وضعیت معلولان استان کردستان - سنجشی با نگاه فرهنگی
مصاحبهشوندگان در این گزارش میگویند نگاههای ترحمآمیز، اماکن غیر استاندارد و بیتوجهی و تبعیض که در ساخت معابر و سازهای معماری وجود دارد، اعتماد به نفس آنها را پایین آورده است. فضاهای شهری را به گونهای طراحی کردهاند که معلولان خود به خود اززندگی اجتماعی و فرهنگی حذف میشوند.
با استناد به اظهارات مسئولان دولتی استان کردستان، بالغ بر ٣٥ هزار و ٢١١ نفر معلول در این استان شناسایی شدهاند که ۴۰ درصد آنها مربوط به معلولان جسمی حرکتی، ۳۰ درصد شنوایی و گفتاری، ۲۰ درصد ذهنی و ۱۰ درصد روانی را شامل میشوند. با توجه به تبصرۀ یک از مادۀ اول قانون جامع حمایت از حقوق معلولان، معلول به کسی گفته میشود که به تشخیصکمیسیون پزشکی سازمان بهزیستی براثر ضایعه جسمی، ذهنی، روانی یا توأم؛ اختلال مستمر و قابل توجهی در سلامت و کارآیی عمومی وی ایجاد گردد، به طوری که موجب کاهش استقلال فرد در زمینههای اجتماعی و اقتصادی شود.
قوانین منصوب به حمایت از حقوق معلولان ایران، این افراد را دارای توان کم و یا ناتوان از انجام امورات اجتماعی و اقتصادی قلمداد میکند. اما به گفته تعدادی از این افراد آنچه وضعیت آنها را وخیم کرده است، نگاه همراه با ترحم مردم و تبعیض در اختصاص امکانات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی از سوی نهادها وابسته به دولت است. به گفته کارشناسان، اجرایی نکردن قوانین حمایتی از آنها، حتی نگاه فرهنگی مردم را هم تحت تاثیر قرار داده است. در این گزارش به گفتوگو با تعدادی از معلولان استان کُردستان نشستم تا جدا از مشکلات اقتصادی و بیتوجهی دولت، از تجربه خود دربارۀ نگاه و رفتار مردم بگویند.
نگاههای ترحمآمیز
پاهای «فرزین» از بدو تولد شبیه پاهای برادر و خواهرش نبود. رشد و قدرتشان متفاوت بود و هرگز نتوانست روی آن بایستد. میگوید خاطرهای از راه رفتن ندارد، اما تصور میکند اگر پاهایش مانند پاهای دیگران بود میتوانست بیشتر از حالا در خیابان و کوچههای سنندج پرسه بزند. فرزین با تمام مشکلات چند سال پیش دانشگاه قبول شد، ولی به خاطر محدودیتهایی که در راه رفتن دارد خانوادهاش اجازه نمیدهند برای تحصیل به شهر دیگری برود. او میگوید:
«دانشگاه کرمانشاه قبول شدم اما خانوادهام راضی نشدند آنجا بروم. میگفتند هزار و یک مشکل برایت پیش میآید. راستش خود هم اینطوری فکر میکنم. اگر کسی همراهم نباشد نمیتوانم تا سر کوچه بروم. به این خاطر مجبور شدم برای تحصیل انتقالی به سنندج بگیرم. رفتار همکلاسی و دانشگاهیهایم خوب است ولی کاملاَ حس میکنم از سر ترحم است. با وجود اینکه نمراتم بالاست حس نمیکنم، نسبت به همکلاسیهایم برتری داشته باشم. چون حتی اگر بهترین نمرات را هم بگیریم باز احتمال اینکه بتوانم مانند بقیه در دانشگاه خارجی تحصیل کنیم یا شغل خوبی پیدا کنم خیلی خیلی کم یا بهتره بگویم محال است.»
