ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

راهبری و همداستانی

نظریه‌های راهبری مدرن -۲

شیریندخت دقیقیان − هنگام تحولات و انقلاب‌ها چهره‌هایی سربر می‌آورند و محبوب مردم می‌شوند. آنها بی‌شک سابقه‌ای دارند و تاریخی. اما بسیاری دیگر نیز ممکن است همان سابقه را داشته باشند، حتی پررنگتر. پس چرا فقط افراد خاصی در کانون توجه قرار می‌گیرند؟

راهبری که مردم با داستان او ارتباط می‌گیرند

در میان جوامع هنگام تحولات و انقلاب‌ها چهره‌هایی سربر می‌آورند و محبوب مردم می‌شوند. آنها بی‌شک سابقه‌ای دارند و تاریخی. اما بسیاری دیگر نیز ممکن است همان سابقه را داشته باشند، حتی پررنگتر. پس چرا فقط افراد خاصی در کانون توجه قرار می‌گیرند؟

هاوارد گاردنر، متفکر، روانشناس و متخصص تعلیم و تربیت معاصر آمریکایی با نظریه‌ی “هوش‌های چندگانه” شناخته شده است که بر اساس آن یک عامل را نمی‌توان به نام هوش اندازه گیری کرد. او استدلال کرد که چندین نوع هوش وجود دارد. گاردنر پس از آن در سال ۱۹۹۵ با مشارکت اما لاسکین کتاب  ذهن‌های "راهبری کننده" (Leading Minds) را منتشر کرد. عنوان دوم این کتاب An Anatomy of Leadership، "کالبد شناسی راهبری" بود، تحقیقی پیرامون خلاقیت و تاثیر گذاری در مدرسه‌ی تعلیم و تربیت هاروارد.

برخی از شارحان گاردنر از جمله وارن بنیس برآنند که کشف او در زمینه‌ی ارتباط میان داستان خوب با بازدهی بالا در تدریس و راهبری، بازتابی است از هنر تدریس خود او. گاردنر نظریه‌ی راهبری خود را نه در قالب متن‌های پر از حروف ایتالیک، گیومه و اصطلاح‌های دشوار، بلکه در یازده زندگینامه‌ی کوتاه از رهبران قرن بیستم ارایه می‌کند: از مارگارت مید تا مهاتما گاندی. بنیس پیرامون اهمیت نظریه‌ی راهبری گاردنر می‌نویسد:

«بشریت امروز در دنیا سه تهدید مهیب پیشارو دارد: خطر ویرانی در اثر یک اتفاق یا جنگ هسته ای؛ تهدید مصیبتی فراگیر یا فاجعه‌ای زیست بومی؛ و بحران تشدید شونده‌ی راهبری در بیشتر نهادهای ما. بحران راهبری، برخلاف امکان یک مصیبت یا نابودی سراسری نمی‌تواند موضوع فیلمی پرفروش باشد، بلکه به دلایل بسیار، فوری‌ترین و خطرناک‌ترین تهدید امروز ما است، فقط چون به اندازه‌ی کافی شناخته نشده و درک اندکی از آن وجود دارد.» [۱۵]

نظریه‌ی گاردنر در مورد راهبریِ کارآمد، نه فقط سیاست، بلکه تجارت و صنعت، دولت و فضای مدنی را دربر می‌گیرد. راهبرِ کارآمد با سخنان یا نمونه‌ی فردی زندگی خود بر روی رفتارها، افکار و احساسات شمار چشمگیری از انسان‌های مخاطب او به جا می‌گذارد.

 گاردنر برای پس زدن مفاهیم زیانبار در دوگانه‌ی بدنامِ  رهبری/پیروی، به جای پیروان یا followers استفاده از مخاطبان یا audience را پیشنهاد می‌کند. از دید او طیفی وجود دارد از راهبران غیرمستقیم -که کار تحقیقی، هنری و ارتباطی ارایه می‌دهند- تا راهبران مستقیم که از طریق سخنرانی و کنش اجتماعی و سیاسی با مردم ارتباط می‌گیرند. راهبران مدرن و دمکراتیک پیرو ندارند، بلکه مخاطبانی دارند که تا زمانی که آنها سخن دل و مطالبات آنها را نمایندگی می‌کنند مخاطب او می‌مانند.

