مرگ پیروز در عصر انقراض: چرا محیط زیست و «زن، زندگی، آزادی» درهمتنیده اند؟
از دست رفتن پیروز تنها چند روز پیش از سوم مارس، روز جهانی حیات وحش، شاید تلنگری باشد برای یادآوری دیگر گونههای در معرض انقراض ساکن جغرافیای ایران. چرا که مطالبات محیط زیستی باید جزو لاینفکی در مسیر آزادیخواهیمان باشد. نه زن، نه زندگی، نه آزادی روی سیاره در حال نابودی ممکن نیست.
پیروز، توله یوزپلنگ آسیایی، فرزند ایران و فیروز، از بینمان رفت. زندگی پیروز تلف شد، همچون دو تولهای که همزمان با او زاده شده بودند. از بین رفتن گونههای در حال انقراض، نابودی منابع طبیعی، و… کمتر از فاجعه نیست. فجایعی نه طبیعی، بلکه نتیجه سالها عدم کفایت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست. مداخله در چرخه طبیعی اکوسیستم، جنگلزدایی، خشکشدن دریاچهها، کاهش سطح آبهای زیرزمینی، آلودگی صنعتی رودخانهها، سدسازیهای بیرویه و… زندگی تمامی جانداران در جغرافیایی به نام ایران و خارج از آن را هدف میگیرد.
یوزپلنگ آسیایی گونهای در حال انقراض است که سالهاست پروژه حفاظت از آن در جریان است. این پروژه از سال ۲۰۰۱ با همکاری سازمان حفاظت از محیط زیست ایران و برنامه توسعه سازمان ملل آغاز شد. در آغاز این پروژه تعداد بیشتری یوز آسیایی در طبیعت ایران یافت میشد، هرچند که طبق آمار موجود در حال حاضر تعداد یوزپلنگهای بازمانده در فلات ایران از انگشتان دو دست تجاوز نمیکند.
پروژه نجات یوز آسیایی حاصل سالها تلاش کارشناسان و فعالان محیط زیستی بود که اغلب آنها ۵ سال گذشته را (به دلایل امنیتی بیپایه و اساس) در زندان گذراندهاند؛ فعالانی که زندگی خود را به امید بهبود وضعیت حیات وحش و محیط زیست کشورشان بیچشمداشت تقدیم کشورشان کردند، ولی چیزی جز زندان، شکنجه و حتی قتل، نصیبشان نشد.
نیلوفر بیانی، امیرحسین خالقی، عبدالرضا کوهپایه، هومن جوکار، مراد طاهباز، سام رجبی، سپیده کاشانی و طاهر قدیریان، که هفتهها در جایجای طبیعت ایران به عشق انجام تحقیق و محافظت از حیات وحش میگذراندند، بیش از پنج سال است که از قدم گذاشتن در طبیعت، حس کردن نور خورشید و وزش باد، شنیدن صدای جانداران ساکن در زیستبومهای متنوع و دیدن ستارهها بازمانده اند.
پیروز: نماد امید؛ نماینده گونههای در حال انقراض
پیروز در حالی از دنیا رفت که تبدیل به سلبریتی محیط زیستی برای بسیاری از ایرانیان شده بود. زندگی این یوز از لحظه تولد به همراه ۲ تولهی دیگر، رسانهای شد. دو تولهی دیگر "ایران" مادرش، فقط چند روز دوام آوردند (توله اول به دلیل نقص ژنتیکی و توله دوم به علت استفاده از شیر بیکیفیت از بین رفتند). از همان روز، این توله یوز بازمانده جای خاصی در قلب برخی مردم ایران پیدا کرد. علاقه مردم به پیروز در بازتاب گستردهای که اخبار بستری شدن و مرگ این یوز دهماهه در فضای مجازی به همراه داشت مشخص است.
