شکلگیری گفتمان متن و زبان در رمان «تهران، خیابان انقلاب»ِ چهلتن
«تهران، خیابانانقلاب» مانند دیگر آثار چهلتن با روایاتی از تاریخ معاصر و مفاهیم اجتماعی-سیاسی پیوند تنگاتنگی داشته و دغدغههای طبقات جامعه در برههی زمانی روزهای انقلاب و دو دههی بعد را در سطوح روساخت و ژرفساخت بازنمایی میکند. این روایت با نظرگاه دانای کلی پیش میرود. «تهران، خیابان انقلاب» با چه سطحی از گفتمان مسلط در جامعه پیوند دارد؟ میزان بازتولید قدرت اجتماعی در این متن تا چه اندازه است؟
«تهران، خیابانانقلاب» رمانی از امیرحسن چهلتن است که پس از ۱۷سال تاخیر به دلیل سانسور و عدم دریافت مجوز نشر در ایران، به تازگی از سوی نشر سوژه و با همکاری نشر گوته-حافظ در آلمان به چاپ رسیده است. این اثر پیشتر در سال ۲۰۰۹ به زبان آلمانی توسط انتشارات کیرشهایم در آلمان منتشر شده و پس از ترجمه به زبانهای انگلیسی، ایتالیایی، نروژی و عبری، نظرات مثبت منتقدان و صاحبنظران را به دنبال داشتهاست. داستان این رمان در اوایل دههی ۷۰ شمسی و در شهر تهران، پایتخت سیاسی و فرهنگی میگذرد و ضمن روایت روزهای پیش از انقلاب و دو دههی آغازین آن، مثلث عاشقانهای را به تصویر میکشد که عشقش ریشه در برتریجویی نظام مردسالار تاریخ استبدادی ایران دارد؛ عاشقانی که محرومیت در زندگی گذشته، آنان را تا سرحد جنون دچار تنفر کرده و در موقعیت کنونی قدرت، بدون داشتن درکی از سیاست، به کنشهایی خودخواهانه و غیرانسانی در عرصه سیاسی وا میدارد. در مقابل، از بغض فروخورده و سکوت تاریخی زنانی بیپناه حکایت میکند که در فرودستاند و شهرزادشان در موقعیتهای پیچیدهی این اوضاع نابسامان، مُهر سکوت بر لب میزند و ناچار تسلیم ناکامیها میشود.
نظر به موضوع و شیوه روایی و پرداخت زبانی، نگارنده در این مجال به تحلیل گفتمان انتقادی متن و زبان اثر میپردازد.
گفتمان متن و زبان، و چند پرسش
گفتمان، شیوهای خاص برای سخنگفتن از جهان و فهم جهان است. تحلیل گفتمان با رویکرد پرداختن به عوامل درونمتنی و برونمتنی، چنانچه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی از جمله هویت جامعه، روابط اجتماعی و نظامهای فکری را نیز در برگیرد، گفتمان اتنقادیِ متن و زبان در اثر را شکل میدهد.
«تهران، خیابانانقلاب» مانند دیگر آثار چهلتن با روایاتی از تاریخ معاصر و مفاهیم اجتماعی-سیاسی پیوند تنگاتنگی داشته و دغدغههای طبقات جامعه در برههی زمانی روزهای انقلاب و دو دههی بعد را در سطوح روساخت و ژرفساخت بازنمایی میکند. این روایت با نظرگاه دانای کلی پیش میرود که هر به چندی از لعاب ذهن راوی اصلی بیرون میزند و در قالبی قراردادی رویدادها را به یاد میآورد، هجو میکند، تایید و تکذیب و در نهایت با شخصیت روایتگر همدلی میکند. با مطالعهی موقعیتها، مکانها، سطح زبانی شخصیتها (اعم از زبان ذهن و زبان گفتگوها)، کشمکشها و کنشها در رمان، همچنین با بررسی بافت موقعیتی و فرهنگی و اجتماعی، و با نگاهی به سطح زبان روایی و کارکرد اجتماعی آن اما پرسش از چگونگی تحلیل گفتمان انتقادی در متن شکل میگیرد: «تهران، خیابان انقلاب» با چه سطحی از گفتمان مسلط در جامعه پیوند دارد؟ میزان بازتولید قدرت اجتماعی در این متن تا چه اندازه است؟
نگاهی تحلیلی به محتوی و معنا
«تهران، خیابانانقلاب» در محدودهی بهقدرترسیدن طبقهای به روایتگری میپردازد که سرکوب و محرومیتهای گذشته را، سوار بر موجی اجتماعی-سیاسی، همچون آوار بر سر دیگران فرود میآورند. بگیروببندها و حذفهای دههی ۶۰و۷۰، اختناقوفشار، شکنجه در زندان، و اعدام و ترور دگراندیشان از جمله موضوعات مهم خردهروایتهاست. نظام ارتباطی شخصیتها بر اساس سلسلهمراتب قدرت در نهاد خانواده و جامعه شکل گرفته است و شکاف طبقاتی میان دو سویهی قدرت، به صورت کنشگر وستمپذیر وجود دارد.
