کارگران فرهنگ – ناشران و بحران نشر کتاب زیر سقف سانسور
سانسور که همیشه بود و همچنان هست. در دوره اخیر بحران کرونا به اقتصاد نشر ضربه وارد کرد و سپس بحران معیشتی به آن دامن زد. شمارگان کتابها به ۲۰۰ تا حداکثر ۳۰۰ نسخه کاهش یافته است.
خیابان انقلاب، قلب تپنده فرهنگ و هنر تهران است، خیابانی صدساله که تاسیس دانشگاه تهران در دهه اول قرن چهاردهم خورشیدی، موجب رونق آن شد و به دنبالش، سالنهای سینما، تئاتر، موسیقی و گالریها، سپس نوار و صفحهفروشیها، و درنهایت با پاگرفتن کتابفروشیها در آن، به مرور به بزرگترین خیابان فرهنگی تهران و ایران تبدیل شد. با شروع قرن پانزدهم، فضای سیاسی-اجتماعی ایران وارد دوره جدیدی شد که بخش مهمی از آن در این خیابان اتفاق افتاده است.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و با سیاسیشدن دانشگاه تهران و حضور دانشجویان و روشنفکران، روبهروی دانشگاه تهران با آمدن کتابفروشیها رونق گرفت. پس از آن با آمدن ناشران از خیابان ناصرخسرو و جمهوری به این خیابان، عملا خیابان انقلاب یا همان ۲۴ اسفند به تسخیرِ هر چیزی که مربوط به کتاب بود، درآمد.
بحران معیشتی و کاهش تیراژ کتابهای مجاز
نشر آگه از قدیمیترین ناشران ایران است که از سالهای دهه ۱۳۵۰، دفتر و فروشگاه آن در این خیابان قرار دارد. این انتشارات با شراکت حسین حسینخانی و محسن بخشی فعالیتش را از سالهای دهه ۱۳۴۰ با انتشار چند کتاب آغاز کرد، اما رسما از سال ۱۳۵۰ به عنوان یک ناشر شروع به کار کرد. محمدرضا شفیعیکدکنی، داریوش آشوری، عبداله کوثری، محمدرحیم اخوت، مرتضی کلانتریان، محمدامین قانعیراد و سیروس علینژاد از نویسندگان و مترجمانی هستند که همکاری مستمری با انتشارت آگاه داشتند. قریب ۳۵۰۰ عنوان کتاب در انتشارت آگاه منتشر شده است. علی حسینخانی که جای پدرش را گرفته است، با تاکید بر این نکته که کار فرهنگی به معنای از خودگذشتگی در سود و زیان است، درباره پروسه کار یک نشر از تاسیس تا ورود به بازار کتاب میگوید:
کسی که وارد دنیای کتاب میشود در ابتدا نباید به فکر سود باشد، ولی معمولا ناشران قدیمی که تعداد کتابهای زیادی دارند گردش مالی خوبی هم دارند، آنها میتوانند به سودهی فکر کنند؛ چون حجم کتابها، آن را پوشش میدهد. اما تنها زمانی ناشران تازهکار میتوانند به سوددهی فکر کنند که به سراغ کتابهای پرفروش و بازاری بروند.
حسینخانی اقتصاد نشر در دو-سه سال اخیر را «وحشتناک» توصیف میکند، چراکه ناشر در این شرایط میبایست از پس هزینههای تولید، کارمندان، مولف و مترجم و ویراستار و طراح جلد و... هم برآید. او میگوید:
کرونا تاثیر وحشتناکی داشت، به خاطر اینکه کتابفروشیها آسب جدی دیدند و از طرفی فروش اینترنتی بالا رفت، درنتیجه در آن مقطع کتابفروشیها رو به تعطیلی رفتند. بعد از آن در نشر، به علت ۱۰۰ تا ۲۰۰ درصد بالارفتن قیمت کاغذ، هزینههای تولید کتاب بالا رفت و به دنبالش قیمت کتاب هم. از سوی دیگر، قدرت خرید مردم هم پایین آمده بود. تیراژ کتاب هم از هزار تا دو هزار به ۳۰۰ تا ۵۰۰ نسخه رسیده است. با این اوصاف هیچ دورنمای خوبی برای ناشر نیست. با همین وضع برخی ناشران قدیمی هم تعطیل میکنند، چه برسد به ناشران تازهکار. مولف و مترجم هم به دلیل اینکه ناشر از نقدینگی کافی برخوردار نیست، دائما از ناشر طلبکارند، بماند مسائل مالی که در این بازه زمانی بعد از کشتهشدن مهسا امینی، کسی دلودماغ کارکردن هم ندارد.
