چه کسی صفحه فمینستها را میبندد؟
یک صفحه و هزاران دنبالکننده که در مدتزمان کوتاهی اضافه میشود؛ نامهای ناآشنا، بیگانه و هویتهای جعلی. نه میشود همزمان با سرعت آنها را حذفشان کرد، نه میشود بیتفاوت رهایشان کرد. رها کردن آنها به گزارشدهی علیه صفحه منجر میشود و ممکن است صفحه از دسترس خارج شود. این اتفاقی است که در یک ماه گذشته برای صفحات فمینیستی فارسیزبان اینستاگرام افتاده است.
اگر زمانی تنها راه سرکوب فعالان مدنی دستگیر کردن و سرکوبشان بود و اگر زمانی برای بی اعتبار کردن آنها از انواع اتهامات جنسی و اخلاقی استفاده میکردند حالا حمله سایبری به فعالان مدنی، روزنامهنگاران، مخالفان جمهوری اسلامی و فمینیستها به یک اتفاق روزمره تبدیل شده است. حملات سایبری هر بار شکل و شمایل متفاوتی دارد؛ از توهین و افترا گرفته تا انتشار اخبار جعلی درباره آنها و گاه حملات فنی مثل گزارش دروغ دادن و بستن صفحات آنها در شبکههای اجتماعی. اما اتفاقی که از ۲۱ اردیبهشت امسال برای گروهی از فعالان فمینیست و زنان افتاده، در نوع خود بیسابقه است. از آن زمان دهها فعال فمینیست مجبور شدهاند به دنبال حملات سایبری رباتها، صفحات خود را ببندند و فعالیت خود را محدود کنند.
سمانه سوادی، فعال فمینیست یکی از کسانی است که دچار این حملات شده. او این حملات را چنین توضیح میدهد:
«از ۲۱ اردیبهشت تا ۱۷خرداد، صفحات شخصی و گروهی فمینیستی مورد حملات سایبری قرار گرفتهاند. ساز و کار این حملات اینگونه است که هزاران ربات در عرض چند ساعت وارد صفحه میشوند. ورود این رباتها به صفحات امکان ریپورت گروهی را فراهم میکند و اینستاگرام اعتبار بیشتر برای ریپورت فالوئرهای یک صفحه قائل است. همینطور اینستاگرام در قوانین خود ذکر کرده در صورتی که صفحهای اکانتهای جعلی/فیک داسته باشد آن صفحات را میبندد در نتیجه امکان از دسترس خارج شدن این صفحات وجود دارد. همینطور بر اساس الگوریتم اینستاگرام محتوای یک صفحه بر اساس میزان مشارکت افراد آن صفحه امکان وایرال شدن دارد. صفحهای با هزاران اکانت جعلی، کمکم اعتبار خود را از دست داده، محتوایش دیده نمیشود و به حاشیه رانده میشود.»
سمانه سوادی میگوید که حالا پس از نزدیک به یک ماه بیشتر این صفحات برای جلوگیری از عواقب شرح داده شده به شکل خصوصی درآمدهاند. حاصل این خصوص شده این بوده که صفحاتی که هر کدام فضایی برای بازتاب صدای مطالبات و اعتراضات مردم بودند، در اوج خفقان و سرکوب حاکم بر ایران، از کار افتادهاند و مشغول حذف اکانتهای جعلی شدهاند.
ویژگی دیگر این حملات سازماندهی شده این است که اکثر صفحات فعال و عمومی هدف قرار گرفتهاند و گرچه در طول سالها گفتمان حکومتی جاری فمینیستها را به فمینیستهای خوب و بد، داخل نشین و خارجنشین تقسیم کرد، حالا اما در این حملات تمام فمینیستها مورد حمله قرار گرفتهاند؛ آن هم در حالی که صفحات مورد حمله از داخل و خارج ایران هستند و رویکردهای متفاوتی نیز دارند.