تحلیل محتوی و معنای متن، جدا از تحلیل صورت آن نیست. از این رو برای بررسی شکلگیری این گفتمان، به تحلیل بخشهایی از متن «تهران، خیابان انقلاب» در سه لایهی توصیف، تفسیر و تبیین (بر اساس نظریهی فرکلاف، زبانشناس بریتانیایی Norman Fairclough) پرداخته میشود. در این رویکرد، مشخصههای معنایی با بار ایدئولوژیک معرفی و توصیف میشوند و در ادامه، ارتباط ساختهای زبانشناسی (اعم از واژگان، معنا و نحو) با گفتمان و منابع قدرت در جامعه تفسیر میشود. سپس این مشخصهها و ارتباطات ساختاریشان بهعنوان جزئی از روند مبارزه اجتماعی در ظرف مناسبات قدرت تبیین میگردند.
الف) سطح توصیف
در این مرحله، به گزینش و همنشینی واژگان به منزلهی جهانبینی نویسنده، همچنین بسامد و تکرار آنها به معنی تاکید بر بارمعنایی پرداخته میشود. توجه به ویژگیهای دستوری از جمله کاربرد ضمایر، وجوه دستوری جملات و انواع کنشهای گفتاری در غالب استعاره و کنایه نیز برای تاثیرگذاری بر مخاطب ضروری به نظر میرسد.
رمان «تهران، خیابانانقلاب» با گفتمان قدرت مسلط در جامعه دارای پیوندی همسو ارزیابی میشود و جزئی از روند مبارزه اجتماعی به شمار میرود. این رمان در برقراری گفتمان متن و زبان از عملکردی موفق برخوردار بوده و مخاطب پس از خواندن متن، از راه حضور در صحنههای رمان و اوج و فرودهای داستان، و درک موقعیتها و کنشها به بازسازی موفقی از تصاویر دهههای نخستینِ پس از انقلاب دست مییابد؛ تصاویری که ایدئولوژی موثر بر ذهن و زبان مولف اثر را نمایان میکنند و با توجه به آن چه تحلیل شد، میان رمان و جامعه پیوند برقرار میکند.
«اولهاش یك خواهرانقلابی بود، بعد رتبه گرفت و شد مادرانقلابی؛ انقلابیگری را یك دور تمام و كمال كهنه كرده بود؛ از ساواكیها شروع كرده بود تا به گروهكها و بی حجابها و لیبرالها و بنیصدریها رسیده بود. بعد هم لانهی جاسوسی و انقلاب فرهنگی و جنگ تحمیلی كه همهاش زیر سر آمریكا بود.» (ص۱۸۹)
همنشینی کلماتی از جمله انقلابیگری، ساواکی، گروهک، لیبرال و بنیصدری از رمزگانی نشانهای حکایت میکند که افزون بر معنای ظاهری، معنایی ضمنی داشته و انبوهی از ارزشهای اعتقادی را یادآور میشوند؛ واژگانی با بارمعنایی مشخص و هویت ایدئولوژیک که در سالهای مشخص دو دههی ۶۰ و ۷۰ بسامد داشته و گزینش آنها از سوی نویسندهی متن، بر مسائل اجتماعی و فرهنگی در خارج از متن تاکید میکند. واژگانی مانند لانه جاسوسی، انقلاب فرهنگی، و جنگ تحمیلی در بند بالا، یا ترکیباتی مانند جوجهکمونیست، بچه منافق، بوق استکبار، مبارز ضدامپریالیستی و لیبرال آمریکایی در دیگر سطور متن نیز از همین دستاند. به عنوان مثال، عبارت «همهاش زیرسر آمریکا بود» که با قطعیت و اقتدار از سوی گوینده بیان میشود، از دیدگاه ایدئولوژیک، طرح خاصی را برای دستهبندی گویندهی این کلام ارائه میکند و او را به قشری از اقشار اجتماع منسوب میکند که نمایندهی مبارزان ضداستعماری است و دخالت آمریکا در آشفتگیهای بعد از انقلاب ۵۷ را بدیهی و واضح میپندارد.
