کتابسوزان از آغاز حکومت اسلامی
عباس شهرابی – "شهر کتاب" بابل را آتش زدند، به این بهانه که به معترضان پناه میداده است. ولایتمداران سابقهای طولانی در حمله به کتابفروشیها دارند. از حوادث ثابت دوره تأسیس حکومت ولایی حمله به کتابفروشیهاست.
گزارش
«ما از سرنیزهها و مسلسلها و اینها فارغ شدیم، سر قلمها حالا بر ضد ماست. قلمها به جای نیزهها آمده است! مقالهها به جای مسلسلها، حالا به روی اسلام بسته شده است. الان ما گرفتار سرنیزه نیستیم، ما گرفتار قلم هستیم، اهل قلم؛ ما گرفتار روشنفکرها هستیم.» (صحیفهی خمینی، جلد ۸:۲۵)
روز سهشنبه هفتم فروردین ۱۳۵۸، «کمیتهی انقلاب اسلامی» شهر ابهر پنجهزار جلد کتاب کودکان را جمعآوری کرد با این توجیه که «در زمان رفراندوم، این کتابها میتوانند در جهت ضد انقلاب مورد استفاده قرار گیرند و ذهن مردم را مسموم کنند.» بیشتر این کتابها نوشتهی صمد بهرنگی و علی اشرف درویشیان بودند (کار، شمارهی ۵، ۵۸/۱/۱۶، «جمعآوری کتاب در ابهر...»: ۶). سیزدهم فروردین، مأموران کمیتهی امام با شکستن قفل کتابفروشی بهرنگی در اهواز به مغازه ریختند و افزون بر ضبط چند کتاب و نشریهی کار، دو دانشآموز مسئول کتابفروشی را دستگیر کردند (پیغام امروز، شمارهی ۲۶، ۵۸/۱/۱۹، «مأموران کمیته در اهواز...»: ۵). کتابفروشی حافظ در ماهشهر نیز، بنا بر شکایت مسئول کمیتهی انقلاب اسلامی به نام حاج سید علوی، به خاطر فروش کتابهایی خلاف میل و نظر «کمیتهی اسلامی و شهرداری» تعطیل شد (پیغام امروز، شمارهی ۲۷، ۵۸/۱/۲۰، «سانسور کتاب در ماهشهر»: ۵). «کمیتهی اسلامی جهرم» هم سه تن از اهالی شهر اَوِز را به خاطر به همراه داشتن «کتب و اعلامیههای مارکسیستی» بازداشت کرد (پیغام امروز، شمارهی ۲۹، ۵۸/۱/۲۲، «باز هم دستگیری به خاطر کتاب و اعلامیه»: ۵). در برابر اوجگیری چنین حملاتی، در فروردین ماه، تشکلی به نام «گروه کتابداران آزاد» آغاز به کار کرد که هدف خود را «ارتقای فرهنگ، مبارزه با سانسور و اجرای برخی از مفاد اعلامیهی جهانی حقوق بشر» اعلام کرده بود (پیغام امروز، شمارهی ۵۴، ۵۸/۲/۲۳، «اعلام موجودیت گروه کتابداران آزاد»: ۵).
از حادثههای روزمره در سال ۱۳۵۸: در آغازین ساعات روز جمعه چهارم خرداد پنج کتابفروشی مشهور خرمآباد آتش زده شدند. گفته میشود حدود پانصد نفر متشکل، با شعار «اسلام پیروز است، کمونیسم نابود است» از ساعات آغازین روز تا ساعت دو بعد از ظهر در خیابانهای خرمآباد راهپیمایی کردند و در مسیر خود، کتابخانههای اندیشه، پیشگام، امین، آیندگان، پیره و نمایشگاه نقاشی کسراییان را غارت کردند و آتش زدند.
