از Gaslighting، واژه سال ۲۰۲۲، چه میدانید؟
گسلایتینگ یا تلاش برای کنترل ذهن دیگری؛ چگونه آن را تشخیص بدهیم؟ چگونه با آن مقابله کنیم؟
شاید پیش از این واژه گسلایت را شنیده باشید یا در متنی به چشمتان خورده باشد، اما معنای دقیق آنرا که از زبان انگلیسی وارد محاورههای فارسی شده، ندانید. گسلایت (Gaslight) «چراغ گازی» یا «نور چراغ گازی» معنی میدهد اما برای اشاره به نوعی فریب و سوءاستفاده روانی به قصد کنترلگری استفاده میشود.
این اصطلاح از فیلمی به همین نام گرفته شده که در سال ۱۹۴۴ و با اقتباس از یک نمایشنامه ساخته شد. در این فیلم مردی با استفاده از حقه و فریب به زنش القا میکند که روان متعادل و سالمی ندارد، تا بتواند جواهراتی را که به زن به ارث رسیده تصاحب کند.
در جریان داستان شوهر این زن، بهشکل حسابشدهای با ذهن او بازی و سردرگمش میکند؛ زن را در موقعیتهایی قرار میدهد که متقاعد شود دچار پارانویاست یا خیالاتی شده. به او میگوید که برای آسایش روانش بهتر است در جمعهای عمومی ظاهر نشود و زن را منزوی میکند.
اصطلاح «Gaslighting» که در فارسی به صورت «گسلایت کردن» درآمده، از صحنهای از فیلم گرفته شده که مرد چراغهای گازی خانه را دستکاری کرده اما وقتی زن میگوید که نور این چراغها کم و زیاد شده، به او جواب میدهد که خیال برت داشته و واقعیت را طور دیگری جلوه میدهد.
در سال ۱۹۳۸، وقتی پاتریک همیلتون، نمایشنامهنویس بریتانیایی «چراغ گازی» را مینوشت، روحش هم خبر نداشت که Merriam-Webster، قدیمیترین ناشر فرهنگ لغت آمریکا، واژهای برگرفته از این نمایشنامه (Gaslighting) را به عنوان واژه سال ۲۰۲۲ انتخاب میکند.
این فرهنگ لغت، گسلایتینگ را اینچنین تعریف میکند: عمل یا ممارست در گمراهکردن شدید یک فرد، به ویژه برای منافع شخصی.
برای اصطلاح گسلایتینگ هنوز معادل دقیق فارسی نداریم به همیندلیل در این متن به ناچار از گسلایت، گسلایتکننده و گسلایت کردن استفاده میکنیم. در بعضی از متنها گسلایت فریب، سوءاستفاده روانی یا حتی فرافکنی خوانده شده است. مهمترین کارکرد گسلایتینگ کاشتن بذر شک و تردید در ذهن طرف مقابل است؛ شک و تردید نسبت به واقعیت و قلبکردن آن به نحوی که «قربانی» مجبور به پذیرفتن واقعیت وارونه شود.
شاید تصویری که این واژه تداعی میکند گویا باشد: فضای تاریکی را تصور کنید که تنها یک چراغ گازی در آن روشن است و همه درک شما از واقعیت، به نور آن چراغ وابسته است. نوری که کم و زیاد شدن آن میتواند شما را درباره آنچه دیدهاید و میبینید و به خاطر میسپرید، به شک بیندازد. کسی که شما را در چنین فضایی قرار میدهد و با در دستگرفتن کنترل نور، مدام القا میکند که چیزی که میبینید واقعی نیست، شما را به اصطلاح گسلایت میکند.
گسلایتینگ در واقع نوعی دستکاری روانشناختیست در پنجرهای که میان شما و واقعیت وجود دارد. شخصی که دست به گسلایت میزند گستره دید شما را از واقعیت بههم میریزد و آنرا به قصد منحرف کردن افکارتان، دستکاری میکند. کاری میکند که «به عقل خودتان شک کنید».
با این تعریف، اگر گسلایتینگ را دستکاری در درک از واقعیت در نظر بگیریم، این دستکاری در صورتی که طولانی مدت انجام شود، ممکن است نه تنها به شک کردن به افکار، بلکه به شک کردن به خاطرات هم ختم شود.
