ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

خودنگار‌ه‌های فرانک آورباخ: وحشی و دلسوزانه  

فرانک آورباخ، نقاش سرشناس آلمانی-بریتانیایی که اکنون نودسالگی‌هایش را سپری می‌کند، بالاخره به سراغ موشکافی چهره خودش رفته و به نتایج شگفت‌انگیزی هم رسیده است.

پیری نِسبی است. وقتی رامبرانت در ۶۳ سالگی با نمایش صورت له‌ولورده، واخورده و ماتم‌زده خودنگاره‌اش را نقش زد، چهره‌اش به نظر باستانی می‌رسید. او همان سال مرد. رامبرانت تمام خودنگاره‌های «پیری»‌اش را در پنجاه و شصت‌سالگی‌هایش کشید. برعکس، فرانک آورباخ این ماه ۹۲ ساله می‌شود. او این برهۀ کلیدی را با مجموعۀ‌ خارق‌العاده‌ای از خودنگاره‌هایش نشان می‌دهد. او در این آثار چهره‌اش را با صداقتی بی‌امان وارسی می‌کنند؛ آورباخ انگار رامبرانت قرن بیست و یکم است.

او گفته هیچوقت چهره‌اش را به لحاظ بصری جذاب نمی‌دانسته اما «حالا که پای چشم‌هایم پف کرده و اجزای صورتم آویزان شده و غیره، مصالح بیشتری برای کار دارم.»

آورباخ در این ۲۰ نقاشی و طراحی (که بیشترشان را در اولین ماه‌های سال ۲۰۲۳کشیده) از این مصالح شل‌ و ول نهایت استفاده را می‌برد. روی طرح مدادی ملایمی از قیافۀ گردومانندش، خط‌های بریده‌بریده‌ای عین گرافیتی روزگار اضافه می‌شوند. در خودنگاره‌ای دیگر، زیر شبکه‌ای از چروک‌هایی که گویا تماسی با پوست ندارند، می‌شود گفت پوست ناپدید شده است. یکی از نقاشی‌ها خصوصیات سایه‌وار جمجمه‌ای را نشان می‌دهد، اما از اعماق این جمجمه چشم سرخ آتشینی می‌درخشد.

آورباخ دراینجا به آئین عجیب چهره‌نگاری برمی‌گردد که هنرمندان رنسانس ایجاد کردند؛ هنرمندنی نظیر آلبرشت دورر، سوفونیسبا آنگیسولا و پارمیجانینو آینه‌ای جلوی خودشان می‌گذاشتند و دیده‌های خودشان را مطالعه می‌کردند: این‌ها ناب‌ترین و ناآشناترین خودانگاره‌های ممکن هستند، نه خوداسطوره‌سازی بلکه موشکافی خود هنرمند هستند. نتایج نگریستن آورباخ در آینه فوق‌العاده عجیب است. انگار مطمئن نیست حتی مردی را که تصویرش در آینه افتاده بشناسد. در یک طراحی، سرش را با غرور و حتی با پرخاش بالا نگه داشته و چشم‌ها بدبینانه باریک شده‌اند. مثل این است که دارند می‌پرسند: خیال کردی به کی نگاه می‌کنی؟

واقعاً کی؟ سؤال همین است. هر کدام از این پرتره‌ها به نظر آدمی دیگر می‌رسند. آورباخ که صادقانه نگاه می‌کند، «آورباخ» را نمی‌بیند، چهرۀ آشنای آسوده‌ای را به تصویر نمی‌کشد. او خطوط، برآمدگی‌ها، چین‌ها، شیارها را می‌بیند- یکی از نقاشی‌ها از چهره مشتی خونین نشان می‌دهد، سرخی‌های گلگون در زمینه‌ای خردلی که به‌سختی می‌شود آن را به خطوط چهره‌ای منسجم تجزیه کرد. این چهره هیچ وجه مشترکی ندارد با کلۀ مربعی موسفید نقاشی دیگری که پوستش کبود و صورتی است.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

