خامنهای، از انکار تا خشم و اضطراب
بررسی سخنان خامنهای از زمان قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی و برآمدِ جنبش «زن، زندگی، آزادی»
علی خامنهای از زمان کشته شدنِ ژینا (مهسا) امینی به دست نیروهای تحت فرمان او و اعتراضات گسترده تاکنون ۵ بار سخنرانی عمومی کرده. تاریخ، موضوع و فضای سخنرانیها به شرحی است که در جدول زیر آمده است.
ردیف | تاریخ سخنرانی | موضوع اصلی | حاضران |
۱ | ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ | ستایش جنگ و تخاصم بینالمللی | در میان سرداران نظامی وابسته |
۲ | ۱۸ مهر ۱۴۰۱ | اعتراضها و ضدیت با ورزشکاران حامی اعتراضها | ورزشکاران نزدیک به حاکمیت |
۳ | ۲۰ مهر ۱۴۰۱ | توطئه خواندن اعتراضها | اعضاء مجمع تشخیص مصلحت نظام |
۴ | ۲۲ مهر ۱۴۰۱ | ضرورت تحقق «امت اسلامی واحد» | مسئولین و مهمانان کنفراس وحدت اسلامی |
۵ | ۲۷ مهر ۱۴۰۱ | قوت قلب به طرفداران و تهدید مخالفان | نخبگان نزدیک به حاکمیت |
به طور خلاصه بررسی سخنانِ او در مقام شخص اول نظام جمهوری اسلامی در این فاصله یک ماهه، تغییرات معناداری را در زاویه دید آنها به نسبت اعتراضها نشان میدهد. در این نوشتار برای تحلیل روشمند سخنان او در اینباره از روش نشانهشناسی استفاده شده.
سکوت، انکار و فرافکنی
ژینا (مهسا) امینی ۲۲ ساله در تاریخ ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ به دست نیروهای گشت ارشاد در روز روشن به قتل رسید. بلافاصله جرقه اعتراضها به قتلِ او از زادگاهش در سقز آغاز شد و به مرور سراسر ایران را در بر گرفت. علی خامنهای که زمزمه بیماریاش در آن روزها بر سر زبانها افتاده بود تا ۵ روز پس از آن در هیچ رسانهای ظاهر نشد. نخستین واکنشهای او به شعارهایی که مستقیما مرگِ او و نظامش را فریاد میزدند سکوت بود.
او اما پس از ۵ روز سرانجام در میان بخشی از نظامیان ظاهر شد. این حضور او بیشتر از هر چیز یک اعلامِ حضورِ نمادین به جامعه بود. میخواست بگوید هنوز هم جسمش زنده است و هم قدرت دارد. اما گویی هنوز برایش خیلی زود بود آنچه را که در خیابانها و دانشگاهها و مدرسههای ایران در جریان بود ببیند و بپذیرد. به همین دلیل هم در نخستین سخنرانیاش پس از قتل ژینا امینی هیچ اشارهای به اعتراضهای گسترده نکرد. طوری که گویی «هیچ اتفاقی نیافتاده».
این سکوت و انکارِ ضمنی موضوع از جانب او حتی بحثهایی را در برخی رسانهها به راه انداخت، بحثهایی در اینباره که آیا به راستی او از آنچه که در حال روی دادن است مطلع میشود یا خیر. البته که او مطلع بود و آگاهانه هیچ صحبتی در موردش رخدادهای تازه نکرد تا بگوید چنین صحنهها و اعتراضهایی برای او اهمیتی ندارد و او بیشتر دلنگرانِ بلندپروازیهای نظامی و منطقهای حکومت است تا آن چه در جامعه اتفاق میافتد. به همین دلیل هم مرکزیتِ بحثش در این دیدار، تجلیل از جنگ هشت ساله با عراق بود و ربط دادن آن به آنچه «انسجام ملی» نامید.
او در کنار تعریف و تمجید از نظامیان همچون گذشته، تخاصم و ضدیت با «غرب» را هم تکرار کرد. این نفرتافکنی اگرچه همواره بخشی از هویتِ ساختگی سیاسی و گفتمانیاش بوده اما احتمالا با تکرار این که آمریکا و اسرائیل استقلالِ ایران را به رسمیت نمیشناسند، میخواست به شکلی ضمنی ذهنها را برای نسبت دادن اعتراضها به آنها آماده کند. چنان که میبینیم سخنرانیهای بعدی او نشان داد که تکرار بی ارتباط آن حرفها در چنان فضایی برای او بدون کارکرد نبوده است.
پس نخستین استراتژیهای معنایی علی خامنهای در مقام رهبر نظام جمهوری اسلامی در مرحله اول پس از قتلِ ژینا امینی سکوت، انکار و فرافکنی بود.
