دیدگاه
آنچه میشل فوکو در ایران ندید و کیت میلت دید
دو روایت از روزهای انقلابی ۵۷ از دو روشنفکر چپگرای غربی. روایت مرد-محور فوکو یا ضد-روایت زنانه کیت میلت؟
امروز، بعد از چند دهه، اینگونه تصور میکنیم که روشنفکران غربی در سال پنجاهوهفت در مورد انقلاب ایران اشتباه کردهاند و یا، در بهترین حالت، فریب حرفها و رفتار انقلابیون اسلامی و "خدعههای" رهبر انقلاب را خوردهاند. مهمترین نمونه برای اثبات این فرضیه هم نظرات میشل فوکو، یکی از نمادهای اصلی روشنفکری آن زمان، در مورد انقلاب اسلامی است. با اینحال، فروکاستن کلیتی بهنام "روشنفکری غرب" به شخص فوکو نمیتواند تمام حقیقت ماجرا را بیان کند ، چراکه در آن دوران، علاوه بر نویسندهی تاریخ جنون، روشنفکران رادیکال دیگری هم بودند که در کوران انقلاب به ایران آمدند و مواضعی کاملاً متفاوت با او دربارهی تحولات کشور و حتی آیندهی نهچندان روشن آن داشتند. یکی از این افراد کیت میلت، فمینیست پیشروی آمریکایی، بود .
امروز، بعد از چند دهه، اینگونه تصور میکنیم که روشنفکران غربی در سال پنجاهوهفت در مورد انقلاب ایران اشتباه کردهاند و یا، در بهترین حالت، فریب حرفها و رفتار انقلابیون اسلامی و "خدعههای" رهبر انقلاب را خوردهاند. مهمترین نمونه برای اثبات این فرضیه هم نظرات میشل فوکو، یکی از نمادهای اصلی روشنفکری آن زمان، در مورد انقلاب اسلامی است. با اینحال، فروکاستن کلیتی بهنام "روشنفکری غرب" به شخص فوکو نمیتواند تمام حقیقت ماجرا را بیان کند ، چراکه در آن دوران، علاوه بر نویسندهی تاریخ جنون، روشنفکران رادیکال دیگری هم بودند که در کوران انقلاب به ایران آمدند و مواضعی کاملاً متفاوت با او دربارهی تحولات کشور و حتی آیندهی نهچندان روشن آن داشتند. یکی از این افراد کیت میلت، فمینیست پیشروی آمریکایی، بود .
میلت و فوکو شباهتهای قابلتوجهای داشتند. هر دوی آنها نزدیک به جریان چپ بودند، کتابهای مهمی را در زمینهی کاری خود نوشتند، در اعتراضات کشورهای دیگر مداخله میکردند، همجنسگرا بودند و در دوران پهلوی نسبت به سرکوب حکومت وقت موضع گرفتند. به رغم اینها، این دو نفر نسبت به انقلاب اسلامی نظریات متضادی داشتند. امری که نشان میدهد نمیتوان از مفهومی کلی بهنام روشنفکران غربی حرف زد، همانطور که صحبتکردن از کلیتی به نام انقلابیون ایرانی هم چندان درست نیست.
فوکو و مردان
آنچه برای فوکو در ایرانِ انقلابی جذابیت داشت، حضور گستردهی مردان آمادهی مرگ و پسران شهادتجو در خیابانهای کشوری در دل خاورمیانه بود. او، که پیش از این در تونس زندگی کرده بود، کشش و دلبستگی خاصی نسبت به مردان عرب و جمعهای مردانهی تمدن اسلامی داشت و از طرف دیگر، تا حدودی تحت تاثیر کالت هیپی، که با مفاهیم اگزوتیک شرقی آمیختهشده بود، قرار داشت. در ایران او چیزهایی را میدید که پیش از این فقط در رویاهایش تصورش کرده بود: خیل عظیم مردان آریگو به مرگ، حرکت جمعی صفوفی از پسران شهادتطلب خاورمیانه، بوی تند عرق مردانهی پیچیده در خیابان، ردیفی از عضلات تنومند منقبضشده و قیامتی از چشمان سیاه و پوستهای سبزه. او که همیشهی شیفتهی "مرگ و مرد" بود، ایران در حال انقلاب را همچون تجسم بهشت موعودش میدید. به همین دلیل بود که او برای توصیف فضای آن زمان ایران دستبهدامن اصطلاحی الهیاتی شد: معنویت. معنویت چیزی نبود جز لحظهی تحقق اتوپیای جنسی؛ لحظهی تلفیق اروس همجنسخواه مردانه و تاتانوس شرقگرایانهی آسمانی.
