ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دختران دانش‌آموز: از مقاومت روزمره تا شرکت در جنبش

اعتراض‌هایشان تازه نیست. هر روز در مدرسه به شکل‌های مختلفی مخالفتشان را با نظام ارزشی تحمیلی ابراز کرده‌اند. اکنون اعتراض‌هایشان علنی‌تر شده است.

از اعتراض‌های سراسری ضد رژیم در سال ۹۶ به بعد، نیروی تازه‌ای در جنبش‌های اجتماعی مردم ایران پدیدار شده که جان تازه‌ای به آنها بخشیده است. این نیروی تازه همانا نوجوانان و دانش‌آموزانی هستند که به «دهه هشتادی‌ها» شهرت یافته‌اند.

در دو دوره اعتراضی عمده در سال‌های ۹۶ و ۹۸، این نیروی تازه بیشتر از نوجوانان پسر تشکیل شده بود. اغلب دانش‌آموزان مدرسه‌های پسرانه بودند که پس از خروج از مدرسه به خیابان می‌آمدند و در کنار مردم معترض می‌ایستادند. اما در جنبش انقلابی ۱۴۰۱، این حضور پررنگ و مداوم دانش‌آموزان دختر است که بیش از همه به چشم می‌آید و برای حاکمیت دردسرساز شده.

در این نوشته که محصول تأمل بر مشاهدات و مصاحبه‌ با دانش‌آموزان چند دبیرستان دخترانه است، به این موضوع پرداخته شده که

  • زمینه‌های شکل‌گیری ضدیت دانش‌آموزان با اخلاق‌سازی حاکمیتی و شرکت آنان در اعتراض‌های روزانه خیابانی کدامند؟
  • این پدیده نو در عرصه سیاست و اجتماع را چگونه می‌توان توضیح داد؟

سلطه‌جویی ایدئولوژیک

آموزش و پرورش یکی از آن وزارت‌خانه‌هایی است که از ابتدا تاکنون مورد توجه ویژه رژیم برای مطیع‌سازی بوده است. تمام تلاششان بر این بوده نسلی را پرورش دهند که با شور و اشتیاق درونی «سلام فرمانده» را زمزمه کند. این روزها اما آنان از بروز مخالفتهای گسترده و پس زدن ایدئولوژی تحمیلی‌شان در مدرسه‌ها شوکه شده‌اند. با نسلی رویارو شده‌اند که نه تنها به شیوه دلخواه حاکمیت جامعه‌پذیر نشده، بلکه شجاعانه به مخالفت با هر آن‌چیزی برخاسته که در طول تمام سال‌های تحصیلش به اجبار بر او تحمیل کرده‌اند.

جنبش «زن، زندگی، آزادی» فرصتی برای بروز مخالفت دانش‌آموزان، به ویژه دختران فراهم کرده است. دانش‌آموزان دختر تشخیص داده‌اند که این جنبش در خود حاوی پتانسیل‌هایی رهایی‌بخش برای آنان است، آنانی که مجبورند برای هر چیز کوچکی به خانواده، مدرسه و اطرافیان پاسخگو باشند، آنانی که مجبورند ساعتها سرِ کلاسِ درسی بنشینند که می‌خواهد به آنان بقبولاند که دیه‌شان نصف مردان است و شهادتشان در دادگاه قابل قبول نیست.

دستگاه آموزشی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی که به شدت متکی به آموزه‌های مذهبی شیعی و «ولایت‌مداری» است، سال‌ها است ذهن و بدنِ دانش‌آموزان را هدف قرار داده، با این امید که بتواند کماکان بر نسلی مطیع، رام‌شده و ترسو اعمال قدرت کند. اما همین اصرار مداوم بر تزریقِ ایدئولوژی ولایی بر دانش‌آموزان، ناسازه‌هایی را در دستگاه تعلیم و تربیت رسمی و حکومتی به وجود آورده که نتایجش در حال هویدا شدن است.

خودِ دستگاه تبلیغی حاکمیتی با عملکردش وضعیتی را به وجود آورده که به واسطه آن در دامانِ آموزه‌های حاکمیتی، بذرِ مخالفت با آن را کاشته‌اند. آنان به دستِ خود درست در جایی که فکرش را هم نمی‌کردند، نیرویی را بر ضد خود پرورش داده‌اند که اکنون خواهانِ آزادی و برابری است.