در وضعیتی که رشد افسارگسیخته قیمتها در کشور بیدار میکند و تورم دورقمی از ۵۰ درصد هم فراتر رفته است و نرخ تورم اقلام مصرفی بر اساس تازهترین گزارش مرکز آمار ایران به ۷۰ درصد رسیده است، برای کارفرمایان تعدیل نیرو از یکسو و کمکردن میزان تولید از سوی دیگر، راههای برونرفت از این بحران است. حسینخانی در این زمینه میگوید:
از موقع کرونا و بعد از آن، دولت حقوق کارگران و کارمندان را بالا بُرد و جبران تورم را به دوشِ تولیدکننده انداخت. خصوصا ناشران با توجه به وضعیت بحرانی که در آن قرار گرفته بودند، دائما درحال کوچکشدن هستند، ناچار به تعدیل نیرو شدند. ناشران زیادی را میشناسم که مجبور شدند تن به تعدیل بدهند و برخی نیز تعطیل شدند.
حسینخانی میزان تولید کتاب را از پیش از سال ۹۸، براساس کتابهای چاپ اول، در طول سال ۷۰ عنوان با تیراژ هزار تا دو هزار ذکر کرد، و گفت:
اما الان این تعداد به فقط ۲۰ عنوان کتاب رسیده است آنهم با تیراژ ۳۰۰ تا ۵۰۰ و قیمت چند برابر. تجدید چاپیها هم به همین صورت نصف شدهاند: هم به علت گرانیهای نیازهای اولیه خانوار، هم به دلیل گرانی کاغذ، و در نهایت بالارفتن قیمت کتاب و کمترشدن خریدار.
در چنین وضعیتی که مخاطب ریزش داشته است، قیمت کتاب بالاتر رفته و تیراژ نیز کمتر از نصف شده است، خیابان انقلاب آن شور و هیجان سالهای پیش را ندارد. از یکسو با رشد ناشران دانشگاهی و فروش پایاننامه و پروپوزال در این خیابان و از سوی دیگر رشد بیسابقه کتابهای پنجاهدرصدی در پیادهروهای انقلاب، آن تصویر نوستالژیک خیابان انقلاب با ناشران عمومی خدشهدار شده است. حسینخانی میگوید یکی از کارهایی که قرار بود از طرف شهرداری و شورای شهر انجام شود تبدیل محدوده میدان انقلاب تا چهارراه ولیعصر به گذر فرهنگی بود. تنها کاری که در طول این سالها انجام شد ایستگاه اتوبوسِ روبهروی کتابفروشیها بود که بعد از پنجشش سال مکاتبه، آن را به ایستگاه قبل از میدان انقلاب انتقال دادند. به این مشکلات باید قاچاق کتاب را هم افزود که نسبت به قبل از کرونا، چندین برابر شده است. مدیر انتشارات آگه میگوید:
الان جلوی هر کتابفروشی در انقلاب، یک دستفروش قاچاق است که دقیقا دارند کتابهایی که ما در کتابفروشی داریم، میفروشند، آنهم با ۵۰ تا ۶۰ درصد تخفیف. کتابهایی که مجوز ارشاد هم دارند، اما مترجمهایشان وجود خارجی ندارند. قبلا تنها دستفروشهایی بودند که کتاب نایاب و کمیاب و زیراکسی غیرمجاز میفروختند، اما الان اینها پیادهروهای خیابان انقلاب را تسخیر کردهاند.
