ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

مقاومت مدرسه‌ها علیه اتلاف زندگی

هوشنگ رحمانی ــ رخنه‌ی انقلاب «زن، زندگی، آزادی» به مدارس یکی از رادیکال‌ترین وجوه این انقلاب است. این مسئله نه‌تنها شکست سیاست تربیتی و قدرت زندگی‌کُش رژیم اسلامی را فاش می‌کند، بلکه چه بسا از بازگشت‌ناپذیری انقلاب «زن، زندگی، آزادی» حکایت داشته باشد.

درباره‌ی اعتراضات سیاسی دانشجویان، زنان، کارگران و توده‌ها مواضع تحلیلی بسیاری می‌توان سراغ گرفت. چندین نظریه و کار پژوهشی وجود دارد که زمینه‌ها و علل و پیامدهای جنبش‌های دانشجویی و کارگری را توضیح می‌دهند. مثلاً، دانشجویان و دانشگاه‌ها آن‌قدر با رادیکالیسم سیاسی همبسته تصور شده‌اند که نفس همراهی‌شان با جنبش‌های دموکراسی‌خواه کم‌تر مایه‌ی شگفتی می‌شود؛ هرچند چند و چون این همراهی می‌تواند خیره‌کننده باشد. در مقابل، مشارکت سیاسی دانش‌آموزان مسئله‌ی کم‌تر شناخته‌شده‌ای است، و بیش از آن‌که موضوع تحلیل قرار گرفته باشد، موضوع شگفتی، تحسین یا هراس بوده است.

شروع مدارس در مهر هم‌زمان بود با شروع مشارکت دانش‌آموزان در انقلابی که از هفته‌ی آخر شهریور آغاز شده بود. یکی از نخستین ویدیوهایی که از حضور خیابانی دانش‌آموزها به آن برخوردم، ویدیویی بود از دانش‌آموزانی که سرمستانه در خیابان‌های کرج شعار «مرگ بر خامنه‌ای» می‌دادند. اما شاید جریان‌سازترین تصویری که از مدرسه‌ها مخابره شد، تصویر لحظه‌ای بود که دانش‌آموزان مدرسه‌ای دخترانه در گوهردشت کرج مدیر آموزش و پرورش را از منطقه بیرون انداختند. در پی این نخستین تظاهرات دانش‌آموزی، سلسله‌ای از مدارس در سراسر ایران به موج دانش‌آموزان معترض پیوستند.

این‌همه در حالی بود که فقط چند ماه از تلاش حکومت برای تبلیغ سرود «سلام فرمانده» می‌گذشت. خامنه‌ای که دانش‌آموزان نه‌تنها به عنوان فرمانده سلامش نداده بودند بلکه حالا طالب سقوطش بودند، در سخنرانی روز دوشنبه یازدهم مهر، خواستار «تنبیه نوجوانان هیجان‌زده» شد. در پی این تهدید ولی فقیه حکومت اسلامی، موجی از حمله‌ی نیروهای نظامی به مدارس آغاز شد که قتل چندین دانش‌آموز را به همراه داشت. شمار کودکانی که در جریان اعتراضات به قتل رسیده‌اند به حدود چهل نفر رسیده است، که می‌توان فرض کرد اکثریت قابل توجه آنان دانش‌آموز بوده‌اند. با وجود این، مقاومت مدارس همچنان ادامه دارد.

انقلاب علیه مدرسه‌ی تراز حکومت اسلامی

در مورد کارکرد ایدئولوژیک مدرسه برای حکومت اسلامی کم اظهار نظر نشده است. در مجموع، نظام آموزشی حکومت اسلامی می‌کوشد زندگی‌ای فردی و اجتماعی تحت کنترل قوانین دولت اسلامی را ترویج کند و نوعی انسان شیعه‌ی تراز بسازد. با این‌همه، این تنها یک بعد ماجراست. در واقع، کارکرد و معنای مدرسه در حکومت اسلامی ساخت یک انسان است، اگر فقط از چشم‌انداز خواسته‌ها و مخیله‌های حاکمیت به آن بنگریم. اما وقتی عامل مقاومت نوجوانان در برابر این مخیله و سیاست‌گذاری‌ها و طرح‌های ناشی از آن را وارد تحلیل کنیم، کارکرد مدرسه متفاوت به نظر می‌آید.