گاردنر، راهبران را از نظر دامنه‌ی تاثیر نیز طیف بندی می‌کند: تاثیر در محافل محدود، مانند محافل آکادمیک و روشنفکری و تاثیر بر جمعیت‌های بزرگ چون پاپِ  کلیسای کاتولیک. او راهبران را از نظر خلاقیت نیز درجه بندی می‌کند. گاردنر این چهار ویژگی در یک راهبر را ضروری می‌داند که آگاهی نسبت به آنها می‌تواند از فضای عوامفریبی و شهرت‌های حباب وار جلوگیری کرده، توهم‌های خودرهبربینی را مهارسازد:

۱-  فرد باید با یک جامعه یا دسته‌ای از مخاطبان، پیوند تنگاتنگ داشته باشد.

۲-  ریتم زندگی او ترکیبی از زندگی شخصی و حضور در میان مردم باشد.

۳-  میان داستانی که فرد راهبر برای مخاطبان خود می‌گوید با زندگی و خطوط شخصیتی خود او باید همخوانی وجود داشته باشد.

۴-  با گزینش مردم به قدرت رسیده باشد و نه با استفاده از زد و بند و خشونت.

گاردنر بر آن است که هر داستان، حامل پیام برای ایجاد یک دگرگونی است. راهبران، بسته به پختگی مخاطبان، یا “داستان را می‌گویند  (Telling)یا آنرا تبلیغ کرده، به اصطلاح می‌فروشند  (Selling)یا داستان را با مشارکت (Participating) راهروان جلو می‌برند.  آنها در پیشرفته‌ترین حالت، نقش‌های داستان را به افراد کارآمد و شایسته وامی گذارند (Delegation) .

بسط نظریه‌ی هوش‌های متفاوت گاردنر به شیوه‌های راهبری

هوارد گاردنر در کتاب Frames Of Mind، "چارچوب‌های ذهن"، هفت گونه هوش انسانی را بر می‌شمرد. یکی از شارحان گاردنر به نام دیوید مکیستیون شرح می‌دهد که چهار نوع هوش قطعا برای موفقیت یک راهبر امروزی ضروری هستند:

Physical (PQ); Intellectual (IQ); Emotional (EQ); and Spiritual (SQ)

ضریب جسمانی، ضریب عقلانی، ضریب عاطفی و ضریب روحیه‌ی معنوی. این ضریب در جریان تجربه‌های معمول زندگی، تحصیل و تخصص یابی شکل می‌گیرد.

QP هوش جسمانی: گاردنر در طبقه بندی هوش‌ها به هوش حرکت جسمانی پرداخت و شارح او مکوستیون هوش جسمانی لازم راهبری را با آن مرتبط می‌داند. داشتن جسمی قوی و مقاوم و کنترل فرد بر زبان جسمانی خود در کیفیت راهبری تاثیر می‌گذرد.

نمودهای هوش جسمانی:

  • توانایی گوش سپردن و پاسخگویی مناسب به شرایط جسمانی خود از جمله درد، گرسنگی، افسردگی، خستگی، فرسودگی و غیره.
  • خودآگاهی از ارتباط جسم و ذهن و تسلط بر آنها، از جمله تشخیص زمان فعالیت شدید یا استراحت، خوردن یا نخوردن و رفتار بر اساس آنچه نیاز داریم و نه آنچه می‌خواهیم.
  • حفظ جسم خود در بهترین فرم و سلامتی ممکن.

 IQ هوش عقلانی: گونه‌ی دیگر هوش لازم برای راهبری هوش عقلانی است. هانری برگسون در کتاب "تکامل خلاق" (Creative Evolution) در این باره می‌نویسد: "وجود داشتن، یعنی تغییر کردن؛ تغییر کردن یعنی به پختگی رسیدن؛ به پختگی رسیدن یعنی تا بینهایت در صدد بازآفرینی خود برآمدن." از این رو راهبران موفق کسانی هستند که به گونه‌ای مداوم در حال آموزش و بازآفرینی دیدگاه‌های خود هستند.