جبههگیری و یارکشی
پس از سخنرانی ۳۰ شهریور، بیشتر از دو هفته طول کشید تا علی خامنهای دوباره جلوی دوربینها ظاهر شود و حرفی بزند. در این فاصله اما اتفاقهای زیادی روی داد. اعتراضها هر چه بیشتر گستردهتر شد و کمکم نام «انقلاب» به خود گرفت. در مقابل خشونت نیروهای سرکوب چندین برابر شد و تا آن تاریخ بیشتر از ۱۰۰ نفر در درگیریهای خیابانی به دست نیروهای سرکوب کشته شدند. گروهی از هنرمندان و ورزشکاران در این فاصله موضع گرفتند و علیه سرکوب و کشتار صحبت کردند. آنان به شکلهای مختلف با معترضان زجردیده ابراز همدردی کردند و از مردم دفاع کردند.
علی خامنهای در چنین فضایی دوباره پشت تریبون نشست. آن هم در میان ورزشکاران نزدیک به خودش. این بار اما مستقیما به اعتراضها پرداخت و سعی کرد به جای انکار آنها، فعالانه موضعگیری کند و خط مشی خاص خودش را علم کند. خودِ انتخابِ چنین محفلی برای سخنرانی حامل معنایی بود. این یک پیام برای جامعه و به ویژه ورزشکارانی بود که علیه سرکوب موضع گرفته بودند. خامنهای برای مقابله با چنین فضایی تصمیم گرفت یارکشی کند و طرفداران خودش در میان اهالی ورزش را جمع کرده و قدرتنمایی کند. او در آن سخنرانی اعلام کرد که موضعگیری ورزشکاران و سینماگران منتقد «هیچ ارزشی ندارد» و جامعه ورزشی مد نظر او «جامعهای سالم» است. او از این فرصت استفاده کرد تا دوباره به شکلی ضمنی و آشکار ورزشکاران را تهدید کند که اگر با ورزشکاران اسرائیلی مسابقه دهند، عواقبی ناگوار در انتظارشان خواهد بود. همچنین به طور ویژهای هم به زنان ورزشکار یادآور شد که حضور «بدون حجاب» آنها در میدانهای ورزشی قابلتحمل نیست.
علی خامنهای در دومین واکنش رسمیاش موضوعیت اعتراضها را پذیرفت و علیه آن موضع گرفت. او این موضعگیری را همراه با یارکشی و جدا کردن ورزشکاران وفادارش در مقابله با ورزشکاران و هنرمندان منتقد انجام داد.
تئوری توطئه و انتزاع
سومین سخنرانی علی خامنهای پس از قتلِ حکومتی ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، دو روز پس از موضعگیری سفت و سختش در برابر هنرمندان و ورزشکاران بود. این بار در میان اعضاء جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام.
او بارِ دیگر اعتراضهای جاری را محصولِ توطئه «غربی»ها و جبهه «استکبار» علیه جمهوری اسلامی خواند و از اساس منکر هر گونه زمینه، انگیزه و پتانسیل داخلی و درونی برای اعتراض و انقلاب شد.
او در این سخنرانی برای معترضان شاخ و شانه کشید و به مسئولان قضایی زیردستش فرمان داد با «عاملان دشمن» برخورد کنند و در مورد «فریبخوردگان» هم کار فرهنگی انجام دهند. این نوع ادبیاتِ تحقیرکننده سابقهای طولانی در موضعگیریهای خامنهای علیه مخالفانش دارد. او معمولا از نقطهای به بعد تلاش میکند ثابت کند که مخالفانش اساسا توانایی، جرأت، مهارت و تعقلِ کافی برای سازماندهی جنبشی علیه او را ندارند و هر آنچه که هست نقشه و توطئه «دشمن خارجی» است. مصداقهای «دشمن خارجی» هم از نظر او آنقدر متعددند که دقیقا نمیتوان پی برد که منظورش کدام یک از دشمنانش است. اما همانطور که اشاره شد چنین موضعی بیشتر تحقیرِ مخالفان داخلی است تا متهم کردن دشمنان خارجی.
از منظر خامنهای دانشآموز یا دانشجوی دختری که بیزار از تبعیض و ستم جنسیتی به شکلی نمادین و خودخواسته مقنعهاش را از سر میدارد اساسا مسئلهای با چنین ستم و پوششی ندارد، بلکه از جانب «دشمنان» تحریک شده است. او با این ادبیاتِ تحقیرکننده میخواهد منکرِ وجود هر گونه آگاهی و شعور و فردیتی برای مخالفانش شود و آنها را صرفا بازیچه دست قدرتهای «بیگانه» معرفی کند.
