جریان مسجد مکی و جنبش زن، زندگی، آزادی
در حالیکه هرگونه اعتراضی به وضع موجود را نمیتوان در نسبت با زن، زندگی، آزادی تفسیر کرد، گویا جریان اپوزیسیون مرکزگرا در مورد سیستان و بلوچستان علاقهای به شنیدن صداهای مستقل دیگر را ندارد، صداهایی که برای بقای خود در این سالها بسیار جنگیدهاند.
مقدمهای بر متن:
این متن را با تردید و تامل زیاد بارها بازنویسی و نکاتی را کم و زیاد کردیم. در شرایطی که مردم بلوچ علیرغم چهره مخدوشی که در اذهان مرکز دارند، همدلیهای بسیاری را از سایر نقاط ایران دریافت میکنند، بیم آن داشتیم که این نوشته انگهایی را متوجه آنها سازد که بلوچها همواره در زیست فردی و اجتماعی خود خلاف آنها زیستهاند. ما بارها چنین انگها و اتهاماتی را در فضای اجتماعی و گپوگفت با دوستان خود از سایر نقاط شنیدهایم. متاسفانه بیتوجهی به تاریخ آزادیخواهی و فراز و نشیبهای استعماری قرن اخیر در کنار تولیدات رسانههای تصویری، چهرهای سادهسازی شده و خشن از ما ساخته است.
در گذشته نوشتیم کنشگری در سیستان و بلوچستان به بندبازی میماند. نوشتن این متن و ترس از تبدیل آن به چیزی ضد خود دوباره این جمله را به یادمان آورد!
جریان مسجد مکی و جنبش زن، زندگی، آزادی
میپرسید: «زنان کجا هستند؟»
طی دوماه گذشته، استان سیستان و بلوچستان حوادث بسیاری را از سر گذرانده است که کمتر به زمینههای بروز و ظهور آن در رسانههای مکتوب و مجازی پرداخته شده است. زاهدان و خاش یکی پس از دیگری در جمعههای دادخواهی به خون کشیده شدهاند. در طول همین پنجاه روز شاهد بودیم که مولوی عبدالحمید از مردی حامی طالبان به مردی تحولخواه و منتقد حکومت تبدیل شده است که خطبههایش نه تنها در سیستان و بلوچستان که در سراسر ایران خبرساز میشود.
در یادداشت «چرا دختر چابهاری اسم رمز ماست؟» اشاره کردیم که ما در حال نوشتن بر زمینی لرزانیم. رویدادها پشت سر هم اتفاق میافتند و زمانی برای ایستادن و نگاه به پشت سر نیست. هیجانات، فرصتِ درنگ و یادآوری را مختل میکنند. نیروهای تعیین کنندهای که در مقاله دختر چابهاری به آرایش و مناسباتشان با یکدیگر و نسبتشان با دستگاه حاکمیت جمهوریاسلامی پرداختیم، ظاهرا آرایش متفاوتی یافتهاند. در آن متن گفتیم که شکل نبرد نیروهای معارض و جهتگیری آنها در برابر مردم قابل پیشبینی نیست. با تمام این اوصاف تردیدی نداشتیم که این نیروها برای کنترل خشم انباشته و کانالیزه کردن اعتراضات وارد میدان خواهند شد. این نیروهای فرادست و مسلط بر منطقه، پس از خونریزیهای اخیر میخواهند هم معترضان را کنترل کنند، هم منافع سالیان خود با حاکمیت را انکار و خود را ناصح مردم و حکومت معرفی کنند، و هم احیانا برای فردای انقلاب در مقام رهبر معترضان ابراز وجود کنند. همینطور شاهدیم که این روزها تمام تحلیلها و گزارشاتِ تریبونهای رسانههای «آلترناتیو» در شبکههای اجتماعی و کارشناسان حاضر در تلویزیونهای خارج از کشور تنها بر مدار جریان مکی میچرخد. همگان درباره پیشینه و تعارض آن با جنبش زن، زندگی، آزادی سکوت کردهاند! اما ما فکر میکنیم پرداختن به پیشینه جریان مکی و ریشههای تاریخیاش در دهههای گذشته شاید بتواند به فهم تکصدا به نظر رسیدن اعتراضات در این روزها یاری رساند.
