با مترجمان دربارهی چالشهای ترجمه ــ گفتوگو با مژده دقیقی
مجموعه چالشهای ترجمه را در گفتوگو با مژده دقیقی از سرشناسترین مترجمان آثار ادبی از زبان انگلیسی به فارسی پی گرفتیم. این گفتوگو دریچهای میگشاید به موضوعاتی مانند سانسور و نبود کپیرایت در ایران و نیز آشفتهبازار انتشار ترجمههای موازی در چرخهی معیوب نشر.
مژده دقیقی معتقد است «حساسیت زبانی مترجم باید در حدی باشد که در درجۀ اول بار معنایی مورد نظر نویسنده را درک کند و بعد بتواند کلماتش را در زبان مقصد بر همین اساس انتخاب کند.» دقیقی همچنین نپیوستن ایران به "معاهده بِرن" را دلیل اعمال سانسور بر متون ترجمه میداند که رابطهی نویسنده با مترجم را با اشکال مواجه میکند. دقیقی که تجربه ویراستاری نیز دارد، ویرایش را نه بازنویسی متن مغلوط مترجم بلکه آن را بخش حرفهای در ادامه کار مترجم میداند که کارش یافتن خطاهای مفهومی، سبکی و زبانی و ارائۀ پیشنهادهایی به مترجم برای اصلاح متن ترجمهشده است.
گفتوگو با مژده دقیقی
♦محبوبه موسوی - خانم دقیقی عزیز، سلام و سپاسگزارم از اینکه وقت خود را به ما میدهید. شما برای ما خوانندگان و طرفداران ادبیات مترجمِ نامآشنایی هستید. ترجمههای شما از کارهای کانن دویل تا آلیس مونرو و از سینگر تا کازئو ایشی گورو و جومپا لاهیری و دیگران را دربرمیگیرد. با این همه، اگر مایلاید برای شروع کمی از خودتان بگویید. اینکه شما دانشآموخته علوم سیاسی هستید اما به ترجمه ادبی روی آوردهاید، چه اشخاص، کتابها یا زمینههایی باعث روی آوردن شما به کار ترجمه داستان شد؟
من بارها در گفتوگوها به این سؤال پاسخ دادهام. سعی میکنم پاسخم در اینجا خیلی تکراری نباشد. میدانید که همۀ کسانی که در رشتههای گوناگون علوم انسانی تحصیل میکنند، الزاماً در همان رشته مشغول به کار نمیشوند. حتی آنها هم که به کار موظف اداری در رشتۀ تحصیلی خود میپردازند، گاه از آموختههای خود چندان بهرهای نمیبرند. علوم انسانی رشتهها و زمینههای گستردهای را در برمیگیرد که مشترکات زیادی با هم دارند، و نگاه سنتی به کاربرد رشتۀ تحصیلی معمولاً با واقعیت همخوانی ندارد. من هم، مثل خیلی از مترجمها، از رشتۀ تحصیلیام به عنوان دانش عمومی بهره بردهام. این را هم بگویم که آنچه را که در طول کار مطبوعاتی و ویرایش و ترجمه آموختهام به هیچ وجه کمتر از تحصیلات دانشگاهی نمیدانم. از طرفی دانش زبانی شرط لازم برای ترجمه است، ولی کافی نیست؛ و این دانش زبانی در جاهایی غیر از دانشکدههای زبان هم قابل تحصیل است. همۀ فارغالتحصیلان رشتههای مترجمی دانشگاهها در عمل مترجم، و به طور خاص مترجم ادبی نمیشوند. عوامل و زمینههای متعددی باعث میشوند کسی در زندگی به دنبال کار ترجمه برود. در مورد شخص خودم نمیتوانم به طور مشخص از افراد یا کتابهایی نام ببرم. بیتردید مجموعهای از عوامل به این انگیزه شکل میدهند که به نظر من مهمترین آنها ذوق و علاقۀ شخصی به این کار است.