یکی از معلولان زن در سنندج میگوید: «در جامعۀ ایرانی زنها همیشه مشکلات بیشتری از آقایان دارند، اینکه معلول هم باشی مشکلاتت چند برابر میشود. به نظر من هیچکس کاملاَ سالم نیست و همه نقایصی دارند، اما گویی نقص ما به خاطر معلولیت و جنسیت بیشتر است. من کاملاً نگاه ترحمآمیز مردم را حس میکنم. یک بار در کارگاه خیاطی، خانمی آمد و با صدای آروم، طوری که من نشنوم، به مدیریت گفت لباسهایم را این خانم بدوزد، میخواهم پولش واسه این طفلک باشد. هرچند رفتارش همراه با محبت بود ولی برای من بیشتر ناراحت کننده بود، انگار چون من معلولم باید بهم لطف شود. دوست داشتم میگفت لباسها را اون بدوزد چون خیاط بهتری است نه اینکه پولش به دست این طفلک برسد. البته مردم این آگاهی را ندارند که با ما چطوری رفتار کنند و کلماتی که از سر محبت میگویند بیشتر ترحمآمیز است. قصد بدی ندارند، ولی در انتخاب کلمات دقت نمیکنند.»
یکی از دوستهای فرزین دربارۀ او میگوید:
«خیلی با استعداد است. هم در درس هم در کارهای دیگر. هوش خیلی خوبی دارد، اما متاسفانه گوشهنشین است و میلی به بیرون رفتن ندارد. همیشه من پیشش میروم. اصلاً رفتاری نمیکنم که حس کند معلول است. اگر پا ندارد عوضش خیلی چیزهای خوبی دارد. استعداد فرزین را هیچ کسی ندارد. متاسفانه بارها خودش به ناتوانی در راه رفتن اشاره کرده. یک روز گفت اگه جای تو بودم کوهنورد میشدم یا هیچ وقت سواره ماشین نمیشدم. حسرت راه رفتن را به دل دارد. ولی کاریش نمیشه کرد زندگیاش اینطور است.»
فرزین دربارۀ برخورد مردم میگوید:
«راستش خیلی کم پیش آمده برخورد بد باهام داشته باشند. معمولاً کمک میکنند و رفتار مهربانانهای دارند. میدانم بیشتر از سر دلسوزی است. اینکه امثال من نمیتوانند بدون کمک از دیگران از خیابان رد شوند یا بسیاری از کارها را نمیتوانند انجام دهند دلشان را میرنجاند. راستش من این نگاه را دوست ندارم، ولی باید قبول کنم نمیتوانم تنهایی از خیابان و کوچه و سربالایی رد شوم. یا تنهایی بروم و کارهای اداری یا بیمارستانم را انجام دهم. چون حتی یک پله را هم تنهایی نمیتوانم بالا بروم. همیشه باید چند نفر کمکم کنند.»
اما همۀ معلولان مانند فرزین خوششانس نیستند. بعضی از آنها تجربههای تلخی از برخورد همشهریانشان در ذهن دارند. «اسماعیل» ٣٢ سال دارد و در یک تصادف جادهای بین سنندج-کامیاران قطع نخاع شده و حالا هفت سال است از ویلچرش جدا نشده است. قدرت و حرکت دستهایش کند است و نمیتواند بدون همراه، ویلچر را حرکت دهد. او دربارۀ واکنش مردم به معلولیتاش میگوید:
«واکنشهای مختلفی دارند از ترحم گرفته تا تحقیر و تعجب. یک بار همراه دوستم از گوشه خیابان رد میشدیم. چون پیادهرو کوچک بود مجبور بودیم ویلچر را از خیابان حرکت دهیم. ترافیک سنگینی بود. یک راننده با بوق و داد به دوستم گفت: بکش اون ورتو را هم مث این یکی چلاق نکردم! همیشه با حرفهای مثل: وقتی نمیتوانی راه بروی بیرون نیا! تنهایی نمیتوانی انجام دهی و... روبرو میشوم.»
اسماعیل قبل از تصادف و ویلچرنشینی، بازاریاب شرکت تولید وسایل آرایشی بهداشتی بود. او که هفت سال است بیکار است، حس میکند سربار خانواده شده، و در مورد تجربه جستوجو برای شغل میگوید:
«واقعاً دوست دارم کار کنم ولی برای امثال من کاری پیدا نمیشود. یک وقتی بود میگفتم حداقل میتوانم منشی جایی شوم، به چند جا سر زدم اما موافقت نکردند. حتی یک پزشک رفتار بسیار تحقیرآمیزی باهام داشت. گفت: تو این جامعه برای آدمای سالم هم کار پیدا نمیشود چه برسد به شما. بهم برخورد و خیلی ناراحت شدم. دیگر دنبال کار نگشتم.»