حسینخانی چشمانداز کتاب و نشر را روشن نمیبیند و با اشاره به بیقانونی بیشتر و نظارت کمتر بر چاپ کتابهای قاچاق و سانسور شدید، به مشکل گرانی کاغذ هم اشاره میکند:
قیمت کاغذ تحریر الان بندی یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان و کاغذ بالک بندی ۹۰۰ هزار تومان است. در ظرف یک سال اخیر، قیمت کاغذ دو برابر شده است. تازه قیمت کاغذ معادل ۲۰ درصد هزینههای چاپ تمامشده کتاب است. بماند هزینههای تایپ، ویراستاری، صفحهآرایی، طراحی جلد، چاپخانه، صحافی، حقالتحریر مولف و مترجم، حقوق کارمندان نشر و هزینههای جاری و ساری دفتر نشر و بعد از آن هم انبارداری و خوابِ کتاب که گاهی یک تا چندسال زمان میبرد.
زیستن در دنیای کتاب: سخت اما شیرین
در روزهایی که صحبت از موج سوم و چهارم کرونا بود، ناگهان خبر رسید که کتابفروشی طهوری که مدتها بود تعطیل شده بود، جایش را به یک کتابفروشی تازه میدهد. نشر دیدآور که از سالهای دهه ۱۳۶۰ جزو ناشران موفق در زمینه کتابهای حقوقی و دانشگاهی بود، با ورود به دنیای رمان و نمایشنامه، به صف ناشران عمومی در خیابان انقلاب پیوست. این ناشر ابتدا با رونمایی از کتابفروشیاش در سال اخیر با شکل و شمایلی زیبا که پس از آن در خیابان انقلاب کمتر سابقه داشت، تصویر خیابان انقلاب را با ویترین و نمای جدید، زیباتر کرد.
کرونا تاثیر وحشتناکی داشت، به خاطر اینکه کتابفروشیها آسب جدی دیدند و از طرفی فروش اینترنتی بالا رفت، درنتیجه در آن مقطع کتابفروشیها رو به تعطیلی رفتند. بعد از آن در نشر، به علت ۱۰۰ تا ۲۰۰ درصد بالارفتن قیمت کاغذ، هزینههای تولید کتاب بالا رفت و به دنبالش قیمت کتاب هم. از سوی دیگر، قدرت خرید مردم هم پایین آمده بود. تیراژ کتاب هم از هزار تا دو هزار به ۳۰۰ تا ۵۰۰ نسخه رسیده است. با این اوصاف هیچ دورنمای خوبی برای ناشر نیست. با همین وضع برخی ناشران قدیمی هم تعطیل میکنند، چه برسد به ناشران تازهکار. مولف و مترجم هم به دلیل اینکه ناشر از نقدینگی کافی برخوردار نیست، دائما از ناشر طلبکارند، بماند مسائل مالی که در این بازه زمانی بعد از کشتهشدن مهسا امینی، کسی دلودماغ کارکردن هم ندارد.
