رعایت توصیه‌ها را نکند؟ می‌گوید:

«بازیکنان غیر ایرانی گاهی فقط به‌خاطر این‌که کاملا متوجه زبان فارسی نمی‌شدند اشتباه می‌کردند. ولی خوب خیلی کار سختی نبود و می‌شد به آنان یاد داد که چه‌طور رفتار کنند. در مسابقاتی که در خارج از ایران برگزار می‌شد کار سخت‌تر بود. رفت و آمد و حتی خریدهای بازیکنان کنترل می‌شد. الان مطمئن نیستم همان سخت‌گیری‌ها وجود داشته باشد. درباره‌ی این‌که کسی به این‌حرف‌ها گوش نکند چیزی به‌خاطر ندارم. بیشتر کشمش بعد مسابقه‌ای بود که در ایران برگزار نشده بود. بچه‌ها دوست داشتند از هتل بروند و گشتی بزنند. بعضی مواقع درباره‌ی این کار سخت‌گیری بود. کاهی هم سخت‌گیری کم‌تر بود. اما در زمین مسابقه به آن‌چیزی که توصیه می‌شد همه گوش می‌کردند. کسی نبود که ریسک کند و مثلا بخواهد طور دیگری رفتار کند. یا حداقل در اطراف من چنین چیزی پیش نیامد.»

 می‌خواهم درباره‌ی جلسات توجیهی که گفت بیشتر توضیح بدهد. چه رفتاری از فوتبالیست‌ها خواسته می‌شد و این توصیه‌ها توسط چه‌کسی به بازیکنان ابلاغ می‌شد. می‌گوید:

«معمولاً فردی که مسائل فرهنگی و مذهبی باشگاه را به‌عهده داشت این‌ها را می‌گفت. گاهی مربیان مذهبی‌تر هم تاکید می‌کردند. کار سختی نبود وکسی شکایتی نداشت. کسی از من که اقلیت بودم معمولا نمی‌خواست کاری بکنم که با دینم سازگار نیست. البته من هم به‌سختی اصلا می‌توانستم تصور کنم که روی تفاوت دینی خودم پافشاری کنم.»

شهامت مدنی

ورزش در ایران از حکومت و سیاست جدا نیست، همان‌طور که کم‌ترحوزه‌ای جز این است.

ورزش‌کاران ایرانی برای این‌که آزادانه به حرفه‌ی خود بپردازند گاهی مجبورند ایران را ترک کنند. اما آنان که در ایران به کار خود ادامه می‌دهند ناچارند خواسته‌های حکومت را برآورده کنند، خواسته‌هایی که از جزیی‌ترین مسائل شخصی تا امور حرفه‌ای آنان را در بر می‌گیرد. انتظار می‌رود که در این عرصه نیز مقاومت مدنی پرجلوه شود.

یک انتظار اساسی، مقاومت در برابر تبعیض جنسیتی در زمینه حضور در ورزشگا‌ه‌هاست.

بدون مقاومت همگانی، فشار و تحمیل بر ورزشکاران ادامه می‌یابد.

مقاومت در برابر تحمیل، پیروزی و نشاط در عرصه‌های مختلف را به همراه می‌آورد. پیروزی اصلی، مقاومت در برابر تحمیل و تن دادن به فرمایش‌های حکومت، از جمله در زمینه تبعیض جنسیتی است.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • خبرنگار خانه نشین از ایران