خبر بد: ممکن است برای شما هم اتفاق بیفتد
ممکن است بگویید همچین اتفاقی ممکن نیست برای من بیفتد اما خبر بد این است که همه ما ممکن است تحت تاثیر گسلایتینگ قرار بگیریم. دلیلش هم بعضی از ویژگیهای روانشناختیست که به عملکرد مغزمان برمیگردد. این ویژگیها هرچند پرفایدهاند اما یک آزارگر میتواند از طریق آنها نحوه درک ما را از واقعیت اطرافمان منحرف کند و با سوءاستفاده از آنها، درکی که از واقعیت داریم را در کنترل خود بگیرد.
خبر خوب اما این است که با شناختن این ویژگیها، می توان در برابر گسلایتینگ مقاومت کرد و اجازه نداد آنچه در سر ما میگذرد و آنچه از اطرافمان درک میکنیم، دستخوش سوءاستفاده دیگران شود.
امروزه از اصطلاح گسلایتینگ در معانی عمومی هم استفاده میشود اما اینجا تمرکز را روی زمانی میگذاریم که یک نفر به عمد و به قصد کنترل میخواهد ذهن ما را به بازی بگیرد و گمراه کند، یعنی همان تعریف لغتنامهای.
یکی از مهمترین موارد گسلایتینگ در هنگام اعمال قدرت و تحت فشار قرار دادن دیگری برای تن دادن به خواسته فردی که گسلایت میکند، اتفاق میافتد. بهویژه در زمان وقوع آزارهای جنسی، یا میان زوجهایی که یکی ( که در زوجهای دگرجنسگرا غالباً مرد است) آزارگر است و میخواهد دیگری را در رابطه نگهدارد یا به انجام خواستههای خود مجبور کند.
گسلایتینگ در اینجا زمینه تداوم پیدا کردن آزارهای جنسی، خشونت خانگی و ماندن در رابطه پرخشونت را فراهم میکند. در قوانین برخی از کشورها اخیراً رفتارهای منجر به اجبار و کنترل کردن دیگری جرمانگاری شده است و رفتارهایی که در آن یک شخص با استفاده از زور و تهدید شخص دیگری را به کاری مجبور کند، طبق قانون ممنوع است.
انگلستان و ولز نخستین کشورهایی بودند که در سال ۲۰۱۵ قوانین مربوط به کنترل و اجبار را وارد قوانین خود کردند.
ایوان استارک، استاد بازنشسته دانشگاه راتگرز نیوجرسی که یکی از افرادیست که به شکل گرفتن قوانین جدید در این مورد کمک کرده، در مصاحبهای با مجله New Scientist میگوید: «گسلایت هم میتواند یکی از این رفتارها در نظر گرفته شود.»
بسیاری از کسانی که تجاوز جنسی و خشونت را تجربه کردهاند بهویژه بعد از تجاوز و خشونت تحت گسلایت متجاوز و خشونتگر قرار گرفتهاند.
فاصله میان واقعیت عینی و واقعیت ذهنی
برگردیم به مغز انسان. مشکلی که همیشه، از جمله در مواجهه با فردی که شما را گسلایت میکند باید در نظر گرفت این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم، هیچ کدام از ما دنیا را «آنطوری که هست» نمیبینیم. در نظر داشته باشیم که دنیا دنیاست و واقعیتی که در ذهن هر کدام از ما شکل گرفته، نقشه ما از دنیا. و طبعاً نقشه جهان با جهان یکی نیست.
مغز ما تنها کسری از اطلاعات حسی دریافتی را پردازش میکند. شکافی که میان دریافت ما (واقعیت ذهنی) و جهان اطرافمان (واقعیت عینی) وجود دارد توسط مغز پر میشود؛ مغز دائماً بر اساس تجربیات قبلی پیشبینی میکند و سپس این پیشبینیها را در پرتو اطلاعات جدیدی که دریافت کرده بهروز میکند.
