هنرِ دانشجویی و دانشجویان هنر: برپا خیز، از جا کن!
گلنار نریمانی ــ آنچه در دانشکدههای هنر سراسر ایران رخ داده خط بطلانی است که هم بر مانع حکومتی کشیده شده و هم بر مالهکشان هنر ناب و پاک. جنبش دانشجویان هنر پیامی روشن است برای هر دو گروه: دیگر نمیتوانید معانی سیاسی کنش هنری را نفی کنید.
آن روزی که دیگر کشیشی، مردِ دینی یا فیلسوفی نباشد، هنرمندان سرآمد انسانهای روی زمین خواهند بود.
گرهارد ریشتر
انقلاب رخ داده است و نه تنها صدای آن بیش از دو ماه است که در خیابانهای ایران و جهان و رویاهایمان طنین انداخته، بلکه تنهای ما، بدنهای ما بدن انقلاب شده است. هفتههاست که انقلاب را پرفورم میکنیم، اجرا میکنیم، با فریادمان، با نافرمانیمان از ساختارهای سرکوبگر و پدرسالار، با بدنهایمان و با تسخیر فضاهای عمومی در هرکجای شهر، از بالکن خانهها تا کوچه و خیابان تا حوض خونرنگ پارکها و تا دانشگاهها. امروز میدانیم که چیزی دیگر مثل قبل نخواهد بود. انقلاب یعنی توانِ تخیلِ اینکه چیزها دیگر به هیچ وضعیت پیشبینی بازنمیگردند. انقلاب یعنی هیچچیز مثل قبل نخواهد بود. بیش از هشت هفته از آغاز خیزشِ مردم ایران با شعار «زن، زندگی، آزادی» گذشته است و آنچه در این هشت هفته تجربه کردهایم با هیچ تجربهی قبلیمان برابری نمیکند. اینبار معنای تخیل، معنای تصور را زیستهایم.
تصور، با صورت، با تصویر همریشه است و در زبانهای لاتین برابر است با imagination, to imagine, image : آن تصوری که پیش ذهن ما در این هفتهها حاضر است، همان تصویر فردای دیگرگونه است، فاقد بدن و گوشت و تن نیست، image و تصویر پیشاپیش امکانِ جسمانیتاش را نوید میدهد و به دنبال میکشد، جلوی ذهن حاضرشدن یعنی پیشاپیش نیمی از راه تحقق را رفتن و جسمانیتیافتن. این جسمانیتیافتن و بدنمندشدن تخیل جمعی ماست که آن را از هر رخدادی پیش از متمایز میکند و از رویا هم. ما تصور را تصویر کردهایم و این انقلاب ماست. تصویر انقلاب صورتهای گوناگون، بدنهای متکثر و توپوگرافیای متنوع دارد.
یکی از مهمترین و زیباترین ویژگیهای این انقلاب و تصویر آن، فوران شکلی از بیان هنری بیسابقه است: انقلابِ زنانه*ی مردم ایران در همین هشت هفته چنان گستره و حجم عظیمی از آثار هنری و فرهنگی آفریده که بهدرستی هیچ با پیش از آن قیاسپذیر نیست. هر روز سرودی نو، اجرایی جدید از سرودهای امروز و دیروز، پرفورمنسی در زمین فوتبال، در سالن بسکتبال، در خیابان و کوچه، در دانشگاه و مدرسه باز یادآورمان میشود که از این پس هیچچیز نمیتواند به قبل بازگردد. گستره و عددِ تولید فرهنگی و هنری این روزها با هیچ جنبشی در چهار دههی قبل قیاسپذیر نیست. بخش زیادی از این هنر، به اشکال و در معانی مختلف از دانشگاههای هنر سرتاسر ایران سربرآورده است. دانشجویانِ دانشگاه هنر تهران، اصفهان، پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران، و بسیاری از شهرهای دیگر همزمان که در کنار دیگر دانشجویان به اعتصاب، اعتراض و تظاهرات دست زدهاند، همراه با هم در حرکتی که بهدرستی میتوان آن را نوعی کلکتیوِ خودسامانبخش نامید، با مدیومهای گوناگون هنری عرصهی دانشگاه را به تسخیر بیان هنری انقلاب درآوردهاند. در اینجا اول جنبشهای اعتراضی این دانشجویان را روایت میکنیم و سپس به بیانِ هنری انقلاب به دست دانشجویان هنر میپردازیم.