استفاده از واژگانی مانند زن، خیالات، بلوغ، شهوت، گرگرفتگی و مطبوع در متن حاضر در جهت اروتیسم نمودی برجسته دارند:
«بلوغ و خیالات مدامی كه از زن و همیشه از زن مایه میگرفت! شهوت نوجوانی و گُر گرفتگی مطبوعی كه مثل جریانی گرم از رگهای تنش میگذشت... آب دهانش غلیظ شد. لبها را لوله كرد و با فشارِ زبان تفش را به آنسوی سالن پرتكرد. چشمها را بست.» (ص۲۳)
کنش تُف کردن آبدهان غلیظ از میان لبهای لولهای و پرتابش به آن سوی سالن و سپس بستن چشمها، لحظهی انزال مردان را تداعی میکند.
نمایش این اروتیسم زشت و فضای مشمئزکننده در مورد پرترهی شهر تهران و شخصیتها نیز صدق میکند:
«تهرون مثل جنازهی ورمكردهای روی دامنه ِی البرز افتاده بود و از احتراق ناقص ماشینهاش، خشونت ساكنانش، كویر خشك جنوبیاش و كوههای سر به فلك كشیدهی شمالیاش كه مانع عبور رطوبت و هوا بود، رنج میكشید. این شهر پر از بوهای موقت، نغمههای ناكوك، هرزگیهای ارزان و جنایتهای كوچك بود. مسیلهای روباز كه از ارتفاعات شمالی شروع میشد و تا مردابها و زمینهای پستِ ته شهر ادامه مییافت، آب غلیظ سیاهی را از خود عبور میداد كه پر از آشغال سبزی، كهنهی عادت و پوست هندوانه بود، در كنارهها لاستیك كهنه ِی ماشین ولاشهی سگ هم یافت میشد؛ از برق نگاه دختران شرمو كه بگذری حلقههای سفید و سرگردانِ كاپوت، سوارِ موجهای كوچكِ مسیلها، تنها نشانهی ناچیزِ اروتیسمِ پنهان در این شهر بزرگ بود.» ( ص۷۵)
صفتوموصوفهایی همچون جنازهی ورمکرده، بوهای موقت، نغمههای ناکوک، هرزگیهای ارزان، کهنهی عادت، حلقههای سفید و سرگردان کاپوت، و ... در این بند، و نیز گروههای واژگانی تیزی بوی شاش، رشته سیم پر از فضله مگس، بوی ترشیدگیِ عضلات لیچ یا بوی گس تن مرد در دیگر سطرهای این متن تاییدی بر نظام رمزگان نشانهای با معنای زشتی، جنسیتزدگی، اروتیسم و لمپنیسم است. به کار گرفتن دشنامواژهها وخشونتهای کلامی در دیالوگها نیز در همین راستاست: ضعیفه لچکبهسر، ننهسگ، جندهخانوم، حرومزاده.
اندیشهی مذهبی و باورِ معادی، همچنین ترمینولوژی زندان و شکنجه نیز در این متن کاربردی قابل توجه دارند. استفاده از گروههای واژگانی نظیر بصیرت پنهان، نظرکرده، ختنهکرده، نافبریده، استخاره، چادرنماز سفید، سجاده لاکی، اشک ریختن در امامزاده و سقاخانه و استخوان سبک کردن، فرداروز یک وجب جا بیشتر نخوابیدن، یا یک ذرع کرباس بیشتر با خود نبردن در کل متن نیز بر رمزگان نشانهای مذهبی و باورهای ایدئولوژیک شخصیتهایی دلالت میکند که در اوضاعی آشفته، با انگشت گذاشتن بر باورهای مذهبی مخاطب، به مرور عنان قدرت در نهادهای اجتماعی، از خانه تا جامعه را در دست میگیرند.
از دیگر توصیفات و ترکیبات وصفی پربسامد در سطح گزینش واژگان و همنشینی آنها، کاربرد واژگانی از جمله چشمبند، ناله، عربده، ضربه، لگدی به وسط پای دخترها و نوبت بازجویی است که فضای تیره و رعبآور و جنسیتزده در زندان را میسازد. انتخاب چنین عبارات و کاربرد و تکرار آنها از سوی مولف متن به گونهای که شرح آن رفت، در کنار کنایهها واستعارههای سونا، حمام، اوین، و بازار نشانگر گفتمانی غالب است. همچنین استفاده از ضمایر جمع برای تاکید بر اندیشهیجمعی و ضمایر مفرد برای از اعتبار انداختن طرف مقابل، یا استفاده از عباراتی همچون زنهای سرسجاده، پیغمبرِخاجپرستها، و سفارششدهیحاجی، گفتمان غالبِ اقشارِ به خصوصی از جامعه، به ویژه لمپنها را به نمایش میگذارد و متقابلا موضع ایدئولوژیک نویسنده در قبال چنین قشری را بیان میکند.
