روایت یک زندانی از وقایع زندان اوین
روایتهای مختلفی وجود دارد که همراستا هستند. نکات مشترک میان آنها: شروع اعتراض جمعی زندانیان از بند ۷، واکنش تند مأموران به صورت تیراندازی، گسترش خیزش به درون بند ۸. عدهای را پس از کتک زدن به مکان نامعلومی منتقل کردهاند.
به تدریج روشن میشود که شب گذشته در زندان اوین چه گذشته است. روایتهای مختلفی وجود دارد که همراستا هستند. نکات مشترک میان آنها: شروع اعتراض جمعی زندانیان از بند ۷، واکنش تند مأموران به صورت تیراندازی، گسترش خیزش به درون بند ۸. عدهای را پس از کتک زدن به مکان نامعلومی منتقل کردهاند.
این یکی از روایتهای مستندی است که به دست ما (زمانه) رسیده:
گزارش یک زندانی سیاسی اوین
«دیشب ساعت یک ربع به ۹ شورش که در بند ۷ زندان اوین شد مامورها از همان اول شروع به تیراندازی کردند، تیراندازی ممتد خیلی وحشیانه که باعث تحریک زندانیان بند ۸ هم شد، بند هشتیها خواستند کمک کنند و جلوی کشتار را بگیرند، و حمله شد به تمام زندانیان بند ۸. تیراندازی مستقیم شد، حدود ۱۰-۱۵ نفر تیر ساچمهای خوردند یک نفر هم نمیدانم تیر جنگی یا چی خورده از پنجره اتاقش تیر خورده و خونریزی شدید داشته، گلوله از بدنش رد شده. بعد ۴۰-۵۰ نفر از زندانیان بند ۸ را با شیوه خیلی بدی رئیس بند، سرهنگ محمودی و تعداد افراد دیگر که نمیدانم کی بودند، گارد آمد و حمله کردند، با باتون زدند، ۴۰-۵۰ نفر از بچهها را بردند، نمیدانیم کجا بردند و از دیشب تا الان صدا کتککاری میشنویم، حکومت نظامی اینجا راه انداختهاند، وسایلمان را میزنند، رفتار خیلی خیلی بدی دارند، معلوم نیست چه بلایی قرار است سر کی بیاید. واقعا نیاز به حمایت همه هست، چون اگر دستشان باز بشود همه را تکه پاره میکنند، ما نمیدانیم چه اتفاقی قرار است بیافتد.
رئیس بند سرهنگ محمودی، دیشب بعد از اینکه دستگیر کردند با باتون به سر بچهها زد، آمد اینجا گفت مادرهایتان را به عزایتان مینشانم، روز مرگ تکتک شما فرا رسیده، این حرفی بود که آقای محمودی زد.
آقای حمید کربلایی اول صبح آمده با لگد همه بچهها را میزد. با تفنگ داخل اتاقها آمد و شروع کرد به تهدید کردن. بچهها را ما نمیدانیم کجا بردند، واقعا اگر حمایت مردم نباشد هر بلایی ممکن است سر آنها بیاورند.»
نظرها
پریسا
پس شروع با شورش نبوده طبق روایت شما. شروع با تیراندازی بوده
mashang
ای مسلمین بدانید اسلامتان همین است -شعری از اسماعیل خویی ای مسلمین بدانید اسلامتان همین است ایین جور و جهل است دین نفاق و کین است اسلام دین زور است ایین مرگ و گور است از لطف و مهر دور است با قهر و کین عجین است کابوس خوف و خون است افسانه اش فسون است عفوش فسانه گون است ذاتش دروغگین است از راه راست گوید راهش ولی به گور است پیوسته علم جوید علمش ولی به چین است وقتی خداست قهار ارد پیمبرش قهر وقتی خدا چنان است پیغمبرش چنین است گوید فغان فغان از انکش مجیب خوانید جوید امان امان از انی که تان امین است دعوت به رستگاری وان با زبان شمشیر این دین منجیان نیست این دین غاصبین است در اقتدار شمشیر هنگام ضعف تزویر راز بقای دین تان این بوده است و این است شاد است زندگانی در ذات خویش و مذهب تان ضد زندگانی است زیرا که غم گزین است اسلام راستین تان خودکامه پرور امد در رد دین تان این برهان راستین است با پیر عقل گفتم کان اصل فتنه چبود بنمود منبری را کان بیگمان همین است اسلام بی ولایت قولی خلاف عقل است چون بی نگین توان داشت نقشی که بر نگین است پس گونه ای از اخوند باید به جای ماند این مقتضای الشرع _ الانورالمبین است اخوند کیست یا چیست بسیار از او ندانم دانم که ذات خدعه ست دانم که عین کین است افعی بود ندانم یا عنکبوت اما دانم که زهرناک است دانم که دام کین است خلقی نشسته دیدم بر گرد منبر او گفتم ببین سلیمان با دیو همنشین است پردازد او رسالات وان جمله در نجاسات انکش به دیده ناید نسرین و یاسمین است رندان شادخو را گوید هزار نفرین خامان مرگجو را از او صد افرین است با مرد و زن در اندم از همدلی زند دم تیغش به زیر جامه ست سنگش در استین است با وعده های شیرین جان ها کشد به اتش زنبور دوزخ است او زهرش در انگبین است لعنت کند بر ابلیس حال انکه خود به تلبیس فربه تر ز شیطان ملعون تر از لعین است مهرش جواز غارت سجاده نطع کشتار داغ سیاه کاریست انش که بر جبین است از کشته پشته سازد کین شیوه الهی ست صد گونه خدعه یازد کین اقتضای دین است هر جای کش گذاریست گویا که مرگزاری ست زنهار از ان مکانی کو اندر ان مکین است تا گرم باشدش نان سازد تنوری از جنگ خار و خس تنورش جان های نازنین است چشم شما گواه است کاخوند فتنه خواه است بر چشم شک نشاید این چشمه یقین است باری امان مجویید زین دام خوف و خون تا اسلام در زمان است اخوند در زمین است اری امان مجویید ای کاروانیان تا اسلام در زمان است اخوند در زمین است اری امان مجویید ای کاروانیان تا این تیر در کمان است وین دزد در کمین است یا علم کافتاب است یا دین که عین خواب است حکمت اگر شناسید این حکم واپسین است