دانشگاه هنر: پرفورمنس انقلاب
دانشگاهها و دانشکدههای هنر در سرتاسر ایران نیز بخشی مهم از بدنهی این جنبش دانشجوییاند. شاید دانشگاهی که در این چندین هفته بیش از همه ناماش را شنیدهایم دانشگاهِ هنر تهران باشد. دانشگاهی که هفتهی پیش تقریباً تمامی دانشجویانِ مقطع کارشناسی ارشدش در رشتههای تئاتر و سینما را عملاً با درج نمرهی صفر برای تمامی دروس در کارنامههایشان از تحصیل – با فرض بقای نظام اسلامی تا دو سال دیگر – محروم کردند و بعد از آن با همبستگی و مقاومت دانشجویان، به همهی دانشجویان اجازهی حذف ترم دادند (هرچند میدانیم که حذف ترم به معنای احتساب آن ترم در سنوات تحصیلی دانشجو و طولانیشدن مدت تحصیل، عدم امکان استفاده از برخی حقوق دانشجویی و غیره است). از روز نخست خیزشهای مردمی در ایران، دانشگاه هنر تهران با اتحاد بینظیر دانشجویان و بسیاری از اساتیدش وارد اعتصابهای سراسری شد، دانشگاهی که هنوز در چند هفتهی نخست خیزشها بسیاری فرضاً تفاوتاش را با پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران نمیدانستند.
تصور، با صورت، با تصویر همریشه است و در زبانهای لاتین برابر است با imagination, to imagine, image : آن تصوری که پیش ذهن ما در این هفتهها حاضر است، همان تصویر فردای دیگرگونه است، فاقد بدن و گوشت و تن نیست، image و تصویر پیشاپیش امکانِ جسمانیتاش را نوید میدهد و به دنبال میکشد، جلوی ذهن حاضرشدن یعنی پیشاپیش نیمی از راه تحقق را رفتن و جسمانیتیافتن. این جسمانیتیافتن و بدنمندشدن تخیل جمعی ماست که آن را از هر رخدادی پیش از متمایز میکند و از رویا هم. ما تصور را تصویر کردهایم و این انقلاب ماست. تصویر انقلاب صورتهای گوناگون، بدنهای متکثر و توپوگرافیای متنوع دارد.
دانشگاه هنر تهران در سال ۱۳۵۸ و با ادغام موسسهی آموزش عالی هنر: دانشگاه فارابی، دانشکده هنرهای تزئینی، دانشکده هنرهای دراماتیک، هنرستان عالی موسیقی و هنرکده موسیقی ملی تأسیس شد و از سال ۱۳۷۰ نام دانشگاه بر خود گرفت چون هم تعداد رشتههایش بیشتر شده بود و هم تعداد دانشجوها و اساتیدش. تا پیش از سال ۱۳۷۹ و جداشدن پردیس اصفهان بهعنوان دانشگاه هنر اصفهان، دانشگاه هنر تهران بزرگترین و تنها دانشگاه هنر نظام آموزشی ایران بود. باید یادآوری کرد که پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران نه یک دانشگاه مستقل بلکه همان هنرکندهی دانشگاه تهران است که در سال ۱۳۱۹ تأسیس شده بود و از سال ۱۳۲۸ دانشکدهی هنرهای زیبا و بعد از سال ۱۳۸۴ پردیس هنرهای زیبا نام دارد. دیگر دانشگاههای هنر از جمله دانشگاه علم و فرهنگ (تأسیس ۱۳۷۲) و دانشگاه سوره (تأسیس ۱۳۷۲) هم از دانشگاه هنر تهران جوانترند. از همان فردای انقلاب سال ۵۷ مواجههی حکومت اسلامی با دانشگاهها و دانشکدههای هنر سمپتوم و نشانهای بود از رویکرد کلی جمهوری اسلامی به اندیشه، علوم انسانی و هنر، رویکردی که جایگاه بروز آن و سازوبرگ رسمی آن «انقلاب فرهنگی» از ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲ بود و تا امروز هم ادامه داشته است.