ناصر بخشی از مدیران نشر دیدآور است که از سال ۱۳۵۴ با کتابفروشی کارش را در کنار عمویش محسن بخشی که از سهامداران نشر آگاه بود آغاز کرد و از سالهای دهه ۱۳۶۰ وارد کار نشر شد. او درباره اینکه در بدترین شرایط اقتصادی کشور به تاسیس کتابفروشی در خیابان انقلاب روی آورده، با اشاره به افتتاح کتابفروشی چشمه در این راسته، گفت:
همیشه به فکر تاسیس یک کتابفروشی بودیم تا اینکه کتابفروشی طهوری اظهار فروش کرد. افتتاح کتابفروشی چندعامل داشت: اول، آینده فرزندان. دوم، داشتن کتابفروشی برای فروش مستقیم کتابهای نشر. سوم، عشق و علاقهای که تقریبا بیش از پنجاه سال در این کار با من بوده و هست. از ابتدایی که من وارد خیابان انقلاب شدم، کتابفروشیهای نیل، شعر، دهخدا، توس، دانشجو و... بودند. در آن زمان دیگر خیابان انقلاب جا افتاده بود که مقابل دانشگاه راسته کتابفروشیها است. به تدریج با ساختن بازارچه کتاب، کتابفروشیها و ناشران از خیابان شاهآباد (جمهوری)، آمدند به انقلاب: اشراق، زوار، کتابهای جیبی، فرانکلین، مروارید و طهوری. من از همان زمان با طهوری ارتباط داشتم؛ طهوری از پنجاه سال قبل، هیچ تغییری نکرده بود، نه در قفسهبندی و ویترین و... ما از ابتدا آن را ساختیم و با عرضه کتاب متقاوت در ویترین و چیدمان داخلی، شروع کردیم به نوآوری. کاری که پیش از ما، کتابفروشیهای آگه، چتر، اسم، چشمه، ترنجستان، افق نیز کرده بودند تا دوباره این خیابان را به رونق سالهای پیش برگردانیم.
ناصر بخشی از سال ۱۳۵۴ که وارد کار کتاب شده، زیستن در دنیای کتاب را سخت، اما شیرین توصیف میکند:
آن زمانها پروسه چاپ یک کتاب، بسیار طولانی، طاقتفرسا، سخت و زمانبر بود. در آن زمان چاپها، سُربی بود، یعنی فرم ۱۶ صفحهای. پروسه چاپ کتاب هم بین مترجم و مولف، ویراستار، حروفچین، ناشر، و چاپخانه در چرخش بود تا در نهایت کتاب منتشر میشد. آن زمانها مثل امروز مراکز پخش کتاب وجود نداشت، و انتشاراتیها مناسبات دوبهدو داشتند و مبادله میکردند.
بخشی در ادامه با برشمردنِ سختیهای این راهِ پنجاهساله، اضافه میکند:
سختیها همیشه بوده است. هر رژیمی که بیاید محدویتهایی برای حوزه فرهنگ دارد. چه زمان شاه، چه اصلاحات، چه زمان احمدینژاد و رییسی، هر کدام مشکلات خودش را داشت.
بخشی بهترین دوران طلایی نشر را سال ۵۷ تا ۶۱ میداند: دوره گذار که هنوز نه وزارت ارشادی در کار بود و نه سانسوری. بااینحال او از دوره خاتمی و وزارت مهاجرانی را هم به نیکی یاد میکند و دوران احمدینژاد و رییسی را بدترین دوران برای فرهنگ بهویژه کتاب میداند.
ناصر بخشی معتقد است سانسور و کاغذ دو مشکل اساسی ناشران ایران از ابتدای شروع به کار تا امروز بوده است:
برای یک ناشر دانشگاهی، کاغذ در اولویت اول است، اما برای ناشر عمومی مشکل سانسور هم به مشکلات اضافه میشود. کاغذ و مواد اولیه باعث میشود کتاب با قیمت بالاتر منتشر شود و سرمایهگذاری برای یک کتاب بیشتر شود، که این بارِ سنگینی روی دوش ناشر میگذارد. سختی کار برای این است که سرمایهگذاری شامل چند بخش میشود: اول انبار، که همان سرمایه خوابیده است، دوم فروش و چک از پخش کتاب آنهم چکهای شش تا هشتماهه. این را در نظر بگیرید که ما نقد تولید میکنیم، اما نسیه میفروشیم. و این یعنی سرمایه ما در بلندمدت در چرخش نیست، بلکه در انبار نشر، پخش کتاب، و کتابفروشی خوابیده است. در کنار اینها سانسور را باید افزود که مثل بختک در هر رژیمی روی ناشر، مولف و مترجم سایه انداخته است. سانسور در وهله اول، نویسنده و مترجم را آزار میدهد و در وهله دوم، مخاطب را. ناشر هم در این میان، قربانیِ بازیِ دولتها است.
