حجاب، زنکُشی است
«حجاب آزادی نیست، پایان آزادی است. حجاب، رنگ پوستی نیست که از نگاه نژادپرستانه ای رنج ببرد، بلکه یونیفُرم سربازی است.حجاب نشانهای از هویت اجتماعی نیست، بلکه انصراف از هر نوع هویتی به نفع امتناع از زندگی مشترک، از اشتراک گذاری، از شکوفا شدن برای غنی سازی متقابل است. حجاب یک «منشاء» نیست، بلکه زوال ِ شجرهنامهی خود برای در خدمت غیر خود در آمدن است.»
اشاره:
نخست، حجاب با یک روسری کوچک آغاز میشود و پس از آن گسترش پیدا می کند.رَدَ ِ حجاب و مبارزه با آن در غرب، نباید یک عمل «نواستعماری» بشمار آید و برعکس، پذیرش آن، تن دادن به استعمار دیگری است که بدن شهروندان زن را زیر لوای قانون دیگری و آن طور که خود می خواهد، می پوشاند. و اما حجاب در غرب، از تشویق به احساس گناه از سوی زنان مسلمان بهره برده است : متخصصان اسلام گرای غربی و سازمان های غیر دولتی (ONG) با هوشمندی آنرا با معماری های ایجاد ِ انجمنهای دفاع از حجاب در غرب، پذیرفتنی کرده اند. پشتیبانی کنند گان حجاب در غرب، از تاریخ نامطلوب استعماری استفاده میکنند و حتی با طرح ِ دعاوی در مراجع قانونی، و با تکیه به جدائی طلبی در غرب، بیعدالتی را فریاد می زنند. وگذشته از این، از پایبندی جماعت زن به اعتقاداتشان وبا نوید روزهای بهتر و به امید راه برد های پیروزی زا و باز یافتنِ حجاب در کشور های اروپایی، به اشاعه هر چه بیشتر آن، همت می گمارند.
کمال داوود
نویسنده وروزنامه نگار فرانسوی-الجزایری کمال داوود Kamel Daoud، سال ۱۹۷۰ در الجزایر به دنیا آمد، نخست به آموزش ریاضیات پرداخت و آنگاه به تحصیلات ادبیات فرانسه روی آورد. او چندین اثر پُر فروش خود را به فرانسه نوشت . در تمام دوره ی نوجوانی،یک مسلمان دو آتشه بود واز هجده سالگی بکلی از اسلام روی برگرداند. بین سالهای ۱۹۹۴-۲۰۱۵، سردبیری بزرگترین هفته نامه ی فرانسوی زبان ِ الجزایر – اُوران – به عهده او گذاشته شد و سر مقاله های او طرفداران زیادی داشت .مقالات وی به طور مرتب توسط مطبوعات فرانسوی و بینالمللی ( لیبراسیون، لوموند، نیویورک تایمز و…) باز نشر داده می شد. او از ۲۰۱۴، رویداد شمار هفته نامه لوپوئن Le point چاپ پاریس را به عهده گرفت. اولین رمان او، که به بیش از سی و پنج زبان ترجمه شده است، با موفقیت چشمگیری در جهان روبرو شد و بویژه در سال ۲۰۱۵ جایزه ی بزرگ گنکور در فرانسه را نصیب خود کرد. این رمان با عنوان [مورسو، بررسی مجدد»، با ترجمه سمیرا رشید پور – نشر ققنوس] در ایران منتشر شده است. او به عنوان بهترین روزنامه نگار، در سال ۲۰۱۷، جایزه ی کتاب و حقوق بشر را برای کتاب «استقلال های من» دریافت کرد و در۲۰۱۹، اولین کرسی ی نویسندگی سبک نو ، در Science Po پاریس به او تعلق گرفت. و در سال ۲۰۲۰، جایزه بینالمللی سکولاریسم به او اهداء شد. ۱۳ دسامبر ۲۰۱۴، در یک برنامه پُر بیننده ی کانال دو ی فرانسه، درباره ی رابطهاش با اسلام گفت : « من هنوز هم معتقدم که اگر مسأله خدا در جهان ِ به اصطلاح عرب حل نشود،اعتبار بخشیدن ِ به انسان با مشکل روبرو خواهد شد، و به جلو نخواهیم رفت.» پس از چند روز، فتوای کشتن او را عبدالفتاح حمداش زرویی، یک امام سلافیست در ۱۶ دسامبر همان سال صادر کرد و گفت : اگر قانون شیعه اسلام در الجزایر رعایت میشد، مجازات مرگ، به دلیل ارتداد و الحاد درباره کمال داوود، می بایستی صادر می شد.» کمال داوود معتقد است : « مذهب متعلق به هیچکس نیست، چیزی است که میتوانی آنرا به عهده بگیری، به آن معتقد باشی، رَدَش کنی، و یا به آن حمله کنی، ولی هیچکس نمیتواند بگوید که من خدا هستم.» و چنین ادامه میدهد : « استعمار یک جنایت و یک فاجعه بود، اما ما باید به زمان حال باز گردیم و از سرزنش دیگران برای بدبختی خود دست بر داریم.»