هرچند در اینجا مجال پرداختن به تاریخچهی انقلاب فرهنگی و تأثیر آن بر نظام دانشگاهی ایران نیست، یادآوری این واقعیت لازم است که بنابر نگرش طراحان و مجریان انقلاب فرهنگی، علوم انسانی و هنر اساساً ماهیتی غربی دارند و نشانگر غربزدگیاند. از این قرار انقلاب فرهنگی تلاشی بود برای اسلامیسازی علوم انسانی و هنر از بیرون تا در خدمت اهداف اسلام و انقلاب باشند. آن بخشی از اندیشه، علوم انسانی و هنرها و فعالان و هنرمندان که زیر این یوغ میرفتند، هنرمندان انقلابی و اندیشمندان ایران اسلامی بودند. این گروه در نگاهی کلی همان تولیدکنندگان پروپاگاند فرهنگی نظام اسلامیاند که از سازمانهایی با قدرت اقتصادی و سیاسی زیاد مانند موسسهی اوج و موسسهی سوره و بنیاد حفظ و اشاعه آغاز میشود تا میرسد به نقاشان، شاعران، نویسندگان، و فیلمسازانِ مبلغ نظام اسلامی. همهی آنها که بیرون از این حلقهی مبلغانِ انقلابی قرار میگیرند عملاً از منظر حاکمان، فاسد، نمادِ شر، غربزده، مروج فساد و در یک کلام خودِ شیطاناند. هنرمندان مستقل و دانشجویان هنر در تمام این چهار دهه با این رویکرد سرکوبگر به هنر دستوپنجه نرم کردهاند. نظام اسلامی، و رویکردش به هنر دشمن شناختهشدهی هنر آزاد و مستقل است. خلاصهی نگاه جمهوری اسلامی به هنر این است: یا برای ما و پروپاگاندمان هنر تولید میکنید یا مفسدفیالارضید.
اما هنرمندان مستقل و دانشجویان هنر با مانع دیگری هم در این سالها مواجه بودهاند که کمتر مرئی و خودیتر مینماید. این آن نگرشی در میان خودِ اهالی هنرِ غیرحکومتی است که برای نجات هنر، هرگونه وجه سیاسی آن را نفی میکنند و تلاش میکنند با سیاستزدایی از عرصهی هنر آن را به ادعای خودشان پاک و منزه از سیاستبازی نگه دارند. گزارش مواجههی سردبیر و مدیرمسئول یکی از قدیمیترین، پرخوانندهترین و (زمانی) معتبرترین مجلهی هنرهای تجسمی ایران، حرفه:هنرمند[۱] با جنبش انقلابی مردم بهخوبی ماهیت چنین مواجههای با هنرِ سیاسی یا هنری که دغدغهی اجتماعی و سیاسی دارد را از یک سو، و دانشجویان هنر دانشگاههای هنر را از سوی دیگر مشخص میکند. نویسنده در دفاع از گالریهایی که میخواهند «بعد از فجایع اخیر» - تو گویی فجایعی پیش آمده، انقلاب رخ نداده و تمام شده – ادعا میکند که فضاهای گالریها و به قول خودش فضاهای فرهنگی تنها جایی است که هنرمندان فرصت گفتگو و فعالیت دارند؛ همچنین، آنگاه که سیاست تمام میشود، هنر آغاز میشود و آن دسته از هنرمندان – و تلویحاً دانشجویان و اساتید هنر – که با بازشدن گالریها، برگزای کلاسها و خلاصه با بازگشتن اوضاع به روند عادی – آیا اصلاً معنا دارد از امر عادی حرف بزنیم؟ آیا امر عادی این روزها چیزی جز وضعیت انقلابی و ماهیتاً غیرعادی است؟ - مخالفاند، درواقع حسودانی جامانده از قافلهی هنرمند، ایمان افسریان مینویسد:
«در این سالها تعداد زیادی فارغالتحصیل رشتهی هنر داشتهایم؛ اما گنجایش فضای گالریها و کشش بازارِ هنر آنقدر نیست که بتواند حتی درصدی از این جمعیت را راضی کند. از سویی خبرهای فروشهای میلیونی و میلیاردی، این جمعیت جامانده از گالری و رسانه و بازار را بیشتر خشمگین میکند».
