ضرورت خشونتپرهیزی در جنبش انقلابی آزادیخواه
ف دشتی – دولتی که به دنبال مبارزه انقلابی علیه قدرت مستقر تأسیس میکنیم، تابع شیوه و کیفیت مبارزه ماست.
فیلم مستند "سرنگون سازیِ یک دیکتاتور" [Bringing Down a Dictator] در سال ۲۰۰۲ برنده جایزهی Peabody و در همان سال توسط انجمن بین المللی مستندسازان به عنوان بهترین مستند آن سال انتخاب شد. این فیلمدربارهی مقاومت مدنی است و به بیش از ۲۰ زبان و گویش ترجمه شدهاست. این فیلم داستان انقلاب صربستان علیه اقتدار سرکوبگر و جنایتکار میلوشویچ و شرح پیروزی اعتراضات و تظاهرات خیابانی به سازماندهی جوانان است. اعتراضات مسالمت آمیز و خشونت پرهیزی که سرانجام به تظاهرات وسیع مردمی و اعتصابات سراسری انجامید و حکومت میلوشویچ را سرنگون کرد.
با توجه به انقلاب صربستان و دیگر جنبشهای انقلابی در قرن بیستم، در سال ۲۰۰۲، «مرکز بینالمللی مبارزات خشونت پرهیز» (ICNC) نظریهای در خصوص چگونگی موفقیت آمیز سرنگونی یک رژیم دیکتاتوری مطرح کرد. این نظریه شامل مدلی سه بخشی است:
ما میتوانیم ببینیم چگونه میتوان از این نظریه در پیشبرد هر جنبش انقلابی استفاده کرد، زیرا رئوس مدل فوق در هر جغرافیا و خطهای متناسب با فرهنگ مردم آن، آگاهی سیاسی شان، و نیز جنس دیکتاتوری حاکم بر آن کشورها گوناگونی نشان میدهد.
این مدل تاکید میکند که هرچه ناراضیان و معترضان از آگاهی سیاسی بالاتری برخوردار، و درک عمیق تری از دموکراسی داشته باشند، ثمرهی انقلابشان دموکراتیکتر خواهد بود. همچنین تاکید میکند که اگر قرار است استبداد دگرگون شود، باید با استبداد برخورد کرد و آن را به زیر کشید.
استبداد دینی-نظامی-نفتی موجود در ایران منجر به خشونت گسترده، قتل عامهای بی حد و حصر، انباشتن زندانها از بهترین فرزندان این مرز و بوم و شکنجهی سیستماتیک آنان، آدمربایی، تبعیضات گستردهی قومی و جنسیتی و شهروندی، بلایای طبیعی، عجز و حتا بیتوجهی در کنترل بیماریهای فراگیر، فقر و گرسنگی، اشاعهی جهل و فساد شده است. جنبش انقلابی در حالی که به طور عملی و فعال در راه سرنگونی حاکمیت کوشش میکند، از سوی دیگر به تمام این ویرانیها که نام برده شد نیز میاندیشد تا از سپیدهی پس از سرنگونی به بازسازی این ویرانـسرا اقدام کند. روندی که اگر مسئولانه و پیگیر پیش رود، دههها طول خواهد کشید که ایران سر و صورتی نسبتا آباد به خود گیرد.
مقاومت مدنی به صورت اعتراضات و اعتصابات سراسری مردم را قادر میسازد تا با استبداد به گونهای مبارزه کنند که احتمال موفقیت آنها را به حداکثر برساند و در عین حال ضایعات احتمالی جانی و مالی را به حداقل برساند. تحقیقات مبتنی بر دادهها نشان میدهد که مقاومت مدنی بیشترین پتانسیل را دارد که منجر به گذارهای دموکراتیک پایدار شود تا از دل آن، توسعهی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میسر شود.
کمپینهای مقاومت مدنی بسیار بیشتر از آنچه به طور کلی تصور میشود، با بیش از ۱۵۰ کمپین جدید در قرن حاضر ظهور کردهاند، از جمله ۹۵ کمپین جدید که بین سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۹ آغاز شدهاند. در همین دوره، تعداد کمپینهای جدید مقاومت مدنی بسیار بیشتر از تعداد جنبشهای خشونت آمیز است.
با این حال، یک تناقض وجود دارد: با وجودی که مقاومت مدنی به استراتژی ترجیحیِ رهایی در سراسر جهان تبدیل شده است، میزان موفقیت آن به طور چشمگیری کاهش یافته است.
