مبانی مبارزه خشونتپرهیز: چیرگی مدنیت بر گلوله
فرهاد میثمی از زندان رجایی شهر «مبانی مبارزه خشونتپرهیز» نوشته مایکل نیگلر را به فارسی شیوا و روانی ترجمه کرده است. در نگـرش خشونتپرهیز مسأله اصلی در قالب "من علیه شـما" مطرح نیسـت بلکـه "مـن و شـما با هم علیه مشـکل" آن چالش اصلیست.
بیش از یک ماه از انقلاب نوین و مترقی ایرانیان در سراسر جهان با شعار «زن، زندگی، آزادی» میگذرد. انقلابی که شعلههایش با کشتهشدن مهسا امینی در چنگال گشت ارشاد و پلیس امنیت اخلاقی برکشیده و به توفانی بزرگ بدل شد. کمتر کسی فکر میکرد دامنهی این اعتراضها به راهپیمایی صدهزارنفره در برلین برسد و صدای ایرانیان را اینبار مردم جهان از پس نقابی که جمهوری اسلامی برچهرهشان نقر کرده بشنوند.
این شکل از اعتراض که تنها با دستانی خالی از سلاح شکل میگیرد، سابقهیی بسیار طولانی در جهان دارد. همچنان که نوید پیروزی فریاد بر شمشیر و چیرگی بوسه بر گلوله سالها و بلکه قرنهاست شگفتیساز شده است.
پروفسور مایکل نیگلِر در کتاب مبانی مبارزهی خشونتپرهیز از قدرتی سخن به میان آورد که به تعبیر او یک قدرت نوظهور است و میتواند بشر را به آیندهیی بهتر رهنمون کند؛ قدرت خشونتپرهیزی. نیگلر اعتقاد دارد:
«بیتعـارف، جهانبینـی ِ حـال ِ حاضـر مـا و نهادهایـی کـه بـر پایـهی ایـن جهانبینـی بنـا شـدهاند، خشـونت را بـه عنـوان قاعده و هنجـار، یعنی امـری پذیرفته و عادی تلقـی میکننـد. دگرگـون کـردن ایـن مبنـا میتوانـد موجب جهشـی به پیش در مسـیر تحـول فرهنگی شـود. »
در عین حال این نکته را گوشزد میکند که بیشتر مردم با این امکان بالقوه آشنا نیستند،به همان دلیلی که پیشتر گفتهشد؛ یعنی قاعده بودن خشونت. اما برای گریز از قاعدههای دستوپاگیر، نیازمند استثناهایی هستیم که دستکم در پویشی حتا طولانی ما را به مقصودهایی بزرگ برسانند.
برای همدلی
به باور نیگلر، همواره در رویاروییهایی که میان دو گروه متخاصم انجام میگیرد دو راه وجود دارد. راه اول ماندن و جنگیدن است و راه دوم گریختن که براساس نیروی هریک از این دوطرف تعریف و ارزیابی میشود. و البته این برداشـت بیشتر زاییـدهی شـیوهی نگـرش مـا بـه جهـان اسـت. اما راه سومی نیز وجود دارد که معمولا کمتر در نظر گرفته میشود: همدلی و همیاری و نه رقابت.
نویسنده اعتراف میکند که اصطلاح عدم خشونت در بردارندهی این نکته است که ما پذیرفتهایم اصلی بهنام خشونت وجود دارد؛ پیشفرضی غیر قابل کتمان.
اگـر از خشـونتپرهیزی غافـل بمانیـم، واکنـش ِ مـا در برابر یـک تهاجم، تنهـا بـه دو امـکان محـدود میشـود: مقابلـه بهمثـل کـردن (زد و خـورد) یـا کوتاه آمـدن (گریختـن). از منظـر خشـونتپرهیزی، ایـن بهواقـع اصلا "انتخـاب" نیسـت. یـک رویکرد، واکنشـی عیناً از نـوع همان خشـونت بوده اسـت و رویکـرد دیگـر، ایـن بـوده کـه منفعلانه بگذاریـم خشـونت بـر ما جـاری شـود.
نیگلر از زاویهی دید یک متخصص برجستهی مطالعات خشونتپرهیزی به این برهمکنش ،نگاه و از او نقل قول میکند که نخستین چیزی که یک ملت ستمدیده باید در خود بشناسد و بر آن غلبه کند ترسی فلجکننده است.