♦نقش بازار را در انتخاب کتاب از سوی مترجم برای ترجمه چگونه ارزیابی میکنید؟ ما میدانیم گاهی آثار برخی نویسندگان خارجی در ایران، به اصطلاح، گل میکند (و البته این ویژگی احتمالا فقط خاص ایران نیست، مثلاً زمانی ادبیات آمریکای لاتین و مشخصاً گارسیا مارکز در تمام دنیا طرفدار داشت و هنوز هم دارد).
یکی از معیارهای مترجم در انتخاب کتاب برای ترجمه طبعاً پسند و سلیقه و نیازهای جامعۀ کتابخوانی است که مخاطب او هستند. البته این معیار شامل طیف گستردهای از عواملی است که بر انتخاب مترجم تأثیر میگذارند و از طرفی تنها اولویت مترجم در انتخاب هم نیست. ما اغلب از طریق بازار جهانی نشر و مطبوعات و جوایز ادبی و نظرات منتقدان با کتابها آشنا میشویم و بعد به سراغ آنها میرویم. پرفروش بودن کتاب و مطرح شدنش در رسانهها، جوایزی که به دست آورده، شهرت نویسنده، و تلاش ناشر برای معرفی کتاب همه و همه در جلب توجه کتابخوانها و همچنین مترجمها مؤثر است. ولی مترجم در نهایت بر اساس اولویتهای خود اثری را برای ترجمه انتخاب میکند یا نمیکند. درست است که برای بسیاری از مترجمان همان شهرت و مطرح بودن کتاب کافی است و گاه حتی کتاب را نخوانده ترجمهاش را شروع میکنند، ولی مترجمان گزیدهکاری هم هستند که نگاهی بلندمدت به کار ترجمه دارند. منظورم این است که به ماندگاری ترجمه، تأثیرگذاری آن، و زمانی که صرف ترجمه میکنند اهمیت میدهند و هر کتابی برایشان ارزش ترجمه کردن ندارد.
مترجم، بهویژه در ایران، دریچهای به جهانهای دیگر بوده و هست. در حوزۀ ادبیات، ترجمه اغلب نقش مهم و تعیینکنندهای داشته. مترجم ایرانی ادبیات جهان را از دریچۀ ذهن خود به خوانندۀ فارسیزبان معرفی کرده و بهنوعی به پسند و سلیقۀ کتابخوانها شکل داده است. تأثیرش بر داستاننویسی و حتی شعر ما هم گاه بسیار محسوس است. این که او چه کتابی را برای ترجمه انتخاب میکند یا نمیکند، میتواند بینش یا فلسفه یا سبکی را به فضای فرهنگی ما وارد کند یا نکند. در دنیای امروز، با این میزان از ارتباطات، تعامل در عرصۀ ادبی بدیهی است. ولی ما بیشتر تأثیرپذیریم تا تأثیرگذار.
♦خودتان در انتخاب کتاب برای ترجمه چه معیارهایی دارید؟
من هم البته به همۀ مواردی که در پاسخ سؤال قبل به آنها اشاره کردم، توجه دارم و این توجه گاه ناخودآگاه است. غیر از ترجمههایی که به عنوان بخشی از کار موظفم انجام دادهام، به طور کلی میتوانم بگویم که در ترجمۀ ادبی پسند شخصی برایم در اولویت است. اگر از کتاب یا داستانی خوشم نیاید، دستم برای ترجمهاش پیش نمیرود. این پسند شخصی البته یک مفهوم کلی و کموبیش مبهم است و تحت تأثیر عوامل زیادی شکل میگیرد. طبیعی است که شرایط جامعه و زمان و مکان بر انتخابهایم تأثیر میگذارد و اگر تشخیص بدهم که متنی گرفتار تیغ سانسور خواهد شد، معمولاً از ترجمهاش صرفنظر میکنم ــ موضوعی که گویا از دریغها و حسرتهای زندگی حرفهای من و بسیاری از مترجمها باقی خواهد ماند.