یکی از دلایل این افول این است که دیکتاتورها مهارتهای خود را در رویارویی با معترضان و فعالان دموکراسی خواه افزایش دادهاند. به عنوان مثال، حاکمیتهای دیکتاتوری در تضعیف وحدت بین مخالفان و ایجاد خشونت در صفوف آنها مهارت بیشتری پیدا کردهاند و در نتیجه مشارکت عمومی در درگیریهای خشونت پرهیز را کاهش دادهاند. آنها همچنین در استفاده از فناوریهای پیشرفته برای محدود کردن حریم خصوصی و سرکوب آزادیهای فردی ماهرتر شدهاند. در خصوص ایران محدود کردن اینترنت، دروغ پردازی، نفوذ در صفوف معترضان خیابانی و تحریک آنان برای حمله به ساختمانها و سوزاندن اماکن شهری، به کارگیری شدیدترین خشونتها در کردستان و قتل عام در زاهدان جهت تحریک بیشتر عمومی برای شروع قیامی مسلحانه تنها چند ترفند در میان راهبردهای سیستم سرکوب جمهوری اسلامی است، که خوشبختانه تاکنون با هشیاری ستایش انگیز معترضان تمام این نقشهها بر باد رفتهاند.
دلیل دوم کمبود کانالهای رسانشی برای گفت و گو و پی ریزی یک برنامهی سازماندهی شده برای پیش بردن جنبش است. خبررسانی در مورد کمپینهای مقاومت مدنی همچنان برای مخالفان بسیار ارزشمند است، زیرا بزرگترین مانع آنها در رویارویی با دستگاه سرکوب، سردرگمی و عدم اعتماد به نفس در مورد نحوهی برنامه ریزی و اجرای یک استراتژی برنده است.
تحقیقی که به تازگی در بارهی جنبشهای انقلابی خشونت پرهیز منتشر شده است[1]، نتایج قابل توجهی ارایه میکند:
- در طول ۱۲۰ سال گذشته، میزان موفقیت درگیریهای خشونت پرهیز حداقل دو برابر شورشهای خشونت آمیز بوده است.
- میانگین مدت یک شورش خشونت پرهیز موفق سه سال است، و در مقابل نُه سال برای یک شورش خشونت آمیز موفق.
- احتمال وقوع کشتار دسته جمعی هزاران مقاومت مدنی یا بیشتر در طول یک جنبش خشونت آمیز تقریبا سه برابر بیشتر از یک کمپین مقاومت مدنی است.
- یک کمپین پیروزمندانه مقاومت مدنی میتواند ۹ برابر بیشتر از یک استبداد سرنگون شده توسط یک جنبش خشونتآمیز برای انتقال به یک نتیجه دموکراتیک باشد.
- حتا زمانی که یک کمپین مقاومت مدنی شکست بخورد، هنوز ۳۵ درصد احتمال موفقیت آن در انتقال به یک نتیجه دموکراتیک ظرف پنج سال آینده وجود دارد. این انعطاف پذیری کاملا در تضاد با یک جنبش خشونت آمیزِ شکست خورده است که عملا هیچ شانسی برای موفقیت پنج سال بعد ندارد.
یکی از نتایج مهم این تحقیق این است که چشم اندازی از ایام پس از سرنگونی رژیم دیکتاتوری ارایه میدهد. اگر یک جنبش انقلابی بدون دست زدن به خشونت اولیه و یا یک قیام مسلحانه به پیروزی دست یابد، احتمال این که پس از پروسهی گذار به حکومتی دموکراتیک دست پیدا کند، بسیار بیشتر است.
یک کمپین موفقیت آمیز علیه یک رژیم استبدادی به احتمال زیاد وقتی به دموکراسی منجر خواهد شد که با مقاومت مدنی هدایت شود. دادههای تاریخی بسیار زیادی وجود دارد که با اتکا به آنها بتوان به این گزاره اطمینان کرد. یکی از اینها مطالعه مهمی توسط محقق جاناتان پینکنی است که ۳۳۱ دورهی گذار را در بین رژیمهای غیر دموکراتیک مورد بررسی قرار داد که شامل ۷۸ مورد بود که از طریق مقاومت مدنی حاصل شده بود.