ناصر بخشی با نیم قرن تجربه در نشر کتاب، چشمانداز خوبی را برای آینده خیابان انقلاب در نظر میگیرد با این شرط که شرایط اقتصادی بهبود بیابد و خانوادههای بیشتری بتوانند کتاب را به سبد خانوارشان اضافه کنند. مشکلات تردد در خیابان انقلاب و مسائلی مانند طرح ترافیک و نبود جای پارک موجب شده است تعداد کمتری از شهروندان برای خرید کتاب و تامین مایحتاج فرهنگی خود به خیابان انقلاب بیایند. بخشی، از مدیران نشر دیدآور میگوید:
ما بخشی از فروشمان را اینترنتی کردهایم که تا حدی فروش حضوری را جبران کند و بیش و کم موفق بودهایم.
او با اشاره به اینکه نسل امروزِ کتابفروش، تحصیلکردهاند، کتابخوان و برخی از آنها نویسنده یا ویراستار هستند، این را کمکی به مخاطب، فروش کتاب، و ناشر میداند، همین موجب جذابیتهای خرید حضوری میشود؛ چراکه گفتوگویی بین خریدار و فروشنده شکل میگیرد.
بر اساس قانون، ناشران و کتابفروشان معاف از مالیات هستند، اما ناصر بخشی این را فقط نوشته روی کاغذ میداند و میگوید در عمل چنین چیزی نیست؛ چراکه به نفع دولت است که مالیات ناشران و کتابفروشان صفر نشود:
یک کتابفروش فقط با خرید و فروش کتاب که ۲۵ درصد است، یک سال را به سختی میگذارند. هرچند اسم آن است که ناشر و کتاب از مالیات معاف است، اما تا امروز ما همیشه مالیات دادهایم. هر ممیزِ مالیاتی براساس برداشت خود از قانون، نظر میدهد. درحالی که مالیات صفر است و براساس مدارکی که شما ارائه میکنید، او میگوید نه! ما به عنوان ناشر و کتابفروش در تمام این سالها هر سال مالیات دادهایم: چه در نشر و کتابفروشی آگاه، و چه در نشر و کتابفروشی دیدآور.
دوران افول یک خیابان فرهنگی
محمدصادق رئیسی و حسین کاظمیان از ناشران جوانی هستند که یک دهه است نشر سولار و شورآفرین را اداره میکنند. رئیسی معتقد است کار نشر با وضعیت سانسور و گرانی کاغذ، بر مدار کجدار و مریزی افتاده است که هیچ دولتِ اصلاحطلب یا اصولگرایی نمیتواند آن را به مسیر درست هدایت کند. کاظمیان نیز بر این باور است که کار در شرایط بحرانی اقتصادی، که هر روز در گوشهای از کشور اعتصاب و اعتراض است، و هیچچیز جای خودش نیست، برای ناشر، بهویژه ناشران جوان، سخت و گاه عیرممکن است؛ تاجاییکه میتوان گفت ناشران نیز به همراه کتاب قربانیِ یک سیستم غلط شدهاند.
در هر دو رژیم، قوانین و ضوابط خودش را داشت. در زمان شاه اگر از خطوطی تجاوز میکردی جلویت را میگرفتند، الان هم. به عبارتی دیگر، تفاوت قبل و بعد از انقلاب، تفاوت آنچنانی نبود. گروه جدیدی که پس از انقلاب آمدند ضوابط جدیدی را مطرح کردند. حالا با شدت و حدتِ بیشتری؛ که اینها در دوران احمدینژاد و روحانی و رییسی بیشتر شد.