ما در فضای ایرانی به تجربه‌ی عینی دیده ایم کسانی که این فرایندها را نگذرانده‌اند به ندرت مخاطبان بسیار پیدا می‌کنند و حتی آنهایی که زمانی در راهبری جنبش‌ها شرکت داشته اند، ولی از بازآفرینی دیدگاه‌ها و شخصیت خود غافل مانده اند، چه بسا در گستره‌ی همگانی فراموش می‌شوند و به جای آنها چهره‌هایی تازه نفس به میدان می‌آیند. اغلب راهبران گذشته که از بازآفرینی خود غافل مانده‌اند با حسادت، انکار و حتی نفرت با چهره‌های تازه به میدان آمده برخورد می‌کنند.

نمودهای هوش عقلانی:

  • ثبت نام در کلاس‌های آموزش عالی، گرفتن یک مدرک تحصیلی دوم، کسب مهارت‌های تکنولوژیک.
  • تحقیق در زمینه‌های فلسفه، دین، روانشناسی، نظریه‌های راهبری و غیره.
  • همنشینی با افراد و سازمان‌هایی که دارای تجربه‌های طولانی هستند.

EQ هوش عاطفی: داشتنهوش عاطفی برای راهبری مدرن موفق یکی از ضرورت‌ها است. زنان در کنار انواع هوش‌های دیگر در این زمینه برجستگی‌های بسیاری نشان داده‌اند. داشتن هوش عاطفی سبب می‌شود که راهبر با اعماق روحیه و خواسته‌های مخاطبان خود ارتباط بگیرد و به موقع رفتارهای خود را اصلاح و به روز کند. هوش عاطفی همچنین تضمینی است که راهبر مخاطبان خود را فریب ندهد و با ارتباطی حقیقی و شفاف با آنها کار کند. در کنشگری اجتماعی و سیاسی چنین راهبرانی دستاوردهای پایدار و موثری به ارمغان می‌آورند. هوش عاطفی میدان را برای استفاده‌ی ابزاری که در قلمروهای سیاست بسیار رایج است، تنگ می‌کند.

نمودهای هوش عاطفی:

  • یادگیری اصول و رفتارهایی جهت برای بهبود خودآگاهی و مدیریت خود در زمینه‌های اعتماد به نفس؛ کنترل خود، سازگاری، توانایی آغاز کردن.
  • افزایش میزان همدردی اجتماعی در وجود خود، گرایش به خدمتگزاری به افراد و سازمان ها.
  • اداره‌ی روابط خود شامل رفتارهای راهبری الهام بخش، مدیریت تغییر، مهارت‌های حل اختلاف، کار گروهی و کاربرد تکنیک‌های گوناگون.

 SQ هوش معنوی: هوش معنوی به معنای هوش دینی نیست، هرچند دینداران صادق و غیرریاکار در جریان مراقبه‌ها و با کمک آموزه‌های معنوی می‌توانند به آن دست یابند، اما هوش معنوی فقط مختص خداباوران نیست. محققی که به این نوع هوش ضروری برای رهبری اشاره کرده Cindy Wigglesworth است در کتاب The Twenty-One Skills of Spiritual Intelligence. او هوش معنوی را چنین تعریف می‌کند: "توانایی رفتار خردمندانه در عین حفظ صلح درونی و بیرونی صرفنظر از شرایط".

همدردی یکی از کیفیت‌های معنوی مهمی است که بدون آن راهبری منحرف می‌شود. کنش اجتماعی و سیاسی دمکراتیک به راهبرانی نیاز ندارد که با رگ‌های گردن جهیده و خشم و نفرت و تکبر و تحکم می‌خواهند خود را برجسته سازند. بلکه رهبران حساس و همدرد با مردم می‌توانند سامان دهنده‌ی تغییرهای مثبت باشند.