مازویتا چیریموتا، فیلسوف علوم اعصاب (نوروساینس) در دانشگاه پیتسبورگ پنسیلوانیا محصول عملکرد مغز (نقشه جهان) را به صورت دیگری مطرح کرده است:
«جهانِ ادراکی، گفتوگوییست بین آنچه با حواس خود دریافت میکنیم، آمیخته با تجارب ما از درهمبافتنِ یک واقعیت روایی که برای ما معنادار است».
به زبان سادهتر هر شخصی بر پایه تجربه زیستهاش، جهان را در ذهن خود شکل میدهد و بیش از همه واقعیت را چیزی که در این جهان ذهنی معنا بدهد، میبیند و روایت میکند.
با توجه به اینکه تجربیات و خاطرات ما منحصربهفردند، این روند به شکلگرفتن یک واقعیت شخصیِ قراردادی میانجامد که با دیگران متفاوت است.
به همینخاطر تعجبی ندارد که گاهی اوقات در مورد چگونگی تفسیر وقایع اختلاف نظر داریم.
این ویژگی مغز انسان نتیجه دیگری هم دارد: تفاوت میان خاطرههایی که حافظهها ثبت میکنند. حافظه گاهی ممکن است بسیار غیر قابل اتکا و غیر موثق باشد. به عنوان مثال، مطالعات مربوط به شهادت شاهدان عینی نشان داده است که دو نفر میتوانند خاطرات متفاوتی از یک حادثه بسازند، از جمله درباره اینکه چه چیزی گفته شده یا چه کسی چه کاری انجام داده است. ثبت وقایع با رعایت وفاداری نسبت به واقعه، با آنچه ما بهعنوان خاطره ثبت میکنیم فاصله قابل توجهی دارد.
بنابراین مخالفت با دیدگاه دیگران نسبت به واقعیت، لزوماً مساوی با گسلایتینگ نیست. چیزی که گسلایتینگ را متمایز میکند، اعمال قدرت برای کنترلکردن است؛ بهکارگیری اجبار برای اینکه شخص مقابل نسبت به واقعیت تجربیات خود شک کند. فردی که گسلایت میکند پا را از دستکاری در واقعیت فرد مقابل فراتر میگذارد و شروع به کنترل این واقعیت میکند. برای اینکار دروغ میگوید، فرد مقابل را منزوی و تخریب و در نتیجه فرسوده و گیج میکند تا تنها به واقعیتی که او میخواهد اعتماد کند.
در برخی موارد، این کنترلگری عمدیست و از میل به تسلط بر دیگران ناشی میشود. اما در عینحال ممکن است نتیجه رفتار آموختهشده و تربیت فرد، یا بازتابی از برخی مشکلات ریشهای سلامت روان باشد. ممکن است بعضی از کسانی که گسلایت میکنند نسبت به آن آگاهی نداشته باشند اما این ناآگاهی مانع آسیبهای گسلایت نمیشود.
چطور گسلایتینگ را تشخیص دهیم؟ توصیههای رابین استرن، استاد دانشگاه ییل
- گسلایتکنندهها به ندرت اعتراف میکنند که اشتباه میکنند. بیشتر از اینکه نظرشان را عوض کنند به شما میگویند که مشکل از شماست و شمایید که آشفتهاید و مغزتان درست کار نمیکند.
- آنها اغلب به شما میگویند که دوستان و خانواده دوستتان ندارند، و دلایلی برای ناامیدکردن آنها و دور نگه داشتن شما از آنها پیدا میکنند.
- فردی که گسلایت میکند اغلب ممکن است سلامت روانی و دیدگاه شما را نسبت به یک موقعیت زیر سوال ببرد و اضافه بر آن، شخصیت شما را مورد انتقاد قرار دهد.
گسلایتینگ ممکن است با ظرافت و موذیانه انجام شود. رابین استرن، از بنیانگذاران مرکز هوش هیجانی دانشگاه ییل و نویسنده کتاب The Gaslight Effect، برای روشنکردن این ظرافت و مرز باریکی که میان گسلایتینگ و مخالفت با نظر دیگران وجود دارد، مثالی از رابطه قبلیاش می آورد. این دانشمند میگوید همسر سابقم اغلب تا یک ساعت دیرتر سر میز شام میآمد. این کار او به نظرم بیاحترامی بود. هر بار این مسئله را به روی او میآوردم، اصرار میکرد که نه مشکل از توست و تویی که نسبت به وقتشناسی وسواس غیرمعمول داری.
