«برادران لیلا»: رویای رنگباخته پدرسالار در دوران فروپاشی «نظام»
وقتی حتی اعضای یک خانواده که با سود یکدیگر به سود بیشتر میرسند از یکدیگر حمایت نمیکنند، چگونه میتوان از یک جامعه انتظار داشت که چرخهایش بچرخد و رو به جلو پیشرفت کند؟ ترانه علیدوستی، درام سنگین و پرهیاهوی خانوادگی ساخته سعید روستایی را هدایت میکند.
سعید روستایی در اولین حضور خود در کن، با یک درام طولانی و پیچیده درباره پنج خواهر و برادر که در تلاش برای رهایی از فقر در تهران هستند، موفق به دریافت جایزه «فیپرشی»، جایزه منتقدان از مهمترین جوایز جشنواره فیلم کن شد.
«برادران لیلا»، داستان خانوادهای ایرانی است که زمانی دستشان به دهنشان میرسیده اما اکنون حال و روزشان تأثرآور است. این خانواده که در آستانهی نابودی قرار دارد، به خاطر تلاشهای خواهری مقتدر که از تکیه بر مردان برای تصمیمگیری دربارهی سرنوشت خود خسته شده، تاکنون دوام آورده است. کنش این خواهر روی پرده که امور را در دست میگیرد میتواند انگیزهبخش باشد، اما این موضوع همان عاملی بود که سبب شد تراژدی درآمیخته با سویههای حماسی که از نظر پیرنگ داستان و درهمتنیدگی موضوعات مانند یک رمان است، راهگشای سعید روستایی، نویسنده و کارگردان ایرانی به جشنوارهی فیلم کن شود. شکی نیست که ترانه علیدوستی، بازیگر «فروشنده» فرهادی که در این فیلم نقش لیلا را بازی میکند، بر این گروه مردانه غلبه دارد.
روستایی، متولد ۱۳۶۸، نمایندهی نسل جدیدی از فیلمسازان صاحب سبک ایرانی است و آنقدر زیرک است که نقدهای اجتماعی پیچیده خود را چنان عمیق در تار و پود داستانهای مدرن و بیپروایش جای دهد که رژیم را ناراحت نکند؛ لااقل هنوز حکومت اسلامی ایران را ناراحت نکرده است و از تیغ سانسور و محرومیت از پخش در امان بوده است.
سبک سعید روستایی یعنی دیالوگهای متداخل، موقعیتهای اجتماعی خفقانآور و تغییر زاویهی دید، با فیلمهای سرراست و متمرکز ایرانی که تاکنون به جهان راه پیدا کردهاند، کاملا تفاوت دارد؛ چه داستانهای افسانهای مجیدی و چه درامهای صمیمی فرهادی که سادگی نسبیشان، آنها را به طور منحصر به فردی برای صحنههای بین المللی مناسب میکند. فیلمی مانند «برادران لیلا» در مقایسه میتواند کاملاً متفاوت باشد چرا که بدون فراهم کردن زمینهی لازم، فشار جامعه ایران را بر تماشاگر وارد میکند.
رویای پدرسالار
خلاصهی تضاد محوری فیلم به این شکل است که اسماعیل، مسنترین مرد طایفهی جورابلو (با بازی سعید پورصمیمی) تمام عمرش سخت کار کرده است. او حالا باید تصمیم بگیرد که با پساندازش چه کند. آیا او آن را به پنج فرزند بالغ خود، که یکی از دیگری ناسپاستر هستند، میبخشد یا از این پول برای تثبیت جایگاه خود به عنوان پدرسالار استفاده کند؟ اسماعیل به وضوح به گزینهی دوم تمایل دارد، گزینهای که مزایایی همچون «پدرخوانده» را به او میدهد؛ البته منهای دردسرهای مدیریت یک شرکت جنایی گسترده.
اما این انتخاب یک قمار است. جایگاه پدرسالار، تضمینی نیست و او نیاز دارد تا مانورهای فکر شده و دقیقی بدهد. اول، او باید وانمود کند که این عنوان را نمیخواهد، در حالی که رقیبش، قندشعلی، آشکارا برای آن مبارزه میکند. سپس باید به یکی از عموزادههای دور و برش به نام بایرام (با نقشآفرینی مهدی حسینینیا) اعتماد کند که از اسماعیل میخواهد سند ازدواج تنها فرزندش را امضا کند (۴۰ سکه طلا، که در اصل کل ثروت اسماعیل است) در حالی که چندین سال پیش بایرام به خود زحمت شرکت در مراسم عروسی پسر اسماعیل را هم نداده بود.