نمودهای هوش معنوی :

  • شناخت از جهان بینی و هدف زندگی و الویت‌های ارزشی خود و مهار ایگو و خودپرستی برای دستیابی به نسخه‌ای معنوی تر از خود.
  • برنامه ریزی برای رشد معنوی خود و زندگی کردن در همخوانی با هدف، ارزش‌ها و دورنمایی که ادعا می‌کنیم.
  • آشنایی با جهان بینی‌های دیگران و شناخت محدودیت‌ها و قدرت‌های ادراک انسانی، آگاهی به قواعد معنوی زندگی و وحدت ترافرازنده با جهان هستی.
  • توانایی انتقال اصول معنوی به دیگران، کنشگر تغییر بودن، تصمیم‌های خردمندانه گرفتن و همجهت با جریان زندگی پیش رفتن.

گاردنر و بیوگرافی‌های راهبران دمکراتیک

آیا راهبران، ساخته‌ی روح زمانه‌ی خود هستند یا با ویژگی‌های فردی خاصی به موقعیت خود در تاریخ دست می‌یابند؛ ژن مؤثر است یا محیط زیست؟ آیا راهبران خوب فقط فرصت را در هوا می‌قاپند یا دارای ایده‌آل هستند؟ گاردنر از گزینش یکی از این دوتایی‌ها سرباز می‌زند و حتی آنها را با هم آشتی می‌دهد. او طرز فکر “یا این یا آن” را متعلق به توانایی ِ ذهنی ِ کودک ِ پنج ساله می‌داند.

گاردنر در بیوگرافی‌های کوتاه راهبران موفق، این راهنشان‌ها را می‌یابد: آنها شنوندگان توانایی بوده اند، دامنه‌ی تمرکز بالا داشته اند، سخنرانانی خوش بیان و توانا بوده و با داستانی گیرا با مخاطبان ارتباط گرفته اند، اعتمادبرانگیز بوده اند، در زندگی آنها سفر، مهاجرت و تبعید و زندان نقش مهمتری داشته تا تحصیلات آکادمیک، مانند نمونه‌های گاندی و رونکالی و ماندلا، آنها قادر به برانگیختن امید و حرکت در جوامع ناامید و خاموش بوده‌اند.

راهبرانی که اقتدارگرا نبودهاند، بیشتر به سفر رفته‌اند، سلوک‌های درونی و تحول‌های وجدانی/روحی بیشتری را تجربه کرده‌اند تا رهبران اقتدارگرا. النور روزولت که مدافع جنبش برابری حقوق زنان با مردان در آمریکا بود، همدم ِ مهربان ِ شوهری فلج بود که عشق زن دیگری را در دل داشت.

بررسی‌های گاردنر از بیوگرافی‌های راهبران موفق، می‌تواند راهنمایی برای کنش اجتماعی ما ایرانیان باشد و نیز بازبینی ما از زندگی‌نامه‌های افراد دلیر، دانا و فداکاری که در تاریخ معاصر ایران تغییرهای مثبت را کلید زده‌اند.

در بحران‌های راهبری جنبش‌ها و انقلاب‌ها شفافیت چهره‌ها و برنامه‌های آنها حرف اول را می‌زند و تضمینی است برای فریب نخوردن مردم از "رهبران" ریاکار و آسیب رسان. جلسات گفتگو، مصاحبه‌ها و مناظره‌ها بهترین فرصت هستند که می‌توان چگونگی رفتار یک مدعی راهبری با دیگران هنگام گفتگو و تعامل و میزان شفافیت در زمینه‌ی عملکردهای گذشته و برنامه‌های آینده‌ی او را مشاهده تحلیل نمود. پیام‌ها و مونولوگ‌ها این امکان‌ها را فراهم نمی‌سازند.

بخش آینده به رهبری کاریزماتیک و جلوه‌های مثبت و منفی آن اختصاص خواهد داشت.

ادامه دارد

منابع

 Bennis, Warren.: 1996. The Leader as Storyteller. Leadership Magazine, issue of Harvard Business Review.