به گفته رابین استرن اینجا اختلافنظر به گسلایت تبدیل میشود:
«اگر من بگویم "برای من واقعاً مهم است که به موقع برای شام حاضر شوی" اختلاف نظر است. اگر تو بگویی "من نمیتوانم بفهمم چرا این برای تو اینقدر مهم است، اما مجبور نیستیم در مورد آن توافق کنیم" باز هم به این میگوییم اختلاف نظر. اما وقتی کسی میگوید: «تو مشکل داری که اینطوری فکر میکنی» اینجا در واقع برداشت من از واقعیت را زیر سؤال میبرد. در نتیجه خودم هم خودم را زیر سوال میبرم و میپرسم: "یعنی منم که مشکل دارم؟"»
و راز موثر افتادن گسلایتینگ اینجا برملا میشود: متاسفانه به این سؤال (من مشکل دارم؟) نمیتوان به تنهایی پاسخ داد، خصوصاً وقتی که در انزوا قرار گرفتهاید.
اندرو اسپیر، فیلسوف دانشگاه ایالتی گراند ولی میشیگان میگوید:
«همینطوری هم واقعاً سخت است که بتوان برای تأیید قابل اطمینان بودن افکار، به درون خود مراجعه کرد. شما نمیتوانید با استفاده از بیناییتان صددرصد مطمئن شوید که آیا درست دیدهاید یا خیر. نمیتوانید بررسی کنید که حافظهتان دقیق است یا نه. بنابراین، اگر به کسی بگوییم "مطمئنی که دیوانه نشدی؟ به من ثابت کن که دیوانه نیستی" شخص مقابل خیلی سریع وارد دور باطل میشود. اینجاست که میبینیم در اعماق وجودمان با یک نقطه ضعف واقعی روبهرو هستیم.»
گسلایتینگ جمعی
این که انسان نمیتواند برای تأیید واقعیت عینی به درون خود و ذهنش اتکا کند، امکان دستکاری و سوءاستفاده را فراهم میکند. این آسیبپذیری دست کسانی که قصد گسلایتکردن دارند را برای القا کردن خود به عنوان نقطه اتکا باز میکند؛ برای بازی کردن با این واقعیت که ما در بعضی از موقعیتها، نیاز داریم به فرد عزیزی که به ما میگوید که چیزی را فراموش کردهایم یا عجیب رفتار میکنیم، اعتماد کنیم.
اندرو اسپیر میگوید: اگر در معرض گسلایت قرار دارید، تشخیص تفاوت بین سوءاستفاده و دستکاری کردن واقعیت، با نگرانی واقعی تقریباً غیرممکن است.
بهعلاوه، ما به عنوان یک گونه اجتماعی، از فرهنگ و زبان مشترک برای مقایسه نسخه خودمان با نسخه دیگران از رویدادها و در صورت لزوم تنظیم افکار و رفتارمان با جمع، استفاده میکنیم.
به گفته مازویتا چیریموتا، فیلسوف علوم اعصاب دانشگاه پیتسبورگ (که بالاتر به او اشاره شد)، حس ما نسبت به واقعیت غالباً تحت تأثیر جمع و دیگران قرار دارد، حتی زمانی که خوب کار میکند و کسی هم سعی نمیکند ما را نسبت به واقعیت به شک بیاندازد. اینرا هم میتوان به دلایلی که گسلایتینگ را ممکن میکنند اضافه کرد چون ما دائماً حواسمان جمع این است که آیا با بقیه (خصوصاً افرادی که برای ما عزیزند یا به آنها اعتماد داریم) موافق و همسو هستیم یا نه.
اما نکته مهمی که رابین استرن در کتابش که پیشتر به آن اشاره شد مطرح میکند این است که با وجود گرایش انسان به همسویی با جمع، افرادی که گسلایت میکنند، دیدگاه شخصی را که میخواهند بر او اعمال نفوذ کنند، در نظر نمیگیرند. غالباً مطمئناند یا دستکم اینطور القا میکنند که فرق درست و غلط را میدانند، و به رفتار مخرب خود پایبند میمانند.