درست است که در اعتراضهای اخیر در ایران ماجرا با خشمی بزرگ آغاز شد. اما نکتهی بسیار مهم وتاثیرگذار غلبه بر ترسی بود که جامعهی میانسالِ خسته از انقلاب ایران را فلج کرده بود. اینبار نسل بعدی و نوجوانان و جوانان پا به میدان نهادند تا بر این ترس فلجکننده فایق شوند و همین جوشش، نسل میانسال را نیز دربرگرفت.
« وقتـی کـه بتوانیـم تـرس یـا خشـممان را در قالـب کارمایـهای خلاق ابـراز کنیـم، آن زمان اسـت کـه قـدرت آفرینشگر خشـونتپرهیزی را در اختیـار گرفتهایـم. از حیـث عواطـف و هیجانـات، ما نـه از روی تـرس خواهیـم گریخـت و نـه از روی خشـم حملـهور خواهیم شد ما با مهـر و خیرخواهی ایسـتادگی میکنیم.»
نمونههایی چون ایستادگی توییتری، پیام ورزشکاران و چهرههای شاخص و محبوب، میتواند مصداق حرکتهای خشونتپرهیز باشد. انقلابی که در میانهاش جوانان دههی هشتادی آغوش خود را برای همنسلان و همنوعان خود باز میکنند تا بگویند اگرچه سخت زخمیِ خشونت حکومتی بیمنطقایم اما مهر را از یاران و هممیهنانمان دریغ نمیکنیم.
برای آزادی
نیگلر اعتقاد دارد برای رسیدن به مواهب خشونتپرهیزی دو عنصر اساسی نیاز داریم: هدف نیک، وسیلهی نیک. برای این منظور مثالی از مبارزان سیاهپوست میآورد که در شهر بیرمنگامِ ایالت آلاباما با این ذهنیت به راهپیمایی رفتند که آزادیمان را به دست میآوریم و سپس برادران سفیدپوستمان را نیز آزاد میکنیم.
با این هدف و وسیلهی نیک یکباره خود را در میانهی میدانی یافتند که پر از ماشینهای آبپاش و سگهای بند گسسته بود.
«راهپیمایان زانوی نیایش بر زمین گذاردند بعـد از مـدت کوتاهی، انگار که روحشـان سرمسـت و در وجد شـده باشـد، از جـای برخاسـتند و بـه سـمت نیروهـای پلیـس و نیروهـای وضع اضطـراری گام برداشـتند. برخی از آنـان چنیـن میگفتنـد: "مـا هیـچ کار نادرسـتی نمیکنیـم؛ فقـط آزادیمـان را میخواهیـم. شـما از ایـن کارهایـی کـه میکنیـد چه حسـی داریـد؟"اگرچـه فرمانـده پلیـس کـه خـود یـک طرفـدار بدنام جدایـیِ نـژادی بـود، پشـت سـر هـم فریاد مـیزد کـه "آبپاشهـا را بـاز کنیـد!"، مأمـوران انگار کـه دستانشـان فلج شـده بـود. راهپیمایـان با خونسـردی به سـمت آنان گام ِبرداشـتند و درسـت از وسـط ِ صفـوف پلیـس و آتشنشـانها عبـور کردنـد. ایـن در حالـی بـود کـه بعضـی از آن مأمـوران داشـتند اشـک میریختند.»
( این واقعه سکانس پایانی فیلم V For Vendetta برایمان یادآوری میکند.)
نویسنده که خود را یکی از طرفداران منش افرادی چون مهاتما گاندی مینامد، پیشنهاد میکند برای ورزیده شدن در هنر خشونتپرهیزی لازم است چند کار را به طور مداوم انجام دهیم. محصولات شبکهها و رسانهها به شدت میلمان را بر خشونتورزی تحریک میکنند پس برای پرهیز از خشونت میباید از این محصولات نیز پرهیز کنیم. دربارهخشونتپرهیزی بیاموزیم. برای این منظور در بخش انتهایی چند کتاب را به عنوان پیشنهادهایی برای خواندن، پیوست کرده است.
او همچنین مانند طرفداران "زندگی در لحظهی حال" پیشنهاد میکند نیروی درونمان را نیز میباید تقویت کنیم و با تمرینهای پرورش روح برآن بیفزاییم.
یکی دیگر از پیشنهادهای او برقراری ارتباط موثر با دیگران است که نیروی مهر را در وجود آدمهای خشونتپرهیز چندبرابر میکند.
پیشنهاد آخرش کمی کاربردیتر به نظر میرسد :پروژهیی را تعیین کنید و در آن فعال شوید.