کار در گزارشی به تاریخ ۱۳۵۸/۲/۶ پس از برشمردن موارد روزافزون سرکوبی آزادی بیان و اجتماعات از جمله «حمله به دفتر سازمانهای مترقی، ضرب و شتم عناصر مبارز، به آتش کشیدن کتابفروشیها و تهدید کتابفروشان کنار خیابان، حمله به تظاهرات کارگران و گرفتن باج و دادن رشوه»، به واقعهای در شهر زنجان اشاره میکند که طی آن «کارکنان بانک بازرگانی به تحریک کمیته [و] با بسیج کودکان دهساله» به کتابفروشی کنار خیابان حمله کرده بودند و پس از پارهکردن عکسهای صمد بهرنگی و خسرو گلسرخی کتابها را آتش زده و «با زنجیر و چوب و سنگ» به نشریهفروشی حمله کرده بودند (کار، شمارهی ۸، ۵۸/۲/۶، «به آتش کشیدن کتابهای علمی در خدمت ضد انقلاب است»: ۸). روز چهارشنبه نوزدهم اردیبهشت نیز «گروهی ناشناس» به بازارچهی کتابفروشیها در تبریز حمله کردند و پس از شکستن شیشهها تهدید کردند که اگر تا ۴۸ ساعت «موضع خود را روشن نکنند» کتابها و مغازهها را آتش خواهند زد (پیغام امروز، شمارهی ۵۴، ۵۸/۲/۲۳، «تهدید به آتشزدن کتابفروشیهای تبریز»: ۵). در تاریکی شب دوشنبه شانزدهم اردیبهشت، عدهای به «کتابخانهی روستا» در رشت هجوم بردند و کتابها را غارت کردند (کار، شمارهی ۱۳، ۵۸/۳/۳، «حمله به کتابفروشیها»: ۶).
یک معلم و کتابفروش اهل نجفآباد نیز در نامهای به طالقانی و بازرگان، نوشت که از روز یکشنبه شانزدهم اردیبهشت، «جمعی محصّل تحریکشده» با شعار «مرگ بر کمونیست» خواستار تعطیلی کتابفروشی او شدهاند و از روزهای بعد شروع کردند به «گِل و لجن و سنگ» به مغازه پرتابکردن. با اینکه معلم کتابفروش مجبور به تعطیلی مغازهاش میشود، روز نوزدهم اردیبهشت، «تحریکشدگان» به مغازه هجوم بردند و دست به غارت و نابودی کتابها و نوشتافزارها زدند. این معلم کتابفروش، نعمتالله نورمحمدی، نامهاش را اینگونه شروع میکند: «آنجا که انسان را از ابتداییترین حقوق محروم بدارند و با توطئه و ارعاب و تهدید و تهمت حق حیات را از شخص سلب نمایند و فریادرسی هم نباشد، چه احساسی زاییده خواهد شد؟ » (پیغام امروز، شمارهی ۶۰، ۵۸/۲/۳۰، «به دادخواهی آمدهام، اما دادرسی نیست»: ۵).
در آغازین ساعات روز جمعه چهارم خرداد پنج کتابفروشی مشهور خرمآباد آتش زده شدند. گفته میشود حدود پانصد نفر متشکل، با شعار «اسلام پیروز است، کمونیسم نابود است» از ساعات آغازین روز تا ساعت دو بعد از ظهر در خیابانهای خرمآباد راهپیمایی کردند و در مسیر خود، کتابخانههای اندیشه، پیشگام، امین، آیندگان، پیره و نمایشگاه نقاشی کسراییان را غارت کردند و آتش زدند. طبق گزارشها، همین جمعیت به رهبری براداران مصطفیزاده –که گویا از ثروتمندان بنام منطقه بودند– شب قبل از حادثه در جلسهای ماجرای جمعه را برنامهریزی کرده بودند. مدیران و صاحبان کتابفروشیها از ظهر جمعه در محل استانداری متحصن شدند و اعلام کردند تا رسیدگی به شکایت و تأمین امنیت جانی و شغلی به تحصن خود ادامه خواهند داد (پیغام امروز، شمارهی ۶۶، ۵۸/۳/۶، «کتابسوزان در خرمآباد»: ۱، ۲). به گزارش کار، در آن روز، مهاجمین مسلّح حتی به چند خانهی مسکونی هجوم بردند و آن خانهها را «به طریق وحشیانهای» تفتیش کردند (کار، شمارهی ۱۵، ۵۸/۳/۲۸، «آتشزدن کتابفروشیها و حمله به دفاتر...»: ۴). به گزارش پیغام امروز (شمارهی ۱۰۰، ۵۸/۴/۱۶، «کتابفروشیهای خرمآباد را...»: ۸)، در تیر ماه نیز مهاجمان، «به دنبال یک سخنرانی تحریکآمیز»، دوباره به کتابفروشیهایی که تازه تعمیر شده بودند حمله کردند و کتابها را وسط خیابان آتش زدند. در شهر نهاوند کتابفروشی «نوپا»، «به بهانهی فروش کتابهای چپی»، به آتش کشیده شد (پیغام امروز، شمارهی ۶۷، ۵۸/۳/۷، «یک کتابفروشی دیگر...»: ۸).