برای بقیه ما اما حتی تثبیتشدهترین دیدگاهها هم ممکن است با تغییر هنجارهای گروه تغییر کنند.
بعضی از جنبشها یا وقایع اجتماعی این خاصیت را دارند و مولد تغییرند. مثلا میتوان گفت که قتلهای فجیع رومینا اشرفی و مونا حیدری بهدست پدر و پسرعمویشان توانست افکار عمومی جامعه ایران را (هر چند کوتاه و موقت) به سمت قتلهای «ناموسی» جلب کند و نظر حداقل بخشی از افکار عمومی را -به عنوان یک جمع و یک کُل- حتی در رسانههای رسمی ایران تغییر دهد. قتل ژینا (مهسا) امینی و جنبشی که شعار زن، زندگی، آزادی (ژن، ژیان، آزادی) را مطرح کرد هم نگاهها را به سمت حجاب اجباری و واقعیتی که زنان در ایران تجربه میکنند، برگرداند. گرچه تحت تاًثیر وقایع قرارگرفتن هم به موقعیت افراد بر میگردد و اینکه بسته به جایگاه و نفعشان، چه واقعیت یا دیدگاهی را «ترجیح میدهند».
گرایش به پذیرفتن نگاه دیگران خالی از چالش نیست. تاثیر افکار گروه بر شخص، بهخصوص وقتی که همه حقایق موجود را در اختیار نداریم، میتواند علیه ما نتیجه بدهد. هر چه به منابع دیگر، خواه افراد، منابع خبری یا گروههای اجتماعی، اعتبار بیشتری بدهیم، آسانتر میتوان باور کرد که آنها بهتر میدانند و ما در برابر کنترلشدن آسیبپذیرتر میشویم.
این اتفاق علاوه بر فرد، به صورت جمعی هم ممکن است رخ دهد. وقتی گروهها بهشدت بر سر تفسیر وقایع اختلاف نظر دارند، هر یک از طرفین میتواند طرف دیگر را به گسلایت متهم کند. انتخابات نمونه خوبی از این دست است وقتی کاندیداها یکدیگر را به دروغگویی به مردم متهم میکنند.
فراگیرشدن رسانهها و شبکههای اجتماعی هم با پخش اخبار دروغ یا وارونه به نقطه ضعف انسان در تمایل به همسوشدن با جمع دامن زدهاند. در چنین شرایطی تشخیص اینکه چه کسی را باید باور کرد دشوار میشود.
لغتنامه میریام وبستر هم با توجه به همین مساله «Gaslighting» را واژه برتر سال ۲۰۲۲ انتخاب کرده است. در بیانیهای که ناشر این لغتنامه اواخر نوامبر ۲۰۲۲ منتشر کرد، آمده است:
«در این عصر اطلاعات نادرست - از اخبار جعلی گرفته تا، تئوریهای توطئه، ترولهای توییتری و جعل عمیق (Deep fake) - گسلایت واژهایست که برای زمان ما ظهور کرده است».
دوراهی (یا چندراهی) اصلی بر سر جای خود باقیست: «به چه کسی باید اعتبار داد؟» چه باید کرد با اخبار جعلی، از دسترفتن اعتماد به روزنامهنگاری و موقعیتهایی که در آنها «حقایق جایگزین» ساخته میشود؟ مثل اطلاعات نادرستی که علیه شواهد علمی مبنی بر گرمشدن زمین منتشر میشوند یا روایتهایی که رسانههای وابسته به حکومت ایران از کشتهشدن معترضان میسازند.
پاسخ به این سوال -زمانی که اعتبار منبع برای ما مشخص نیست- بسیار کار سختیست.
تنها راهی که پیش روی ماست این است که تلاش کنیم برای کسب اطلاعات به یک منبع بسنده نکنیم و نظر منابع مختلف و مستقل را هم درنظر بگیریم.