و اینک مقالهی کمال داوود، که سعی دارد مفاهیم مهمی را در آن برجسته کند، میخوانیم. این نوشته در ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۲ منتشر شده است:
***
آنچه که اتفاق افتاد اینست: یک دختر جوان بنام مهسا امینی، برای بد حجابی، توسط پلیس ارشاد[ در جمهوری اسلامی ایران] دستگیر و کشته شد. تظاهرات آغاز شد، زنان روسری ها را به آتش سپردند و موهایشان را قیچی کردند، تا به جهانیان، شجاعت، بهای آزادی و سمت و سوی خود کامگی و استبداد در کشورشان را فریاد زنند.
و اینهمه کافیست برای آنکه همه چیز گفته شود و همه آنچه که حاکمان کشورشان میکنند را نپذیرند. و افزون بر این، حادثه ها از این دست، کمیاب نیستند : زنان را به ستوه آوردن، به حقوقشان تجاوز کردن،به آنها حمله ور شدن، زدن، کشتن و یا تکفیرشان نمودن، به جرم نپذیرفتن حجاب، در جهانی که به آن « مسلمان » می گویند، هنوز دیده می شود. یک زن که شهامت به خرج میدهد تا کفن ِ اعتقاد را پاره کند، بد تر از ارتداد تلقی میشود و با او چون روسپیان رفتار میکنند و عمل او نافرمانی مدنی است. باید در این سرزمین ها، زن باشی و در آن زندگی کنی، و از آن بمیری و به کسانی که در غرب، ادعا میکنند حجاب آزادی است، بخندی.
شاید شور وُ هیجان نشان دادن، کار یک نویسنده نیست، به ویژه اگر خشمی به همراه داشته باشد. ولی اینهمه برای آنست که نمی توانم به آسانی از کنار تکه پارچه ای اجباری که بر سر و تن زنان تحمیل می شود، بگذرم.چرا که خود شاهد این نگاه اعتقادی و مذهبی بوده ام. میدانم که این تکه پارچه ی اجباری، زندانی است که تو در آن به مرگی ایستاده محکوم شدهای و جرمت این است که خواستی اختیارمند تن خود باشی که ترا از آن محروم کرده اند. و از سوی دیگر، مشاهده ی «اسلام گرایی مهندسی شده» در غرب، که آن را به عنوان آزادی و انتخاب می پندارد. و ناله سر دادن های پارهای از رسانههای غربی که از حقوق مصادره شده ی زنان در غرب حرف به میان می آورند، که دیدن و شنیدن همه ی اینها، خشم برانگیز است.