بروز مخالفت و مقاومت

 ارزش‌های مورد پسندِ دانش‌آموزان دختر، اغلب در تضادی بنیادین با ارزش‌های حاکمیتی است که به واسطه ساز و کارهای تنبیهی و انضباطی در مدرسه بر آنان تحمیل می‌شود. همین موضوع باعث به وجود آمدنِ احساساتِ دوگانه و متناقض نسبت به مدرسه شده است:

  • از یک طرف خودِ ارزش‌های مشترکِ موجود میان دانش‌آموزان آنان را به هم پیوند داده است. درکِ مشترک‌شان از مسائل که محصولِ تعاملِ آنان در مدرسه و گِرد هم آمدن‌شان است میان آنان نوعی همبستگی ایجاد کرده که برایشان تجربه‌ای خوشایند و مطلوب است.
  • از سوی دیگر هم یکدستی مخالفت‌ها و اجبارهای مدرسه نوعی یکدستی ارزش‌ها را هم در میان دانش‌آموزان به وجود آورده است.

دانش‌آموزان مدرسه را فضایی برای تعامل با دوستان و محیطِ مدنی جامعه می‌دانند، اما از طرفی دیگر مدرسه برای آنان همان موقعیتی است که در آن انضباط‌های بدنی و فکری مختلفی بر افراد تحمیل می‌شود. به همین دلیل حس به مدرسه آمیزه‌ای می‌شود از گرایش و تنفر، گرایش به سمتِ جمع‌های دوستانه و دانشِ غیررسمی کسب‌شده در آن و تنفر از هر آن‌چه که با نیازهای یک نوجوان در تضاد است و با او و مسائلش بیگانه است.

مخالفت و تعارض دانش‌آموزان با نظمِ مسلط که قوانین مدرسه هم نمودی از آن هستند، محدود به لحظه کنونی و حضور اعتراضی‌شان در خیابان‌ها نیست. آنان در فضای روزانه مدرسه هم مدام با تحمیل استانداردهای رفتاری و انضباط‌های بدنی مدرسه درگیر هستند. به ویژه در مدرسه‌های دخترانه این مسئله «حجاب اجباری» است که به کانون تعارض و تضاد میان دانش‌آموزان و قوانین مدرسه تبدیل شده است.

این کِشاکش میانِ اخلاقی‌سازی حاکمیتی و سرپیچی دانش‌آموزان دختر را قبل از هر چیز می‌توان مبارزه‌ای بر سرِ معنایابی، هویت‌یابی و یک نزاعِ فرهنگی نامید. در این نوع ستیزهای فرهنگی، اعتراض می‌تواند به شکل مبارزه برای معنا متبلور می‌شود، مبارزه‌ای که در آن طبقات حاکم تلاش می‌کنند معناهای تأمین‌‌کننده‌ی منافع خود را به صورت «عرف عام» جامعه به طور کلی «طبیعی» جلوه دهند، در حالی که گروه‌های فرودست در مقابل این روند به روش‌ها و میزان مختلفی مقاومت می‌کنند. گروه‌هایی که از لحاظ فرهنگی زیر سلطه‌اند تلاش می‌کنند معناهایی به وجود آورند که در خدمت منافع خودشان باشد. دانش‌آموزان در برابرِ تلاش‌های رسمی از جانب مدرسه برای یکدست‌سازی فکرها و رفتارهایشان، یکپارچگی و همبستگی برای مقاومت در برابر آنان نشان می‌دهند. بینش‌های انتقادی شکل‌ گرفته در برابر فضای مدرسه به‌خوبی نارضایتی و تلقی‌های منفی دانش‌آموزان از چنین فضایی را نشان می‌دهد.

بدن‌مندی در برابر سوژه اخلاقی حاکمیت

پیروی دختران نوجوان از سبک‌های پوششی و آرایشی متفاوت و طفره‌رفتن آنان از آن دسته از اسلوب‌های پوشش و ظاهرآرایی که فرهنگ مسلط تجویزشان می‌کند در مرحله اول مقاومتی است علیه تبغیض‌هایی که بر آنان می‌رود. دانش‌آموزان دختر به ویژه خود را موجوداتی زمینی، جسم‌مند و با نیازهای مادی و ذهنی مشخصی می‌دانند. در حالی که اخلاق تحمیلی و اجباری در مدرسه، آنان را صرفا «ارواح فاقد جسم»ی تلقی می‌کند که قرار است تنها کارکردشان تحقق بخشیدن به استاندارهای تحصیلی و مذهبی مورد پسند رژیم ولایی باشد.

دانش‌آموزان برای مقابله با برخی از جنبه‌های کنترلی گفتمانِ مدرسه خلاقیت‌هایی فردی دارند که در مواقع نیاز، در برابرِ نظارت‌ها و کنترل‌های معمول آنان را به‌کار می‌گیرند. بارزترینِ این ترفندها به مقاومت در برابر نظارت‌های بدنی مربوط می‌شود.