Gardner, Howard; E. Laskin:. Ema. 1995. Leading Minds, an Anatomy of Leadership. Basic Books.

Gardner, Howard.: 1983. Frames Of Mind. The Theory of Multiple Intelligence. Basic Books.

McCuistion, David.: 2022. Leadership Intelligences – A Holistic Approach. About Leaders

MacIntyre, Alasdair.: 1981. After Virtue. University of Notre Dame Press.

Wigglesworth, Cindy.: 2012. The Twenty-One Skills of Spiritual Intelligence Kindle Edition. Select Books, Inc.

بخش پیشین

  • انواع راهبری

    همراهی و همیاری - تصویر از Shutterstock

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • جوادی

    مقاله بسیار آموزنده ای است ، بویژه در شرایط حساس کنونی. مقاله قبلی( بخش اول) چندان برام جالب نبود اما این مقاله شایسته آفرین و قدردانی است. نکات مهم زیادی در این مقاله وجود دارند که بنا به سلیقه خودم یکی از آنها را به عنوان نمونه بیان می کنم . " راهبران مدرن و دموکراتیک پیرو ندارند، بلکه مخاطبانی دارند که تا زمانی که آنها سخن دل و مطالبات آنها را نمایندگی کنند، مخاطب او می مانند."

  • جوادی

    خانم دقیقیان در دو مقاله اخیر استفاده از کلمه راهبر را به جای کلمه رهبر اینگونه توجیه کرده است که درطول چهل ودو سال حکمرانی جمهوری اسلامی کلمه رهبر در نزد ایرانیان دارای بار منفی شده است. من می پذیریم که کلمه رهبر نزد بخش بزرگی از مردم دارای بار منفی است اما چاره این مشکل جایگزین این کلمه با کلمه راهبر نیست. در مورد خودم ، کلمه راهبر بلافاصله کلمه رهبر را در ذهن تداعی می کند و این عجیب نیست زیرا این دو کلمه در چهار حرف مشترک اند و فقط در یک حرف فرق دارند. از طرفی ره مخفف راه است، بنابراین استفاده از واژه راهبر به جای رهبر نمی تواند حساسیت زدایی ( شرطی زدایی) کند. به نظرم راه حل این است که تاکید کنیم رهبری در جمهوری اسلامی رهبری خودکامه بوده است و رهبری از نوع دموکراتیک نیز وجود دارد. فکر می کنم افزودن پسوند دموکراتیک به واژه رهبر، بار منفی اش را از بین می برد. واژه شاه نیز در سال ۵۷ برای بخش بزرگی از مردم ایران دارای بار منفی شد و این عنوان را با عنوان رهبر عوض کردند، آیا مشکل خودکامگی حل شد؟ شعار مرگ بر شاه که در آستانه انقلاب ۵۷ از شعار های اصلی بود در مقایسه با شعار فرضی مرگ بر شاه خودکامه، سطحی بوده است زیرا تلویحا بیانگر اینهمانی شاه و مستبد است و این بزرگترین خطای روشنفکران در آن دوره بوده است. در خیزش جاری شعار مرگ بر رهبر را نمی بینیم و و به جای آن شعار مرگ بر دیکتاتور را می بینیم که این موضوع بلوغ و خصلت دموکراتیک این جنبش را در مقایسه با انقلاب ارتجالی ۵۷ نشان می دهد.‌