وجود پیشفرضها در لحن کلام شخصیتها (زبان دیالوگها و زبان ذهنی)، همچنین استفاده از وجوه امری و اِخباری در متن، ضمن تاکید بر قطعیت آن فرضیه و اقتدار و بایستگی صدای گوینده، از مواضع ایدئولوژیک و روابط قدرت در گفتمان حکایت میکند:
«سربازهای جوان مسلح كه زیر هُرم آفتاب تابستان و سوز تند سرمای زمستان، چشم بهراهِ پایان نوبت نگهبانی، مدام ساعت مچیشان را نگاه میكردند و مدام در دل به امپریالیسم نفرین میكردند كه جوانهای مردم را فریب داده بود و حالا آنها در بندهای عمومی و سلولهای انفرادی دوران تادیب خود را میگذراندند و همه آنها بارها و بارها از فراز برجها شاهد عبور فریبخوردگان اصلاحناپذیری بودند كه با پای پیاده برای آخرین بار از شیب تند تپه بالا میرفتند. » (ص۵۶)
«اینجا كه زندان نیست. اینجا كارخانهی آدمسازی است. اینجا كج و كولگیهای آدمها را صاف و صوف میكند و آنها را در مسیر مستقیم قرار میدهد. كرامت مطمئن بود هر عربدهای كه به سرشان میكشد هزارهزار ثواب به پایش مینویسند، هر ضربهی شلاق روی گُردهشان هم همینطور. اینقدر ثواب پایش نوشته شده بود كه حساب از دست همه در رفته بود. » (ص۶۱)
پیشانگارههایی همچون دوران تادیب یا اصلاح ناپذیر، و وجوه قاطعی همچون فریب دادن یا فریب خوردن، امپریالیسم را نفرین کردن، و کسی را در مسیر مستقیم قرار دادن، ضمن بازتاباندن جهت نگاه روسای زندان به زندانیها و تاکید بر اختناقوفشار موجود در فضا، بر واقعی بودن وضعیت به زعم گوینده نیز صحه میگذارد.
ب) سطح تفسیر
تحلیل شکلگیری گفتمان قدرت در سطح تفسیر به رویدادها و بافت موقعیتی، بررسی روابط کنشگران، و نقش زبان در بازنمایی ایدئولوژی مولف متن میپردازد. «تهران، خیابانانقلاب» در محدودهی بهقدرترسیدن طبقهای به روایتگری میپردازد که سرکوب و محرومیتهای گذشته را، سوار بر موجی اجتماعی-سیاسی، همچون آوار بر سر دیگران فرود میآورند. بگیروببندها و حذفهای دههی ۶۰و۷۰، اختناقوفشار، شکنجه در زندان، و اعدام و ترور دگراندیشان از جمله موضوعات مهم خردهروایتهاست. نظام ارتباطی شخصیتها بر اساس سلسله مراتب قدرت در نهاد خانواده و جامعه شکل گرفته است و شکاف طبقاتی میان دو سویهی قدرت، به صورت کنشگر وستمپذیر وجود دارد. فتاح و کرامت و عزیز، یا حاجی و ماشاءالله و دیگرانی در سطوح بالاتری از قدرت در جایگاه کنشگرند و شخصیتهایی همچون شهرزاد و منیژه و مهری در مرتبه کسانی قرار دارند که فعل مبارزات گروه اول، با نام آدم سازی و رفع فتنه و فساد، بر آنها وقوع مییابد. روابط میان کنشگران با هم در سطح رفاقت و رقابت و نانقرضدادن است و در مقابلِ کنشپذیران عین ظالم و مظلوم.
اما زبان که در جهت ایدئولوژی نویسنده عمل میکند، این بار از نظرگاه کنشگرانی ضدقهرمان، از بالا به پایین، حقبهجانب و با قاطعیتی هجوآمیز ایفای نقش کرده و برای خاکستری نشان دادن شخصیتها، از سیاه به سفید میرود تا خواننده با قبول سیاهیها، دل به نقاط سفیدی خوش کند:
«فخری همیشه میگفت من میدانم اینها كجاشان را خارشك برداشته وگرنه ككشان هم واسه بدبختبیچارهها نمیگزد؛ خود من یكیش، از من بدبختتر هم توی این دنیا هست!؟ حالا اینها خیر سر پدرشان آمدهاند كه حق ما را بگیرند!؟ كور خواندهاند. بعد چشمها را هم میكشید و از لای دندان میگفت دلم میخواهد اینها را بسپرند دسِّ من تا همچین گوشت تنشان را با موچین ذره ذره بكَّنم تا هفت پشتشان را هم یاد كنند، بسكه از این كافرها بدم میآید.» (ص۱۹۳)
رویدادها همگی تعیینکننده محتوای متن هستند و هر یک از وجوه گفتمانی، به یک موقعیت خاص در داستان مربوط میشود که دربرگیرندهی دورهای مهم از تاریخ معاصر است.