دختران دانش‌آموز در برابر هویتی مکانیکی که مدرسه با پشتوانه قانون‌های تحمیلی بالادستی می‌خواهد برایشان تعریف کرده، درصدد بازتعریف هویتی ارگانیکی و مرتبط با نیازهایشان برای خود برآمده‌اند. آنان در طول حضورشان در مدرسه و پس از آن، با پس زدنِ انضباط‌های بدنی که حجاب اجباری بارزترین نمونه آن است، می‌خواهند مدیریت و مالکیت بدنشان را به خودشان بازگردانند و دستِ ایدئولوژی مردسالارِ حاکمیت را از بدن‌هایشان کوتاه کنند. به تعبیر جان فیسک: «لذت خوش ظاهر بودن فقط به معنای لذت بردن از خوش ظاهر بودن برای مردان نیست، بلکه به معنای لذت بردن از کنترل چگونگی سیمای ظاهری و بنابراین کنترل نحوه‌ی نگریستن دیگران به خویشتن است».

ستیزِ هویتی و گفتمانی

 مدرسه‌های تحت مدیریت جمهوری اسلامی، در راستای تلاش برای تولیدِ سوژه اطاعت‌پذیر، محجبه، منظم، مقید به مذهب، قابل کنترل و درس‌خوان، از ابزارهای مختلفی همچون خشونت‌های کلامی و تجاوز به حریم خصوصی، نظارتِ مداوم و اجبار به رعایتِ استانداردهای تعیین‌شده استفاده کرده‌اند. نشانه‌هایی که این سیاست برای دانش‌آموزِ خوب و مثبت معنی کرده حجاب و پوششِ اسلامی، درس و نمره بالا، منظم بودن، پذیرشِ قواعد و رفتار مطابق قوانین بوده است. در نقطه مقابل دانش‌آموزان با شکل دادن هویت‌های معارض و جایگزین برای خود تلاش کرده‌اند رفتارهای دیگری از خود بروز دهند و معناهای دیگری برای رفتارهایی بسازند که در گفتمان مدرسه به عنوان نشانه‌های یک سوژه منفی و نامطلوب تلقی شده‌اند.

دانش‌آموزان دختر همواره تلاش کرده‌اند دلالت‌های معنایی چهره، بدن و رفتارهایشان را در کنترل خود داشته باشند و مانع از آن شوند که این کار را اتاق کنترل‌های حاکمیتی در مدرسه‌ها انجام دهند. آنان احساسات و نیازهای جسمی و روحی دیگری را در برابرِ هویتِ مکانیکی تعریف‌شده توسط مدرسه مطرح می‌کنند. گفتمانِ «نوجوانی» در میانِ گروه «هم‌سالان» در مدرسه دال‌هایی را درونِ خود مفصل‌بندی کرده که در گفتمان مدرسه صورت‌بندی نشده‌اند. گفتمان مدرسه خود را بی نیاز از صورت‌بندی نشانه‌هایی می‌داند که برای دانش‌آموزانِ دخترِ نوجوان اهمیت بسیار زیادی دارند. همچون آزادی‌های فردی، شیطنت‌های گروهی، شادی کردن و برابری.

دانش‌آموزان معناهای مازادی هم به وجود آمده‌اند که در گفتمان مدرسه طرد شده‌اند. زیبایی، جذابیت، آزادی در پوشش و تمایلاتِ نوجوانی از جمله آنها هستند. به همین دلیل هم دانش‌آموزان هم در عمل و هم در پردازش‌های فکری خود این نشانه‌ها را جذب کرده و همچون چیزی برای خود آن را طوری معنا کرده‌اند که بیشترین سازگاری را با گرایش‌های خودِ آنان داشته باشد.

لحظه نفی

دختران نوجوان دانش‌آموز، شاید سال‌ها است به واسطه اجبار به تحصیل در مدرسه‌ای که محافظه‌کاران مذهبی آنان را مدیریت می‌کنند، نگاهی انتقادی و مخالف به نسبت وضعیت‌شان دارند. اما هیچ‌گاه فرصتی مناسب برای بروز مخالفت‌شان به شکلی هدفمند و آشکار نیافته‌اند. مخالفت‌ها و مقاومت‌های آنان در برابر الگوهای تحمیلی و انضباط‌های مذهبی ولایی در مدرسه بیشتر مقاومتهایی خُرد، روزمره و کم‌دردسرتر بوده است، مانند به سخره گرفتن برخی قوانین و آموزه‌های رسمی یا دستکاری لباس‌های گُشادِ فرمِ مدرسه و آرایش‌ها و ارتباط‌های یواشکی.