بعد از ظهر شنبه، پنجم خرداد، در یکی از محلات شهر شوشتر، اتومبیل یک کتابفروش، که پیش از آن نیز بارها به خاطر «فروش کتابهای اجتماعی» تهدید شده بود، به آتش کشیده شد. فرزند دو سالهی او –کمال شیرزاد– که از قضا در اتومبیل بود، بر اثر سوختگی درگذشت (پیشین، «با به آتش کشیدن اتومبیل...»: ۱، ۲). در همان روز، در شهر تهران، ساعت سه و نیم بعد از ظهر، «پاسداران» کتاب توپ مرواری صادق هدایت را از کتابفروشی سحر جمع و یکی از کارگران کتابفروشی –اسماعیل بیاتی– را نیز دستگیر کردند. «پاسداران» ساعت شش و نیم بعد از ظهر نیز با حکم دادستانی بازگشتند و تمام چهارهزار و پانصد نسخه از توپ مرواری را همراه با مدیر کتابفروشی– غلامی– توقیف کردند. پاسداران خود را «وابسته به ستاد مرکزی پاسداران انقلاب واقع در سلطنتآباد» معرفی کرده بودند. به کارگر بازداشتشدهی کتابفروشی گفته بودند که «ما ردیابی کردهایم و میدانیم که برادر تو این کتاب را با موتور توزیع میکرده» (پیشین، «مدیر کتابفروشی سحر بازداشت شد»: ۸).
بر اساس نامهی یک کتابفروش اهل کرمان، در تاریخ ۱۳۵۸/۳/۲۷، «عدهای عناصر تحریکشده که عوامل کمیته نیز در میانشان بودند» به تنها کتابفروشی موجود در شهر کارگری و زغالسنگخیزِ پابدانا در استان کرمان هجوم بردند و «با بیشرمی تمام با پیتهای بنزینی که همراه داشتند» کتابفروشی را آتش زدند و کتابفروش را «با مشت و لگد» به کمیته بردند. به گفتهی نویسندهی نامه، «کمیته از اعمال آنها شدیداً پشتیبانی کرد» و شکایت به کمیتهی مرکزی کرمان، استانداری و دادگستری کرمان نیز هیچ اثری نداشته است. کتابفروش کرمانی مینویسد: «این عمل جنایتی است که نهتنها در مورد من بلکه در سرتاسر ایران، در بابل، شوشتر، تبریز و سایر نقاط اتفاق افتاده و میافتد. ولی دولت و هیئت حاکمه در مقابل این اعمال کثیف قرون وسطایی سکوت میکنند. آیا دولت مسئول حفظ آزادیها نیست؟... این نامه هشداری است به هیئت حاکمه» (پیغام امروز، شمارهی ۱۰۱، ۵۸/۴/۱۷، «نامهی یک کتابفروش...»: ۵). کتابفروش کرمانی حتی وقتی برای امنیت جان و معیشتش، کاربری مغازهاش را از کتابفروشی به میوهفروشی تغییر داد، از گزند مأموران کمیته در امان نبود (پیغام امروز، شمارهی ۱۲۹، ۵۸/۵/۲۳، «مردم خیلی زود حقیقت را خواهند فهمید»: ۵).
