۱۴ مه، روز سرنوشتساز برای مردم ترکیه
حمید فرازنده − چرا بهرغم سطح وسیع و حجم عمیق نارضایتیها، حزب عدالت و توسعهی اردوغان در میان احزاب ترکیه همچنان از درصد بالایی از رأی مردم برخوردار است؟
پرولتاریای لومپن
یکی از مفاهیمی که مارکس و انگلس در کتاب «ایدئولوژی آلمانی» برای توصیف بخشی از نیروی ضدانقلاب ایجاد کردند، پرلتاریای لومپنLumpenproletariat) )[1] بود. مارکس صفاتی تند و شدید به آنان منتسب میکند: «ولگرد، جنایتکار، فاحشه، فاسد، تبهکار، دزد، کلاهبردار، قاپزن، و گداصفت.» مارکس میگوید این اراذل و اوباش که «در فلاکت زندگی میکنند»، چیزی جز «صفرای ارتش ذخیرهی صنعتی» نیستند که در اقشار فرودست جامعه حبس شدهاند. علاوه بر این، او بیان میکند که آنها به طور کلی یک نیروی سیاسی مترقی را تشکیل نمیدهند و هرگز همراه نیروهای آزادیخواه نخواهند بود.
خشم مارکس از پرولتاریای لومپن در کتاب «مبارزات طبقاتی در فرانسه ۱۸۴۸-۱۸۵۰» دوباره نمایان میشود و به طور فزاینده در «کاپیتال» به اوج میرسد. مارکس، مبارزات طبقاتی در فرانسه ۱۸۴۸-۱۸۵۰ را که به ظهور امپراتوری دوم لوئی بناپارت منجر میشود، مورد بحث قرار میدهد و توضیح میدهد که چگونه پرولتاریای لومپن در سرکوب خیزش کارگران ژوئن ۱۸۴۸ نقش ایفا کرد. در اینجا مارکس اصرار میورزد که بدون کمک پرولتاریای لومپن کودتا صورت نمیگرفت و لویی بناپارت نمیتوانست قدرت را به دست گیرد. باندهای لومپن مورد بحث که شامل خطرناکترین گروهها بودند (به قیمت ۱,۵ فرانک در روز) برای انجام عملیات کثیف بورژوازی خریداری شده بودند. مارکس در حالی که تصرف قدرت توسط این ذهن ارتجاعی را توصیف میکند، میگوید که لوئی بناپارت «رئیس این پرولتاریای لومپن» است.
علل بالادست بودن حزب عدالت و توسعه
پرسشی که امروز بخش مهمی از مردم ترکیه که از بیست سال اقتدار یکهتاز رجب طیب اردوغان به تنگ آمدهاند، از خود میکنند، این است که به رغم این فساد گسترده، به رغم این تورم کمرشکن، ناکارآمدی و دیکتاتوری بیمانند در تاریخ صدسالهی جمهوریشان، چرا هنوز حزب عدالت و توسعهی او در نظرسنجیها در مقام اول و در باند ۳۲-۳۵ درصد سیر میکند.
پاسخ به این پرسش، برخلاف سادهنگریهای معمول، به هیچ وجه جنبهای فرهنگی ندارد؛ به عبارت دیگر، نه از کمفرهنگی هواداران اردوغان ناشی میشود، و نه از متدین بودنشان، هرچند ممکن است بهراستی هم کمفرهنگ باشند و هم متدین. پیشتر در مصاحبهای که از جامعهشناس ترک اوتکو بالابان در زمانه منتشر شده بود، بالابان از ظهور یک طبقهی نوپا سخن میراند که در دورهی اقتدار اردوغان پدید آمده است، و او آن طبقه را «فابورژوازی» نام مینهاد.
تعریف بالابان از این طبقهی نوظهور چنین است: فا-بورژوازی طبقهای است که در نتیجهی دگرگونیهای جهانی در فرآیند انباشت پدید آمد و ریشههای تاریخی و گسترشش به تمامی محلّی یا پیرامونی است. او از همین نقطه حرکت میکند و نتیجه میگیرد که اسلام سیاسی لااقل در ترکیه آن مفهومی نیست که ریشه در تاریخ کهن داشته باشد؛ اسلام سیاسی نه علت، که نتیجهی توسعه و قدرت یابی طبقهی فابورژوازی است.
منظور او از فابورژوازی به طور عینی، کلیهی مالکان کارگاههای کوچک و متوسط صنعتی و بهخصوص نساجی است که از دههی ۱۹۹۰ به این سو عمدهترین سهم در تولید و صادرات ترکیه را ایفا کردهاند، و به همین میزان تاکنون بزرگترین سهم را در استخدام کارگران داشتهاند.