    برای من که باید خودم مسلمان سابق معرفی کنم این مقاله بسیار دیپلماتیک است. این که گفته شود که سخت گیری حجاب و یا اینکه ورود اسلام در همه زمینه ها و یا وانمود کردن اینکه اسلام میتواند طور دیگری باشد له کردن آب است در هاون! اسلام همین است. جوهره ی اسلام ضدیت با آزادی و با انسانیت است. اسلام ورزش را فتنه میداند، حضور زن را غیر رختخواب و خانه و آشپزخانه فتنه میداند، آزادی و آزادیخواهی را فتنه میداند، تفکر را فتنه میداند، شادی را فتنه میداند ، دموکراسی را فتنه میداند، مردم سالاری را فتنه میداند، در یک کلام انسانیت را فتنه میداند. برای همین با صدای بلند می گوید : بکشیدشان تا رفع فتنه! پدر بزرگ من خطاط بود در زمان انقلاب تا سال۱۳۹۳ که زندگی کرد شاید هزار بار برای نمازهای جمعه و جاههای دیگر و مناسبتهای دیگر اینرا با خط خوش نوشت: «و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه». یادم است که در ابتدای انقلاب که باید آنرا خودکشی جمعیش نامید از پدر بزرگم می خواستند تا او به پارسی هم بنویسد :«بکشیدشان تا رفع فتنه». بعد دیدند خیلی وحشتناک است دستور آمد که فقط به زبان قرآنی و عربی نوشته شود! در هر حال نوشته شما در برابر وحشت و خشونت جوهری اسلام بسیار پالایش شده است. من به شما و خوانندگان شما پیشنهاد میکنم تا مقاله ای را که چندین سال پیش توسط یک خانم به نام معصومه اعظمی و با سربرگ «پژوهشی در قتل و خشونت طبيعی و ذاتی در اسلام و قرآن»! نوشته را بخوانید. من این مقاله را چاپ کردم و دادم به پدر بزرگم. او آنرا خواند و گفت : «پس من تا حالا با این جنایتکاری و این جنایتکاران همکاری میکردم!» ما راهی جز عریان سخن گفتن نداریم. همچنانکه اسلام و روحانیتش و قرآنش جز عریانی با ما سخن نمی گویند. باید از خودمان بپرسیم این اسلام در این هزار و چهارصد سال چه چیزی غیر از عزا و ماتم و قتل و تجاوز و کشتار و تحمیل برای ما آورده است! یک پرسش مهم دیگر اینکه اگر این انقلاب را ما همگی در نهایت جهالت نکرده بودیم و صدای شاه را که گفت: «صدای انقلابتان را شنیدم...»، ما هم صدای او را شنیده بودیم حالا کجا بودیم. و حالا پس از آن پرسش مهم، این پرسش اساسی و تاریخی: اگر در حمله ی قادسیه پدران ما مقاومت کرده بودند و همچنانکه اروپا مقاومت کرد اعراب خشن و متجاوز و سیدساز و تخریبگر و کتابسوز ویرانگر تاریخ و تمدن و فرهنگ را عقب رانده بودند حالا وصعیت و وسعت و تاریخ و تمدن ایران زمین در کجا می بود!!؟؟ اینها پرسشهائی ست که باید مطرح شود تا از میان آنچه باقی مانده ساختمانی از فرهنگ و تمدن ایرانی نوین که میتواند اثری شگرف بر ما و بر منطقه و حتا بر جهان داشته باشد سربرکشد. امروز واقعا دیر شده که اینهمه در لفافه و با پوشش سخن بگوئیم. شاید نویسندگاه و تصمیم گیران سایتهای خارج از کشور از وضعیت داخل و بریدگی و حتا ضدیت مردم از اسلام آگاه نیستند. شاید هشدار و اعلام خطر و پیشبینی این بریدگی و خطری حتمی و سقوطی آنی را بتوان در خارج کردن ارز و غارت هر چه بیشتر ثروت ملی توسط نزدیکان نظام و چه آنهائی که در نظام هستند را و خصوصا خصوصا در بی حجابی سمبولیک سیدمحمد خاتمی و پسرعمش سیدمحمد علی ابطحی دید! این دو بی حجابی در پی بیمه کردن و مصونیت تراشی برای فردذا ست. چرا که آنتن اینان بسیار خوب کار کرده اما بسیار دیر جرات نمود پیدا کرده! این بی حجابی را به خاطر بسپارید و معنی عمیق آنرا دریابید! معنیش : ما نبودیم و ما از آنها نیستیم است!

  • س ر از تهران

    دوستان میگویند برو نظر بده، نظر بنویس. اما از همه چیز دلم خونین است! چه بنویسم!؟ حکومت اسلام ناب به مراتب از فاشیسم و نازیسم خشنتر است. دست کم هیتلر برای رفتن و فرستادن به بهشت آدم نمی کشت! از اینهمه دکوراسیون فاشیسم اسلامی بدتر از هیتلریسم عصبی و بیمارم. به امید روزی که با یک انقلاب اینهمه را نابود کنیم. ای مردم بیائيد با هم این نابودی را برای بودن رقم بزنیم. اگر چند روز چند هفته چند ماه دیگر کسی خودش را جلو مسجد مومنین آتش زد بدانید که آن کس من هستم! مرگ و نابودی بر دروغ و نیرنگ و تقوای کاذب! این حکومکت سمبول همه ی بیشرفی ها و بدیها و اهریمنی هاست!

  • یک دوست ایران

    واقعا فاشیسم مذهبی بدترین نوع فاشیسم است. این عکسها نشان میدهند که تا چه اندازه این حکومت اسلام و قرآن و تشیع را به کثافت و نجاست نه دیگران، بلکه به کثافت و نجاست خود اسلام کشیده. چرا که ایرانیان قرنها روی این دین کار کردند تا آنرا اندکی انسانیش کنند و اندکی کردند، اما با این انقلاب خودکشانه مردم ایران و همکاری همه از شخص شاه گرفته تا چپی و ملی و میهنی و دوباره تمامی آن همه زحمت شعارا و نویسندگان و هنرمندان در این نجاست خشن غرق شد! ما مردذمی ناسپاس نسبت به تاریخ و تمدنمان هستیم. استاد ما روزی در دانشگاه تهران گفت: « کسی در جائی نوشته: ما وارثان ناسزاور این ارث بزرگیم. او راست می گفت» من آنرا تکرار کنم که ما وارثان بی لیاقت این ارث بزرگیم! باید بیدار شویم و یکدیگر را بیدار کنیم! سایت شما میتواند این قدم را بردارد!