روز سهشنبه پنجم تیر، ساعت هفت عصر، «گروهی مهاجم با سنگ و آجر» به کتابفروشی دهقان در قصر شیرین حمله کردند و مقدار زیادی کتاب را از بین بردند. این افراد سپس شروع به «عربدهکشی» کردند و «حریف میطلبیدند» (پیغام امروز، شمارهی ۹۶، ۵۸/۴/۱۱، «حمله به کتابفروشی در قصر شیرین»: ۵). در بروجرد نیز روز چهارشنبه سیزدهم تیر، به دنبال سخنرانی آیتالله فلسفی علیه کمونیستها، گروهی با شعارهای ضد کمونیستی شروع به راهپیمایی کردند و در مسیر هرجا روزنامههای آهنگر و آیندگان را در بساط روزنامهفروشان میدیدند پاره میکردند. آنان همچنین شیشههای کتابفروشی «نیما» را شکستند و به کتابفروشی «روزبه» هجوم بردند و وسایل و کتابهایش را وسط خیابان آتش زدند. مسئول «کمیتهی انقلاب» شهر که در محل آتشسوزیها حاضر شده بود گفته بود که «به ما گفتهاند شما دخالت نکنید! » مهاجمان، هنگام آتشزدن کتابها، شعار میدادند که «امشب هشدار، فردا شب کشتار» (پیکار، شمارهی ۱۱، ۵۸/۴/۱۸، «حمله به کتابفروشیها و آتشزدن کتابها»: ۱، ۸). «به گفتهی یکی از شاهدان عینی»، وقتی پاسداران سر میرسند، یکی از آنها به مهاجمان میگوید که «امروز فقط قرار بود هشدار باشد، نه آتشسوزی» (پیغام امروز، شمارهی ۱۰۳، ۵۸/۴/۲۰، «امروز فقط هشدار بود، چرا آتش زدید؟ »: ۵). گروهی به نام «مبارزان راه زحمتکشان لرستان» در اعتراض به کتابسوزی بروجرد اعلامیهای منتشر کرد:
«اگر مغولها توانستند با [آتشزدن] کتابخانهها چرخ تاریخ را از حرکت بازدارند، اگر دادگاههای تفتیش عقاید قرون وسطا توانستند زمین را از چرخیدن بازدارند، و اگر شاه جلاد توانست دیواری پایدار میان خلق و آگاهی بکشد، کتابسوزیهای مرتجع[ان] نیز خواهند توانست به هدف کثیفشان که ناآگاهماندن تودههاست برسند. گردونهی عظیم تاریخ که رسالتِ کشیدن آن بر دوش کارگران و زحمتکشان است این مرتجعین موذی را در زیر چرخهای خود له خواهد کرد. اینان از آگاهشدن زحمتکشان وحشت دارند، و این است آنچه اینان را وامیدارد که با تحریک عناصر ناآگاه و پولدادن به اراذل و اوباش کتابفروشیها را آتش زده و به روی دانش شمشیر بکشند.» (پیغام امروز، شمارهی ۱۰۳، ۵۸/۴/۲۰، «کتابهایمان میسوزد اما اندیشهی ما پابرجاست»: ۵).
بعد از ظهر دوشنبه ۲۵ تیر، گروهی از جوانان خرمشهر، پس از راهپیمایی در خیابانهای شهر، به کتابفروشیهای «نسیم»، «۱۹ بهمن»، «اتحاد» و «نیما» حمله کردند و کتابهایشان را سوزاندند. مهاجمان سپس به دفتر روزنامهی آیندگان در خرمشهر هجوم بردند و آنجا را هم آتش زدند (پیغام امروز، شمارهی ۱۰۹، ۵۸/۴/۲۷، «کتابسوزان در خرمشهر»: ۲). گروه «انقلابیون مسلمان خرمشهر» موسوم به «نصر» مسئولیت این حملات را برعهده گرفتند. «این گروه در اعلامیهی خود به کتابفروشیهایی که مبادرت به فروش کتابهای کمونیستی میکنند اخطار کرده است که مسئولیت این کار متوجه خود آنان خواهد بود» (پیغام امروز، شمارهی ۱۱۰، ۵۸/۴/۲۸، «گروه نصر مسئولیت کتابسوزان خرمشهر را به عهده گرفت»: ۸). در همان روزها، افراد مسلح کمیتهی انقلاب اسلامی منطقهی ده تهران، به ریاست حجتالاسلام عمید زنجانی، کلاسهای آموزشی و کتابخانهی مسجد لُرزادهی میدان خراسان را تعطیل کردند (پیشین، «افراد مسلح کلاسها و کتابخانهی مسجد را تعطیل کردند»: ۸).