امروز مهمترین مسالهای که همه نیروهای ارتجاعی سیستان و بلوچستان پس از وقایع خونین اخیر با آن مواجهاند نه دادخواهی، که خطر از دست رفتن زعامت خود بر زندگی بلوچهاست. عقب نگه داشته شدن و محرومیت از امکانهای توسعه در این استان ساختاری و تاریخی است. غارت زیست، منابع و جانهای بلوچها را دولتهای مرکزی به واسطه نیروهای وابسته غیربلوچ و مراجعی از میان آنان چون سرداران (سران طوایف) پیش از انقلاب و مولویها (رهبران مذهبی اهل سنت) بعد از انقلاب پیش بردهاند. معادلات پس از انقلاب و فرار سران طوایف پرنفوذ راه را برای فارغالتحصیلان مکتب دیوبندی (که به سرعت در بلوچستان گسترش یافته بودند) هموار کرد. همچنین سرکوب ملیگرایان و چپگرایان در آغاز انقلاب راه را برای نفوذ دیوبندیها بیش از پیش هموار کرد. آنها اکثرا در مدارس مذهبی هند و پاکستان تحصیل کرده بودند. جنگ افغانستان و تامین مالی مدارس افراطیون در پاکستان در دهه ۷۰ و اوجگیری جهادیون در افغانستان نیز از دلایل غیرقابل انکار رشد این گرایش افراطی در این منطقه بود. همچنین با روی کار آمدن و قدرت یافتن دولت مرکزی شیعهی فارس، حفظ هویت بلوچی نیز به عنوان عنصر هویتبخش در میان سنیان مکتب دیوبندی تقویت شد و هویتطلبان پیوندی عمیق با این جریان برقرار کردند. حاکمیت شیعه نیز در پاسخ، با وجودیکه از همان آغاز انقلاب خواست مولوی عبدالعزیز ملازاده در خصوص آزادیهای دینی، آموزش به زبان بلوچی و انتصاب مقامات بلوچ در برخی مناصب حساس را زیر پا گذاشت اما نقش این نهاد را برای حفظ یکپارچگی و نفوذ در سیستان و بلوچستان به رسمیت شناخت. روحانیون این مکتب نیز در مقابل در تمام این سالها در برابر بیحقسازی و چپاول دولتی یا سکوت کردند و یا گاه و بیگاه برای حفظ حاشیه امن خود به نصیحت اکتفا کردند. حکومت نیز در مواقع لزوم از آنها برای کنترل مردم و جلوگیری از نفوذ بنیادگرایان مسلح افراطی در حاشیهها سود میجست و امتیازاتی به آنان میداد.
اگرچه که شخص مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی همیشه حرکات افراطی مسلحانه را محکوم کرده، به تندروی طالبان در اعمال خشونت عریان اعتقادی ندارد، کوشیده تا مانع جنگهای مذهبی در سیستان و بلوچستان شود و با میانجیگری در گروگانگیریها از نفوذ خود در ختم بسیاری از غائلهها استفاده کرده است، اما جریان مسجد مکی به دلیل تناقضهای بنیادین با خواستهای امروز مردم و بویژه زنان نمیتواند طلایهدار اعتراضات مردمی قلمداد شود و نمیتوان نسبت به نقد آن بیتفاوت بود.
در سالهای بعد از انقلاب، رابطه مولوی عبدالحمید با تهران فراز و فرودهایی داشته است که جزئیات آن در این بحث نمیگنجد. اما به طور کلی مطالبات دستگاه دین از حاکمیت در این سالها همواره از جنس امور دینی بوده است. با وجود فقر فزاینده، بیسوادی، بیکاری، حاشیهنشینی و سلب مالکیت گسترده در استان، آنها هرگز پیگیر و مطالبهگر جدی عدالت اجتماعی و اقتصادی نبودهاند. حتی نزدیکی و دوری آنها به دولتهای اصلاحطلب و یا اصولگرا همواره بر تحقق خواست آزادیهای دینی استوار بوده است. در آخرین مورد، یعنی مساله دادخواهی سوختبران کشته شده در شمسر سراوان که در سال ۹۹ رخ داد، علیرغم پوشش و افشای جزيیات این جنایت از سوی شبکههای اجتماعی و تلویزیونی، این جنایت به راحتی به فراموشی سپرده شد، تا جایی که مولوی در انتخابات ریاست جمهوری از کاندیداتوری رییس قوه قضاییه حمایت کرد.