متن حاضر از منظر بینامتنیت به متونی همچون «شاه سیاهپوشان» از هوشنگ گلشیری نزدیک است که شیوههای به کار رفته در زبان، متن را به بافت موقعیتی، و موقعیت را به تحلیل تاریخی پیوند میدهد. همچنین رمانهایی از جمله «تهران مخوف»، «خانه ادریسیها»، «نگران نباش»، «احتمالا گم شدهام»، «تریو تهران»، و «یوسفآباد خیابان سیوسوم» نظر به ارائهی فضایی آخرالزمانی یا نمایش نومیدیِ پس از سرخوردگی سیاسی و اجتماعی نیز میتوانند یادآور مواردی مشابه باشند.
سطح تبیین
تحلیل متن حاضر به عنوان یک کنش اجتماعی یا جزئی از روند مبارزه اجتماعی در ظرف مناسبات قدرت، در سطح تبیین انجام میگیرد. در این متن، فرهنگ مردسالار و قدرتطلبی لمپنها، به سرکوب زنان و مخالفان در سطوح مختلف میانجامد. عدم کنشگری از سوی زنان در جایگاه مادر، همسر یا معشوق، به پذیرش ضمنی این کنشهای ظالمانه تعبیر میشود و هویت زنانه نیز در گرو قدرت سیاسی، و فارغ از مناسبات اجتماعی و انسانی شکل میگیرد. این روایت، در اوج خود حضور فیزیکی و موضوع مرگ و زندگی را نیز وابسته به این قدرت و منوط به تایید مردانه بر میشمرد. به عنوان مثال، هنگامی که فخری از شرکت در تظاهرات تا عضویت در میان ماموران نهی از منکر پیشمیرود، هویت او تایید میشود اما منیژهای که در زندان با وجود تندادن به آزارهای جنسی حرفی برای گفتن ندارد، یا شهرزادی که پرده بکارتش را به اطاعت از سیستم مردسالار ترمیم کرده اما با مردی می رود که متعلق به سطوح پایینتری از قدرت است، حذف میشود.
نتیجهگیری
نظر به آن چه در سطوح مختلف (بر مبنای نظریه فرکلاف) مورد تحلیل قرار گرفت، متن رمان «تهران، خیابانانقلاب» با گفتمان قدرت مسلط در جامعه دارای پیوندی همسو ارزیابی میشود و جزئی از روند مبارزه اجتماعی به شمار میرود. این رمان در برقراری گفتمان متن و زبان از عملکردی موفق برخوردار بوده و مخاطب پس از خواندن متن، از راه حضور در صحنههای رمان و اوج و فرودهای داستان، و درک موقعیتها و کنشها به بازسازی موفقی از تصاویر دهههای نخستینِ پس از انقلاب دست مییابد؛ تصاویری که ایدئولوژی موثر بر ذهن و زبان مولف اثر را نمایان میکنند و با توجه به آن چه تحلیل شد، میان رمان و جامعه پیوند برقرار میکند.
در این راه ابزارهای زبانشناختی از جمله گزینش و همنشینی واژگان، نحوه بسامد عبارات، وجهیت، استعاره و کنایه، همگی در توصیف ایدئولوژی نویسنده به کار گرفته شده، و مقابله با هژمونی مردسالاری، قدرتطلبی لمپنها و هویتیابی و هویتخواهی زنان در سایه مردها نیز در بخش تفسیر و تبیین از مهمترین مواضع نظری مولف اثر به شمار میرود.
«تهران، آخرالزمان» (منتشر شده به زبان آلمانی با نام «آمریکاییکشی در تهران»، انتشارات بِک، ۲۰۱۱) سومین بخش از سهگانهی تهران امیرحسن چهلتن، در شش داستان به هم پیوسته با محور نفرت، به روایت وقایعی دیگر از زمان کودتای ۲۸مرداد تا سال ۶۷ میپردازد که شاید تکملهای بر این روایات باشد.
نظرها
نظری وجود ندارد.