♦اگر تاثیر بازار را بر پسند مخاطبان در نظر بگیریم، نقش مترجم در ایجاد سلیقه کتابخوانی برای مردم چگونه توضیح داده میشود؟ به نظر میرسد که مترجمان، از جمله مهمترین پرچمداران نوگرایی بوده و تسهیل کنندهی ورود اندیشههای تازه به ایران بوده و بر سلیقه مخاطب تاثیری غیر قابل انکار داشتهاند. آیا شما هم چنین نقشی برای مترجم قائلید؟
مترجم، بهویژه در ایران، دریچهای به جهانهای دیگر بوده و هست. در حوزۀ ادبیات، ترجمه اغلب نقش مهم و تعیینکنندهای داشته. مترجم ایرانی ادبیات جهان را از دریچۀ ذهن خود به خوانندۀ فارسیزبان معرفی کرده و بهنوعی به پسند و سلیقۀ کتابخوانها شکل داده است. تأثیرش بر داستاننویسی و حتی شعر ما هم گاه بسیار محسوس است. این که او چه کتابی را برای ترجمه انتخاب میکند یا نمیکند، میتواند بینش یا فلسفه یا سبکی را به فضای فرهنگی ما وارد کند یا نکند. در دنیای امروز، با این میزان از ارتباطات، تعامل در عرصۀ ادبی بدیهی است. ولی ما بیشتر تأثیرپذیریم تا تأثیرگذار. همین است که نقش مترجم خیلی برجسته میشود و انتخابهایش میتواند به ذهن و پسند مخاطبان جهت بدهد، که البته مسئولیت سنگینی است.
♦رابطهی مترجمان با نویسندگان را چگونه ارزیابی میکنید؟ مثلا رابطهی مترجم با نویسندهی زبان مقصد، تا چه اندازه میتواند به کیفیت زبان ترجمه کمک کند؟ از دیگر سو، آیا رابطهی مترجمان با نویسندگان زبان مبدأ (در ترجمهی کارهای جدید و تازه منتشر شده در آن سوی مرزها)، مانع بروز ترجمههای موازی در ایران –که قانون کپی رایت جهانی را نپذیرفته- خواهد شد یا از اساس شدنی نیست؟
اگر قسمت اول سؤالتان را درست فهمیده باشم، منظورتان این است که مترجم با مطالعۀ آثاری که در زبان خودش تألیف شدهاند چقدر میتواند به ارتقاءِ زبان ترجمهاش کمک کند. نیمی از کار مترجم فهم اثر و ویژگیهای آن در زبان مبدأ است، نیم دیگرش توانایی او در به کار گرفتن زبان مقصد برای برگرداندن آن اثر است. این توانایی را باید به هر شکل ممکن تقویت کند. مشخص است که این توانایی زبانی در تنهایی و صرفاً با رجوع به ذهن و زبان خود در مترجم پرورش پیدا نمیکند. اندوختۀ زبانی او به مرور با مطالعه و تماس با جامعۀ زبانی است که غنی میشود. یکی از منابع مهم تماس با زبان مقصد، آثار نویسندگانی است که به عنوان معیارهای نثرنویسی آن زبان شناخته میشوند.
ترجمۀ ادبیات ایران به زبانهای دیگر موضوعی است که ناشران و مترجمان سرزمینهای دیگر باید به دنبال آن باشند، چون در نهایت آنها هستند که، با توجه به بازار نشر و مخاطبان خودشان، دربارۀ ترجمه و انتشار این آثار تصمیم میگیرند. کاری که ما از این سو میتوانیم بکنیم، معرفی این آثار و بازاریابی برای آنهاست. ما اگر با جهان آزاد تعامل داشته باشیم، امکانات بیشتری برای بازاریابی کالاهای فرهنگیمان پیدا میکنیم. در حال حاضر آنچه از ادبیات فارسی به زبانهای دیگر ترجمه میشود، اغلب تصادفی و جستهگریخته است.