فهم روزهای اخیر سیستان و بلوچستان بدون ذکر این مقدمات و نشان دادن ساز و کار قدرت در میان جریان مکی ممکن نبود. بعد از جمعه خونین زاهدان عبدالحمید به عنوان تنها مرجع «امن و رسمی» دادخواهی در صورت سکوت، برای حفظ موقعیت و سرمایه اجتماعی خود با خطر بزرگی مواجه میشد. همانطور که امام جمعه اهل سنت چابهار پس از اغتشاشگر خواندن مردم معترض تمام اعتبار و آبروی خود را به یکباره نابود کرد. از طرف دیگر، با وجود مولویانی جوانتر، صریح تر و ملیگراتر از عبدالحمید، او نمیتوانست موضعی خنثی در قبال اتفاقات بگیرد؛ اگرچه که تنها پس از موج کشتار زاهدان به صف معترضان پیوست. همچنین، انتشار ویدئوهای تهدیدآمیز روحانیون حکومتی و مقامات سپاه نسبت به عبدالحمید، نیروهای ارتجاعی را بیش از پیش پشت سر او متحد کرد. در عینحال، شایعاتی همچون اینکه «مولوی جانش را گذاشته و جانش در خطر است» سیل تجدید میثاقهای طوایف سرحد (و سپس مکران) را به سمت او روانه کرد. این طوایف که با توجه به ضعف نظام شبهکاستی، طوایفی متمرکزتر، یکپارچهتر و همصداترند، همیشه جزو متحدین نزدیک عبدالحمید بودهاند و در کسب مناصب اداری، اعمال نفوذ، کسب قدرت و ثروت با جریان مکی شریک و سالانه کمکهای شایانی به آن میکنند. در واقع در استان سیستان و بلوچستان صاحب منصبان بلوچ، فارغ از شایستگی، اگر از همپیمانان مسجد مکی نباشند زیاد دوامی نخواهند یافت. از این رو آنها همواره در حال بیعت، چانهزنی و تامین مالی این مسجد هستند.
اما سخنان این هفته مولوی عبدالحمید بسیاری را شگفتزده کرد. او از حقوق و آزادی مدنی، تحصیل دختران و حتی حجاب گفت. سخنانی را بر زبان آورد که حتی همدلی بخشهایی از همراهان جنبش اعتراضی و شیعیان را برانگیخت؛ تا آنجا که ادعا شد در ایران شیعهی فارس یک مولوی سنی بلوچ حرف دل مردم را میزند. او رفراندوم با نظارت خارجی را به عنوان راهحل بیان کرد ولی نگفت رفراندم برای چه؟ برای کدام تغییر؟ حجاب یا تغییر حکومت؟ یا اصلاح امور دینی؟ اگرچه مولوی مقام رسمی در نظام حکمرانی نیست اما جریان مکی در به وجود آمدن وضعیت اجتماعی-سیاسی کنونی هرگز تماشاگری بیقدرت، غیرمسئول و منفعل نبوده است.
