آموزشِ نابرابر و پرورشِ مذهبی در کردستان
بیشترین آمار بیسوادان کشور، در استانهایی چون آذربایجان غربی، کردستان، و سیستان و بلوچستان وجود دارد. به دلایل اقتصادی تعداد دانشآموزان بازمانده از تحصیل در استان کردستان ایران رو به افزایش است. مذهبیسازی مدارس، تشدید نابرابریهای آموزشی، انکار هویتهای مختلف قومی و مذهبی را در گفتوگو با کارشناسان بررسی کردهایم.
طبق گزارشهای رسمی از پایگاهای آماری دولت، ۱۵ میلیون و ۶۶۶ هزار و ۵۸۷ دانشآموز برای سال تحصیلی ١٣٩٩-١٤٠٠ و ، ۱۵ میلیون و ۳۷۵ هزار و ۶۷۷ نفر برای سال تحصیلی ۱۴۰۱ ثبتنام کردهاند که از این تعداد، بیش از ١ میلیون و ۴۰۸ هزار دانشآموز در استانهای (آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه و ایلام) که بیشترین تعداد کُردزبانان کشور را تشکیل میدهند، حضور دارند.
بر اساس گزارش تفصیلی مرکز آمار ایران، از سال ١٣٨٠ تا ١٤٠٠ با کاهش بیش از ٢ میلیون نفری تعداد دانشآموز در کشور مواجهایم که روند نزولی آن برای سالهای بعد نیز قابل پیشبینی است. کارشناسان دلایل کاهش جمعیت دانشآموزان را نابرابریهای تحصیلی و اقتصادی قلمداد میکنند. گزارشهای غیررسمی از جمعیتی بالغ بر یک میلیون و ۵۰۰ هزار الی ٢ میلیون دانشآموزی میگوید که در سالیان گذشته به دلایل اقتصادی از تحصیل بازماندهاند.
اما ماجرای آموزش و پرورش ایران تنها در این آمارها خلاصه نمیشود. مخالفت علنی علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران با اجرای سند ٢٠٣٠ یونسکو و لغو رسمی آن در شروع کار دولت ابراهیم رئیسی، بار دیگر توجهها را به آموزش و پرورش نابرابر در ایران جلب کرده است. از سمتی دیگر، اعتراضات سراسری معلمان از ١٣٩٧ تا به امروز و نیز دانشآموزان جامانده از تحصیل، تاوان این نابرابریها را با هزینۀ گزافی متحمل شدهاند. در این گزارش به سراغ تعدادی از معلمهای کُردزبان رفتم تا اهم سیاستهای نابرابر آموزشی را از زبان آنها جویا شوم.
پرورش مذهبی
در بند چهارم سند ٢٠٣٠ یونسکو دربارۀ کیفیت آموزش آمده است:
« آموزش با کیفیت برای همه میسر و مساوی باشد و فرصتهای یادگیری برای همه در تمام طول عمر فراهم شود.»
اما علی خامنهای طی سه سخنرانی در اردیبهشت و خرداد ١٣٩٦ مخالفت قاطع خود را با اجرای این سند در ایران، که شامل مفادی مانند برابری جنسیتی، ترویج آموزشهای دوزبانه و چندزبانه در جوامع چندزبانه، کیفیت آموزش و یادگیری مادامالعمر است، ابراز داشت. او در یکی از سخنرانیهایش گفت:
«اینجا، مبنا اسلام است، مبنا قرآن است. اینجا جایی نیست که سبک زندگی معیوبِ ویرانگرِ فاسد غربی بتواند اینجور اِعمال نفوذ کند.»
یکی از آموزگاران دوره متوسطه در کردستان دربارۀ مخالف نظام اسلامی با اجرای سند ٢٠٣٠ میگوید:
«تمام نظام آموزشی ایران از مدرسه گرفته تا دانشگاه، بر پایه اصول مذهبی و اسلام شیعی پایهریزی شده است. هرچیزی که به تعبیر آقایان بیرون از این چهارچوب باشد به شدت مطرود و قبیح است. مثلاً تنها در ظاهر با سنی مذهبها مشکل ندارند، ولی در واقع کاملاً مخالف خلفای سنی و اسلام غیرشیعی هستند.»