این آخری را به وضوح میتوانیم در تلاش مدنی و موثر حامد اسماعیلیون در برپایی راهپیماییهای زنجیروار در جهان جستوجو کرد. او کارش را باید بلندگوی دستی و تنها در یک شهر کانادایی آغاز کرد تا پس از مدتی کوتاه تبدیل به یک قهرمان اسطورهیی شود که بار خیلی از هموطنان را بردوش میکشد؛ «رویایی» که اگرچه نه خیلی زود، به بیداری منجر شد.
با اینکه مبانی مبارزهی خشونتپرهیز مانیفستش پرهیز از رفتارهاییست که به هردو طرف درگیر آسیب جسمی ور روحی میزند، در عینحال معتقد است روابط میان مردم وحکام یک کشور مثل مرافعهی میان عشاق است:
«اگـر کسـی دیگـر بـه شـما گـوش نمیدهد، بـد و بـیراه نثارتـان میکنـد یـا بـه شـما اَنگ میزنـد، احتمـالا برای ارائـهی عـرض حـال دیگـر خیلی دیر شـده اسـت.»
با اینحال همچنان به همان محور پیشین یعنی "ساتیاگراها" یا ایستادگی فعال دربرابر خشونت وفادار و امیدوار است کار به فداشدن در راه هدف نینجامد:
«قضیـه ایـن نیسـت کـه اعتراضـات، دادخواسـتها و طومارها خطـا بوده باشـند. مـا مطمئنا بایسـتی گفتوگوهـای مبتنـی بـر حسـن نیت را در پیـش بگیریم، حتی اگر شـک داشـته باشـیم که حریفمان به آن پاسـخ خواهد داد.»
برای زندگی
فعالیتهای مدنی پیگیر از دید این نویسنده بسیار موثر است همچنانکه در کتاب مثالی از ۱۹۴۳ میآورد که اتفاقا در برلین رخ داده است. او از زنان و مادرانی غیریهودی سخن به میان میآورد که برای آزادی شوهران یا پسران یا خویشاوندان یهودیشان در برابر اردوگاه روزنشتراسه جمع شدهاند و تعدادشان تنها به شش هزار نفر میرسیده. پس از چند روز ایستادگی فعال بیخشونت سرانجام گشتاپو در برابر آنها تسلیم میشود و عزیزانشان را آزاد میکند.
اگرچه حکومت اسلامی برای رسیدن به خواستههای خود و حفظ قدرت، حاضر است زندان اوین را به آتش بکشد و اگرچه ابزاری جز خشونت ندارد اما ایستادگی زنان دربرابر نازیها میتواند یک حرکت الهام بخش باشد تا حکومت ناچار به کوتاهآمدن شود و زندانیان سیاسی را آزاد کند.
«در طی قیام موفق مردم فیلیپین، اصطلاح "قدرت مردم" ابداع شد تـا بیانگـر ِ قـدرت ِ جمعـی تـودهی بهپاخاسـته باشـد. امـا یکـی از شـرکت کننـدگان، کاردینـال جیمـی سـین ، ایـن نظـر خردمندانـه را اظهـار کـرد که مبهوت کننـده بـود: دو میلیـون عـزم ِ مسـتقل شـکل گرفتـه بـود. هریـک از " آنهـا در عمـق وجـود خـود میگفـت'مـن انجامـش میدهـم'. و اینگونه بـود کـه آنهـا بیرون ریختنـد.»
این کتاب که ترجمهی بسیار روان وشیواییست از سوی فرهاد میثمی، یکی از زندانیان زندان رجاییشهر ترجمه شدهاست. در موخرهی کتابی که تلاشش جا انداختن این نگرش است که صورت ِ بنـدی ِ مسـأله در ایـن نـوع نگـرش، در قالب "من علیه شـما" نیسـت بلکـه "مـن و شـما با هم علیه مشـکل" اسـت، مینویسد:
«اجـازه بدهیـد بـر همـان عرشـهی در حـال فـرو رفتـن، همچنـان سـازهایمان را کـوک کنیـم، و همچنـان بنوازیـم؛ شـاید بـرای فـردا.»
اشارهی او به سکانسهایی از فیلم تایتانیک است که اعضای گروه همساز برعرشهی کشتی در حال غرق، اهمیتی به فرو رفتن در امواج سهمگین دریا نمیدهند چون کارشان مهمتر، ارزشمندتر و موثرتر از ایستادگی دربرابر مرگ است. این خود نوعی ایستادگی فعال است برای زندگی کردن.
نظرها
نظری وجود ندارد.