چرا مردم نسبت به روایات خشونت جنسی بیتفاوت میشوند؟
بیتفاوتی منطقی
وقتی واکنشی از نوع بیاعتنایی یا بیتفاوتی نسبت به مسئلۀ تجاوز میبینیم این پرسش طرح میشود که چه مسائلی برای مردم «خیلی جدی» و چه مسائلی «نه چندان جدی» میشود؟ گویی نوعی بیتفاوتی که [احتمالاً] دلایل منطقی دارد توزیع شده است. اگر چنین است دلایل پذیرفتنی یا منطقی این بیتفاوتی چیست؟
چرا مردم نسبت به روایتهایی که چند ماه پیش منتشر شد بیشتر واکنش نشان دادند تا به روایتهایی که اکنون (حدود دو سال پس از آغاز جریان روایتگری) منتشر میشود؟ در برابر روایتهای خشونت جنسی #من-هم نوعی «بیتفاوتی» دیده میشود، گویا برای مردم دیگر وجود این نوع خشونت پیشبینیپذیر است، یا موضوعْ دیگر «چندان جدی نیست». در این یادداشت واژۀ «مردم» اشاره به گونهای حضور همزمان و متکثر افرادی دارد که در وحدتی موقتی نسبت به مسئلهای اجتماعی، اینجا تجاوز و خشونت جنسی، دست به کنش و بیانگری میزنند. وقتی واکنشی از نوع بیاعتنایی یا بیتفاوتی نسبت به مسئلۀ تجاوز میبینیم این پرسش طرح میشود که چه مسائلی برای مردم «خیلی جدی» و چه مسائلی «نه چندان جدی» میشود؟ گویی نوعی بیتفاوتی که [احتمالاً] دلایل منطقی دارد توزیع شده است. اگر چنین است دلایل پذیرفتنی یا منطقی این بیتفاوتی چیست؟
ممکن است مردم در مورد روایات خشونت جنسی به این باور رسیده باشند که برای برقراری عدالت و مجازات متجاوز بهنسبت بیقدرت هستند. اما آیا روایتگری در فضای آنلاین در وبسایتها و پلتفرمهای مجازی ایرادی دارد؟ میتوانیم این پرسش را بسط دهیم اما به نظرم مشکل پس از روایتگری پدیدار میشود. پس از روایتگری انسدادی دیده میشود؛ خواندن آزارها و فراوانی آزارها به فاجعه میماند ولی پس از روایتگری کسی پاسخگو نیست، برای بسیاری از آزارگران مجازاتی در کار نیست و از این رو مردم بیتفاوت میشوند! آیا چنین اتفاقی در حال روی دادن است؟
میتوان پرسش را به این نحو هم صورتبندی کرد که چطور مردم برخی از مسائل را در حکم اهداف کنش سیاسی میفهمند و برخی مسائل را اینگونه در نظر نمیگیرند؟ گویی نوعی «قاعدۀ فرهنگی» وجود دارد. آن قاعده این است که «کنشهای مردم در نهایت باید نتیجهای ملموس داشته باشد». مردم جذب مسائلی میشوند که بتوانند در آن تغییری ایجاد کنند، طبق این قاعده «هدف این است که مردم احساس توانمندی کنند؛ آنها باید فراموش کنند که حیطههای گستردهای وجود دارد که در آن احساس بیقدرتی میکنند» ولی در این شرایط به جای اینکه انتظار / امید داشته باشند تغییری ایجاد شود، دادگاهی تشکیل شود، و مجازاتی قانونی در انتظار متجاوزان باشد، فقط حس بیقدرتی نسبیشان تشدید میشود. اگر چشماندازی برای تغییر وجود نداشته باشد، ترجیح بر این است که مسائلی از این دست ناگفته بماند.