کتاب مطالعات اجتماعی پایه پنجم، فصلی دارد دربارۀ زیارت از اماکن مقدس و کربلا، یعنی دقیقاً جایی که حکومت اسلامی با هزاران دم و دستگاه آنجا را قبله مقدس خوداش کرده است. در این کتاب وقتی از جمهوری اسلامی صحبت میکند، آن را مظهر تمام فضایل اخلاقی و انسانی روی زمین میداند و حکومتی که توسط آخوندها اداره میشود را بهترین نوع حکومت توصیف میکند. دانشآموزی که با همچین ذهنیتی پرورش پیدا کند، هرگز نمیتواند بدون پیش فهم در مورد سیاست جهان، علم، ارزشهای انسانی و درک متقابل، قضاوت کند. از طرف دیگر، آموزش و پرورش معلمها و دانشآموزان را مجبور میکند برای "بسیج" ثبتنام کنند. یعنی شرایط را طوری میچیند که اگر کارت بسیج نداشته باشی کارت لنگ شود یا خیلی راحت میتوانند در صورت عضو نبودن برایت پاپوش درست کنند. این شکل از آموزش حتی هویتهای قومی و فرهنگی مختلف در ایران را هم منکر میشود.
بهرام قاسمی سخنگوی وقت وزارت امور خارجه ایران (١٣٩٦) دربارۀ سند ٢٠٣٠ اظهار داشته بود، که موضع اصولی و تغییرناپذیر ایران، اجرا نکردن قسمتهایی از سند ۲۰۳۰ است که با قوانین و باورهای دینی و اولویتهای ملی و ارزشهای اخلاقی جامعه ایران در تناقض است. از این معلم دربارۀ ایدئولوژی حاکم بر نظام آموزش و پروش سوال میکنم. او در پاسخ میگوید:
«حکومت مذهبی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی نمیتواند بدون شعائر مذهبی و درونی کردن آنها در ذهن دانشآموزان ماندگار بماند. جمهوری اسلامی به خوبی میداند اگر به عقاید دیگر، اجازه فعالیت یا انتشار را بدهد خیلی زود از قدرت ساقط خواهد شد. اجازه دادن به عقاید دیگر، یعنی دموکراسی و برابرطلبی که به ضد حکومت اسلامی هست. بنابراین نه تنها سند ٢٠٣٠ که یکی از مفاد آن به برابری آموزشی میپردازد، نه هیچ سند دیگری که از برابری بگوید، مورد قبول نظام اسلامی نیست.»
با استناد به جایگزینی «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» به جای سند ٢٠٣٠، در سال ١٤٠٠ بیش از ٢٥ هزار طلبۀ حوزههای علمیه در راستای اسلامیسازی مدارس کشور، به استخدام آموزش و پروش درآمدهاند. استخدام طلبهها تاکید و پشتیبانی علی خامنهای را نیز به همراه داشت. کانون صنفی معلمان ایران در اعتراض به مواردی مشابه و در بیانیهای به پایین بودن حقوق معلمان، عدم امنیت شغلی و همچنین جذب طلاب به عنوان معلم در مدارس اعتراض کرد. یکی از آموزگاران مریوانی که خود در تجمعات اعتراضی معلمان شرکت داشته در این باره میگوید:
«جذب طالب برای آموزش و پروش در جهت اجرای صددرصدی شیعهسازی و مذهبیسازی دانشآموزان صورت گرفته است. دانشآموزی که با عقاید مذهبی تربیت میشود، آخرسر یکی از طرفداران نظام اسلامی هم خواهد شد. نظارتی که بر شیوۀ تدریس ما، کتابهای درسی و حتی زندگی بیرون از مدرسه در ایران وجود دارد، در هیچ جای جهان سابقه ندارد. دانشآموز به جای تربیت اخلاقی و یادگیری تسامح و تساهل و علم، باید عقاید خشک مذهبی را یاد بگیرد. جالب است بدانیم مباحث مذهبی که در کتابهای درسی گنجانده شده است، طوری طراحی شدهاند که ذهن دانشآموزان را منحرف کند، یعنی در صورت قبول کردن آنها، خودبهخود موجب پذیرش نظام جمهوری اسلامی ایران هم خواهد شد.»
حدود ٤٩ درصد جمعیت ایران با زبانهای غیرفارسی تکلم میکنند. با این حال سابقۀ انکار هویتهای غیرفارس در ایران به دورۀ زمامداری رضا شاه پهلوی و ترویج عقاید ایران باستان برمیگردد. تنها تفاوت جمهوری اسلامی با حکومت پهلوی، تاکید برشیعهگرایی به جایی ایران باستان است. وقتی حضور زبانها، قومیتها، فرهنگها و عقاید مختلف را منکر میشوی، راه را برای برتری و تسلط بیشتر خود هموار میکنی. ترویج ایدئولوژی جمهوری اسلامی در مدارس، در رسانهها، و در تمام لایههای جامعه بدون شک باعث استحکام بیشتر آن شده است. از "سرود سلام فرمانده" گرفته تا نمازهای دست جمعی دانشآموزان، قرائت دعا در صف مدارس و محتوای کتابهای درسی، میخواهند تنها یک زبان و یک مذهب را ترویج دهد، آن هم فارسِ شیعه مذهب است.