لازم است شواهد پُر هزینه ای را یاد آوری کنیم: حجاب آزادی نیست، پایان آزادی است. حجاب، رنگ پوستی نیست که از نگاه نژادپرستانه ای رنج ببرد، بلکه یونیفُرم سربازی است.حجاب نشانهای از هویت اجتماعی نیست، بلکه انصراف از هر نوع هویتی به نفع امتناع از زندگی مشترک، از اشتراک گذاری، از شکوفا شدن برای غنی سازی متقابل است. حجاب یک «منشاء» نیست، بلکه زوال ِ شجرهنامهی خود برای در خدمت غیر خود در آمدن است.
نخست، حجاب با یک روسری کوچک آغاز میشود و پس از آن گسترش پیدا می کند.رَدَ ِ حجاب و مبارزه با آن در غرب، نباید یک عمل «نواستعماری» بشمار آید و برعکس، پذیرش آن، تن دادن به استعمار دیگری است که بدن شهروندان زن را زیر لوای قانون دیگری و آن طور که خود می خواهد، می پوشاند. و اما حجاب در غرب، از تشویق به احساس گناه از سوی زنان مسلمان بهره برده است : متخصصان اسلام گرای غربی و سازمان های غیر دولتی (ONG) با هوشمندی آنرا با معماری های ایجاد ِ انجمنهای دفاع از حجاب در غرب، پذیرفتنی کرده اند. پشتیبانی کنند گان حجاب در غرب، از تاریخ نامطلوب استعماری استفاده میکنند و حتی با طرح ِ دعاوی در مراجع قانونی، و با تکیه به جدائی طلبی در غرب، بیعدالتی را فریاد می زنند. و گذسته از این، از پایبندی جماعت زن به اعتقاداتشان وبا نوید روزهای بهتر و به امید راه برد های پیروزی زا و باز یافتنِ حجاب در کشور های اروپایی، به اشاعه هر چه بیشتر آن، همت می گمارند.
حجاب، یک تکه از قلمرو ِ واگذار شده است، نه فقط یک پارچه ی انتخاب شده. حجاب از فضیلت، بهانهای ساخته است تا تشویش و نگرانی بیشتری برای عدم رعایت آن، در زنان ایجاد کند.و به مثابه ی فرهنگی معرفی می شود که خودآغاز گر ِ فرهنگ زدایی است. و برای همه آنچه را که گفته ایم، توانست خود را به ثمر برساند : امروزه در بخش ِ جنوبی ی جهانی که در آن زندگی می کنیم، زن ِ بی حجاب، فاحشه است و در شمال آن، زن بد حجاب خائن به فرهنگ و نیاکان خود است. ساده لوحانه و یا حتی فریبکارانه برای پیروزی در انتخابات [ در اروپا] باید از آن دفاع کرد. برای بر سر کار آمدن پوپولیستی که نیاز به رأی طرفداران آن دارد.تبعیدی ها ئی که از اسلام گرایان ِ الجزایر گریخته اند، از حجاب و اسلام گرایان در فرانسه دفاع می کنند. زیرا به باور شان ، با خشم ِ سر خورده ی خود، میتوانند از هویتی که فکر میکنند که از آنها ربوده شده است – مبارزه طبقاتی،استعمار زدایی تخیلی– دفاع کنند.و همه ی آنچه را که بر شمردیم، ستیزه جویانه و با کینه ویا ترش رویی همراه خواهد بود.
ما اگر یک زن در ایران دستگیر شود، شکنجه شود و به خاطر عدم رعایت حجاب کشته شود، در اینجاست که همه چیز ما را وا دار میکند که به جنگی پنهانی بپا خیزیم : حجاب، نه آزادی است، و نه هویت و انتخاب، و تنها در کشورهایی که دموکراسی در آنها حکمفرماست، این انتخاب را میشود دید.و اما نزد دیکتاتورها، حرف آخرشان ترور و وحشت است. دیکتاتور می کشد، دموکراسی نه ! زنان ایرانی برای آمدن و آزاد زیستن در فرانسه، ممکن است بهای سنگینی بپردازند، ولی آنها آماده اند و از هزینه کردن اِبائی ندارند.
نظرها
نظری وجود ندارد.