  • جوادی

    بی بی سی به تازگی برنامه ای جهت دار تحت عنوان انقلاب فرزندان خود را می بلعد، پخش می کند که درباره زندگی سیاسی صادق قطب زاده است. زندگی سیاسی این مصدقی اسلام گرا( ملی_ مذهبی) که یکی از رهبران انقلاب ۵۷ بوده برام جالب نیست اما عنوان برنامه مرا به فکر فرو برد.‌ قبلا بارها به جمله معروف انقلاب فرزندان خود را می بلعد، فکر کرده بودم و با نگاه به انقلاب های فرانسه، روسیه و ایران به این جمله باور داشتم. اما وقتی این برنامه را نگاه می کردم، این اندیشه به ذهنم اومد که این انقلاب غیردموکراتیک است که فرزندان خود را می بلعد و نه انقلاب به طور کلی.‌ به بیان دیگر انقلاب دموکراتیک فرزندان خود را نمی بلعد.‌ به نظرم چنین نظر اصلاحی درباره انقلاب واقع گرایانه و به نفع ایده انقلاب دموکراتیک است.‌ اما مساله ای که ممکن است اینجا طرح شود ،تعریف انقلاب دموکراتیک است. منطقی است انقلاب اسلامی را انقلابی بدانیم که دنبال تاسیس حکومت اسلامی است و انقلاب کمونیستی را انقلابی بدانیم که در صدد تاسیس حکومت کمونیستی است، انقلاب دموکراتیک را می توان حکومتی دانست که هدف اصلی آن استقرار دموکراسی است. اما این تعریف بدون ابهام نیست و تمام اختلاف نظرهایی که درباره معنی دموکراسی وجود دارد، می تواند درباره انقلاب دموکراتیک نیز طرح شود. به عنوان مثال حکومت های اسلامی و کمونیستی هم می توانند مدعی نوعی دموکراسی شوند.‌مثلا لنین ایده تمرکزگرایی دموکراتیک ( سانترالیسم دموکراتیک) را طرح می کند و اسلام گرایان معتقد به سازگاری اسلام و دموکراسی، ایده دموکراسی دینی را طرح کرده اند، گرچه تجربه تناقض و شکست هر دو برداشت اخیر از دموکراسی را به افکار عمومی نشان داد.‌

  • جوادی

    چندین بار است که در برخی از شبکه های تلویزیونی خارج از کشور، آقای دکتر قاسم شعله سعدی ادعا می کند که به خاطر دانش بالای تخصصی در سیاست و حقوق و سابقه فعالیت طولانی فعالیت سیاسی بیشتر از همه برای رهبری مخالفان در رویارویی با جمهوری اسلامی، شایستگی دارد. پاسخ به ادعای ایشان را می توان در کتابهای درسی مبانی علم سیاست پیدا کرد. به عنوان مثال در کتاب درسی مبانی علم سیاست تالیف دکتر محمد رضا حاتمی و محمد لعل علیزاده آمده است: البته تحقیقات نشان می دهند که که این رویه که علمای سیاسی، سیاستمدار نمی شوند و یا به ندرت بر مسند قدرت تکیه می زنند، در همه جای دنیا جاری و ساری است و خاص کشورهای جهان سوم یا به اصطلاح در حال توسعه نیست. در ایالات متحده آمریکا وقتی از نخبگان سیاسی و حکومت گران تحقیقی صورت گرفت که نتیجه آن در کتاب چه کسی بر آمریکا حکومت می کند، نیز مندرج شده است، نشان می دهد که اکثریت سرآمدان سیاسی و تصمیم گیران جامعه را بازرگانان، مدیران صنایع، حقوق دانان، نظامیان، زمینداران بزرگ و پزشکان تشکیل می دهند و تنها کسری از این مجموعه را متفکران و دانشمندان سیاسی سیاسی در بر می گیرد. خلاصه ی تحقیق مبین آن است که بین مطالعه علوم سیاسی و سیاستمدار شدن ربط مستقیم وجود ندارد.‌ در جای دیگر از این کتاب آمده است: علمای سیاسی لزوما سیاستمدار نمی شوند و سیاستمداران نیز لزوما به طور رسمی علم سیاست فرا نمی گیرند و اصولا دانش یکی از منابع فرعی کسب قدرت سیاسی است. ( پایان نقل قول) به نظرم ادعای آقای شعله سعدی شبیه سخن معروف افلاطون است که می گوید فرمانروایان باید فیلسوف باشند و فیلسوفان باید فرمانروایی کنند. پوپر در جامعه باز و دشمنانش نظریه فیلسوف_ شاهی را مورد نقد قرار می دهد و همچنین در فصل آخر کتاب اسطوره چارچوب.‌