برخی منتقدین معتقدند سلبریتیسازی این یوز منجر شد که سایر اخبار مهم محیط زیستی، مانند کشته و مجروح شدن محیطبانان و جنگلبانان، سدسازیهای بیرویه و... (حداقل برای مخاطبان عام و نه علاقهمندان جدیتر به محیط زیست) در سایه قرار بگیرند. همچنین، برخی فعالین حقوق اقلیتهای اتنیکی، در نقد به واکنش گسترده طبقه متوسط به مرگ پیروز اعلام کردند که در روزهای اخیر تعدادی کولبر کُرد کشته و زندانیان بلوچ اعدام شدند ولی توجه رسانهای به مراتب کمتری دریافت کرده اند.
در طول قیام ژینا، پیروز تبدیل به یکی از نمادهای اصلی این انقلاب شد. نماد و نشانگان با زیست (جامعه) انقلابی درهمتنیدهاند. جوامع بشری نیازمند داستانسرایی و نشانگانند برای حس هویت، معنابخشی، و ساختن پلی به سوی واقعیتی که میخواهند زندگی کنند. سال اخیر یکی از تاریکترین سالهای تاریخ معاصر ایران بود: اعتراضات سراسری، خشونت بیبدیل نظام در مقابل معترضان، فجایع محیط زیستی، فشار بیسابقه بر طبقه کارگر، تورم بالای ۱۰۰٪، از بین رفتن طبقه متوسط، حکم اعدام برای فعالین حقوق اقلیتهای جنسی و جنسیتی، و … در این روزهای تاریک، پیروز حکم کورسوی امید برای برخی مردم جانبهلبرسیده داشت. پیروزی که قبل از دنیا آمدن نوید نجات این گونهی نادر بود، در روزهای تاریک و خروشان اخیر تبدیل به نماد امید و اتحاد و مقاومت شد. میلیونها ایرانی در جای جای جهان برای پیروز و احتمال انقراضاش خواندند و اشک ریختند.
بیشک مرگ این حیوان ارزشمند غمانگیز است. ولی مرگ پیروز به معنای مرگ امید ما به مقاومت و پیروزی نیست. همچنان تعداد اندکی یوز دیگر در طبیعت وجود دارند که باید روی نجات آنها تمرکز کرد تا مانع انقراض این گونه یوزپلنگ در جهان شد.
در این وانفسای اخبار بد، حساسیت مردمی به زندگی و مرگ پیروز بارقهی امید با خود به همراه میآورد: حساسیت به فقدان گونهای جانوری و خاص این زیستبوم. هرچند حساسیت جمعی به مسائل محیط زیستی و نهادهای مردمی حقوق حیوانات و مسائل محیط زیستی در سالهای اخیر افزایش یافته، ولی به نظر میرسد زندگی رسانهای پیروز این حساسیتها را تشدید کرده است. از دست رفتن پیروز تنها چند روز پیش از ۳ مارس، روز جهانی حیات وحش، شاید تلنگری باشد برای یادآوری دیگر گونههای در معرض انقراض ساکن جغرافیای ایران. میتوان امیدوار بود که پیروز، ورای زندگی نمادینش، باعث افزایش توجه و فشار برای مقابله با انقراض گونههای ارزشمند شود.
در حال حاضر حداقل ۱۲۸ گونه جانوری در معرض انقراض قرار دارند، از جمله گور ایرانی، گربه پالاس، میشمرغ، خرس سیاه بلوچی، گوزن زرد، درنای سیبری، فک خزری و و پلنگ ایرانی. تخریب زیستگاه حیوانات وحشی برای توسعه شهرها، استفاده بیرویه از منابع آب، تخریب جنگلها، قاچاق حیوانات، شکار بیرویه و تغییرات اقلیمی از جمله عوامل نابودی زیست این موجودات است.