در اصفهان، بعد از ظهر جمعه ۲۹ تیر، مرکز فروش مطبوعات و کتابفروشی «عطایی»، پس از تهدید و ارعاب، با بمبگذاری منفجر شد. در این اقدام، یک نوجوانان به نام محمدرضا صالحی –خواهرزاده صاحب کتابفروشی و دانشآموز سال سوم هنرستان سروش در اصفهان– به قتل رسید. بنابر گزارشها، از چند روز پیش از این فاجعه، عدهای مدام به کتابفروشیها مراجعه و تهدید میکردند که «اگر نشریاتی را که مطابق میل آنها نیست به فروش برسانند مواجه با آتشسوزی خواهند شد.» هفتهی پیش از آن هم چند روزنامهفروش دورهگرد را به شدت کتک زده بودند (پیغام امروز، شمارهی ۱۱۲، ۵۸/۴/۳۱، «انفجار بمب در کتابفروشی جوانی را کشت»: ۸). در واکنش به این فاجعه، سازمان ملی دانشگاهیان (دانشگاه اصفهان) در نامهای سرگشاده، از خمینی خواستار تعقیب و محاکمهی عاملان آتشسوزیها شد (پیغام امروز، شمارهی ۱۲۰، ۵۸/۵/۹، «نامهی سازمان ملی دانشگاهیان به...»: ۷).
با اینحال، کتابسوزیها در مرداد ماه نیز با قدرت ادامه یافت. چهارشنبه سوم مرداد، عدهای یک مغازهی کتابفروشی «بهرنگ» در شهر تکاب (آذربایجان غربی) را شبانه با دینامیت منفجر کردند (پیکار، شمارهی ۱۵، ۵۸/۵/۱۵، «چهکسانی و چرا کتابفروشی بهرنگ را در تکاب منفجر کردند؟ »: ۲). یکشنبه هفتم مرداد، پنج جعبه تراکت و کتاب متعلق به سازمان چریکهای فدایی خلق که قرار بود به آبادان و اهواز ارسال شود، در گاراژی به دست مأموران کمیته افتاد. مأموران سه جعبهی حاوی تراکت را در همان گاراژ آتش زدند و دو جعبه تراکت و کتاب را به کمیته منتقل کردند (کار، شمارهی ۲۴، ۵۸/۵/۱۱، «مأموران کمیته روزنامهها و کتابهای سازمان را در گاراژ سوزاندند»: ۸). بامداد دوشنبه هشتم مرداد نیز کتابفروشیای در کازرون آتش گرفت (پیشین، «کتابسوزان در کازرون»: ۸).