معضل سوءاستفاده از تمایل انسان به پذیرفتن دیدگاه دیگران، تغییر مذهب یا عضویت در فرقهها را هم توضیح میدهد و جوابیست به سوال «چطور ممکن است انسانها کل جهانبینی خود را بهواسطه فرقهها تغییر دهند؟». تعریف فرقه شاید در جوامع مختلف متفاوت باشد اما همه آنها اعضایشان را متقاعد میکنند که هر چیزی که فکر میکنند میدانند، دروغ است.
در این میان شاید انگیزههای دیگری هم برای اینکه برداشتهای شخص دیگری را به برداشتهای خودتان ترجیح بدهید وجود داشته باشد؛ انگیزههایی که به موقعیت شما وابستهاند. مثلاً وقتی به یک واقعیتی باور دارید اما برای قبولکردن واقعیت شخص دیگری که از لحاظ اقتصادی به او وابستهاید، تحت فشارید. چنین شرایطی احتمال اینکه انسانها امنیت مالی را بهجای اصرار بر حقیقتی ناخوشایند انتخاب کنند، بالا میبرد. موردی که در زوجهایی که از نظر اقتصادی در وضعیت نابرابر قرار دارند و یکی (غالباً زن) به دیگری وابسته است، به وفور دیده میشود.
نشانههایی وجود دارند برای تشخیص گسلایتینگ در رابطه شخصی، که رابین استرن در کتاب خود به آنها اشاره میکند: «حستان نسبت به خودتان عوض میشود و دیگر خود را مانند قبل نمیبینید. مدام مضطرب هستید و اعتماد کمتری به خودتان دارید. اغلب حس میکنید بیش از حد حساس شدهاید. فکر میکنید هر کاری که انجام میدهید اشتباه است و اگر چیزی خوب پیش نمیرود، شما مقصرید. مدام باید معذرت خواهی کنید. صدای فرد کنترلگر را درونی میکنید و مدام رفتار خودتان را با او زیر سوال میبرید. مدام به خودتان انگ غیرمنطقیبودن میزنید. برای رفتار غلط یا خشونت فرد گسلایتکننده توجیه میتراشید. برای جلوگیری از درگیری بیشتر درباره رفتارهای او با دیگران حرف نمیزنید و سکوت میکنید. به انزوا میروید و حس میکنید از خانواده و دوستانتان جدا شدهاید. تصمیمگرفتن برای شما سخت و گاه غیرممکن میشود. از کارهایی که قبلاً لذت میبردید دیگر لذت نمیبرید.»
این موارد را با کمی تغییر میتوان برای تشخیص گسلایت جمعی هم بهکار گرفت.
با وجود اینهمه حفره در روانشناسی انسان، چطور میتوان به دام گسلایتینگ نیفتاد؟
متخصصان میگویند مهمترین کار این است که به احساسات و حواس خود اعتماد کنید:
«وقتی احساس میکنید مشکلی در گفتوگو وجود دارد، معمولاً به این دلیل است که وجود دارد.»
یک روش موثر برای هماهنگشدن با حسهایی که داریم این است که به واکنشهای بدن، یعنی چیزی که از گردن به پایین حس میکنیم توجه کنیم.
از سال ۱۸۷۲ که چارلز داروین تغییرات فیزیولوژیکی را بخش جداییناپذیر احساسات دانست، توجه بیشتری به وجه بدنی احساسات جلب شد. به نوشته مجله New Scientist پژوهشهای اخیر در این زمینه نشان میدهند که کندوکاو بهتر و بیشتر در حسهای درونی، مثل توجه به نشانههایی از جمله ضربان قلب و تنفس میتواند به افراد کمک کند تا احساسات خود را بهتر بشناسند و مدیریت کنند.
نیک مدفورد، یک روانپزشک بریتانیایی که تخصص او افرادیست که از فرقههای مذهبی جان بهدربرده یا جدا شدهاند میگوید آگاهی بدنی بخش اصلی و کلیدی بهبودیست:
«وقتی آدمها درباره فرآیندی حرف میزنند که حین آن متوجه شدهاند یک رابطه سمیست یا مورد سؤاستفاده قرار میگیرند، درباره نشانههای جسمیشان زیاد حرف میزنند. بدن نوعی پیام فیزیکی خیلی ابتدایی از خودش صادر میکند که اغلب حرف زدن از آن و گنجاندنش در کلمات بسیار سخت است.»