  • جوادی

    به نظرم برخی از رهبران حزبی در اپوزیسیون سودای رهبری جنبش انقلابی در ایران را دارند و از اینکه مردم اونها را به عنوان رهبر کاریزماتیک نمی شناسند شکوه دارند. خطای این روشنفکران این است که متوجه نیستند ایرانیان در انقلاب ۵۷ رهبری کاریزماتیک را تجربه کردند و خاطره بسیار تلخی از آن دارند و تاریخ مصرف آن گذشته است. به نظر ماکس و بر اقتدار سنتی مبنای وضعیت متعادل است اما دو نیروی مخل ممکن است این وضع متعادل را به هم بزنند: یکی نیروی عقلانیت و دیگری نیروی کارفرما.‌ نیروی عقلانیت نخست موجب تغییر در محیط اجتماعی و سپس دگرگونی در جهان بینی مردم می شود.‌کاریزما برعکس در وهله اول زندگی درونی فرد را دگرگون می کند. جنبش زن، زندگی، آزادی بر خلاف انقلاب ۵۷ یک جنبش کارفرمایی نیست و نیروی عقلانیت هدایت کننده آن بوده است. در مقاله خانم دقیقیان بر این نکته مهم تاکید شده که رهبران مدرن و دموکراتیک پیرو ندارند ، بلکه مخاطبانی دارند که تا زمانی که آنها سخن دل و مطالبات آنها را نمایندگی می کنند، مخاطب او می مانند. متاسفانه اکثر روشنفکران پیش از انقلاب که بخش مهمی از مخالفان را تشکیل می دهند ، متوجه نکته مهم اخیر نیستند و به جای مخاطب، خواهان پیرو هستند. اگر می بینیم که امثال اسماعیلیون، شیروین حاجی پور و توماج صالحی اینهمه مخاطب دارند به خاطر این است که سخن دل و مطالبات آنها را بیان می کنند. به آقای اسماعیلیان ایراد می گیرند که فعال سیاسی نیست و یا سابقه مبارزه سیاسی ندارد.‌ در پاسخ به این ایراد می توان گفت که آیا دادخواهی به ظرفیت جمهوری اسلامی رنگ سیاسی ندارد؟ آیا مادر ستار بهشتی که دادخواه است و و پیگیر به جمهوری اسلامی اعتراض کرده فعال سیاسی نیست؟ در همین جنبش زن، زندگی، آزادی دیدیم که مادر رنجور و پیر ستار بهشتی ، روسری را از سرش بر می دارد ،اگر این کنش سیاسی نیست، پس چیه؟ پس از سر حسادت و جاه طلبی نگویید که اسماعیلیان فعال سیاسی نیست. اگر قبلا مبارز سیاسی نبوده، الان تصمیم گرفته که مبارزه کند، شما چرا ناراحت می شوید؟ شما اگر عرضه دارید فراخوان بدهید و هزاران نفر را به خیابان بکشانید ، چه کسی جلوی شما را گرفته است؟ اگر احزاب مخالف جمهوری اسلامی کارآمد بودند، آیا نیاز بود که انجمن دادخواهی خانواده های قربانیان پرواز اوکراینی ، کارزار تظاهرات خیابانی را سازمان دهد؟

  • جوادی

    انجمن دادخواهی و آقای اسماعیلیان نزد اکثریت ایرانیان داخل و خارج اعتبار و محبوبیت دارند. این انجمن دو تظاهرات بزرگ را در همبستگی با جنبش زن، زندگی، آزادی سازماندهی کرد. آیا وقت آن نرسیده که طرح بعدی سازماندهی تظاهرات میلیونی در داخل باشد؟ من در اعتقاد آقای اسماعیلیان به حقوق بشر و دموکراسی تردیدی ندارم و مخالفت امثال او با جمهوری اسلامی از مواضع حقوق بشری، دموکراتیک و عدالت خواهانه است و تکلیف هر آزادیخواه ، دموکرات و مدافع حقوق بشر می دانم که از کارزار های او حمایت کند. از روشنفکرانی که از این لحاظ با من هم عقیده اند خواهش می کنم که برای پشتیبانی عملی و نه صرفا لفظی از دلاوران کف خیابان و آزادی ایران، به دنبال راه اندازی یک کارزار تظاهرات میلیونی توام با اعتصابات سراسری در ایران باشند که کار را یکسره کند یا دست کم گام مهم را در پیروزی انقلاب بردارد.‌ میلیونها ناراضی دو دل منتظر تشویق و پشتیبانی یک نیروی سیاسی قوی برای آمدن به خیابان هستند.‌