پینکنی با بررسی مجموعهای از کشورهایی که در آنها مقاومت مدنی باعث انتقال سیاسی شد، دریافت که «کشورهای بررسی شده، بسیار متنوع هستند. این فقط یک داستان در آمریکای لاتین، یا یک داستان در آفریقا، و یا یک داستان اروپایی نیست، بلکه یک پدیدهی جهانی است که از حدود جغرافیایی و فرهنگی خاص برمی گذرد.»
پس از انجام تحلیلهای آماری، نتیجه گیری کلیدی وی این است که:
«اثرات مستقل مقاومت خشونت پرهیز بر دموکراسی قابل توجه است... اگر مقاومت خشونت پرهیز آغازگر یک دورهی گذار باشد، احتمال رسیدن به یک سطح لااقل اولیه از دموکراسی دو برابر زیادتر میشود... بدون مقاومت مدنی، احتمال رسیدن به آستانهی دموکراتیک در پایان دوره گذار تقریبا ۳۰ درصد است. با مقاومت مدنی، این احتمال به حدود ۷۰ درصد میرسد.»[2]
یافتههای پینکنی از احتمال ۷۰ درصد یک نتیجهی دموکراتیک پس از یک کمپین موفق مقاومت مدنی، تأثیر یک قیام خشونت پرهیز را تأیید میکند.
با این حال، درضمن باعث میشود که ما به این واقعیت نیز فکر کنیم که ۳۰ درصد از مبارزات موفق مقاومت مدنی به انتقال دموکراتیک دست نمییابند. این نشان میدهد که حتا زمانی که یک کمپین مقاومت مدنی در حال پیروزی است، خطر عدم دستیابی به یک نظم دموکراتیک وجود دارد. چگونه فعالان دموکراسی میتوانند با این خطر مقابله کنند؟
در برخی شرایط، سازمان دهندگان یک کمپین مقاومت مدنی ممکن است نیاز داشته باشند که برای الهام بخشیدن به مردم برای پذیرش نظم پس از استبداد به رهبران سیاسی خود متوسل شوند. در طول مبارزه ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی، ۳۰۰ گروه مدنی در دهه ۱۹۸۰ وجود داشت که به عنوان جانشین رهبران کنگره ملی آفریقا (ANC) که در زندان بودند، عمل میکرد. در واقع، آنهایی که هنوز زندانی بودند، همرزمان کمپین مقاومت مدنی بودند، هرچند لزوما از راهبردی که آنها را آزاد میکرد، استقبال نکردند. نلسون ماندلا هرگز تز استفاده از خشونت را برای پایان دادن به آپارتاید کنار نگذاشت. رهبری جنبش ضد آپارتاید، علیرغم موقعیت محترمش، پس از ناامیدی از اتکای ناموفق به خشونت چریکی در دهه ۱۹۷۰، متعهد به شرکت در یک کمپین مقاومت مدنی شد. یکی از بهترین نمونههای تاکتیک جدید درگیریهای بیخشونت دهه ۱۹۸۰، تحریم مصرفکننده پورت الیزابت به رهبری مخوسلی جک بود که در فیلم «نیروی قدرتمندتر» مستند شده است.
در حالی که پافشاری ماندلا برای استفاده از خشونت علیه آپارتاید از نظر استراتژیک صحیح نبود، نباید نقش حیاتی و نبوغ او را پس از بیرون آمدن از زندان نادیده گرفت. او در سیاست خود به قدری موفق بود که انتقال قدرت بدون خشونت را به راه انداخت که با انتخابات آزاد به اوج خود رسید و او را به اولین رئیس جمهور آفریقای جنوبی پس از آپارتاید تبدیل کرد.
نویسندهی مخالف و مشهور بیل مویر بر این باور است که جنبشهای انقلابی باید حداقل دو پیروزی کسب کنند: اول، آنها باید آنچه را که در مقابل آن برخاسته اند، شکست دهند، و دوم، آنها باید آنچه را که برای تحققش به میدان آمده اند، به دست آورند. او اضافه میکند که هیچ دستورالعملی برای پیوند دادن این دو پیروزی وجود ندارد. اما راهبرد کلی این است که تا حد امکان، باید در میان جبهههای پیروز انقلاب تاکتیکهای خشونتپرهیز برای تقویت رفتار مشارکت آمیز طراحی شود.اعتماد زمانی به وجود میآید که افراد و گروهها با اولویتهای مختلف در هنگام درگیریهای خشوننت پرهیز شانه به شانهی هم بایستند.