اکنون با توجه به پیوند خوردن اعتراضات در استان به اعتراضات سراسری ایران، گویا شعارهای به ظاهر مترقی عبدالحمید برای جلب حمایت اپوزیسیون مرکزگرا و توجه جنبش اعتراضی کافی بوده است! این در حالی است که در خطبههای هفتههای پیش از سیزدهم آبان که به زعم رسانههای خارج بسیار رادیکال بود، حرفی از زنان به میان نیامده است، تا جاییکه این موضوع با اعتراض و انتقاد زنان در پیجهای مجازی و گروههای وشبکههای اجتماعی روبرو شد و زنان به نزدیکان مکی صراحتا تذکر دادند که چرا اسمی از زنان برده نشده است. اگرچه که سخن گفتن از زنان و نقد به گذشته میتوانست چالش بزرگی برای عبدالحمید باشد، اما او چنین نکرد! این در شرایطی است که زنان سالهاست به قوانین سفت و سخت زنستیز و متحجرانه دین، عرف و شریعت اعتراض کرده بودند. زنان در این استان سوژههای منفعلی نبودهاند که مولوی بخواهد آنها را تایید کند. زنان در این سالها عاملیت خود را به نهاد مکی واگذار نکردند و خود تفسیر زن، زندگی، آزادی هستند. فائزه براهویی از این نمونه زنهاست. فائزه از نخستین دادخواهانی است که با استفاده از کمترین امکانهای اعتراضی و بدون انتظار تایید از هیچ مرجعی به دادخواهی بلند شد، اگرچه که تا لحظه صدور حکم او هیچ تلاشی از سوی مراجع برای آزادی او صورت نگرفت.
بنابراین با وجودی که عبدالحمید در سخنرانی هفته گذشته از زنان گفت اما این سخنان نمیتواند نسبت او با مساله زن را تطهیر کند. جریان مکی در طول این سالها نه تنها پیگیر بهبود وضعیت زنان بلوچ نبوده است، بلکه در خاموش کردن آنها نیز بسیار کوشیده است. درست است که عبدالحمید هرگز با آموزش دختران به شکل رسمی مخالفت نکرده است، اما کم نیستند مریدان او در شهرها و روستاهای کوچک که در خطبههای هر جمعه، خانوادهها را از رفتن دختران به دبیرستان و دانشگاه برحذر میدارند. این مریدان همواره با جلوگیری از بارداری به عنوان دخالت در کار خدا مخالفت کردهاند، در مورد حقوق بیشناسنامهها سکوت کرده و از حق مادران بلوچ برای داشتن هویت سخنی نگفتهاند. عبدالحمید در حالی از وزیر زن صحبت میکند که سالها در مورد وضعیت آموزشی دختران، چندهمسری، ازدواج اجباری کودکان و زنکشی در بلوچستان سخنی نگفته است. او مساله آتشزدن حجاب را وسط میکشد و میگوید که زنان به نشانه اعتراض به ظلم و ستمی که تحمل میکنند حجاب را به آتش میکشند. اما او درباره تحمیل چادر مشکی بر لباس زنانه بلوچی که بخشی از فرایند اسلامیزه شدن بلوچستان بوده و رفتهرفته جای پوشش عرفی و سنتی زنان بلوچ را گرفته، چیزی به ما نمیگوید. اگر کسی در مکاتب آنها درس خوانده باشد حتما شنیده است که «اگر سجده انسانی بر انسانی جایز بود زن را وادار میکردیم بر شوهر خود سجده کند»!
تمام این توضیحات را نوشتیم تا بگوییم که تحلیل جریان مکی به صرف تایید و تقبیح کلامی حاکمیت از سوی او کافی نیست و چنین رویکردی سازوکار اقتصاد سیاسی این دستگاه را نادیده میگیرد. در حالیکه شهروندان بلوچ نتوانستهاند به حداقل امکانات تامین معاش و زندگی شرافتمندانه دست یابند، لایههای بالایی نزدیک به جریان مکی توانستهاند به ثروت و مکنت کلانی برسند. داراییهای مکی از جمله خانه، مغازه، پانسیون، پاساژ، هولدینگ و حتی امتیاز در معادن استان را نمیتوان از نظر دور داشت؛ داراییهایی که شبکه خانوادگی مولوی عبدلحمید آنها را اداره میکنند. در واقع از بعد از دوم خرداد که اصلاحطلبان با شعارهایی نظیر «ایران برای همه ایرانیان» پا به استان گذاشتند و بازتوزیع ثروت و خصوصیسازیها در کشور آغاز شد، جریان مکی نیز از این خوان نعمت بینصیب نماند. در شرایطی که سلبمالکیت و حاشیهنشینی یکی از بزرگترین معضلات در سواحل جنوبی است، جریان مکی نه تنها به این موضوعات اعتراضی نکرده بلکه خود از همدستان ساختوسازها و پروژههای عظیم در بندر چابهار است؛ بندری که دارای بالاترین نرخ حاشیهنشینی است!