فوکو سالها بعد از انقلاب ایران، در جایی دیگر، از اتوپیایی دیگر حرف میزند: از یک باشگاه خودکشی. او میگوید دوست دارد انجمنی را تاسیس کند که در آن آدمها، یعنی همان مردان، گرد هم جمع میشوند و بعد از چند روز عیاشی کامل، و بعد از ارضای تمامی امیالشان، خودکشی میکنند. این جامعهی آرمانی برای فوکو بیشباهت به جامعهی ایران دوران انقلاب نبود. مردانی که شورمندانه و غزلخوان به استقبال مرگ میرفتند و خیابانهای فراخ و اگزوتیک تهران را آغشته به معنویت، و البته به بوی جذاب عرق مردانه، میکردند.
برای فوکو زنان ایرانی کجا بودند؟ مشخصاً هیچ جا. این غیاب زنان انقلابی در نگاه او چندان تصادفی نیست، چراکه پیش از این هم، در آثار خود، چندان توجهی به آنها نداشت. همانگونه که ماری-ژو بونه مینویسد فوکو اصولاً زنان را نمیدید و علاقهاش به مردان بهحدی بود که آنها را بهعنوان نماینده اصلی و سوژهی تاریخ درنظر میگرفت. بهعنوان مثال، در "تاریخ سکسوالیته" سهم بسیار ناچیزی به میل زنانه اختصاص داده شده و در "اراده به دانستن" هم بهندرت دربارهی اروس همجنسخواه زنانه سخن بهمیان آمده است. این مردان انقلابی در ایران بودند که با خشم و دلاوری بینظیرشان، او را جذب خود کرده بودند نه چیزی دیگری. البته زنها هم در خیابان بودند اما نه برای فوکو.
میلت و مردان، شمارهی یک
برخلاف فوکو، کیت میلت در آن دوران بیشتر به حضور زنان در خیابان توجه داشت. او بلافاصله پس از پیروزی انقلاب بههمراه جمعی از روشنفکران و هنرمندان غربی به ایران میآید تا در اولین تظاهرات روز زن در تاریخ ایران شرکت کند. علاوه بر او، چند نفر از دیگر فمینستهای فرانسوی و آمریکایی آن زمان هم در ایران حضور دارند اما بسیاریشان پس از چند روز، و بعد از اینکه فشار حکومت به زنها بیشتر میشود، ایران را ترک میکنند. بهعنوان نمونه، سیلوی بواسانا، اکتویست و هنرمند خوشنام فرانسوی، یکی از این افراد است که بعد از حکم آیتالله خمینی دربارهی لزوم پوشش زنان در ادارات دولتی عطای مستندسازی در ایران را به لقایش میبخشد و با اولین پرواز، سرخورده و خشمگین، به پاریس برمیگردد. کیت، که او هم قصد ساخت مستندی دربارهی حضور زنان در انقلاب را دارد، بیشتر از دوستانش در ایران میماند و حتی کارش به دستگیری و بازجوییشدن هم میرسد.
«مردان، مردان، مردان، همهجا مردان». این کلماتی است که میلت دربارهی حضور مردان، و در واقع مداخلهی بیمورد آنها، در خیابانهای تهران بهزبان میآورد. او چیزهایی را در ایران میبیند که بخشی از جامعهی ایرانی آن زمان متوجهشان نمیشدند، اینکه مردان انقلابی قصد دارند انقلابی که زنان هم در آن سهم داشتهاند را مال خود کنند. در هشت مارس او بههمراه زنان دیگر در خیابان است اما پشتسرهم مردانی را میبیند که یا با خشونت قصد برهمزدن تجمع را دارند و یا میخواهند، با ژستی دلسوزانه، به "خواهرشان" بفهمانند که اولویت فعلی انقلاب مسائل مهم دیگری است. او در کمال ناباوری مشاهده میکند حتی در روز زن هم به زنان اجازهی سخنرانی نمیدهند و تریبون دائماً به مردان همهچیزدان داده میشود. میلت در طول راهپیمایی گاهاً چنان برآشفته میشود که با عصبانیت از مردان ایرانی حاضر در خیابان میخواهد خیابان را ترک کنند: «کاش مردها برن... این تظاهرات زنهاست. چرا گورتونو گم نمیکنین.» او در جایی دیگر در همان تظاهرات به یکی از زنان ایرانی، که درحال جدل با مردی ایرانی است، میگوید: « خیلی مهمه به مردا توجه نکنی. اونا هیچوقت گوش نمیدن. چرا وقتتو تلف میکنی؟ تو توی یه تجمع زنانهای. چرا باید تو تظاهرات زنانه با مردا صحبت کنی؟»