این بار اما جنبش «زن، زندگی، آزادی» فرصتی برای بروز مخالفت دانش‌آموزان، به ویژه دختران فراهم کرده است. دانش‌آموزان دختر تشخیص داده‌اند که این جنبش در خود حاوی پتانسیل‌هایی رهایی‌بخش برای آنان است، آنانی که مجبورند برای هر چیز کوچکی به خانواده، مدرسه و اطرافیان پاسخگو باشند، آنانی که مجبورند ساعتها سرِ کلاسِ درسی بنشینند که می‌خواهد به آنان بقبولاند که دیه‌شان نصف مردان است و شهادتشان در دادگاه قابل قبول نیست.

اکنون آنان بیزار از تحمل چنین خفتهایی به میدان آمده‌اند و به این قیام سراسری پیوسته‌اند. نیازها و مسائلشان را به جنبش «زن، زندگی، آزدای» پیوند داده‌اند و به عنوان نقطه شروعی برای نفی کلی ستم علیه خودشان و دیگر زنان، در قدم اول روسری‌ها و مقنعه‌هایشان را از سر برداشته‌اند. این خیزِ آنان است برای دگرگونی‌هایی وسیع‌تر و کسبِ آزادی‌‌های بزرگتر.

بیشتر بخوانید

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • محمد رحیم جمشیدی

    چرا فریادهای « اکثریت خاموش مردم ایران» شنیده نمی شود نیاز، خواست و مطالبات تاریخی اکثریت مردم فرزانه ایران همواره « تغییر سبک زندگی و تغییر مدیریت جامعه بوده است » 1- « تجربه بسیار تلخ » انقلاب شکوهمند سال 1357 ما مردم باید مسئولیت فریب خوردن از « آخوند ها » را با جان و دل بپذیریم 2- « تجربه آموزنده رأی به اصلاحات» در سال 1376 ما مردم آموختیم « اصلاحات تنها راه تحقق مطالباتمان است » ولی آخوند ها اصلاح ناپذیرند و نباید به آخوندها امید به اصلاحات داشت حتی اگر در جبهه اصلاحات (محمد خاتمی) باشند 3- رستاخیز پائیز 1401 هم چنان مطالبان ما مردم « تغییر سبک زندگی و تغییر مدیریت جامعه خواهد بود » و این مطالبات در ماهیت خود بطور قطع و یقین « مطالبات غیر سیاسی» بوده و خواهد بود ما مردم ( اکثریت خاموش) دیگر زیر بار « هزینه کمر شکن انقلاب جدید » نخواهیم رفت دیگر ما مردم ( اکثریت خاموش) زیر با اصلاحات از بالا ( بخشی از حاکمت اصلاح طلب باشند) نخواهیم رفت اصولگرا اصلاح طلب دیگه تموم ماجرا دیگر ما مردم ( اکثریت خاموش) زیر بار « دخالت دین در سیاست و مدیریت جامعه » نخواهیم رفت ------------------------------------ امّا توازن قوا در شرایط کنونی مبارزاتی ایران • در پایین چه خبر است خواست پسران و دختران جوان (با محوریت جنبش دانشجویی) یک خواست سیاسی و شاید هم انقلابی باشد ولی ما مردم ( اکثریت خاموش) با « خواست های سیاسی و انقلابی » فوق زاویه مشخص داریم و این زاویه داشتن را در 60 روز اخیر به روشنی بیان کرده ایم امّا تاکنون این فریادها ( اکثریت خاموش) شنیده نشده و یا سوء تعبیر شده است و در اینجا ضرورت گفتگوی علنی، واضح و دقیق بین جنبش دانشجویی و اکثریت خاموش باید به سرعت و دقت صورت بگیرد • در بالا چه خبر است حکومت کنندگان بر سر دو راهی « تغییر رهبری » و یا « بحران هر چه وسیعتر در حاکمیت تا سرنگونی » اواخر حکومت شاه حکومت کاملا یک دست شده بود (حزب رستاخیز) هم اکنون حاکمیت کاملا یک دست شده و در دست اصولگراها قرار دارد باید منتظر تغییرات بسیار گسترده در حاکمیت بود • اروپا و ایران خواست اروپا « رسیدن لوله گاز از پارس جنوبی به اروپا است» اروپا پول ندارد کالا و خدمات دارد اروپا تحمل هوای سرد را ندارد لذا ظاهراً کنار خواست مردم ایران خواهد بود بزرگ ترین مانع « لوله های گاز» بعد از رژیم آخوندی، دولت جنایت کار روسیه است ----------------------------------------------- زنده باد گفتگو بین جنبش دانشجویی و اکثریت خاموش (که با صدای بلند سخن می گویند)