از منظر این مدافعان هنر منزه و پاکیزه، آن هنرمندان و فعالان عرصهی هنر که هنرشان را از خیزش مردمی جدا نمیدانند، جمعیتی جاماندهاند که نمیفهمند ساحت هنر چقدر مقدس و منزه است از شوخ و آلودگی سیاست. این منظر را میتوان آن نگرشی دانست که الیور مارشارت، فیلسوف معاصر اتریشی، «ایدئولوژی خودانگیختهی قلمرویِ هنر[2]» مینامدش: یعنی آن بخشی از جامعهی هنری که با سیاستزدایی کردن از هنر و به بهانهی حفظ اصالت هنر و زیر پوشش «هنر به صرف هنر بودنش – فارغ از فرم و محتوایاش – سیاسی است»، همزمان هم آب به آسیاب رویکرد سرکوبگر نظام حاکم و نگرشش به هنر میریزند – یعنی این نگاه را تقویت میکنند که هنر سیاسی مالِ حکومت است و جز آن سیاسی نباید باشد – و هم از بنیان جنبش دانشجویان هنر دانشگاههای ایران و هنرمندان مستقل و آفریدههای هنری و فرهنگی انقلاب را بیمعنی جلوه میدهد. آنچه در دانشگاه هنر تهران و دانشکدههای هنر سرتاسر ایران رخ داده خط بطلانی است که هم بر مانع حکومتی کشیده شده و هم بر مالهکشان هنر ناب و پاک. جنبش دانشجویان هنر پیامی روشن است برای هر دو گروه : دیگر نمیتوانید معانی سیاسی کنش هنری را نفی کنید، مازاد سیاسی هنرِ اجتماعی راهش را به فضاهای عمومی چه در خیابان و دانشگاه و چه در دنیای مجازی گشوده است.
هنر انقلاب: تسخیر تخیل، تسخیر فضاهای عمومی
گفتیم که کنش دانشجویان هنر دانشگاههای ایران خط بطلانی است این روزها بر تلاشهای انقلاب فرهنگی و بر نگرش واپسگرای ایدئولوژی خودانگیختهی قلمرو هنر. حال به سراغ جزئیات جنبش دانشجویی دانشگاههای هنر برویم. از همان نخستین روزهای خیزش انقلابی زنان و مردم ایران، دانشجویان دانشگاه هنر تهران، همچنین دانشکدههای هنر در دیگر شهرها از جمله اصفهان و تبریز، و دانشجویان دانشگاههای علم و فرهنگ و دانشکدههای هنرهای زیبای دانشگاه تهران با اعتراضات مردمی همراهی کردند. در این میان دانشجویان دانشگاه هنر تهران در حرکتی هماهنگ و دستهجمعی وارد اعتصابات سراسری شدند و از حاضرشدن بر سر کلاسهای درس خودداری کردند. حرکت کلکتیو دانشجویان دانشگاه هنر که با استقامت دنبال شد و منجر به پنج هفته اعتصاب سراسری دانشجویان هنر شد، در کنار تظاهرات و دیگر کنشهای هنری که به آن خواهیم پرداخت، نوعی نافرمانی مدنی است: مبارزهای مداوم و عاری از هرگونه خشونت که هدف نهاییاش تحمیل هزینههای بالا به نظام سرکوب برای خاموشکردن صدای اعتراضات است. این سرپیچی از حضور در کلاسها با صدور بیانیههایی روشنگر و هوشمندانه از سوی دانشجویان و آن دسته از اساتیدی که با جنبش دانشجویی همراهی کردند، گامی بلند بود در راه انقلاب ایران. دانشجویان دانشکدهی هنرهای کاربردی، موسیقی و سینما و تئاتر در آبان ماه بیانیههایی جداگانه در حمایت از اعتصابات سراسری دانشجویان، همراهی با جنبشهای کارگری، با خواست آزادی دانشجویان دربند، در حمایت از دانشجویان دیگر دانشگاهها و با خواست رفع تهدیدها علیه دانشگاه هنر صادر کردند.