نشر مروارید یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین ناشران ایران است که ۶۰ سال از تاسیس آن میگذرد. این نشر در سال ۱۳۴۰ توسط مجید روشنگر، منوچهر حسنزاده، فریدون نیکنام و پرویز علیبیگ تاسیس شد و تا به امروز بیش از دو هزار عنوان کتاب چاپ کرده است. دفتر این انتشارات ابتدا در خیابان نادری بود و از سالهای دهه ۱۳۵۰ به خیابان انقلاب منتقل شد و پس از آن صاحب یک کتابفروشی در این راسته شد که در سال جاری پس از نیم قرن تعطیل شد. منوچهر حسنزاده مدیر نشر مروارید، کار نشر را با همه سختیهایش دوست دارد و آن را بزرگترین لذت زندگیاش میداند. او میگوید:
در هر رژیمی به مشکلاتی برخورد کردیم، اما بههرصورت مدیریت کردیم و از آن گذشتیم.
حسنزاده در ادامه سانسور را یکی از مشکلات تاریخ نشر ایران برمیشمرد و اضافه میکند:
در هر دو رژیم، قوانین و ضوابط خودش را داشت. در زمان شاه اگر از خطوطی تجاوز میکردی جلویت را میگرفتند، الان هم. به عبارتی دیگر، تفاوت قبل و بعد از انقلاب، تفاوت آنچنانی نبود. گروه جدیدی که پس از انقلاب آمدند ضوابط جدیدی را مطرح کردند. حالا با شدت و حدتِ بیشتری؛ که اینها در دوران احمدینژاد و روحانی و رییسی بیشتر شد. بهویژه به مرور با بالارفتن قیمت کاغذ، تیراژ کتاب هم پایین آمد، مثلا ۲۰۰ تا ۵۰۰ نسخه، و بهدنبالش قیمت کتاب هم بالا رفت و طبیعی است که مخاطب کتاب ریزش پیدا کند. این ریزش به ضرر همه است. در وهله اول به زیان فرهنگ یک کشور. هرچه رشدِ فرهنگی یک جامعه از اعتلا و ارتقا بیفتد، به ضررِ کلیت یک کشور است؛ یک بازی دوسر باخت.
حسنزاده که حالا در آستانه بازنشستگی قرار دارد، با اشاره به ناگزیری ناشر در پذیرفتن چنین شرایطی سختی که به آن تحمیل شده است، میگوید در دوره اصلاحات گشایشهایی در کار نشر به وجود آمده بود:
«در این دوره یک ذره گشادهرویی در ارشاد بود که موجب میشد پروسه مجوز کتاب سریعتر انجام شود. البته ضوابط همان بود، اما همین گشادهرویی موجب شد که تا حدودی با دردسر کمتر کتاب چاپ کنیم.
مدیر انتشارات مروارید تاکید میکند که در جامعهای که حالِ کتاب در آن خوب باشد، حال مردم هم خوب است. او با این امیدواری که روزگاری برسد که کتاب دوباره بهعنوان کالایی ثابت به سبد خانوار هر خانواده ایرانی اضافه شود، میگوید: «در این راه نباید متوقف شد!»
راهی که مجید طالقانی نیز پنجاه سال است آن را طی کرده است. او سالها با نشر خورازمی به مدیریت علیرضا حیدری کار کرده، از ناشرانی است که علاوه بر گرداندن نشر و کتابفروشی خوارزمی، خود نیز دو نشر نقش جهان و گستره را اداره میکند. او با انتشار کتابهای فریدون آدمیت، توانست جایگاه ویژهای در نشر ایران پیدا کند. طالقانی معتقد است دیگر کسی برای خیابان انقلاب دل نمیسوزاند، چراکه به نفع دولت نیست که این خیابان یک خیابانِ شاخص با معیارهای جهانی شود. او میگوید:
از روزی که قرار بود اینجا گذر فرهنگی شود تا امروز، عملا میشود گفت خیابان انقلاب آن رونق سابق را از دست داده است. شاید حکومت نخواهد این خیابان دوام داشته باشد.