  • جوادی

    مولوی عبدالحمید امروز در نماز جمعه زاهدان گفته که ما شیعه و سنی نداریم، ما اقوام نداریم، ما همه یکی هستیم و تاکید کرد که اکثریت مردم از دست جمهوری اسلامی رضایت ندارند و پیشنهاد یک همه پرسی با نظارت نهاد های بین المللی را داد. البته او می داند که بعید است جمهوری اسلامی تن به همه پرسی انحلال بدهد اما طرح همین مساله به چالش کشیدن اساس جمهوری اسلامی به زبان مسالمت آمیز و دموکراتیک است.‌ در شرایط حساس کنونی موضع گیری او درباره وحدت ملی و برابری همه ایرانی ها قابل ستایش است.‌ کاش فعالان سیاسی و روشنفکران ما به اندازه او اهمیت وحدت و انسجام را در مقابله با استبداد درک می کردند.

  • جوادی

    در مقاله راهبری و هم داستانی آمده است: یکی از شارحان گاردنر به نام دیوید مکیستیون شرح می دهد که چهار نوع هوش قطعا برای موفقیت یک رهبر امروزی ضروری هستند؛ هوش جسمانی، هوش عقلانی، هوش عاطفی و هوش معنوی.‌ فکر می کنم آقای دکتر شعله سعدی و امثال او که خودشان را از لحاظ دانش سیاسی یا حقوقی یک سرو گردن از بقیه بالاتر می دانند و بر این اساس تنها خودشان را شایسته رهبری می دانند، از بین چهار نوع هوش یاد شده برای موفقیت رهبری ، برای هوش عقلانی بیش از حد ارزش قائل شده اند و و انواع دیگر هوش را نادیده گرفته اند.‌ تازه ایشان از لحاظ هوش عقلانی هم از بسیاری از نخبگان بالاتر نیست.

  • جوادی

    کنش و واکنش نائب رئیس مجلس جمهوری اسلامی و نماینده چابهار جالب بوده است. نماینده چابهار اگر ذره ای صداقت و شرافت داشت اول اینکه نماینده مجلس غیر مردمی نمی شد و دوم اینکه در واکنش به کشتار بی رحمانه مردم بلوچ استعفا میداد نه اینکه اعتراض می کرد در بلوچستان از گلوله های جنگی استفاده می شود و در جاهای دیگر از گلوله های مشقی و یا اینکه چرا در جاهای دیگر کمتر کشتید و در بلوچستان بیشتر می کشید.‌ نفس خشونت حکومت به اعتراضات را محکوم نکرد و فقط اعتراض داشت که چرا در خشونت تبعیض قائل می شوید.‌ نائب رئیس مجلس در جوابش گفت انتظار داری شیرینی اونجا پخش کنیم و دم از انتقام زد. او از طرفی معترضان در بلوچستان را به تجزیه طلبی متهم کرد و از طرفی مردم بلوچستان را ملت بلوچستان خطاب کرد. در حالیکه آقای مولوی عبدالحمید در سخنرانی آخر در نمازجمعه بر وحدت ایرانیان تاکید کرد و به درستی واژه اقوام ایران را به کار برد، اما نائب رئیس مجلس غیر مردمی از واژه ملت بلوچستان استفاده می کند، یعنی همان واژه ای که تجزیه طلبان متمایل به استفاده از آن هستند. پس معلوم می شود خود جمهوری اسلامی مشوق تجزیه طلبی و عامل تفرقه افکنی بین اقوام است.