نهایتاً در حرکتی جمعی دانشجویان دانشگاههای هنر تهران، دانشکدگان هنرهای زیبای دانشگاه تهران، هنر و معماری دانشگاه کردستان، دانشکدهی هنر دانشگاه الزهرا، دانشکدهی ادبیات فارسی و زبانهای خارجهی دانشگاه علامه طباطبایی، دانشگاه هنر اسلامی تبریز، دانشگاه هنر سوره، دانشگاه هنر و معماری آزاد واحد سوهانک، دانشگاه هنر اصفهان، دانشگاه هنر و معماری پارس، دانشکدهی هنر و معماری دانشگاه بوعلی سینا همدان، دانشکدهی هنر و معماری دانشگاه شیراز و دانشکدهی هنر و معماری دانشگاه گیلان در هفتهی اول آبان ۱۴۰۱ در بیانیهای مشترک با بیان اینکه: «از دانشگاه جنازهای بیشتر باقی نمانده، این کلمهها را در حکم میخهایی بدانید بر تابوتِ آن»، بهروشنی نشان دادند که جنبش دانشجویی نه تنها در ادامهی مبارزهی اکنون مردم ایران است بلکه جنبش دانشجویان هنر باززندهسازی تاریخی از سرکوب هنر و علوم انسانی زیر یوغ حکومت اسلامی نیز هست.
از منظر مدافعان هنر منزه و پاکیزه، آن هنرمندان و فعالان عرصهی هنر که هنرشان را از خیزش مردمی جدا نمیدانند، جمعیتی جاماندهاند که نمیفهمند ساحت هنر چقدر مقدس و منزه است از شوخ و آلودگی سیاست. این منظر را میتوان آن نگرشی دانست که الیور مارشارت، فیلسوف معاصر اتریشی، «ایدئولوژی خودانگیختهی قلمرویِ هنر » مینامدش: یعنی آن بخشی از جامعهی هنری که با سیاستزدایی کردن از هنر و به بهانهی حفظ اصالت هنر و زیر پوشش «هنر به صرف هنر بودنش – فارغ از فرم و محتوایاش – سیاسی است»، همزمان هم آب به آسیاب رویکرد سرکوبگر نظام حاکم و نگرشش به هنر میریزند.
اعتصابها و بیانیههای دانشجویان هنر و اساتیدشان در حمایت بینظیر از دانشجویان – در کنار بیانیهی منتقدان و فعالان هنری حامی آنها – هم بخشی از انقلاب مردم ایران است و هم انقلابی در هنر، هنری که همچون زن در حکومت اسلامی که در دوگانهی زن باحجاب، پاکدامن، و اگر نه فاسد، نماد برهنگی و فحشا طبقهبندی شده است، در دوگانهی هنر متعهد، انقلابی، اسلامی یا هنر فاسد، مظهر شر و غربزدگی جای گرفته بوده است امروز جامعهی حجاب سرکوبگر بر هنر را در دانشگاههای هنر از تن دریده است. آنچه شاید بیش از پیش گویای این رهایی باشد – در کنار فعالیتهای صنفی، اجتماعی و سیاسی مانند اعتراض و اعتصاب و غیره – آفرینشهای هنری دانشجویان هنر در هفتههای اخیر است.
پیش از پرداختن به هنر دانشجویان هنر اما باید یادآور شویم که حرکت انقلابی دانشجویان با سرکوب شدید، دستگیری، ممنوعالورود کردن، درج نمرهی صفر در کارنامهی تحصیلی، ربودن دانشجویان و تهدید و ارعاب هرروزهی آنها پاسخ داده شد. تهدید به تعطیلی دانشگاه هنر تهران که برای ایجاد رعب و وحشت بود، شاید باز به یادمان بیاورد که نگاه حکومت اسلامی به دانشگاههای هنر نگاه نوعی مازاد، بخش نالازم و فاسد نظام آموزشی است[3] که اگر در خدمت پروپاگاند حاکمیت نیست، پس به کاری جز فساد نمیآید و میتواند به راحتی تعطیل شود.