اما چرا جامعه مدنی ایران نسبت به این حملات ساکت است؟ این سوالی است که سمانه سوادی در توییتر خود پرسید. خود او پاسخ این سوال را با طرح چند پرسش دیگر به زمانه میگوید:
«تحت حمله بودن از سوی دشمن نامرئی و بر هم زده شدن فضاهای امنی که ساختهای، دردناک است و فرسایشی اما دردناکتر سکوت سنگین جامعه مدنی و رسانه است. در حالی که تقریبا تمام صفحات فمینیستی فعال در شبکههای اجتماعی تحت این حمله بودند، ما دوباره با این حقیقت تلخ مواجه شدیم که که حقوق زنان و هرآنچه با آن پیوند میخورد اولویت بسیاری از فعالان نیست. جامعه مدنی آلوده به مناسبات مردسالار زنان، فعالان زنان و جامعه کوییر را به هیچ میگیرد. در حالی که فعالان در ایران بازداشت میشوند و در خارج از ایران تبعید و در شبکههای اجتماعی سرکوب، جامعه مدنی از آنها سیاستزدایی میکند! وانمود میکند فعالیت آنها غیرسیاسیست. چطور ممکن است در کشوری که آخرین سیاستهای جمعیتیاش برای تداوم حکومت، سلب اختیار از بدن زنان و ممنوعیت جلوگیری از بارداریست فعالیت در حوزه زنان غیرسیاسی باشد؟ در کشوری که حجاب از سر برداشتن، رفتن به استادیوم، پایان خودخواسته بارداری. سرپیچی از حکومت محسوب میشود فعالیت در حوزه زنان غیرسیاسی باشد؟»
جمهوری اسلامی با واژه فمینیسم مخالف است و این مخالفت را علنی اعلام میکند. در واکنش به مطالبات فمینیستی در جامعه، عبارت عدالت جنسیتی را جایگزین کرده و میگوید فمینیسم به کیان خانواده ضربه میزند و با اسلام مغایرت دارد. نفرت پراکنی علیه فعالان فمینیست، وارد کردن اتهامات اخلاقی به آنها، وابسته دانستنشان به غرب و «دشمن» از این رو به نظر میرسد که حملات سایبری به فعالان زنان و فمینیستها از سوی جمهوری اسلامی حمایت میشود.
مینا خانی، فعال دیگری که صفحهاش در اینستاگرام هدف حملات سایبری قرار گرفت معتقد است که این حملات تحت حمایت جمهوری اسلامی صورت میگیرد. او میگوید:
«من فکر میکنم که چندین مساله در بررسی حملات مهم هستند. یکی اینکه حملات سازماندهی شده هستند، یعنی یک لیستی بالای ۳۰ صفحه از صفحات فمینیستی مورد هجوم این حملههای سایبری هستند. از طرف دیگر روشن است که برای این حملات پول خرج میشود چون فالوئرهای فیک(جعلی) اصولا و در بستههای مختلف با قیمتهای مختلف خریداری میشوند. اینکه یک فهرستی از صفحات فمینیستی گروهی داخل و خارج ایران با خرجی که به صورت مداوم در طول یک ماه تقریبا هر روز مورد این حملات هستند و دارد برایش خرج و سازماندهی میشود این ایده را برای شخص من مطرح میکند که اینها یک سری آنتی فمینیست پراکنده نیستند. پول دارند و سازماندهی دارند و خب از بابت رشد جریانات آنتی فمینستی و حمایت جمهوری اسلامی از اینها به نظرم قضیه آنقدرها هم بی ربط به جمهوری اسلامی نمیتواند باشد.»
دو طول یک ماهی که از این حملات می گذرد، این حملات با کم اعتنایی رسانهها و فعالان مدنی سایر گروهها روبهرو شدهاند. برخی از آنها این بیاعتنایی را به مخالفتهای فردی با فعالان فمینیست ربط دادهاند و برخی به آن رنگ سیاسی بخشیدهاند. در میان کامنتها و نظرات آنها میتوان گزارههایی مانند این را دید: «از فلان فعال فمینیست خوشم نمیآید»، یا «مگر آنها به مسایل روز جامعه توجه دارند که الان انتظار توجه دارند» یا «فلان فمینیست درباره موضوع دیگری نظری مخالف من داشت.»
مردانی که قربانی خشونتهای سایبری میشوند – اگر همجنسگرا یا ترنسجندر نباشند – ممکن است به دلیل عملکرد، رویکرد و سخنان خود مورد نقد و حمله قرار بگیرند اما کمتر پیش میآید که بدن، هویت جنسیتی، روابط خصوصی جنسی و هر آنچه که به جنسیت آنها باز میگردد، محل تاخت و تاز و مزاحمتهای سایبری باشد. در عوض، نقطه ویژه خشونتهای سایبری علیه زنان، بدن و جنسیت و روابط خصوصی آنهاست که مدام مورد حمله و تمسخر قرار میگیرد. برای مثال یک فعال سیاسی مرد ممکن است به دلیل عقاید سیاسی خود «مزدور» یا «جاسوس» لقب بگیرد، اما دایره چنین اتهامات و تخریبهایی، وقتی به یک فعال سیاسی زن میرسد، فراتر میرود و وارد حریم خصوصی جنسیتی و جنسی او نیز میشود.