نتایج یک تحقیق در سال ۲۰۰۵، گذار از مبارزات مدنی تا رسیدن به یک دموکراسی پایدار را در ۶۷ انتقال طی ۳۳ سال چنین جمعبندی میکند:
«ائتلافهای مدنی گسترده، برسازندهی محیطی برای توافق، زمینهی مشترک و خود- انضباطی هستند. در حینی که گروههای متفاوت از یکدیگر یاد میگیرند با دیگرانی که دارای عقاید سیاسی متفاوتی هستند کار کنند، مبنای محکمی برای دادن و گرفتنِ بردبارانه ایجاد میکنند که از ارکان حیاتی دموکراسی است. در عین حال، جنبشهای مدنی مبتنی بر خیزش توده ای، به مدرسهای مهم برای آمادهسازی رهبران مدنی، سیاستمداران، نظریه پردازان، دورانسازان و رهبران دولت در دورهی پسا گذار تبدیل میشوند. آنها به مکانیزمی برای ظهور یک گروه رهبری جدید تبدیل میشوند، که اغلب یک مخزن استعداد ایجاد میکند که میتواند گذار به سوی آزادی را تضمین کند.
به طور خلاصه، ائتلافهای دموکراتیک مبتنی بر زمینهای گسترده میتواند رهبران و فعالان مدنی را به اصول و تجربهای مجهز کند تا با تکیه بر آن بتوانند یک حکومت موفق دموکراتیک بنیان گذارند.»[3]
−−−−−−−−−−−
پانویسها
[1] Peter Ackerman and Hardy Merriman’ Preventing Mass Atrocities: From a Responsibility to Protect (RtoP) to a Right to Assist
[2] When civil Resistance Succeeds, 38.
[3] Adrian Karatnyky,Peter Ackerman, Hpw Freedom is Won: From Civic Struggle to Durable Democracy,2005, 12
نظرها
جوادی
دو سه سالی است که با این وب سایت آشنا شدم و بسیاری از مقاله هایی را که در بخش اندیشه نوشته می شوند، می خوانم و نظراتم را می نویسم. متاسفانه از میان این همه مقاله، فقط تعداد انگشت شماری به موضوع مقاومت مدنی توجه کردند و بارها از بی توجهی یا کم توجهی روشنفکران و رسانه های فارسی زبان خارج از کشور به موضوع حیاتی مقاومت مدنی گله کردم. در زیر مقاله جامعه مدنی و تعهد شهروندان به آن از خانم دقیقیان چندین یادداشت نوشتم و با این کار می خواستم تاکید کنم که موضوع مقاومت مدنی چه انداره برای جامعه امروز ایران و در گذار به دموکراسی اهمیت دارد. به نظرم الان که داخل جنبش زن ،زندگی، آزادی هستیم ،پرداختن به موضوع مقاومت مدنی و نقش آن در گذار به دموکراسی تاثیر چندانی بر کنشگران کف خیابان ندارد. زیرا این کنشگران با دانسته های قبلی خود این جنبش را شکل داده و پیش می برند و فرصتی برای افزایش آگاهی خود در زمینه مقاومت مدنی ندارند.
جوادی
در آغاز مقاله به مرکز بین المللی مبارزات خشونت پرهیز و نظریه ای که درباره چگونگی موفقیت مبارزات خشونت پرهیز تدوین کرده اشاره شده است. از وجود این مرکز خبر نداشتم. نکته ای که در این نظریه، نظرم را جلب کرده این است: این مدل تاکید می کند که هر چه ناراضیان و معترضان از آگاهی سیاسی بالاتری برخوردار و درک عمیق تری از دموکراسی داشته باشند، ثمره انقلابشان دموکراتیک تر خواهد بود. واژه ثمره انقلاب به روشنی نشان می دهد که برای این نظریه، نتایج انقلاب مهم است. در حالیکه مدافعان انقلاب ۵۷ به ما توصیه می کنند نباید از چشم انداز محصول به انقلاب ها نگاه کرد. اگر بپذیریم که بین سطح آگاهی سیاسی معترضان بویژه آگاهی از دموکراسی و ثمره انقلاب رابطه ای وجود دارد، درباره انقلاب ۵۷ که ثمره اش به قدرت رسیدن ارتجاع و فلاکت بود می توان حکم کرد که سطح آگاهی سیاسی و شناخت انقلابیون ۵۷ از دموکراسی بسیار پایین بوده است. این حکم تاییدی است بر نظر آقای دکتر نیکفر که گفته بود تازه بعد از تجربه حکومت ولایی متوجه شدیم که استبداد را انواعی است. همین حرف بیانگر آن است که انقلابیون ۵۷ درک عمیقی از مفهوم دموکراسی نداشتند و حتی خیلی از انقلابیون آن را باور نداشتند. واژه انقلاب دو بنی ( از دکتر نیکفر )اشاره به دونیروی متضاد شرکت کننده در انقلاب ۵۷ دارد یعنی نیروی ارتجاع( سنت گرا) و نیروی ترقی خواه که قبل از پیروزی انقلاب هم معلوم بود که نیروی ارتجاع در این انقلاب دست بالا را دارد و جهت گیری نهایی انقلاب را او تعیین خواهد کرد و همین کار را هم کرد و آن را اسلامی نام نهاد. آیا از انقلابی که ارتجاع نیروی اصلی آن بوده باید انتظار می داشت که به دموکراسی بیانجامد؟ بنابراین نیروی ترقی خواه انقلاب ۵۷ هم چون با ارتجاع همراه شد، از آگاهی سیاسی بالایی برخوردار نبود و درک عمیقی از ارتجاع و دموکراسی نداشت.