دانشجویان دانشگاه هنر تهران و دیگر دانشکدهها و دانشگاههای هنر علاوه بر اعتصابهای سراسری و در کنار دیگر هنرمندان گمنام یا مستقل از آغاز جنبش و انقلاب مردم ایران آثار هنری زیادی هم آفریدهاند. آثاری که گستردگی، خلاقیت و تنوعشان با هیچ دورهای در چهل سال گذشته قابل قیاس نیست. یکی از مهمترین و زیباترین آثار دانشجویان هنر، نوعی سازماندهی کلکتیو اجرای موسیقی است. در چند نمونهی موفق آن دانشجویان دانشکدهی موسیقی دانشگاه هنر تهران، پس از خودداری از حضور در کلاسها، در روز 7 آبان اجرای سرود «برپاخیز» را منتشر کردند. این اجرا در همکف دانشکدهی موسیقی ضبط شده است، محلی که مدتهاست هرگونه اجرایی در آن ممنوع است. بدین ترتیب، از دل آنتاگونیسم سیاسی و موقعیت انقلابی، دانشجویان ابتدا فضای رسمی کلاسهای دانشگاه را ترک میکنند و سپس در گامی انقلابی، با اجرا در فضایی که حتی برای اجراهای دانشجویی نیز ممنوع بوده، فضای عمومی را سیاسی کرده، هنر را مبدل به کنشگری سیاسی میکنند و نهایتاً فضای را پس میگیرند. نمونهی موفق دیگر، اجرای دانشجویان دانشگاه علمیکاربردی فرهنگ و هنر تهران از سرود «هرگز به تیغشان نمیرد فریاد جاودان ما» است. در شرایطی که هنر خنثی و بیاثر دولتی به رهبری مجید انتظامی کنسرت «همراه با خاطرهها» را برنامهریزی و به ناچار لغو کرد؛ دانشجویان هنر با اجرای سرودهای انقلابی نه تنها فضای عمومی دانشگاه را باز پس میگیرند، بلکه آن را مبدل به فضای کنش سیاسی میکنند.
وجه دیگر کنشهای هنری دانشجویان هنر بازنمایی امر بازنماییناپذیر سیاسی است. مارشارت مینویسد: «هرچند خود امر سیاسی را نمیتوان بر صحنه برد – چون رخداد بنیانگذار آنتاگونیسم همواره از بازنمایی میگریزد – با این وصف باید آن را بر صحنه برد تا اصلاً مرئی شود» . امر سیاسی و آنتاگونیسم مولد آن اساساً نامناپذیر و بازنماییناپذیر است، اما اجرای آن پس از رخداد همان نامنهادن بر آن است.
وجه دیگر کنشهای هنری دانشجویان هنر بازنمایی امر بازنماییناپذیر سیاسی است. مارشارت مینویسد: «هرچند خود امر سیاسی را نمیتوان بر صحنه برد – چون رخداد بنیانگذار آنتاگونیسم همواره از بازنمایی میگریزد – با این وصف باید آن را بر صحنه برد تا اصلاً مرئی شود»[4]. امر سیاسی و آنتاگونیسم مولد آن اساساً نامناپذیر و بازنماییناپذیر است، اما اجرای آن پس از رخداد همان نامنهادن بر آن است. خدانور لجعی، یک روز پس از جمعهی خونین زاهدان با شلیک پاسداران نظام اسلامی زخمی شد و پس از انتقال به بیمارستان در آنجا بدون دریافت هیچ درمانی رها شد. او یکشنبه ۱۰ مهر در بیمارستان درگذشت. اما تصویر خدانور، تصویر بدن زخمی نبود. خدانور سه ماه پیش از این –در نتیجهی شکایت یک بسیجی – به زندان افتاد و سپس پلیس زاهدان برای تنبیه او و همزمان دادن درس عبرتی به دیگران، او را به میلهی پرچم ساعتها بست[5]. خدانور همچنین ویدئوهایی از رقص خودش در حساب اینستاگرامش داشت. پس از مرگ او این دو تصویر، رقص و دستبسته به پرچم مبدل شدند به تصاویر خدانور. اما پس از آنکه رخداد سیاسی قتل او تمام شد، اجرای هنری آن توسط دانشجویان دانشگاه هنر تبریز، دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانشجویان دانشکدهی هنر دانشگاه الزهرا و هنرمندان مستقل در جایجای دنیا – و البته ورزشکاران پس از گلزنی – به همراه هزاران طرح، پوستر و اثر گرافیکی مبدل شد به آنچه در بالا به عنوان بازنمایی امر بازنماییناپذیر سیاسی نامیده شد. این بازنمایی پسین که اغلب با عنصری ملودرام همراه است، در پس رخداد سیاسی میآید تا لایههای ممکن معنایی آن را آشکار کند و تروما را بیواسطهی زبان به تصویر بکشد. نمونهی مشابه دیگری از این بیان هنری را شاید پرفورمنس قبرهای خونین دانشجویان دانشگاه هنر تهران و همچنین نوشتن نام کشتههای انقلاب بر روی یکی از مجسمههای این دانشگاه دانست (مجسمه روز بعد از پرفورمنس ناپدید شد!).