این قاعدۀ فرهنگی سالها در بسیاری از جامعهها عمل کرده است. نظامهای دیکتاتوری و نظامهای دموکراسی در جهان از این قاعده بهره بردهاند، در واقع حاکمان و نمایندگان نهادهای سیاسی از آن در راستای منافع خود بهره بردهاند. اکثرِ نظامهای سیاسی برای اینکه نارضایتی مردم به دعوی سیاسی تبدیل نشود راهبردهایی دارند. یکی از راهبردها این است که به فعالان، ناراضیان و تظلمخواهان بفهمانند که راهی که در پیش گرفتهاند به جایی نمیرسد. بر اساس این راهبرد وقتی روایتهای خشونت جنسیِ «آدمهای دستگاه سیاسی» منتشر میشود، از آن «آدمها» تقدیر میشود و حتی حضورشان در جامعه عادیتر و پررنگتر از قبل جلوه داده میشود. این راهبرد در مورد اعتراضات به حجاب اجباری هم به کار گرفته میشود. به معترضان و به غیرمعترضان در سطحی وسیع نشان داده میشود که این دست اعتراضات بینتیجه و هزینهبر است و بهتر است به موضوع دیگری بپردازند. در تاریخ جنبشهای اجتماعی در ایران نتیجۀ این راهبرد از زبان بسیاری به این صورت بیان شده است که «مسئلۀ حجاب اولویت ما نیست». در واقع میتوان این جمله، یا این موضع در برابر مسئلۀ حجاب را به این صورت تفسیر کرد که آنها به مسئلۀ حجاب اهمیت نمیدهند چون به آنها ثابت شده است که چنین مبارزهای بینتیجه است، تغییری ایجاد نمیشود، پس به مسائلی میپردازند که امید بیشتری برای نتیجهگرفتن داشته باشند.
اما در جامعۀ ایران نمیتوان این نوع بیتفاوتی را فقط نتیجۀ سیاستگذاریهای حکومت دانست. چند خط پیشتر به «قاعدۀ فرهنگی» اشاره شد، علاوه بر قواعد فرهنگی میتوانیم به باورهای عمیقاً ریشهدار مردم که بخش عمدهای از آنها در مذهب است اشاره کنیم. پس از انتشار بیانیۀ ۸۰۰ زن سینما و تئاتر ایران شماری از امضاکنندگان امضای خود را پس گرفتند و دلیلشان این بود که «نمیخواهیم با آبروی مردم بازی کنیم» و بعد هیئت پیگیری مطالبات بیانیۀ ۸۰۰ زن اعلام کردند که «هیچ روایتی را منتشر نکرده و نخواهیم کرد» و به جای نامبردن از متهمان به تجاوز، به روایتگران کمک میکنیم که «شکایت خود را در یک کمیتۀ قانونی، امن و قاطع طرح کنند»، در عمل یعنی در جایی که بنبستها بسیار است! اما آنچه در این اعلام موضع عمل میکند ملاحظۀ نام و آبروی افراد است. در احادیث مسلمانان منع شدیدی برای بیآبروکردن مؤمنان وجود دارد. در واقع تقدم باورهای مذهبی و پایبندی به حفظ آبروی مردم مانع از تبدیل آن نارضایتیها به مطالبات سیاستگذاری و ترجیحات سیاسی میشود و در نتیجه مانع شکلگیری بسیج مردمی میشود.
این نوع مانع زمانی تشدید میشود که آنچه نامش را «کمیتۀ حقیقتیاب» و «راستیآزمایی» دربارۀ روایت و راوی و آزارگر نهادهایم در کار نباشد یا اگر هست شفاف نباشد. منع مذهبی و منعی که در نتیجۀ خنثیسازی یا بیحاصل جلوهدادنِ اعتراضات از سوی سیاستمداران ایجاد میشود همزمان فعال میشوند. به عبارت دیگر، قواعد فرهنگی، باورهایی که ریشه در سنت و مذهب دارد و راهبردهای حکومتی به منظور بیحاصل جلوهدادن اعتراضات، همزمان سبب ایجاد انسداد میشود و این انسداد به صورت «بیتفاوتی» پدیدار میشود. در جریان روایتگری خشونت جنسی بسیاری از راویان و فعالان این حوزه آنچه را میخواهند و آنچه را نمیخواهند ابراز میکنند، اما مردم در جایگاه شهروندان بسیج نمیشوند تا آنچه را راویان و فعالان میخواهند بهمثابۀ چیزی مطالبه کنند که مردم میخواهند، مطالبهای برای خود و برای کسانی که در معرض خشونت جنسی هستند. بیتفاوتی مردم نسبت به روایاتی که منتشر میشود نشان از نوعی انسداد در این مرحله از جریان روایتگری خشونت جنسی دارد. میتوانیم به تبدیل انسداد اجتماعی به اظهار نظرِ مؤثر فکر کنیم. اظهار نظر مؤثر صورتی از اعتراض است که با آگاهی از امکانهای مبارزه عملی میشود.