نهم مرداد، چهار کتابفروشی در کرمانشاه، به نامهای «نیما»، «آرش»، «ارس» و «محمد» به آتش کشیده شدند (پیغام امروز، شمارهی ۱۲۱، ۵۸/۵/۱۰، «کتابسوزان در کرمانشاه»: ۷). ساعت چهار و نیم صبح پنجشنبه یازدهم مرداد نیز گروهی مهاجم به کتابفروشی «بیستون» در کرمانشاه حمله کردند و تمام کتابهایش را سوزاندند. گروهی از دانشجویان کرمانشاه در نامهای نوشتند: «شاید در میان اتفاقات تأثیرانگیزی که در سنندج، نقده، مریوان و دهها نقطهی دیگر رخ داده، آتشزدن چند کتابفروشی خبر مهمی به نظر نرسد، اما اگر چنین اتفاقی را در رابطه با دیگر اقدامات ضد انقلابی ارتجاع ببینیم متوجه خواهیم شد که از چه اهمیتی برخوردار است. دشمنی ارتجاع با آگاهی تودهها اینبار در قالب حمله به مجامع فرهنگی خود را نشان میدهد» (پیغام امروز، شمارهی ۱۲۵، ۵۸/۵/۱۶، «باز هم کتابسوزان در کرمانشاه»: ۵). در همین روز، ساعت یازده شب، کتابفروشی «راه کارگر» در شوشتر به آتش کشیده شد (پیکار، شمارهی ۱۷، ۵۸/۵/۲۹، «وقتی کتابها را میسوزانند، انسانها را هم بهزودی خواهند سوزاند»: ۵).
نظرها
mandana
در اصفهان، چهار راه حکیم نظامی، کتاب فروشی "بابک" را هم در همان سال و یا کمی بعد تر اتش زدند، چون یک کتاب فروشی چپ بود ، دو بار اینکار را کردند، بعد از آتش زدن اول ، دوباره صاحب کتابفروشی آنرا را انداخت، ولی بعد از بار دوم، فقط لوازم تحریر فروخت! از باز گو کردن این حقایق پی میبریم ، که چقدر همه چیز از همان ابتدا برنامه ریزی شده و با هماهنگی در تمام ایران انجام میشد ، همه چیز ! و بعد هم " انقلاب فرهنگی" در دانشگاه ها، فقط حالا ما از خودمان باید بپرسیم، که چرا چپها از این فاشیستها حمایت میکردند؟؟؟، به چه دلیل؟ ، اینهمه حماقت؟؟!!
کارو آ.
خانم ماندای گرامی، از رژیم اسلامی فقط سه جریان چپ حمایت می کردنند: حزب توده، سازمان چریکهای فدایی (اکثریت) و حزب رنجبران، البته از سال 57 تا 62 ، حزب رنجبران تا اوایل سال 60. تازه همه ی این سه جریان هم از کتاب سوزان و چماقداران رزیم دفاع نمی کردند. پس همهِ ی جریان های چپ از رژیم دفاع نمی کردند. بلکه از فردای روی کار آمدن با آن مبارزه کردند. موفق باشید
ابراهیم پریوش(پهلو)
بله درست است کتابفروشی را اتش میزدند ولی این تفکر غالب جامعه بود که گمان میکرد کتابها باعث کفر والحاد شده است ملت نادان ان وقت هم موافق بودند چپی های مارکسیت نیز به امید اینده از این کار حمایت کرده وگمان داشتنداز ملت مذهبی بار خواهند برد لا اقل جمعی ازاین گروه . ولی امروز تفکر رشد کرده وانچه در کتابفروشی نیست را ملت در فضای مجازی جستجو میکند پس دنبال حوادث اول انقلاب نباشیم باور مذهبی انزمان فجایعی را رقم زده که قابل تعریف نیست وتازه اکنون نیمی از ملت به اگاهی نسبی از دین وارزشهای توهمی ان رسیده اند
عباس
جناب پریوش، این نظر شما به هیچ وجه صحت تاریخی ندارد. اولن، تمام روزنامههایی که در همین یادداشت از آن استفاده شده روزنامههای چپ هستند. دستکم تا آنجایی که به نشریات چپ غیرحزبی (مثل پیغام امروز) و نشریات حزبی فداییان و پیکار مربوط میشود، اینها همه به طور اکید و بیقید و شرط مخالف کتابسوزی بودند. در ثانی، «ملت» آن موقع «نادان» و موافق کتابسوزیها نبود. خود این کتابفروشیها و مراجعان کثیرشان هم بخش قابلتوجهی از «ملت» بودند. اصلن از سر پرطرفدار بودن کتاب و کتابفروشیها بود که اسلامیستها کتابفروشیها را آتش میزدند.