قسمت دوم سؤال شما دربارۀ تعامل مترجم با نویسندۀ اثری است که ترجمه میکند. در شرایط مطلوب، بیتردید چنین ارتباطی کیفیت ترجمه را بهتر میکند. مترجم میتواند در مورد گیروگرفتهایش در فهم متن اصلی از نویسنده راهنمایی بخواهد. از آن سو، نویسندۀ اثر هم میتواند، اگر امکانش را داشته باشد، بر ترجمه و کیفیت آن نظارت کند. و همۀ اینها در چارچوب حق مؤلف، یا همان کپی رایت، ممکن میشود. ولی بحث اصلی در اینجا همان شرایط مطلوب است. آیا ما در شرایط مطلوبی ترجمه میکنیم؟ آیا گرفتن کپی رایتِ ترجمه و انتشار کتابی به زبان فارسی، کیفیت ترجمۀ آن را تضمین میکند و مانع از ترجمههای موازی میشود؟ میبینیم که چنین اتفاقی نیفتاده است. نه کیفیت مطلوب ترجمه تضمین شده، چون ظاهراً نویسنده یا ناشر اصلی در اغلب موارد نظارتی بر کیفیت ترجمه ندارند یا به هر دلیل نمیخواهند یا نمیتوانند بر آن نظارت داشته باشد، و نه مانع از انتشار ترجمههای موازی شده است. وانگهی موضوع سانسور ترجمهها را ــ که در نشر ما قاعده است نه استثنا ــ چطور باید با نویسنده در میان گذاشت و به چه نحوی باید حل کرد؟ میبینید که شرایط برای چنین تعاملی مطلوب که چه عرض کنم، معقول هم نیست.
♦رابطه مترجم و ویراستار را چگونه ارزیابی میکنید؟ اگر اشتباه نکنم شما تجربه ویراستاری نیز دارید. به نظر شما ویراستار اثر تا چه اندازه میتواند به کیفیت کار مترجم به لحاظ محتوایی مثل وفاداری به زبان مبدأ، پایبندی به ظرایف زبان مقصد در ترجمههای ادبی کمک کند؟ اصلا این کار را برعهده ویراستار اثر میدانید یا مترجم خود باید از پیش متنش را چنان آماده کند که ویراستار کاری جز مرتب کردن علائم سجاوندی نداشته باشد؟ بهطور کلی ویراستار در کدام مرحله کار مترجم قرار دارد؟
ویرایش آثار ترجمهشده در ایران داستان پرآبچشمی است. سالها بهغلط اینطور جاافتاده بود که مترجمْ ترجمۀ اولیه و گاه مغلوطی را به ویراستار تحویل بدهد و ویراستار متن پاکیزۀ قابل انتشاری از آن دربیاورد، حتی اگر لازم باشد آن را از نو ترجمه کند. خوشبختانه این روال، که از اساس اشتباه بود، امروز به خاطر ضرورتهای زندگی کمکم دارد از میان میرود. چنین ویرایش، یا بهتر بگویم بازترجمهای، نه برای ناشر مقرون به صرفه است نه برای ویراستار. امروز کمتر ویراستاری به این حد از بازنویسی متن ترجمهشده تن میدهد، و بهندرت ناشری هزینۀ سنگین چنین ویرایشی را تقبل میکند. شاید هم ویراستارها بهتجربه از مسئولیت مترجم آگاه شدهاند و به این نتیجه رسیدهاند که این میزان از کار روی متن ترجمهشده دیگر اسمش ویرایش نیست.