چطور مقابله کنیم؟ توصیههای اندرو اسپیر، استاد دانشگاه گراند ولی
- اعتماد به نفس خود را از دست ندهید. بدون اینکه شواهد قوی برای رد برداشتهایتان داشته باشید، به برداشتتان از واقعیت و رویدادها اطمینان کنید.
- اگر شک دارید، با بیشتر از یک نفر که مورد اعتمادتان است مشورت کنید. استراتژی گسلایتکننده این است که آدمهای مورد اعتمادتان را بیاعتبار کند. اما اگر دیگران برداشتهای شما را به صورت مستقل تأیید کنند، در موقعیت بهتری برای دفاع از خودتان قرار میگیرید.
- به رابطه قدرت بین خودتان و دیگران توجه کنید. آیا به خاطر وابستگی به حمایت عاطفی با عملی، نظر دیگری را به نظر خودتان ترجیح میدهید؟ آیا در بحث در موقعیت برابری هستید؟
وقتی تشخیص دادید که چیزی اشتباه است و حس کردید که میتوانید به این تشخیصتان اعتماد کنید، وقت آن است که انحصار بهحق بودن را از کسی که گسلایتتان میکند (فریبتان میدهد) بگیرید. در روش موثر برای روبهروشدن با فریبکار تناقضی وجود دارد که باید به آن توجه کنید: برای اینکه ثابت کنید که او درست نمیگوید و نباید دنبال این باشید که ثابت کنید شما درست میگویید. راهنمایی رابین استرن شاید راهگشا باشد:
«تنها راه برای رهایی از دام گسلایت این است که نگران نباشید که کدام یک از شما درست میگوید. احتمالاً سعیکردن برای اثبات اینکه گسلایتکننده اشتباه میکند خیلی وسوسهبرانگیز است ولی تغییر نظر او در واقع مهم نیست. آنچه مهم است این است که شما در معرض سوءاستفاده قرار گرفتهاید و حس بدی دارید و باید اینرا به رسمیت بشناسید».
اما اینکه تشخیص گسلایتینگ کار سختیست، مقابله با آنرا هم پیچیده میکند. بعضی اوقات موقعیتی که شبیه دستکاری واقعیت بهنظر میرسد ممکن است جایی باشد که شخصی حقیقت ناراحتکنندهای را در مورد طرف مقابل بیان میکند یا خاطره یا دیدگاه او را به چالش میکشد.
به نظر اندرو اسمیر کلید تمایز دادن این موقعیتها در دو چیز است: کنترل و اصرار گسلایتکننده بر درنظر نگرفتن دیدگاه شما.
«مقابله با گسلایت به این معنی نیست که شما همیشه باید لجباز باشید و دنبال کندوکاو به هر قیمتی. منطقی هم نیست. موقعیتهای زیادی پیش میآید که باید به دیدگاه بقیه گوش بدهیم اما وقتی که قصدی (اغلب بدخواهانه) برای گمراهکردن ما وجود دارد، توصیه یا نصیحت یا امثال آن تبدیل به دستکاری در واقعیت میشود. وقتی کسی آنچنان تمایلی به در نظرگرفتن دیدگاه شما ندارد و زمانی هم که به روی او میآورید بدتر میکند، اینرا علامت خطر درنظر بگیرید.»
گسلایت کردن اغلب یک فرآیند کند و پنهان است. تابیدن نور بر آن گام بزرگی در جهت بازیابی واقعیت است.
نظرها
سوسن
اگر دستکاری متداول آمار و اخبار از طرف دولتها را همطراز "گس لایت" نگیریم، بنظر من "گس لایت" عموماً در بین افراد و گروه های ایدئولوژیک/دینی اتفاق می افتد. اما اینکه کسی سعی نماید مرا به هر دلیلی زیر بلیط خودش بکشد یک طرف داستان است، در طرف دیگر؛ من قرار دارم که داوطلبانه و مشتاقانه به آن سمت میدوم. به این چه باید گفت؟ و برای مقابله با آن؛ چه راه کاری پیشنهاد شده یا می شود؟