این ملاحظات با نگاه به فصلی از کتاب جامعهشناسی سیاسی چیست؟ نوشتۀ الیزابت کلمنز طرح شد.[۱] به زعم کلمنز وقتی مردم نارضایتیها و منافع خود را بیان میکنند و در عین حال کنش سیاسی ندارند، ضروری است که از سطح کنش فردی فراتر رویم و به اندیشیدن دربارۀ نظامهای سیاسی و ترتیباتِ سیاستگذاری روی آوریم. کنشگری سیاسی اغلب مستلزم این است که نه فقط چیزی خواسته شود، بلکه احساس شود آن خواسته مشروع، عادلانه و در سطحی گسترده مشترک و دستیابی به آن امکانپذیر است. آن افقهای امکان، یعنی تصور آنچه میتواند خواسته شود و آنچه میتواند امکانپذیر باشد، در شکلدادن به توزیع «بیتفاوتی منطقی» تأثیرات قدرتمندی دارد. میتوانیم به این پرسشها فکر کنیم که در جریان روایتگری خشونت جنسی آن افقهای امکان چیست؟ چطور میتوانیم از این انسداد عبور کنیم؟ و چطور میتوانیم این بیتفاوتی را نسبت به روایتها که گویی نوعی «بیتفاوتی منطقی» است، به اظهارنظر مؤثر تبدیل کنیم؟
منبع: دیدبان آزار
[۱] کلمنز، الیزابت، جامعهشناسی سیاسی چیست؟، ترجمۀ شیرین کریمی، ۱۴۰۱، تهران: نشر زندگی روزانه.
نظرها
محبوبه
خب شما الان بجای «روایات خشونت جنسی» وردار بذار مثلا «فساد در ورزش» یا مثلا «غرق شدن کودکان جویای آب در سیستان و بلوچستان» یا مثلا «کارتنخوابی» و.. متن واسه تمام اینها و خیلی چیزهای دیگه جواب میده. هر کدوم از اینها هم یه موانعی سر راهشون هست که بیتفاوتی نسبت بهشون رو تشدید میکنه. برای همهشون هم میشه از افقهای امکان خودشون صحبت کرد یا چه میدونم در مورد اظهارنظر موثر. این متن زمانی میتونست ارزش انتقادی داشته باشه که بتونه در بین اینهمه چیز که مردم نسبت بهش بیتفاوتن، خاصبودگی مورد روایات آزار جنسی رو نشون بده، وگرنه که مردم نسبت به خیلی چیزها بیتفاوت شدن، اینم یکی از اوناست. خواننده آخرش که متن تموم شد میپرسه خب که چی؟ در ضمن یه جای متن نویسنده گفته «آنها به مسئلۀ حجاب اهمیت نمیدهند چون به آنها ثابت شده است که چنین مبارزهای بینتیجه است». ظاهرا نویسنده در مورد این مساله هم مطالعه چندانی نداشته یا اگه داشته داره تاریخ رو به دلخواه روایت و تفسیر میکنه تا آخرش بتونه یه چیزی در مورد روایات آزار جنسی رو به زور صورت منطقی ببخشه. نویسنده حتی از خانم هما ناطق هم نشنیده که چه کسانی گفتند «حجاب اولویت ما نیست»؟ احیانا شباهتهایی بین تاریخ مبارزه با حجاب و موضعگیری نیروهای چپ در اوایل انقلاب با موضعگیری بعضی از نیروهای چپ (هماکنون متحد با برخی نیروهای راستگرا) در مورد روایات آزار نمیبینید؟ یا خودتون رو زدید به اون راه و چهل سال دیگه بیدار میشید؟