آورباخ مسیر حرفه‌ای طولانی و موفقی را طی کرده است، اما این تصاویر نومیدانه خبر از خودپسندی یا دلخوشی نمی‌دهند. خودنگاره‌های نودسالگی‌های آورباخ همان اضطراب رادیکالی را نشان می‌دهند که هنر جوانی‌اش تحت تأثیر جنگ جهانی دوم به وجود آورد. در دهه‌های پنجاه و شصت قرن بیستم، وقتی دیگران همچنان هنر پاپ را کشف می‌کردند، آورباخ گودال‌های گل‌آلود ساخت‌وسازهای لندن و چهره‌هایی را نقش می‌زد که آغشته به انبوه گل‌ولای چسبناک به وجود آمده بودند: تصاویر گوتیک وحشی از زندگی‌ای که از ویرانه‌های اروپای شرحه شرحه بیرون می‌خزیدند.

آورباخ هنوز هم چیزها (در این مورد خودش) را با همان شور هستی می‌بیند. یک سرِ سرفرازْ بریدگی‌های وحشتناکی دارد که روی چهرۀ نرم دویده‌اند: چاک‌ها و زخم‌های استعاری که ضربات زندگی به جا گذاشته‌اند. گویا حروف بزرگی روی دهان نوشته شده‌اند: حرف ف. اول اسم فرانک است؟ در صورتی دیگر، چشم‌ها را در باتلاق خاکسترمانند قهوه‌ای رنگی با نقطه‌چین‌های کارتونی نقش زده است، در حالی که دستی مضطرب گونه را لمس می‌کند.

می‌شود گفت در خودنگاره‌ها دلسوزی به حال خودش یا ترجیحاً به حال مَرد در آینه هم دیده می‌شود. چهره‌اش نرم و مهربان و بی‌دفاع است. چشم‌ها که همچون چاک، لکه و حتی ستاره نقش شده‌اند، از فرط پیری نزدیک‌بین هستند، هرچند این خودنگاره‌ها نشان می‌دهند چشم‌های هنرمند می‌توانند بیشتر از اغلب آدم‌ها، ژرف‌تر از اغلب آدم‌ها ببینند. بعد از مدتی نه فقط هنرمندی این چشم‌ها را تحسین می‌کنید، بلکه حضور کسی را هم حس می‌کنید که این چشم‌ها را نقش زده است- و همچون رامبرانتی که از خلال قرن‌ها خیره نگاه می‌کند، این شخصْ هنرمند معروفی نیست، بلکه آدم معمولی شکننده‌ای است. این موجود در گالری پرسه می‌زند، حضور شبح‌مانند زنده‌ای دارد- معجزۀ وجدانی زنده.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

آورباخ با قدرت طراحی می‌کند و نقش می‌زند: او وجود جسمانی سر را به‌شدت ملموس می‌کند. تماشای یکی از صورت‌هایی که او نقش زده شبیه این است که آناناسی در دست داشته باشی. نه فقط سنگین است بلکه برآمدگی‌های میخ‌مانندش به انگشت‌ها فرو می‌رود. اما قدرتی که آورباخ وجود جسمانی‌اش را با آن مادیت می‌بخشد ذهن را به سمت چیزی ماورا می‌برد (به حضور عاطفی آورباخ). این سر پیر پر از رمزوراز است. بعد از ترک این نمایشگاه، تمام عابران خیابان را از نو می‌بینید. بهترین هنر حواس و تخیل شما را به زندگی باز می‌کند. خودنگاره‌های آورباخ تمام نقاب‌های اجتماعی را می‌کَنند تا حساسیت جمعی ما فاش شود. این نقاشی‌ها از حقیقت چکیدۀ مجسمه‌های جاکومتی برخوردارند.

این نقاشی‌ها پیروزمندانه‌اند- و تراژیک. آورباخ نودوچند ساله، همانند رامبرانت که در ۶۳ سالگی از صورت خودش در شگفت بود، چیزی شگفت‌انگیز می‌بیند. دستآورد قابل توجهی است که در نودوچندسالگی هنوز مشغول نقاشی باشی. این کار با چنین توانایی و بصیرتی مایۀ عظمت را در خود دارد.

از ۱۹ آوریل تا ۱۴ ژوئیه، لندن، گالری هیزلیت هلند-هیبرت.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.