یکی از معلولان زن در سنندج میگوید شرایط خانمهای معلول از آقایان بدتر است. او که چند سالی است به خیاطی مشغول است در این باره توضیح میدهد:
«در جامعۀ ایرانی زنها همیشه مشکلات بیشتری از آقایان دارند، اینکه معلول هم باشی مشکلاتت چند برابر میشود. به نظر من هیچکس کاملاَ سالم نیست و همه نقایصی دارند، اما گویی نقص ما به خاطر معلولیت و جنسیت بیشتر است. من کاملاً نگاه ترحمآمیز مردم را حس میکنم، حتی این باعث کمبود اعتماد به نفسم شده است. یک بار در کارگاه خیاطی، خانمی آمد و با صدای آروم، طوری که من نشنوم، به مدیریت گفت لباسهایم را این خانم بدوزد، میخواهم پولش واسه این طفلک باشد. هرچند رفتاراش همراه با محبت بود ولی برای من بیشتر ناراحت کننده بود، انگار چون من معلولم باید بهم لطف شود. دوست داشتم میگفت لباسها را اون بدوزد چون خیاط بهتری است نه اینکه پولش به دست این طفلک برسد. البته مردم این آگاهی را ندارند که با ما چطوری رفتار کنند و کلماتی که از سر محبت میگویند بیشتر ترحمآمیز است. قصد بدی ندارند، ولی در انتخاب کلمات دقت نمیکنند.»
وقتی ما فضا را طوری طراحی میکنیم که تنها آدمهای بدون محدودیت بتواند از آن استفاده کنند، خواسته یا ناخواسته بخش معلول جامعه را از آن فضا حذف میکنیم. تنها همین مورد کافیست که نابرابری، ترحم، حتی رفتار همراه با تحقیر را به خورد جامعه بدهیم. متاسفانه مسئولان شهری هیچ توجهی به تشدید و انتشار همچین فرهنگی غلطی در سطح جامعه ندارند.»
خاطرۀ «احسان» تلخترین خاطرۀ مصاحبهشوندگان من است. او از ناحیه دست، پا و گردن دچار معلولیت است و خواهرش میگوید برای هواخوری تنها به پارک نزدیک خانهشان میروند. احسان ١٧ سال دارد و به زحمت میتواند صحبت کند. خواهرش خاطرۀ تلخ را این گونه روایت میکند:
«برای هواخوری برده بودمش پارک. ویلچرش را زیر سایه درختی پارک کردم و رفتم تا از بوفه آبمیوه بگیرم. برگشتم گریه میکرد. ظاهراً تو آن لحظه، خانمی از بچه کوچکش عصبانی میشود و با اشاره به برادرم به بچهاش میگوید: اگه به حرفم گوش نکنی میدهم این آقا بخوردت! وقتی برگشتم احسان خیلی ناراحت بود، داشت گریه میکرد. نمیدانستم چطوری آرومش کنم. رفتار مردم عموماً با معلولان خوب است ولی تنها یک حادثه مثل این کافی است که تا ابد از ذهن پاک نشود. آن روز وحشتناک بود.»
خیابانهای تبعیضآمیز
قانون جامع حمایت از حقوق معلولان در ایران، متولیان اجرای آن را وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، سازمان بهزیستی، وزارت راه و شهرسازی، و شهرداریها میداند. این لایحه ۶۶ مادهای به مناسبسازی، دسترسیپذیری و تردد و تحرک معلولان حرکتی اختصاص دارد. ماده دوم این قانون، کلیه دستگاههای مشمول را مکلف میکند در طرحهای آینده و در دست تهیه، ساختمانها و تاسیسات را طبق برنامهریزی و هدفگذاری معین مناسبسازی کنند. این جدا از قانونیست که سازمانهای کشور را مکلف میکند که سه درصد استخدامها در دستگاههای مصرفکننده بودجه عمومی کشور، باید به افراد دارای معلولیت اختصاص داشته باشد. اما هیچکدام از قوانین حمایت از حقوق معلولان در ایران یا به کل اجرا نمیشوند یا در صورت اجرا ناقص و نیمهکاره است.