جوادی
روشنفکری در تلویزیون حزبی خودش بارها تاکید می کرد که ما ایرانیان به صورت ژنتیکی کار تیمی بلد نیستیم و در طول تاریخ هرگاه خواستیم کار بزرگ انجام دهیم، یک رهبر پیدا شد و دور آن جمع شدیم. پس ای مردم یک رهبر پیدا کنید و نام او را در کف خیابان صدا بزنید. آیا در خیزش زن، زندگی، آزادی معترضان دور یک رهبر جمع شده اند و نام یک رهبر را صدا می زنند؟ البته این تنها خطای این روشنفکر نیست. ایشان در مقاله های متعدد از دیکتاتوری صالح و رهبری فردی دفاع کرده و دموکراسی خواهی را خواسته ای لوکس و غیر واقع بینانه معرفی می کرد. یادم هست ایشان حتی موافق بایکوت انتصابات ۱۴۰۰ نبود و به مردم توصیه می کرد که در خانه نمانند، اما خوشبختانه مردم به این توصیه ها توجه نکردند. الان که نادرستی نظرات ایشان درباره رهبری فردی ،انقلاب اسید معده، دور یک رهبر جمع شدن معلوم شده، هنوز هم دست بردار نیست و ادعا می کند کسی شایسته رهبری جنبش کنونی است که به جنبش خدمات برساند و منظورش از خدمات رسانی، تزریق دانش مبارزاتی به جنبش است. اگر امثال این روشنفکران دانش مبارزاتی داشتند، جمهوری اسلامی بیش از چهار دهه حکومت نمی کرد. شما دهها بار حزب رستاخیز را زیر سوال بردید ولی حتی یکبار هم روشن نکردید، بدی این حزب انحصارطلبی آن بوده است. چون اگر روی انحصارطلبی دست بزارید، در واقع خودتان را هم محکوم می کنید. کدام حزب در اپوزیسیون هست که در عمل انحصارطلب و تک رو نیست؟ خواهش می کنم از توهمات بیرون بیایید، فکر نکنید چون در غرب زندگی می کنید از ما باهوش تر و یا داناترید. جنبش زنانه_ دموکراتیک زن ،زندگی ،آزادی به دانش مبارزاتی نیاز ندارد. این جنبش فرا حزبی و مختص یک قشر نیست، پس اگر هم به رهبری نیاز داشته باشد، که دارد، آن رهبری فرا حزبی خواهد بود و اپوزیسیون این را باید توی کله خودش فرو کند و گرنه این خیزش همانطور که از جمهوری اسلامی گذشته، از اپوزیسیون ناکارآمد و منجمد شده در فضای پیش از انقلاب ارتجاعی ۵۷ هم عبور خواهد کرد و به نظرم تا حدی عبور هم کرده است. کافی است به مانیفست این جنبش یعنی به ترانه برای نگاه کنید.