به نظر میرسد بخشی از افکار عمومی دچار نفرتی پنهان از فمینیسم و فمینیستهاست و تبلیغات جمهوری اسلامی علیه فمینیسم و رفتار سرکوبگر آن با فعالان زنان اینگونه خود را نشان داده است. برخی دیگر از این مخالفان مساله فمینیستها را «کماهمیت» و «فاقد اولویت» نسبت به سایر مسایل سیاسی و اجتماعی میدانند و بر اساس ظاهر، اعتقادات شخصی درباره فمینیستها اظهارنظر میکنند و از این رو از کنار این حملات میگذرند. مینا خانی در این رابطه میگوید:
«در رابطه با بیتفاوتی جامعه مدنی و رسانهها به این حملات فکر میکنم بخش عظیمی از جامعه مدنی و رسانهای خودش را مخاطب محتوای فمینستی نمیداند، بگذریم که خب یک بدنه بیشمردانه ضد زن و ضد کوئیری هم در فضای رسانهای و مدنی ما به هر حال موجود است. اینها به نظر من تاثیر دارند که اصلا برای بسیاری حتی مهم نباشد که صفحات این همه فمینیست به صورت سازماندهی شده مورد حمله واقع شده، خبر بد اینکه من فکر میکنم این جریان این حملات سایبری حتما جریانی ارتجاعی است و احتمالا اگر از طریق این حملات موفق به مختل کردن جدی کار ما بشوند یا بتوانند صفحههای ما را از اعتبار یا عمل بیندازند سراغ دیگران هم خواهند رفت، بگذریم که حتی اگر این هم نباشد وظیفه انسانی و رسانهای حکم میکند در برابر این حملات بیتفاوت نباشند.»
صفحات اینستاگرام با محتوای فمینیستی از پرمخاطبترین صفحات در میان کاربران ایرانی به شمار میآیند که بارها توانستهاند موضوعی را به عرصه بحثهای کلان اجتماعی در حوزه برابری جنسیتی بکشانند. بسیاری از موضوعاتی که در جامعه تابو به حساب میآید یا حکومت با طرح آنها مشکل دارد، از طریق همین صفحات برای مخاطبان فارسی زبان مطرح شدهاند؛ مسایلی نظیر قتلهای ناموسی و زن کشی، سکسوالیته و لذت جنسی زنان، اختیار زن بر بدن، مقابله با حجاب اجباری، حق اشتغال و به نقد کشیدن کلیشههای جنسیتی، از طریق این صفحات با هزاران مخاطبی در میان گذاشته شد که به دلیل سانسور، فقدان آموزش و سرکوب فعالان مدنی در میدان، از اطلاعات دقیق در این زمینه محروم بودند. این برای جمهوری اسلامی به معنای تربیت نسلی مطالبهگر است که دیگر تن به تعاریف سنتی از زن و نقشهای اجتماعی او نمیدهد.
نزهت بادی، منتقد سینما و تحلیلگر مسایل زنان که صفحات او هم از این حملات در امان نمانده میگوید:
«پیشتر هم به بعضی از صفحات فمینیستی حمله شده بود اما هیچگاه با چنین حمله هدفمند و سیستماتیکی علیه فعالان زن و فمینیستها مواجه نبودیم. به همین دلیل همزمانی این حملات سایبری با دستگیریها و بازداشتهای زنان در داخل ایران اتفاقی نیست و یک پیام مهم را از طرف جمهوری اسلامی به ما میدهد: اینکه خیلی جدی قصد سرکوب و حذف زنان را دارد. مخصوصا در دهههای اخیر حضور و فعالیتهای زنان از پیشروترین جریانات اجتماعی و سیاسی ایران بوده است و کاملا انتظار میرود که حکومت از هر روشی برای خاموش کردن صدای زنان بهره ببرد. درواقع آنچه صفحات مجازی فمینیستها و فعالان زن را برای جمهوری اسلامی خطرناک میکند، این است که فضایی برای شنیده شدن صدای خاموش زنان دیگر به حساب میآید. آگاهی که زنان از طریق این صفحات به دست میآورند، فقط محدود به فضای مجازی باقی نمیماند. بلکه زنان با آگاهی از حقوقشان برای احقاق آن، دست به کنشگری در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی خود میزنند. این مطالبهگری زنان برای سادهترین خواستههایشان، ماهیتی اعتراضی و انتقادی مییابد و امر روزمرهشان به کنش سیاسی بدل میشود.»
نزهت بادی، حمله به صفحاتی با رویکرد زنان و فمینیسم را تلاش جمهوری اسلامی برای از بین بردن راههای ارتباطی میان زنان و محروم کردن آنان از دستیابی به شناخت بهتر از حقوقشان میداند اما نسبت به نتیجه این حملات خوشبین است:
«همبستگی و همدلی بینظیری که این روزها میان ما و زنان مخاطبمان اتفاق افتاد، نشان میدهد که پروژه سرکوب جمهوری اسلامی شکست خورده است و این پیام را به نظام میدهد که پشت هر صفحه فقط یک زن حضور ندارد که قادر به حذف آن باشند. بلکه هزاران زن هستند که توان مبارزه با همه آنها را ندارند.»
نظرها
نظری وجود ندارد.