فرزین دربارۀ معابر شهر سنندج میگوید:
«تردد با ویلچر در خیابان و کوچههای شهر خیلی دشوار است. سنندج پستی و بلندی زیادی دارد و نمیشود ویلچر را هر جا برد. بیشتر مجبوریم توی خیابان حرکت کنیم چون پیادهروها کوچک است. راستش این شهر برای معلولان ساخته نشده. ما تنها میتوانیم به بعضی جاها برویم. حتی فضای بیشتر آپارتمانها، ادارات و... برای تردد ما ساخته نشدهاند. در واقع خودمان رغبت نمیکنیم به بعضی از جاها وارد بشویم چون میدانیم با این ویلچر و محدودیتی که داریم عبور و مرور برایمان سخت است و نمیخواهیم مزاحم کسی بشویم.»
بهینه نبود فضای شهری در شهرهای کردستان، مهیا نکردن شرایط ورد و خروج معلولان به ادارات، بیمارستانها، آپارتمانها و اماکن تفریحی، مشکلات معلولان را چند برابر کرده است. «ریبوار» یکی از نابینایان مریوان دراین باره میگوید:
«تردد برای ما در سطح شهر بسیار دشوار است. در خیلی از معابر هیچ رمپ یا نشانی برای کسی که عصا دارد تعبیه نشده است. همیشه مجبور هستم یکی را همراه خودم داشته باشم یا از همشهریها کمک بگیریم. محدودهای که در آن حرکت میکنم کوتاه است، از دم در خانه صد، صد و پنجاه متر آن ورتر میشود. هیچ کاری را نمیتوانم بدون همراه انجام دهم. بارها وقتی در پارک قدم زدم به سطل آشغال، نیمکت و... برخوردم. خانواده همیشه میگوید لازم نیست بیرون بروی، اما مگر میشود خودت را در خانه حبس کنی؟»
وقتی فرد معلول از هزار کانال سیگنالهای منفی دریافت میکند، طبیعیست خود را ناتوان از هرکاری تصور کند و گوشهنشین شود. حتی افراد بدون محدودیت هم تحت تاثیر این سیگنالها قرار میگیرند، وقتی در جامعه فضای برای فعالیت معلولان را نمیبینند، آموزش خاصی برای شیوه برخورد با آنها در دستور نهادها نیست یا تنها وقتی به معلولان توجه میکنند که ازشان کمک میخواهد کاملاً طبیعیست، معلولیت را یک محدودیت بدانند نه یک تفاوت. همۀ این موارد در گروی آموزشهای فرهنگیست که باید از سمت دولت تامین شود که متاسفانه نمیشود.
به گزارش خبرگزاری فارس، مدیرعامل انجمن نابینایان مریوان آمار معلولان این شهر را ٧ هزار و ٣٢٠ نفر ارزیابی کرده است که نسبت به جمعیت، بیشترین آمار معلولان استان کُردستان را شامل میشود. تمرکز کولبری، انفجار مین، جادههای غیر استاندارد و... همه در افزایش تعداد معلولان این شهر دخیل هستند.
اگرچه در بیشتر مناسبتهای دولتی، مسئولان استان قول مساعدت و همکاری را با انجمنهای حمایت از معلولان دادهاند اما آنچه عیان است، تشدید نابرابری و بیتوجهی به این افراد است. «ریبوار» میگوید:
«وقتی کسی بهم کمک میکند حس میکنم مزاحماش شدهام. رفتار مردم معمولاًخوب است ولی وقتی با کلماتی همچون گناه دارد، بیچاره، یا خدارا شکر ما سالمیم و... از سمت آنها برخورد میکنم اعتماد به نفسم کم میشود و نابینا بودنم بیشتر اذیتم میکند. هم خودمان و هم مردم میدانند ما چیزی کم داریم و به توجه و مراقبت نیاز داریم.»