او معتقد است این خیابان در دنیا بینظیر است و میتواند بخشی از گردشگری داخلی و خارجی را جذب کند؛ اما در طول این شصت- هفتاد سال، همچنان همان خیابان قدیمی است بیهیچ تغییر اساسی برای آن. طالقانی با تاکید بر دستفروشهای کتابهای پنجاه درصدی که به صورت یک مافیا دارند به کتاب ضربه میزنند، اضافه میکند:
گرانی کاغذ و سانسور هم کتاب را به کالایی لوکس تبدیل کرده است، آنهم در شرایط بد اقتصادی کشور. همه اینها یعنی به حاشیهراندن خیابان انقلاب به عنوان قلب فرهنگ ایران، جایی که هزاران نفر، از ناشر، مترجم، مولف، ویراستار، حروفچین، تایپیست، طراح جلد، لیتوگراف، صحاف، چاپچی، کتابفروش و بسیاری دیگر، ارتزاق میکنند، آنهم با کمترین حقوق و بیشترین ساعات کاری.
شاید در قرن بیستویکم و در عصر ارتباطات مسخره به نظر بیاید، اما واقعیت دارد که باید به همه این آدمهای شریف، سانسورچیهای وزارت ارشاد را هم افزود که آنها نیز در خدمتِ و خیانت به کتاب و ناشر، ارتزاق میکنند؛ با خودکار قرمزی در دست، که قرار نیست غلطهای تایپی را اصلاح کند، که با آن، بیهیچ قانون نوشتهشدهای، کلمات را در راستای ایدئولوژی رسمی حکومت خط میزنند تا ماشین سانسور همچنان برای بقای حکومت بچرخد؛ چراکه کتابها حاوی دانشاند و دانش «قدرت» است؛ و «قدرت» برای حاکمان جمهوری اسلامی خطرناک است؛ حاکمان خودکامه میخواهند دانش را تکصدایی کنند تا بتوانند شهروندانشان را کنترل کنند. سرراستترین راهِ اعمالِ قدرت بر این چرخه انتقالِ دانش، سانسور و ممنوعکردن کتابها است؛ کاری که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در خدمت و خیانت به کتاب و ناشر، بیش از چهل سال است، انجام میدهد.
نظرها
یک کتابفروش
بله متاسفانه اسباب نشر و فروش کتاب با سختی های بسیاری مواجه شده است. اما نکته ای قابل ذکر در مورد افت تیراژ کتاب وجود دارد و آن را در مقام یک کتابفروش عرض می کنم: موضوع مهم این است که علیرغم افت تیراژ، فواصل تجدید چاپ کتابها از سوی ناشرین نیز کاهش یافته و بالعکس، نوبت آن افزایش است و تجدید چاپ کتابها با نوعی هدفمندی کوتاه مدت و بلند مدت صورت می گیرد و صد البته این امر به معنای از بین رفتن خواننده ها و مخاطبان کتاب نیست. دلایل و مسائل متعددی پیرامون دشواری نشر و فروش و توزیع کتاب وجود دارد ولی به هر حال نتیجه ِ پایانی و به اصطلاح منطقی آن به معنای عدم استقامت عموم خوانندگان حتا در این وضعیت سخت و بحرانی نبوده و لازم است چنین تصویر یاس آمیز، انتزاعی و خلاف واقع اصلاح شود. گزاره ی نخبه گرایانه ای که می گوید مردم ایران کتاب نمی خوانند دقیقا از سوی کسانی رواج داده می شود که خود کتاب نمی خوانند و کاهلی شان را به مثابه ی معیاری برای قضاوت در مورد آمار کتاب و کتابخوانی مردم عادی جا می زنند.
صلاحی
نشر که وراثتی و همایونی بشه نتیجه اش میشه ناشرهایی که نابلدی و ناشیگری خودشونم مینویسن به حساب شرایط و سانسور!
صلاحی
و یادمان نرود ناشران کارفرما هستند نه کارگر.