او در سومین سخنرانیاش همچنین از آرمانی ناشناخه برای مردم سخن گفت. چیزی که او سالها است درباه آن حرف میزند اما هیچ نسبتی با زندگی روزمره مردم ندارد. او از «حرکت رو به جلو» «ملت ایران» صحبت کرد و گفت دشمنان برای توقف این حرکت دسیسهچینی میکنند. برقراری اینهمانی میانِ پروژههای نظامی و منطقهای حاکمیت با خواست «مردم» و «ملت ایران» یک شگرد کهنه و از کارافتاده است. منظور خامنهای از هم «پیشرفت» و «حرکت رو به جلو» به احتمال زیاد دخالتهای منطقهای گستردهای است که انجام میدهد. اما او این حرفها را خیلی شفاف و واضح بیان نمیکند.
بازگشت به «امت»
چهارمین سخنرانی علی خامنهای پس از اعتراضها، در میان مسئولین کلان نظام و مهمانان کنفرانس «وحدت اسلامی» بود. او در این سخنرانی بنا به ماهیتِ محفلی که در آن بود، سعی کرد سخنی از اعتراضهای رو به گسترش به میان نیاورد. اما در عوض از ضرورت تحقق آرمانهای وحدت «امت اسلامی» گفت. بازی کردن هزارباره او با این کلمات، آن هم در شرایطی که یک «انقلاب» ـ دستِکم در ذهنها ـ علیه او و نظام اسلامیاش در حال شکلگیری است، تداوم همان بینشِ دیکتاتورهایی است که تا لحظه سقوط کاملشان هم نمیخواهند دست از خیالبافیهایشان بردارند.
او در حالی از جنایتِ داعش در مدرسهها گفت که تنها چند روز پس از آن، یک دانشآموز دختر دیگر در مدرسه شاهد اردبیل توسط نیروهای او به قتل رسید. شاید هم علی خامنهای با اشاره به جنایتهای داعش ناخواسته میخواست بگوید که او و نظامش هم میتوانند همچون داعش در مدرسهها کشتار به راه بیاندازند اما چون انسانهای خوبی! هستند این کار را انجام نمیدهند. اما همین مقایسه ضمنی او هم به زودی از موضوعیت خارج شد. چرا که به زودی به مدرسهها لشگرکشی کردند و کشتند و بردند.
پذیرش، اضطراب و تهدید
آخرین سخنرانی خامنهای در این فاصله شباهت چندانی با وضعیت و حتی لحنِ او در نشستهای پیشین نداشت. این بار او در حالی جلو دوربینها ظاهر شد که دانشگاهها و مدرسهها در سراسر کشور به یکی از کانونهای اصلی مخالفت و اعتراض علیه او تبدیل شدهاند و آموزههای ایدئولوژیکِ نظام را به سخره گرفتهاند. به همین دلیل او هم در اقدامی تلافیجویانه «استعدادهای» نزدیک به خودش را فراخواند تا در میان آنها علیه دانشجویان و دانشآموزان مخالفش در دانشگاهها و مدرسهها موضع بگیرد.
لحنِ او در سخنرانی اخیرش هر چه بیشتر یادآورِ لحن و حرکتهای خمینی بود. مثلا او در این جلسه عنوان کرد که «جمهوری اسلامی از یک نهال به یک درختِ تنومند تبدیل شده است. غلط بکند کسی که حتی فکر کندن این درخت را هم بکند».
همان طور که میدانیم واژههای چالهمیدانی این چنینی همچون «غلط میکنند» بیشترین تکرار را در سخنان خمینی داشت. علی خامنهای هم گویا به اقتضاء شرایط این بار از آن ژستِ عقلِ کلیاش فاصله گرفته و به موازات جدیتر شدن اعتراضها ژستی تهاجمیتر و خشونتبارتر گرفته. همزمان با خامنهای، ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور دستنشاندهاش هم معترضان را «مگس» خطاب کرده بود.
اما این سخنان خامنهای قبل از هر چیز نشان از آن دارد که به درازا کشیدن شعله اعتراضات و یکماهه شدنِ تظاهرات خیابانی، او را نگران و مضطرب کرده است. اکنون او به این موضوع اقرار کرده که جنبشی در جامعه جاری است که میخواهد «درختِ تنومند» او را از جا بکند.
علی خامنهای از انکار و فرافکنی و تحقیرِ اعتراضها اکنون به موازاتِ گسترشِ جنبشِ انقلابی مردم ایران نه تنها مجبور به پذیرش آن شده، بلکه به طور ضمنی هم «سرنگونیطلبی» آن را تأیید کرده است. اما در مقابل آن گارد گرفته و تهدید میکند. او در میانه یک اضطراب درونی کماکان تلاش میکند به طرفداران و وابستگان و مزدورانش اطمینان دهد که نظام همچنان ماندگار است و نگران نباشند. همزمان مخالفان را هم تهدید میکند و معتقد است که زورشان به او نمیرسد.
نظرها
nima
تحلیل جالبی بود احسنت
م...
استالینی صحبت کردن او بالاخره تمام خواهدشد...