میلت بیش از همه از اجباریشدن حجاب نگران است. بهنظر او کارکرد حجاب، و بهویژه چادر مشکی، محوکردن زنان در انقلاب است. آن چادرهای یکشکل و سیاه، فردیت زنان را از آنها میگیرد و با یکسانکردنشان، نیمی از جامعه را ناپدید میکند. مهمترین بحران وقتی پیش میآید که عدهای از زنان اکتیویست فرانسوی قصد مصاحبه با آیتالله خمینی را دارند. رهبر انقلاب مصاحبه را فقط بهشرطی میپذیرد که همه حجاب بهسر داشته باشند. زنان فرانسوی دو دسته میشوند. عدهای معتقدند نباید تن به این شرط تحمیلی بدهند، چراکه چند روز پیش زنان ایرانی برای حق آزادی حجاب در خیابان تظاهرات کردند و عدهی دیگری که استدلال میکنند نباید این فرصت تاریخی را از دست داد و گذاشتن یک تکه پارچه روی سر به گرفتن مصاحبه از رهبر انقلاب میارزد. برای حل اختلاف آنها به پاریس زنگ میزنند تا نظر سیمون دوبوار را جویا شوند. دوبوار، با لحنی شدید، با انجام مصاحبه مخالفت میکند: «این چه غلطیه میخواین انجام بدین؟ آخه چرا باید با آیتالله مصاحبه کنین؟.» با اینحال، عدهای از زنان، بهرهبری کلر بریر، که قبل از انقلاب با خمینی مصاحبه کرده بود، به قم میروند و برای مصاحبه با رهبر انقلاب حجاب به سر میکنند. گفتوگو تنها ده دقیقه طول میکشد و خمینی، با بیاعتنایی و بیاحترامی، بیشتر سوالات زنان فرانسوی را بدونپاسخ میگذارد. این مصاحبه تبدیل به شکستی بزرگ برای فمینستهای حاضر در تهران میشود. آنها تازه میفهمند خدعهی آیتالله یعنی چه و بهشدت دچار یاس و سرخوردگی میشوند. فردای آن روز چند بلیط برای پاریس خریداری میشود. میلت هم چند روز بعد میرود. زنان ایرانی باقی میمانند و چند دههی تاریک.
میلت و مردان؛ شمارهی دو
طبق آنچه بیان شد بهنظر میرسد در دوران انقلاب فوکو صرفاً مردان ایرانی را میدید و میلت فقط زنان را. اما حقیقت داستان چنین نیست. میلت بعد از اینکه به آمریکا میرود، در خاطرات خود از دوران حضورش در ایران، تاحدی موضعش را تغییر میدهد و بهستایش از آن دستهی معدود از مردان ایرانی میپردازد که در راستای تحقق آرمانهای فمنیستی، در کنار زنان ایران، مبارزه میکنند. از نگاه میلت، چنین اتحادی در غرب بهندرت رخ میدهد و ایران از این لحاظ میتواند الگویی مناسب برای دیگر کشورها باشد:
«اینکه در تظاهرات روز زن در کنار مردان باشید، احساس عجیبی است، احساسی مسرتبخش. مردانی که جانشان را بهخطر میاندازند و بهخاطر بودن در کنار ما، آماج تحقیرهای بیرحمانه قرار میگیرند. مردانی که فضای امن خودشان را بهخطر میاندازند، چراکه پیش از اینکه به ما حمله شود، به آنها حمله خواهد شد. هیچ مردی در آمریکا هرگز جان، یا دست و پای خود را، برای باورش به آزادی زنان بهخطر نینداخته است، هیچ مردی در غرب، هیچ مردی در دنیایی که من قبلاً میشناختم. و با دیدن آن مردها در ایران باید دوستشان داشت... مردانی که برای آرمان ما و از طرف ما، هرچند مسالمتآمیز،مبارزه میکنند، برای اولینبار در تاریخ.»
نظرها
شاهد
نشان دادن تفاوت بین روشنفکران چپ در مقابل آنچه سال ۵۷ در ایران رخ داد از دیدگاه تاریخ اندیشه مهم است اما بزرگترین اشتباه چپ ها در برخورد به شورش ۵۷ عدم توجه آنان به تغییر جنبش انقلابی به جنبش توده ای ایدئولوژیک تمامیت گرا با رهبری کریزماتیک خمینی بود