اجرای مخیله‌ی انحصارطلب حاکمیت بر جامعه‌ای که شکل‌های زندگی در آن هرچه بیش‌تر رو به تکثر می‌روند، بیش از پیش دشوار و ناممکن می‌شود. به این ترتیب، اگر از منظر نوجوانانی که در برابر تحمیل حاکمانه مقاومت می‌کنند بنگریم، مدرسه کارکردی جز اتلاف زندگی آنان ندارد. در واقع، مدرسه‌ی اسلامی‌شده، ناتوان و ناامید از تولید شکل زندگی مطلوب خود، در چشم دانش‌آموزان، قسمی قدرت مخرب می‌نماید که هدف و معنایش صرفاً سرکوب و نفی شکل‌های متکثر و غیرخودی زندگی است. آنچه در بیش از یک ماه اخیر در مدارس شاهدش بوده‌ایم، در واقع خیزش علیه یکی از اشکال این قدرت مخرب بوده است.

دانش‌آموزان معترضِ این روزها نقطه‌ی مقابل تصور رهبران حکومت اسلامی از نوجوان آرمانی هستند. برای خمینی که رهبرش طفل سیزده ساله‌ای بود که خودش را زیر تانک می‌انداخت، یا برای خامنه‌ای که کودک آرمانی‌اش از نسلی است که صرفاً از جبهه و جنگ «جا مانده است» وگرنه حاضر بود خود را برای بقای حکومت هدر بدهد، آنگاه دانش‌آموزی که در برابر خواندن سرود حاکمیتی مقاومت می‌کند، یک کابوس است.

سطوح مقاومت

مدارس و مسیر مدرسه تا خانه این روزها یکی از چشمگیرترین فضاهای وقوع جنبش انقلابی است. دانش‌آموزان دختر و پسر با شعار «مرگ بر دیکتاتور» از مدرسه خارج می‌شوند، دختران به محض خروج از مدرسه کشف حجاب می‌کنند، و فضای مدرسه را از عکس‌های خمینی و خامنه‌ای و دیگر مظاهر ایدئولوژیک پاک می‌کنند. با این‌همه، تصاویر تحسین‌برانگیزی که این روزها پخش می‌شود شاید نوک نمایان کوه یخ مقاومتی باشد که در مدارس سراسر کشور جریان دارد. انقلاب به رویه و تمرینی روزمره در مدارس بدل شده است. دانش‌آموز دختری از مدرسه‌ای روستایی در گیلان می‌گوید:

انتخابات شورای دانش‌آموزی بود و من نماینده‌ی کلاسمان شدم. در دوره‌ی تبلیغ، نامزدها به جای شعارهای همیشگی روی دیوارها شعارهایی مثل «زن، زندگی، آزادی» می‌نوشتند. بعد از انتخابات مدیر مدرسه‌ی ما نماینده‌ها را به دفتر برد و از ما خواست هرکس اعتراض کرد یا شعاری داد به او اطلاع دهیم. ما آن‌جا چیزی نگفتیم اما بعدش برگشتم سر کلاس و به بچه‌ها گفتم به ما چنین چیزی گفته‌اند، اما حتی اگر من را اعدام بکنند دوستانم را لو نمی‌دهم. با وجود این، مراقب باشید و به همه اعتماد نکنید. در همین روزها یک روحانی آوردند که برایمان حرف بزند و جلسه‌ی پرسش و پاسخ داشته باشیم. یکی از بچه‌ها که همیشه آرام و منطقی حرف می‌زند از ما اجازه گرفت تا به نمایندگی از طرف ما با آن آقا بحث کند. اتفاقاً خیلی خوب و آرام حرف زد. اما بعد از جلسه صدایش کردند دفتر و هم خودش و هم مادرش را که همین‌جا معلم است تهدید و توبیخ کردند.

از این روایت‌ها بسیار می‌توان سراغ گرفت. به علاوه، درخشش مقاومت دانش‌آموزان نباید ما را نسبت به اهمیت سطح دیگری از مقاومت در مدارس غافل کند. در جریان انقلاب «زن، زندگی، آزادی» اعتراضات معلمان و دانش‌آموزان با یکدیگر همگام شد. جنبش معلمان سال‌هاست که فضای مدارس و به‌ویژه مدارس دولتی را سیاسی کرده است. «شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان» از جمله نخستین نهادهای صنفی و مدنی‌ای بود که خواستار اعتصاب مدارس شد. پولی‌شدن آموزش و آموزش ایدئولوژیک همواره دو موضوع اساسی اعتراضات معلمان در این سال‌ها بوده است.