یکی دیگر از پرفورمنسهای دانشجویان هنر – و دیگر دانشجویان – برای بازپسگیری فضاهای عمومی به نفع جنبش انقلابی، پاشیدن رنگ قرمز (خون)، گذاشتن رد دست خونین، نوشتن نام کشتهشدهها با رنگ قرمز به دیوارها، بر پلهها، درهای ورودی، راهروها و خلاصه تمام فضاهای عمومی دانشگاهها است. امروز، ۲۳ آبان ۱۴۰۱، آخرین پرفورمنس دانشجویان هنر پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران با عروسکهایی سفید که خونشان بر زمین ریخته بود، اثری دیگری به این آثار افزود. اما یکی از شجاعانهترین و زیباترین این اجراهای خونین، چسباندن نوار بهداشتی خونآلود به دیوار دستشوییهای دانشگاه بود. دانشجویان با این کار همزمان چند کلیشه را به پرسش کشیدند و چند تابوی مهم را شکستند. روشن است که اولین و مهمترینشان تابوهای مربوط به جنسیت است: زنانگی و یکی از نشانههایش یعنی عادت ماهانه بهمثابه چیزی کثیف و آلوده. میدانیم که طبق روایت دینی شیعه، دو زن در تاریخ یعنی حضرت مریم و حضرت فاطمه، لقب بتول دارند یعنی هرگز «خون حیض نمیبینند»، و این یعنی تمام دیگر زنان در زمان عادت ماهیانهشان آلودهاند. طبق فقه شیعی آنها عبادات را نمیتوانند به جا بیاورند و همسرانشان هم باید از هرگونه رابطهی جنسی با آنها بپرهیزند.
همهی اینها بهوضوح یعنی زنان به صرف فیزیولوژی زنانه در دورهای از ماه از اجتماع عملاً رانده میشوند. آنها مبدل به عضو ناقص، آلوده، چیزی شبیه به تصور کلاسیک از دیوانگان میشوند (به یاد آوریم که همزمان با نگارش این متن دریافتیم بسیاری از دانشجویان بازداشتی را با برچسب اختلال روانی به مراکز مشاوره(!) قرار است بفرستند یا تحت درمان قرار دهند) و باید از جامعه عقب بنشینند تا باز دینِ مردسالار به آنها اجازهی بازگشت دهد. از این قرار چسباندن نوار بهداشتی خونین اولاً قیامی است دربرابر قضاوت برمبنای جنسیت و فیزیولوژی. همچنین شاید این پرفورمنس چیزی باشد از جنس برداشتن حجاب: برانداختنِ تصویر واپسگرا از زن بهمثابه گوهری در صدف. برداشتن حجاب، آتشزدن روسری و چسباندن نوار بهداشتی خونین همگی کنشهای پرفورماتیو انقلابیاند در جهت بازپسگیری فضاهای عمومی شهر و دانشگاه و قیام علیه آنچه در ابتدای متن تصویر آنالوگ از زن/هنر تعریف شد؛ یعنی یا همراه با ایدئولوژی اسلامی و یا فاسد و شیطانصفت. نهایتاً، اگر رد دست خونین همچنان ممکن است گفتمان شهادت، شاید حتی تاریخ معانی دینی و مذهبی آن و مرگخواهی در راه آرمان را بیدار کند، خونِ پاشیده شده به دیوارها و آینهها، به تصویر قاسم سلیمانی و خون بر نوارهای بهداشتی دقیقاً نوعی ضداستتیک (counter-aesthetic) این کاربستهای تاریخی استتیک خون است. این خون مبارزهخواهی و دفاع از زندگی است.