یک جامعهشناس دربارۀ تبعض فرهنگی بر معلولان میگوید:
«تبعیضی که در سطح جامعه برای معلولان وجود دارد، ریشهاش در ناکارآمدی و عدم برنامهریزی تخصصی مسئولان دولتی است. به عنوان نمونه وقتی فضای شهری و معماری آپاراتمانها برای تردد معلولان مناسب نیست، خودبهخود آنها از اجتماع فاصله میگیرند و گوشهنشین میشوند. فرد معلول میداند از فلان معبر یا خیابان نمیتواند رد بشود، همین باعث سرخوردگی و عدم اعتماد به نفس او میشود. حتی اگر دقیقتر نگاه کنم رفتار ترحمآمیز شهروندان به نسبت فرد معلول ریشه در مواردی از همین دست دارد. به عنوان مثال وقتی فرد نابینایی به دلیل عدم نشانهگذاریهای شهری در جوی آب میافتد یا معلولی نمیتواند با ویلچر از عرض خیابان رد شود، کاملاً طبیعی ست که فرد ناظر را مجبور به رفتاری ترحمبرانگیز کند. در واقع وقتی ما فضا را طوری طراحی میکنیم که تنها آدمهای بدون محدودیت بتواند از آن استفاده کنند، خواسته یا ناخواسته بخش معلول جامعه را از آن فضا حذف میکنیم. تنها همین مورد کافیست که نابرابری، ترحم، حتی رفتار همراه با تحقیر را به خورد جامعه بدهیم. متاسفانه مسئولان شهری هیچ توجهی به تشدید و انتشار همچین فرهنگی غلطی در سطح جامعه ندارند.»
مصاحبهشوندگان من از عدم اعتماد به نفس، کمبودهای حرکتی، عدم میل به جامعه و قبول آنچه آنها محدودیت در خود مینامند میگویند. از این جامعهشناس دربارۀ نهادینه کردن محدودیت در ذهن معلولان میپرسم. آیا اذعان به محدودیت خود، تنها ریشۀ روانی دارد یا میتوان ریشۀ اجتماعی-فرهنگی را نیز در آن یافت؟ او در پاسخ میگوید:
« هر برداشتی که من از خود و محیط پیرامونم دارم، ریشهاش به سیگنالهایی برمیگردد که جامعه در من ایجاد کرده است. اگر اعتماد به نفس معلولان پایین است یا خودشان قبول دارند که محدودیتهایی دارند، به رفتار فرهنگی و اجتماعی ما برمیگردد. با نگاه دقیقتر میتوان به تکتک این سیگنالها اشاره کرد. از فضای شهری گرفته تا معماری آپارتمانها، تفریحگاهها و حتی نبود شغلهای که معلولان بتوانند در آن فعالیت کنند. وقتی فرد معلول از هزار کانال سیگنالهای منفی دریافت میکند، طبیعیست خود را ناتوان از هرکاری تصور کند و گوشهنشین شود. حتی افراد بدون محدودیت هم تحت تاثیر این سیگنالها قرار میگیرند، وقتی در جامعه فضای برای فعالیت معلولان را نمیبینند، آموزش خاصی برای شیوه برخورد با آنها در دستور نهادها نیست یا تنها وقتی به معلولان توجه میکنند که ازشان کمک میخواهد کاملاً طبیعیست، معلولیت را یک محدودیت بدانند نه یک تفاوت. همۀ این موارد در گروی آموزشهای فرهنگیست که باید از سمت دولت تامین شود که متاسفانه نمیشود.»
مصاحبهشوندگان من اگرچه بیشتر رفتارهای مردم را با محبت و بدور از تحقیر میدانند، اما نگاههای ترحمآمیز، اماکن غیر استاندار و بیتوجهی و تبعیض که در ساخت معابر و سازهای معماری وجود دارد، اعتماد به نفس آنها را پایین آورده است. به قول یکی از مصاحبهشوندگان «پیادهروها و کوچههای شهر طوری طراحی شدهاند که من را مجبور به کمک خواستن میکند، وگرنه در شرایط بدون تبعیض، ما محدودیتی نداریم.»
نظرها
نظری وجود ندارد.