خمینی (۱۸ دی ۱۳۵۹) می‌پنداشت که «معلم است که انسان‌ها را یا مهذب بار می‌آورد، متعهد بار می‌آورد، و یا انگل بار می‌آورد و وابسته. همه از مدرسه‌ها بلند می‌شود. همه سعادت‌ها و همه شقاوت‌ها انگیزه‌اش از مدرسه‌هاست، و کلیدش دست معلمین است،» معلمینی که بنا بود، به قول خمینی، «فرزندانی که نفوسشان مثل آینه صیقلی است و هر چه در او وارد بشود می‌پذیرند» برای «تربیت الهی» در اختیارشان گذاشته شود. به این ترتیب، معلمی در مدرسه‌ای قرآنی، که هم‌صدا و یار بچه‌ها در ضدیت با حجاب اجباری است، می‌توانست بدترین کابوس خمینی باشد:

من در یک مدرسه‌ی قرآنی درس می‌دهم. تنها معلمی هستم که چادر سر نمی‌کنم. و بچه‌ها به من اعتماد دارند. خیلی وقت‌ها، از کتک‌هایی که به خاطر گوش دادن به موسیقی غربی از پدرشان خورده‌اند به من پناه می‌آورند. شرایط خیلی سخت است و دلم می‌خواهد اعتصاب کنم و به مدرسه نروم، اما فکر می‌کنم تنها کسی هستم که زنان دیگری غیر از فاطمه و رقیه و سکینه را به‌عنوان الگو به آنها معرفی می‌کنم. تنها کسی هستم که در مدرسه‌ای که حتی در جشن‌ها هم برای بچه‌ها فقط مداحی پخش می‌کنند، می‌توانم طرف بچه‌ها باشم.

رخنه‌ی انقلاب «زن، زندگی، آزادی» به مدارس یکی از رادیکال‌ترین وجوه این انقلاب است. این مسئله نه‌تنها شکست سیاست تربیتی و قدرت زندگی‌کُش رژیم اسلامی را فاش می‌کند، بلکه چه بسا از بازگشت‌ناپذیری انقلاب «زن، زندگی، آزادی» حکایت داشته باشد. در واقع، خواه نتیجه‌ی این انقلاب در کوتاه‌مدت یا میان‌مدت سرنگونی حکومت اسلامی باشد یا نباشد، رخنه‌ی «زن، زندگی، آزادی» به مدارس، و نه فقط به مدارس دخترانه بلکه همچنین به مدارس پسرانه، می‌تواند از ریشه‌دوانی ایده‌ی انقلاب خبر دهد.

با این‌همه، در حضور دانش‌آموزان و نوجوانان در اعتراضات مخاطره‌ای نیز نهفته است. همچنان باید درباره‌ی این مسئله صحبت کرد که حقوق و تکالیف سیاسی کودکان چیست و چه جایگاهی باید در تحولات سیاسیِ این‌چنین سراسری داشته باشند. مباحثه در این مورد، و حتا دخیل‌کردن خود کودکان که در این مورد نظر بدهند، می‌تواند لایه‌ی دیگری از مقاومت این روزها باشد؛ مقاومت برای اخلاقی نو. به هر حال، این خمینی بود که از کودکان لوح سپیدی برای ثبت «تعالیم الهی» و تکه‌ی گوشتی زیر تانک دشمن می‌خواست. اخلاق ضد حکومت اسلامی باید با اخلاق خمینیستی سراپا متفاوت باشد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • فرهاد - فرهادیان

    دیگر از این به بعد باید به جمهوری اسلامی بگوئیم رژیم سابق . زیرا انقلاب در رگ و خون مردم ایران دویده و بخش وجودی هر ایرانی شده است هر ایرانی در منشور آزادی بی قید و شرط حداکثر دموکراسی اداره ی جامعه با خرد جمعی تحت شعار زن , زندگی , آزادی از همان دقیقه ای که شعار داد دست به عمل انقلابی تغییر همزمان زد این قدرت این انقلاب است که تغییر را شادی را درد را و همه چیز را به تساوی تقسیم می کند تا حقوق فردی و اجتماعی برابر را با اراده ی مستقیم مردم عملی سازد