به نظر لیلا، این قضیه بودار است، پس وظیفهی خودش میداند که مداخله کند. او که ۴۰ سال سن دارد، از تماشای کشمکشهای مادر و چهار برادرش خسته شده است و حالا که تنها عضو خانواده که شغلی درست و حسابی داشته، یعنی علیرضا (با بازی نوید محمدزاده)، کارش در کارخانه را از دست داده، لیلا دیگر نمیتواند بیکار بنشیند و شاهد نابود شدن زندگی خانوادهاش باشد. در یکی از صحنههای بیشماری که از نظر احساسی طاقتفرسا هستند، لیلا را در حال گریه میبینیم که به علیرضا التماس میکند تا با برادرانش کاری راه بیندازد. پرویز (با بازی فرهاد اصلانی) بزرگترین پسر خانواده، در یک مرکز خرید مجلل در تهران، به نظافت توالتها پرداخته و از خریداران برای استفاده از سرویسهای بهداشتی پول میگیرد. فرهاد (محمدعلی محمدی) بی سر و صدا، که همیشه موافق جهت آب شنا میکند، غیر از یک ماشین، هیچ دارایی دیگری ندارد و منوچهر (پیمان معادی) در قرض فرورفته و در یک شرکت هرمی مشغول است.
روی کاغذ، باز کردن یک فروشگاه برنامهی محکمی به نظر میرسد، اگرچه تقریباً به طور قطع میتوان روی این شخصیتهای بیاحتیاط و عجول، نابالغ و کاملاً مسئولیتناپذیر برای خراب کردن این برنامه حساب کرد. کدام یک از این بزرگسالان بیپروا در مورد ادارهی یک کسب و کار چیزی میداند؟ تنها کاری که انجام خواهند داد این است که دعوا و شکایت کنند، به همین دلیل است که به فردی منظم مانند لیلا نیاز دارند تا به آنها دستور دهد، حتی اگر نقشههای او هم در نهایت واضحتر از دیگران نباشد.
جلوههایی از انحطاط و ثروت
همه در «برادران لیلا» چیزی را پنهان میکنند؛ نه لزوماً به روشی فریبکارانه، بلکه تا آنجا که اوضاع را کمی برای خود راحتتر کنند. در یکی از صحنههای نخستین فیلم، اسماعیل در حال جشن گرفتن تولد یکی از اعضای جدید خانواده است. به او گفتهاند که بچه، پسر است اما او دیگر گول آنها را نمیخورد؛ این ششمین نوهی اوست و هر بار پسرانش به او دروغ گفته و وانمود میکردند که بچه، پسر است؛ در حالی که اینطور نبود. هنگام جشن در خانهی اسماعیل، پرویز برای سیر کردن خانوادهاش از آشپزخانهی پدرش غذا میدزدد. اگر این بچههای بالغ دستشان به آن ۴۰ سکهی طلا میرسید آن وقت امکان چه کارهایی برای آنها فراهم میشد. البته این کار بدان معنی است که اسماعیل را از خواب پدرسالار شدن بیدار کنند.
اگر توصیفات بالا کمی مانند توصیفات یک فیلم آبکی به نظر میرسد، باید از روستایی قدردانی کنید که به هیچ وجه اجازه نداد داستانش چنین حسی را روی پرده سینما القا کند. این کارگردان، صحنهها را همچون مستند، با انرژی و پر جنب و جوش میسازد، حتی زمانی که ممکن است این صحنهها روایت را جذابتر و قابل هضمتر کرده و از سنگینی آنها بکاهد.
«برادران لیلا» در میان شلوغی و جنب و جوش تهران معاصر اتفاق میافتد و صحنهها به تناوب میان آپارتمانهای کثیف و خراب خانواده و جلوههای انحطاط و ثروت تغییر میکند. در یک صحنه، منوچهر، خواهر و برادرانش را به یک دفتر شیک و مجلل میبرد و هم اتاقیاش از یک کلاهبرداری برای آنها میگوید که میتواند آنها را ثروتمند سازد. بعداً از مرکز خریدی دیدن میکنند که لیلا قصد دارد در آن مغازهی خانوادگیشان را باز کند و در آن جا با علاقه به دستهای پر از پول نگاه میکند. سپس در عروسی پسر بایرام، هنگامی که میهمانان پول به هوا پرتاب میکنند، اسماعیل لحظههایی با شکوه را تجربه میکند.
اما پول میآید و میرود. در پایان فیلم، با تشدید تحریمهای آمریکا، اقتصاد ایران بلافاصله سقوط میکند. در طول یک صحنهی مونتاژ شده، قیمت طلا ده برابر میشود و به طور تصاعدی مشکلات خانواده را تشدید میکند. اگر آنها ۴۰ قطعه طلای اسماعیل را نگه داشته بودند، اوضاع فرق میکرد. اما خواهر و برادرها از ابتدا در حال مبارزه کردن و تضعیف یکدیگر بر سر این دارایی بودند. در پایان، روستایی ما را با این سوال تنها میگذارد: وقتی حتی اعضای یک خانواده که با سود یکدیگر به سود بیشتر میرسند از یکدیگر حمایت نمیکنند، چگونه میتوان از یک جامعه انتظار داشت که چرخهایش بچرخد و رو به جلو پیشرفت کند؟
نظرها
نظری وجود ندارد.