در وضعیتی که این جریان بر آموزش دختران بلوچ تاکیدی نمیورزد و دولت نیز خدمات خود را در بسیاری مناطق دوردست به خیریهها واگذار کرده است، مدارس مذهبی آنها با حمایت مکی در دورافتادهترین شهرها و روستاها دایر و به تبلیغ مشغول هستند. دستگاه عریض و طویل آنها روز به روز گستردهتر نیز میشود. در میانه سیاستبازیهایشان برای کسب حداکثر منافع و زدوبند با حاکمیت، سرکوب و ستم زنان از ارکان اصلی آموزشهای آنان است. نزدیکان ایشان دارای حکمهای ویژه قضاوت (به اصطلاح شریعت کردن) در امور جزایی و طلاق و زنکشی هستند و قوانین ضدزن عرفی و شرعی را با حکم خود اجرا میکنند.
فارغ از اعمال نفوذ بر زیست روزمره زنان و مردان، نفوذ تقدیسشده این جریان بر سیاست نیز تا بدانجاست که نمایندگان مجلس در منطقه بلوچستان (و نه سیستان) بدون نظر موافق مکی نمیتوانند کاندیداتوری خود را اعلام کنند. همچنین در تعیین تمام مدیران در منطقه بلوچستان نظر مافیای مکی شرط است. و این درحالی است که همچنان مهمترین خواسته مکی تا پیش از این، داشتن مسجد اهلسنت در تهران، انتشار کتب مذهبی و انتصاب یک استاندار مورد تایید ایشان بود.
سالهاست که در این منطقه سنگاندازی جلوی کارهای مدنی نه تنها به دست نهادهای امنیتی حکومت که به همراهی همپیمانان مکی ممکن شده است. فعالان بلوچ یا از طریق سران طوایف متحد با جریان مکی تحت فشار طایفه خود قرار گرفتهاند و یا نیروهای نزدیک مکی مستقیما آنها را تهدید کردهاند. تهدیدات در این منطقه به جهت در دسترس بودن اسلحه میتواند تبعات جانی برای فعالان و نزدیکانشان داشته باشد. پر واضح است که این تهدیدات برای زنان جنبههای سرکوبگرانه بیشتری دارد و فشارها و خشونت بیشتری را معطوف آنان میکند.
همچنین لازم به یادآوری است که با وجودی که جرقه شروع اعتراضات در زاهدان، مساله تجاوز به دختر نوجوانی از چابهار بود اما خود این موضوع اکنون در میانه مطالبات و اعتراضها به حاشیه رفته است. هنوز نمیدانیم متهم یا متهمان چه سرنوشتی پیدا کردهاند. دستگاه قضا که طبیعتا علاقهای به اعلام نظر ندارد، اما در منبری که از حق زن صحبت میشود گویا تعمدا دختر چابهاری به فراموشی سپرده شده است.
ما بر این باور هستیم که جریان مکی با جنبش زن، زندگی، آزادی تعارضی بنیادین دارد. اما متاسفانه تمام نیروهای ارتجاعی داخل، تریبونهای مجازی محلی و شبکههای خارجنشینِ به ظاهر تحولخواه در صف این جریان ایستادهاند و صدای زنان و آزادیخواهان را بازتاب نمیدهند. در حالیکه هرگونه اعتراضی به وضع موجود را نمیتوان در نسبت با زن، زندگی، آزادی تفسیر کرد، گویا جریان اپوزیسیون مرکزگرا در مورد سیستان و بلوچستان علاقهای به شنیدن صداهای مستقل دیگر را ندارد، صداهایی که برای بقای خود در این سالها بسیار جنگیدهاند. این جریانهای رسانهای خواسته یا ناخواسته در حال حذف و به محاق بردن مبارزات مدنی زنان و مردان بلوچ برای آزادی و برابری هستند.
در آینده بیشتر درباره این موضوعات خواهیم نوشت.
نوشتهی دسگوهاراں
* دسگوهاری یک سنت دیرینه اجتماعی رفیقانه میان زنان بلوچ است برای همدلی،همراهی، یاری و خواهرانگی.
نظرها
نظری وجود ندارد.