جوادی
شاهزاده رضا پهلوی انقلاب زن، زندگی ،آزادی را انقلاب ملی نامید، به نظرم این نامگذاری نامناسب است و چیستی خیزش کنونی را بیان نمی کند . انقلاب ملی به چه معنی است ؟ آیا منظور انقلاب ناسیونالیستی است؟ خیزش زن، زندگی، آزادی همانطور که از نامش پیداست یک انقلاب زنانه و آزادیخواهانه است. شعار مرگ بر دیکتاتور دومین شعار اصلی بعد از شعار زن، زندگی ،آزادی است و همین شعار خصلت دموکراتیک این جنبش را بیان می کند. بنابراین جنبش زن، زندگی،آزادی جنبش زنانه_ دموکراتیک است و با توجه به مانیفست مردمی آن خواهان گردش تند به چپ یا راست نیست و این یکی از تفاوت های اصلی این انقلاب با سایر انقلاب هاست
جوادی
آقای بهراد توکلی ( نوازنده) درباره تفرقه افکنی در شرایط حساس کنونی سخنانی گفته که باید از آن حمایت کرد. نظراتش درباره مساله ۲۸ مرداد و تقابل بیهوده جمهوریخواهان و پادشاهی خواهان شبیه نظراتی است که بارها بر آنها تاکید کردم. تک تک روشنفکران و به ویژه آنهایی که از توان رسانه ای برخوردارند، وظیفه دارند که در این بزنگاه تاریخی از حقیقت و عقلانیت دفاع کرد.
جوادی
احزاب کردی را از این جهت آفرین می گویم که یک مرکز همکاری تاسیس کردند و پیوند نزدیکی با مردم کردستان دارند و متاسفم برای بقیه احزاب که همگی مدعی دموکراسی و آزادی اند ولی حتی عرضه آن را ندارند که در این شرایط حساس که معترضان در کف خیابان جانشان را کف دست گرفته و مبارزه می کنند، با تاسیس یک مرکز همکاری از آنها حمایت کنند و با همبستگی شان روحیه نیروی سرکوب جمهوری اسلامی را تضعیف کنند. تفرقه چهل و چند ساله گروههای مخالف جمهوری اسلامی بزرگترین نعمت برای جمهوری اسلامی بوده است. اگر انتظار دارید که مردم بدون کمک موثرتان جمهوری اسلامی را سرنگون می کنند و برای شما فرش قرمز پهن می کنند، این انتظار واهی است. شما به اندازه آقای بهراد توکلی هم شعور سیاسی ندارید.سخنان منطقی و دیدگاه استراتژیک او مرا شگفت زده کرد. انجمن دادخواهی خانواده های قربانیان پرواز اوکراینی در این خیزش نقش فعالتری از احزاب متعصب و پرمدعای بازی کرده است. شما که نه می توانید یک مرکز همکاری تاسیس کنید و نه شجاعت آن را دارید که یک فراخوان مستقل بدهید و هواداران خود را به کف خیابان بکشانید پس به چه دردی می خورید؟ مگر ادعا نمی کنید که مردم شما را می خواهند، پس چرا به طور جداگانه فراخوان نمی دهید و ادعای خود را به آزمون نمی گذارید؟ جهل و سه سال تفرقه و تحلیل گری بس نیست؟
جوادی
از یه دختر دهه هفتادی که تازه دوره کارشناسی حقوق را تمام کرد و مثل اکثر هم نسل های خود طرفدار خیزش زن، زندگی،آزادی است، پرسیدم شما خواهان جمهوری هستید یا پادشاهی. جوابش غیر منتظره بود. جواب داد هیچ کدام. با تعجب گفتم مگه میشه. خندید و گفت آره ما می خواهیم چیز جدیدی را تجربه کنیم. گفتی چه چیز جدیدی، گفت نمی دونم. چگونه می توان پاسخ غیر منتظره این دختر تحصیل کرده را تحلیل کرد؟ روشن است که کوچکترین اعتباری برای اپوزیسیون جمهوری اسلامی قائل نیست زیرا اپوزیسیون جمهوری اسلامی دهه هاست که به بازی باخت_ باخت جمهوری یا پادشاهی مشغول است و برای این دختر این بازی فاقد ارزش شده است و او با نقی همزمان جمهوری و پادشاهی کل بازی را رد کرده بود. من نمی دانم نظر این دختر چه اندازه در بین هم نسلهای او شیوع دارد. اما روشن است که شکاف بین نسلها بر اثر انقلاب ارتجاعی ۵۷ عمیق تر از آن است که روشنفکران پیش از این انقلاب فکر می کنند. روشنفکران پیش از انقلاب ۵۷، مانند جمهوری اسلامی نخواستند صدای جوانان نسل z را بشنوند و برای این نسل چاره ای جز طغیان بر علیه پدر سالاری و شعارهای توخالی اش وجود ندارد.