از این آموزگار میخواهم مصداقهایی برای اثبات این نظر از محتوای کتابها بیاورد. او در توضیح میگوید:
«برای مثال کتاب مطالعات اجتماعی پایه پنجم، فصلی دارد دربارۀ زیارت از اماکن مقدس و کربلا، یعنی دقیقاً جایی که حکومت اسلامی با هزاران دم و دستگاه آنجا را قبله مقدس خوداش کرده است. در این کتاب وقتی از جمهوری اسلامی صحبت میکند، آن را مظهر تمام فضایل اخلاقی و انسانی روی زمین میداند و حکومتی که توسط آخوندها اداره میشود را بهترین نوع حکومت توصیف میکند. دانشآموزی که با همچین ذهنیتی پرورش پیدا کند، هرگز نمیتواند بدون پیش فهم در مورد سیاست جهان، علم، ارزشهای انسانی و درک متقابل، قضاوت کند. از طرف دیگر، آموزش و پرورش معلمها و دانشآموزان را مجبور میکند برای "بسیج" ثبتنام کنند. یعنی شرایط را طوری میچیند که اگر کارت بسیج نداشته باشی کارت لنگ شود یا خیلی راحت میتوانند در صورت عضو نبودن برایت پاپوش درست کنند. این شکل از آموزش حتی هویتهای قومی و فرهنگی مختلف در ایران را هم منکر میشود.»
تشدید نابرابریهای اقتصادی و فرهنگی
یکی از مطالبات آموزگاران کُردزبان در اعتراضات سراسری معلمان، احقاق حقوق زبان مادری بود. حکومت اسلامی ایران به هیچ زبانی جز فارسی مجوز آموزش نمیدهد؛ کُردی، تُرکی، لُری، عربی، گیلکی، بلوچی و... هیچ جایی در نظام آموزشی ایران ندارند. این در حالیست که براساس گزارش سال ٢٠١٣ صندوق جمعیت ملل متحد، حدود ٤٩ درصد جمعیت ایران با زبانهای غیرفارسی تکلم میکنند. یک معلم در مورد انکار هویتهای غیرفارس در حکومت اسلامی میگوید:
«سابقۀ انکار هویتهای غیرفارس در ایران به دورۀ زمامداری رضا شاه پهلوی و ترویج عقاید ایران باستان برمیگردد. تنها تفاوت جمهوری اسلامی با حکومت پهلوی، تاکید برشیعهگرایی به جایی ایران باستان است. اگرچه در دورۀ پهلوی هم، آخوندها از مقربان درگاه محسوب میشدند، اما با انقلاب اسلامی آنها در صدر حکومت قرار گرفتند. یک دستسازی زبانی و فرهنگی، فرصت سرکوب و نهادینه کردن ایدئولوژی را بیشتر از پیش فراهم میکند. وقتی حضور زبانها، قومیتها، فرهنگها و عقاید مختلف را منکر میشوی، راه را برای برتری و تسلط بیشتر خود هموار میکنی. ترویج ایدئولوژی جمهوری اسلامی در مدارس، در رسانهها، و در تمام لایههای جامعه بدون شک باعث استحکام بیشتر آن شده است. از "سرود سلام فرمانده" گرفته تا نمازهای دست جمعی دانشآموزان، قرائت دعا در صف مدارس و محتوای کتابهای درسی، میخواهند تنها یک زبان و یک مذهب را ترویج دهد، آن هم فارسِ شیعه مذهب است.»
یک معلم بازنشسته که سابقۀ طولانی در تدریس پایههای ابتدایی دارد دربارۀ مشکلات تدریس با زبان فارسی به غیرفارسها اینگونه میگوید:
«سالها در مدارس ابتدایی شهرهای کُردزبان و تُرکزبان تدریس کردهام. همیشه با تدریس فارسی به مشکل برخوردم. دانشآموزان خیلی سخت میتواند دروسی مثل ریاضی، علوم، جغرافیا و... را با زبان غیرمادری توضیح دهند. بیشتر وقتها ازشان میخواستم با زبان مادری توضیح دهند چون برایشان راحتتر بود و میدیدم که درس را به خوبی فهمیدهاند. یک بار از یکی از دانشآموزان خواستم، یک آزمایش درس علوم را برایم توضیح دهد، هرچقدر تلاش کرد نتوانست با فارسی توضیحاش دهد، وقتی خواستم به کُردی بگوید، بدون کوچکترین مشکل همۀ سوال را جواب داد. تقریباً همیشه در تدریس با زبان فارسی، با بچههای کُرد و تُرک به مشکل برخوردم.»