متأسفانه ما در حال حاضر با یک نوع آشفتگی در زمینۀ انتشار ترجمهها روبهرو هستیم که بیسابقه نیست ولی به وضعیت بحرانی رسیده است. ترجمههای زیادی منتشر میشوند که با هیچ ملاک و معیاری نمیبایست از سد ارزیابی ناشر میگذشتند. گاه بود و نبود این ترجمهها تفاوتی ایجاد نمیکند، چون اساساً خواننده ندارند و برای پر کردن سهمیۀ سالانۀ کتاب ناشر منتشر میشوند؛ اغلب هم ترجمههای تکراری از کتابهای منتشرشده هستند. ولی آسیب جدی آنجا به وجود میآید که برخی از ناشران و مترجمان که از اعتباری برخوردارند، تحت تأثیر این آشفتهبازار، همین روال را در پیش میگیرند.
زبانم لال منظورم این نیست که وظیفۀ ویراستار صرفاً پراکندن نشانههای سجاوندی در متن ترجمهشده است. ویرایش مراحل متفاوتی دارد که البته در نشر ما همۀ مسئولیتها، گاه حتی در حد نمونهخوانی، اغلب متوجه یک نفر با عنوان کلی ویراستار است. ویرایش متن ترجمهشده شامل یافتن خطاهای مفهومی، سبکی و زبانی و ارائۀ پیشنهادهایی به مترجم برای اصلاح آنهاست. به هیچ وجه به معنی بازترجمه نیست، یا نباید باشد. مسئولیت نهایی متن ترجمهشده با مترجم است، همانطور که مسئولیت متن تألیفی با نویسنده است. ویراستاری با بینش وسیع و دانش زبانی خوب و اطلاعات گسترده در حوزۀ کارش میتواند مشاور خیلی خوبی برای مترجم باشد و به رفع اشکالات ترجمۀ او کمک کند.
♦دلیل جهانی نشدن ادبیات ایران را در چه میدانید؟ آیا به نظر شما مترجمان ایرانی میتوانند ترجمان کارهای داخل ایران به زبانهای دیگر باشند یا اینکار بر عهده مترجمان همان کشورهایی است که خواهان خواندن آثار ایرانی هستند؟ یادم هست زندهیاد نجف دریابندری در جایی گفته بود، اینکه «آنها بخواهند کارهای ما را ترجمه کنند، مسأله ما نیست، بلکه مسأله آنهاست» و به گمانم منظورشان این بود که ما کتابهایی را که برای جامعه خودمان نیاز است ترجمه میکنیم و چه کاری به نیاز جامعهی آنها داریم. شما با این گفته موافقید؟
جهانی نشدن ادبیات ایران دلایل زیادی دارد که صحبت دربارۀ آن مستلزم پشتوانۀ پژوهشی است. من چنین صلاحیتی را در خودم نمیبینم. ترجمۀ آثار ادبی به زبان فارسی، و ترجمۀ ادبیات فارسی به زبانهای دیگر دو موضوع کاملاً مجزاست. ترجمۀ ادبیات ایران به زبانهای دیگر موضوعی است که ناشران و مترجمان سرزمینهای دیگر باید به دنبال آن باشند، چون در نهایت آنها هستند که، با توجه به بازار نشر و مخاطبان خودشان، دربارۀ ترجمه و انتشار این آثار تصمیم میگیرند. کاری که ما از این سو میتوانیم بکنیم، معرفی این آثار و بازاریابی برای آنهاست. ما اگر با جهان آزاد تعامل داشته باشیم، امکانات بیشتری برای بازاریابی کالاهای فرهنگیمان پیدا میکنیم. در حال حاضر آنچه از ادبیات فارسی به زبانهای دیگر ترجمه میشود، اغلب تصادفی و جستهگریخته است.
♦چه تفاوتی بین ترجمه ادبی با ترجمه غیرادبی هست؟ مثلا از لحاظ وفاداری به متن مبدأ آیا بین ترجمه ادبی و ترجمه متون غیرادبی باید فرق گذاشت یا وفاداری اصولا ارتباطی به ادبیت متن ندارد و مثلا ترجمهای میتواند هم وفادارانه و هم ادبی باشد و از قضا ادبیت متن در میزان وفاداری ترجمه به متن اصلی سنجیده میشود.