جوادی
چگونه اپوزیسیون به بقای جمهوری اسلامی کمک کرده است؟ اکثر چپ های ایران با نظام پارلمانی چه در قالب جمهوری و چه در قالب پادشاهی مخالف اند. اما تا کنون حداقل من ندیدم که یکی از این چپ ها صداقت داشته باشد و به صراحت مخالفت اش را با نظام پارلمانی اعلام کند. آنها همواره منفعت خود را در این دیدند که مخالفت شان با پارلمانتاریسم را پشت مخالفت کینه توزانه با سلطنت بویژه سلطنت پهلوی پنهان کنند. متاسفانه مشروطه خواهان هیچ گاه متوجه این تاکتیک چپ های مخالف دموکراسی پارلمانی نشدند و دست شان را رو نکردند. تنها کاری که کردند یا دفاع از نوسازی دوران پهلوی و استفاده از عبارت معروف اما نادرست ارتجاع سرخ و سیاه بود. مشروطه خواهان اگر برای طرز فکر استراتژیکی ارزش قائل می شدند بر پارلمانتاریسم تاکید می کردند و نه بر یکی از فرم های آن. مشروطه خواهان می بایستی مخالفان نظام پارلمانی و به تبع مخالفان مشروطه را در موقعیتی قرار می دادند که آنها ناچار می شدند موضع خود را درباره ایده مشروطه و نظام پارلمانی اعلام کنند تا مردم آنها را خوب بشناسند. من از مشروطه خواهان خواهش می کنم که به جای تاکید بر پادشاهی مشروطه ، بر نظام پارلمانی تاکید کنند و این موضوع را به صراحت بیان کنند، کمتر دیده شد که چپ ها از سلطنت قاجار انتقاد کنند ولی هنوز از سلطنت پهلوی انتقاد می کنند، چرا؟ فقط به خاطر اینکه احتمال بازگشت پادشاهی پهلوی را می دهند و می خواهند جلوی آن را بگیرند. .خوب این کشمکش چهل و چهار ساله بین طرفداران پهلوی و مخالفان پهلوی، فقط یک برنده داشته و آنهم جمهوری اسلامی بوده است. مخالفان جمهوری اسلامی به خاطر تنگ نظری های ایدئولوژیک و ترجیح دادن منافع فردی و حزبی بر منافع ملی، بیشتر با هم جنگیدند تا با جمهوری اسلامی و همین عامل به بقای جمهوری اسلامی کمک کرده است و جمهوری اسلامی از این بابت خوش اقبال بوده است. مولوی عبدالحمید اخیرا گفته بود ما شیعه و سنی نداریم ، ما اقوام نداریم، ما همه یکی هستیم. این حرف بدان معنی نیست که او مساله شیعه و سنی یا مساله اقوام را انکار می کند، بلکه می خواهد بر برابری ایرانی ها فارغ از مذهب و قومیت تاکید کند زیرا به خوبی می داند که سباست جمهوری اسلامی درست عکس این موضع گیری است. جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون سباست انگلیسی تفرقه بیانداز و حکومت کن را به خوبی اجرا نموده است. چنین سیاستی را انگلستان با موفقیت در ۲۸ مرداد به اجرا گذاشت و تفرقه حاصل از آن تا به امروز نیز وجود دارد. مولوی عبدلحمید محکم از خیزش زن، زندگی، آزادی حمایت کرده و بر همبستگی ایرانی ها تاکید کرده است. نظیر اینکار را رهبران حزبی و چهره های معروف مخالف جمهوری اسلامی هم می توانستند انجام دهند . اکثر شان در تلاش غیر واقع گرایانه برای رهبری جنبش کنونی و قبضه انحصارطلبانه قدرت در فردای پیروزی انقلاب هستند. نقش اپوزیسیون در ایجاد جنبش خود جوش زن، زندگی، آزادی چه بوده است؟ به نظرم در جواب می توان گفت تقریبا هیچ. آیا اپوزیسیون می تواند در دوام و رهبری و نهایتا پیروزی این جنبش نقش ایفا کند؟ به نظرم می تواند این نقش را بازی کند اگر خودش را بروز رسانی کند و به جای تحلیل صرف دست به تاسیس یک ستاد هماهنگی برای پیشبرد جنبش بزند.