در اصل ٣٠ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است که دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد. اما آمار مدرسههای غیردولتی و پولی کماکان رو به افزایش است. بر اساس گزارشها تعداد یک میلیون و ٤٨ هزار و ٨٧٩ دانش آموز در سال تحصیلی جاری در مدارس غیردولتی مشغول به تحصیل هستند.
نظام آموزشی ایران کاملاً با اصول و چهارچوب سرمایهداری پیش میرود. امکانات آموزشی که در شهرهای مثل تهران و مشهد و اصفهان وجود دارد هرگز در سیستان و بلوچستان یا کُردستان یافت نمیشود. از طرف دیگر دانشآموزی که نمیتواند در دانشگاهای دولتی پذیرش شود خیلی راحت با هزینه کردن در دانشگاه آزاد و غیرانتفاعی مدرک خواهد گرفت، این یعنی سرمایهداری. متاسفانه مافیای کنکور، مجوز صدها مرکز آموزشی برای کنکور را صادر کرده است، دانشآموز برای ثبتنام در هر آموزن آنها یا خرید کتابهای کمک درسی، باید هزینههای را متقبل شود. بنابراین فردی که از توانای کافی مالی برخوردار نیست، نخواهد توانست این هزینهها را تامین کند و پشت در دانشگاه خواهد ماند.
از این معلم درمورد تفاوتهای سرمایهدارنۀ مدارس دولتی و غیردولتی سوال میکنم. بر اساس اعلام سازمان سنجش ایران، نتایج کنکور سراسری ۱۴۰۱ نشان میدهد از میان ۴۰ نفر برگزیده در پنج گروه اصلی تحصیلی، ٢ نفر در مدارس دولتی و نمونه دولتی، ٢٩ نفر در مدارس استعدادهای درخشان و ٩ نفر در مدارس غیر انتفاعی تحصیل کردهاند. آمارها حاکی از آن است که جز دو نفر آنها، مابقی از مراکز استانها و شهرهای مانند تهران( ١٥ نفر) و مشهد (٥ نفر) هستند، آیا به راستی این آمارها نشانۀ بیعدالتی آموزشی بخصوص برای طبقات پایین جامعه نیست؟ او میگوید:
«متاسفانه سیستم آموزشی ایران کاملاً با اصول و چهارچوب سرمایهداری پیش میرود. امروزه اگر دانشآموزی از لحاظ مالی مشکل داشته باشد باید قید قبولی در کنکور را بزند یا قبولی خیلی برایش دشوار خواهد بود. اگر ما در گذشته کنکور را شرایطی فرض میکردیم که به دور از نابرابریست و دانشآموزان میتوانند از طریق آن آیندۀ خودشان را بسازند، امروزه دیگر اینگونه نیست. امکانات آموزشی که در شهرهای مثل تهران و مشهد و اصفهان وجود دارد هرگز در سیستان و بلوچستان یا کُردستان یافت نمیشود. از طرف دیگر دانشآموزی که نمیتواند در دانشگاهای دولتی پذیرش شود خیلی راحت با هزینه کردن در دانشگاه آزاد و غیرانتفاعی مدرک خواهد گرفت، این یعنی سرمایهداری. متاسفانه مافیای کنکور، مجوز صدها مرکز آموزشی برای کنکور را صادر کرده است، دانشآموز برای ثبتنام در هر آموزن آنها یا خرید کتابهای کمک درسی، باید هزینههای را متقبل شود. بنابراین فردی که از توانای کافی مالی برخوردار نیست، نخواهد توانست این هزینهها را تامین کند و پشت در دانشگاه خواهد ماند.»
به گفتۀ مصاحبهشوندهها در این گزارش، مذهبیسازی مدارس، تشدید نابرابریهای آموزشی، انکار هویتهای مختلف قومی و مذهبی و، نظام آموزش سرمایهداری، از اهم مشکلات و موانع پیش روی آموزش و پروش در ایران محسوب میشوند. معلمهای کردستانی درحین انتقاد به چنین سیاستهای آموزشی، به نظارتهای دائمی ارگانهای امنیتی بر آموزگاران، عدم حقوق و مزایای کافی و عدم امنیت شغلی خود نیز اشاره میکنند.
نظرها
نظری وجود ندارد.