چسباندن نوار بهداشتی خونین اولاً قیامی است دربرابر قضاوت برمبنای جنسیت و فیزیولوژی. همچنین شاید این پرفورمنس چیزی باشد از جنس برداشتن حجاب: برانداختنِ تصویر واپسگرا از زن بهمثابه گوهری در صدف. برداشتن حجاب، آتشزدن روسری و چسباندن نوار بهداشتی خونین همگی کنشهای پرفورماتیو انقلابیاند در جهت بازپسگیری فضاهای عمومی شهر و دانشگاه و قیام علیه آنچه در ابتدای متن تصویر آنالوگ از زن/هنر تعریف شد؛ یعنی یا همراه با ایدئولوژی اسلامی و یا فاسد و شیطانصفت.
شاید در اینجا فرصت پرداختن به تمامِ کنشهای هنر دانشجویان هنر در این چند هفتهی مبارزه و انقلاب نباشد. شرح بالا تلاشی بود برای دادن گزارشی مختصر از فعالیت بخشی از بدنهی دانشجویی که شاید از جهاتی شدیدتر از دیگر بخشها سرکوب شده و اهمیت نقش آن در نظام آموزشی بهدست نظام اسلامی زیر سوال رفته یا به حاشیه رانده شده است. اجراهای اعتراضی دانشجویان هنر در این روزها، پابهپای مبارزات زنان* و مردان و اعضای الجیبیتیکیوآی+، را میتوان شکلگیری ارگانیک کلتکتیوهای هنری دانست که دیگر حاضر نیستند به حاشیه رانده شوند و البته مدتهاست به یوغ هنرِ دولتی یا هنرِ مافیایی نیز تن ندادهاند. مبارزهی هنری و استتیک پرفورماتیو آنها در فضای عمومی معنای دیگری از پروپاگاند را آشکار میکند: اگر معنای نخست پروپاگاند همان هنر تبلیغاتی – هنر دولتی – در خدمت اهداف ایدئولوژیک باشد، معنای دیگر آن را باید در ریشهی واژه جست: پروپاگاند از ریشهی لاتین propagare است به فعل propagate هم از آن میآید، یعنی پراکندن، منتشر کردن، پخش و تکثیر کردن. باز هم اگر به ایدهای از مارشارت برگردم، لازمهی هنر مقاومت سه عامل است: برهم زدن نظم موجود، پراکندن ایدهی هنر انقلابی و سازماندهی هنری. هنر دانشجویان هنر این روزها هم بر بستر آنتاگونیسم سیاسی، نظم پیشین و نظم موجودِ جهان هنر در چارچوب جمهوری اسلامی را به هم زده است و هم با انبوهی از آفرینش هنری در محیطهای دانشگاهی استتیک انقلابیِ خود را چونان پروپاگاندی در معنای دوم دربرابر پروپاگاند دولتی بسط و گسترش داده است. هنری که چونان زن از منظر حکومت اسلامی اگر به بند حجاب درنیاید برهنه، فاسد و شیطانی تلقی میشود، حجاب از سر برداشته و دربرابر ایدهی هنر فاسد و منحط، هنر انقلابی را با زیبایی هرچه تمام آفریده است.
پانویس:
[۱] این متن ۱۹آبان ۱۴۰۱در وبسایت حرفه: هنرمند منتشر شده است:
[۲] ideology of the spontaneous field of art,
بنگرید به:
Oliver Marchart, “Conflictual Aesthetics: Artistic Activism and the Public Sphere” Sternberg Press, 2019
[۳] در سال ۱۳۸۴پس از اینکه رییس دانشگاه هنر تهران، آقای شهرستانی، بدون اطلاع قبلی سرویسهای دانشجویان را قطع کرد، دانشجویان به مدت چهار روز در دانشکدههای هنرهای کاربردی، پردیس ولیعصر دست به تحصن زدند. در روز چهارم آقای شهرستانی در میان دانشجویان حاضر شد و با اشاره به دانشگاه امیرکبیر – که در کنار دانشگاه هنر است – خطاب به دانشجویان گفت: اینها لااقل اگر پول خرجشان میشود، انرژی اتمی کشف میکنند، شما چه گلی به سر این مملکت میزنید که سرویس هم میخواهید؟
[۴] ibid, 55-56
نظرها
نظری وجود ندارد.