این «وفاداری به متن مبدأ» که میگویید در ترجمۀ ادبی مراتب گوناگونی دارد و تعبیرهای متفاوتی از آن شده است. برای من وفاداری به متن اصلی نه تنها شامل برگرداندن معنا و مفهوم درست متن است، بلکه لحن و سبک و شیوۀ بیان نویسنده را هم شامل میشود. به قول زندهیاد نجف دریابندری، ما مترجمها مار میبینیم و نقش مار میکشیم. اگر نثر متنی سنگین یا فاخر است، ما هم در ترجمه باید بتوانیم چنین نثری را از کار در بیاوریم. کلمات در زبان بارهای معنایی متفاوتی دارند و نویسندۀ ادبیات به این بارهای معنایی نظر دارد و کلماتش را بر اساس آنها انتخاب میکند. حساسیت زبانی مترجم باید در حدی باشد که در درجۀ اول بار معنایی مورد نظر نویسنده را درک کند و بعد بتواند کلماتش را در زبان مقصد بر همین اساس انتخاب کند. همین موضوع دربارۀ نحو جملات هم صدق میکند. در ترجمۀ ادبی، به دلیل نقش پررنگ زبان، این ظرایف اهمیت مضاعفی پیدا میکنند. شاید در انواع دیگر ترجمه مثلاً انتقال اطلاعات به مراتب بیشتر اهمیت داشته باشد.
♦رونق ترجمه در سالهای اخیر چه تاثیری بر زبان داشته است؟ آیا شما موافقید که زبان بهکار رفته توسط برخی مترجمان تازهکار که گاهی صرفاً از زبان اصلی گرتهبرداری میکنند، در کنار تعداد زیاد عناوین کتابهای ترجمه شده و کشش خوانندگان به این کتابها در مقابل آثار تألیفی، تغییراتی را در ساختار زبان فارسی پدید آورده یا در درازمدت خواهد آورد؟
این بحث البته تازگی ندارد و به سالهای اخیر محدود نمیشود. شاید به اندازۀ خود ترجمه در زبان فارسی قدمت داشته باشد. همیشه عدهای معتقد بودهاند که ترجمهها با گرتهبرداری از زبان مبدأ به زبان فارسی آسیب میرسانند. من نمیخواهم در اینجا وارد این بحث گسترده بشوم. فکر میکنم شما در این سؤال بیشتر به تولید انبوه و شتابزده در حوزۀ ترجمه در سالهای اخیر نظر دارید. متأسفانه ما در حال حاضر با یک نوع آشفتگی در زمینۀ انتشار ترجمهها روبهرو هستیم که بیسابقه نیست ولی به وضعیت بحرانی رسیده است. ترجمههای زیادی منتشر میشوند که با هیچ ملاک و معیاری نمیبایست از سد ارزیابی ناشر میگذشتند. گاه بود و نبود این ترجمهها تفاوتی ایجاد نمیکند، چون اساساً خواننده ندارند و برای پر کردن سهمیۀ سالانۀ کتاب ناشر منتشر میشوند؛ اغلب هم ترجمههای تکراری از کتابهای منتشرشده هستند. ولی آسیب جدی آنجا به وجود میآید که برخی از ناشران و مترجمان که از اعتباری برخوردارند، تحت تأثیر این آشفتهبازار، همین روال را در پیش میگیرند. آنجاست که کتابخوانها گمراه میشوند و طبیعی هم هست؛ نمیشود از همۀ خوانندهها انتظار داشت که تفاوت میان ترجمۀ خوب و ترجمۀ بد را تشخیص بدهند؛ اساساً وظیفۀ آنها هم نیست. دامنۀ این آسیب نه تنها زبان فارسی بلکه سازوکار نشر و فرهنگ را در بر میگیرد. چرخۀ معیوبی است که هر چه میگذرد بیشتر به عنوان روالی عادی جا میافتد.
نظرها
نظری وجود ندارد.