«زن، زندگی، آزادی» و اکولوژی
در جامعهای که سلسلهمراتب مردسالارانه و شیعی زندگی را برای هر آنکس که مرد شیعه مرکزنشین دگرجنسگرای بدون معلولیت نباشد، سخت(تر) میکند، شاید برای برخی حساسیت جمعی به حقوق حیوانات و حمایت از محیط زیست کمی خوشبینانه به نظر برسد؛ خصوصاً در برههای که سیل اخبار بد مجالی برای تنفس و بازنگری باقی نمیگذارد. ولی در هر صورت قتل موجودات بیگناه (چه انسان چه حیوان) بر مبنای دلایل ایدئولوژیک، سیاسی، اقتصادی و… محکوم است.
انسان-مرکزی، دیدگاهی که انسان را مرکز جهان و محیط زیست و دیگر ساکنان غیرانساناش را فقط در خدمت منافع انسان میبیند، زمینه را برای بهرهبرداری بیش از حد از منابع طبیعی، بهرهکشی از حیوانات، شکار بی رویه حیوانات (تا حد انقراض) و… هموار میکند. نظام سرمایهداری جهانی، طبیعت و بدن افراد بهحاشیهراندهشده را به سان منابع سودآوری و استثمار میبیند. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. در دهههای گذشته شاهد بوده ایم که چگونه پروژههای کلانی که به نام توسعه رقم خورد باعث نابودی محیط زیست و بخشی از حیات وحش کشورمان شد. کالاییسازی طبیعت و حیات وحش که نمونه های آن را در نهاد مالکیت خصوصی، انواع مالکیتهای ارضی، بهرهبرداری از شیلات و معادن و جنگلها و مراتع، دامداری صنعتی و تولید و پرورش برخی جانداران با هدف کشتار آنان و تأمین غذا، و شکار و صید بیرویه میتوان دید، صدمات جبرانناپذیری را به زیستبومهای ایران وارد کرده اند.
در قیام ژینا یاد گرفتیم که باید زن، زندگی، آزادی را زندگی کرد. یاد گرفتیم که مبارزه تمرین هرروزه است. ژن، ژیان،ئازادی بر درهمتنیدگی اقلیتها، زندگی روزمره، محیط زیست، و آزادی فردی و جمعی و… تاکید میکند. از آموزههای مهم عبدالله اوجالان، نظریهپرداز ژن،ژیان،ئازادی، برخورد آگاهانه با مسئله اکولوژی به عنوان هم اصل و هم شرطِ آزادیست. اکولوژی اجتماعی، نظریهای انتقادی که پایه تفکرات محیط زیستی خالق شعار اصلی قیام ژینا را شکل داده است، به ما میآموزاند که مشکلات محیط زیستی به ساختارهای اجتماعی گره خورده است.
در دورانی که تاثیرات منفی گرمایش جهانی و تغییرات اقلیمی بر کمتر کسی پوشیده است، مطالبات محیط زیستی باید جزو لاینفکی در مسیر آزادیخواهیمان باشد. نه زن، نه زندگی، نه آزادی روی سیاره در حال نابودی ممکن نیست.
حال که انقلابی درون دل جامعه ایران رخ داده است، امید میرود که حس مسئولیتپذیری جمعی و حقطلبی نهادینه شده باشد. این حساسیت جمعی بهزحمت بهدستآمده موهبتی است که نباید از دست برود. عدالت اقلیمی و محیط زیستی به دست نمیآید مگر با زیرورو کردن ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و دیدگاههایی که سودآوری، استثمار و چیرگی انسان بر طبیعت را بر زندگی برتر میبیند و ارجحیت میدهد. استبداد دینی گرهخورده با سیاستهای استثمارگرایانه سرمایهداری در کشور آسیبهای جبرانناپذیری به محیط زیست و حیات وحش این مرز و بوم وارد کرده است. نجات جغرافیایی به نام ایران بدون نجات محیط زیست آن بیمعناست. برای ساختن آیندهی قابل زیست برای انسانها و سایر جانداران، برنامههای مدون ساختاری اساسی و واقعگرایانه برای نجات محیط زیست ایران باید از الزامات برنامه هر حزب و گروهی باشد که در آینده سیاسی ایران جایی برای خود میبینند.
نظرها
نظری وجود ندارد.