مهمترین علامت مشخصکنندهی فابورژوازی از بورژوازی در این است که این طبقه قادر به انباشت سرمایه نیست و درآمد ماهانهاش از یک پزشک که به طور خصوصی کار میکند، چندان بیشتر نیست.
بر طبق دادههای آماری فقط در سال جاری بیش از دو میلیون کارگر در بخش صنعتی زیر مالکیت این طبقه به استخدام در آمدهاند.
حزب عدالت و توسعه از همان آغاز پیوندی ارگانیک با این بخش داشته است، و بهخصوص در پنج- شش سال گذشته که اقتصاد ترکیه دچار بحران هر روز فزاینده بوده است، بده و بستان دولت وقت با این مجموعه به هر دو کمک کرده که سر پا باقی بمانند. به این ترتیب که به رغم تورم بیش از صد درصد موجود، و بالاتر رفتن هر روزهی نرخ ارزهای خارجی، بانک مرکزی به جای آنکه نرخ بهرهی بانکی را افزایش دهد، با کاهش آن، سعی در بالاتر رفتن عایدی از صادرات و قویتر شدن فابورژوازی کرده تا در فاصلهی کوتاهی که به انتخابات ریاست جمهوری مانده است، نرخ استخدام افزایش یابد، روند پرولتاریایی شدن در جامعه توسعه یابد، و در نتیجهی چیزی که دولت آن را کارآفرینی میخواند، هوادارانش را افزایش دهد.
به این ترتیب، بالاتر رفتن تورم در این سیستم بیش از آنکه طبقهی کارگر را تحت فشار قرار دهد، خرده بورژوازی را کوچکتر میکند و در تنگنا قرار میدهد. همان خردهبورژوازی که از آغازِ سر کار آمدن حزب عدالت و توسعه جدّیترین مخالف آن بوده است. و به این ترتیب حکومت با یک تیر چند هدف را نشان میرود. خرده بورژوازی در تعریف بالابان آن طبقه است که سرمایه کالایی را به سرمایه مالی تبدیل میکند و در برپایی بازار ملی نقش اساسی را بر عهده دارد. این همان طبقهای است که سازندهی ملت- دولت در تاریخ بسیاری از کشورها و از جمله ترکیه بوده است و عمدتا بخش لاییک جامعه را تشکیل میدهد. این طبقه تا پیش از اقتدار حزب عدالت و توسعه ساختار دولت ترکیه را در اختیار خود داشته است، اما پس از آن به طرز فزایندهای از صحنهی اقتصاد و سیاست واپسرانده شده است.
کارکنان این بخش یک جمعیت کارگری تقریبا ۵-۶ میلیونی را تشکیل میدهند. اما هواداران اردوغان فقط به اینها محدود نیستند؛ رژیم اردوغان با ازبین بردن سیستماتیک کشاورزی و دامداری در روستاهای فلات آناتولی و اختصاص دادن حقوقی ماهانه -و البته بخور نمیر- برای کشاورزان و دامداران، هم آنان را از کار یدی فارغ کرد و به این ترتیب به تعداد هوادارانش افزود، و هم با این کار، جوانان روستایی را که به دنبال کار بودند، مجبور به مهاجرت به شهرها کرد تا در همان کارگاههای فابورژواها با دستمزدی ناچیز امرار معاش کنند.
جز این، طبق آمار رسمی در ترکیه حدود ۱۲ میلیون معلول وجود دارد که از ده سال پیش اردوغان برای آنها حقوقی ناچیز در حدود ۲۵۰۰ لیر در نظر گرفته است با این توضیح که همین حقوق شامل یک نفر دیگر هم میشود که مسئولیت نگهداری از هر معلول را بر عهده دارد.
علاوه بر این، با چشمپوشیهای گسترده از اخذ مالیات از قشر اصناف، تساهلهای وسیع انتقالات ارزی و معافیت از خدمت نظام وظیفه برای تبعههای ترکیه که در خارج از کشور زندگی میکنند، سعی در فشردهتر کردن هوادارانش کرده است.
ناگفته پیداست که اگر تمام این اقشارِ امتیازبر درطبقههای گوناگون جامعه هوادار پر و پاقرص اقتدار او بودند، امروز باید رأی اردوغان نزدیک ۵۰ درصد میبود، و همین افت نسبی خود نشان میدهد که لااقل ۱۵ درصد این امتیازبران نخواستهاند در صفوف لومپنها قرار بگیرند. در ضمن وجود همین جداشدگان ۱۵ درصدی این پرسش را به ذهن میرساند که: اگر به روشی درست هواداران اقتدار را بتوان تحت تاثیر قرار داد، آیا احتمالش هست که از خواب غفلت بیدار شوند؟ — چرا که بخش عمدهای از هوادارن اردوغان که طبق تعریف مارکس همان پرولتاریای لومپن را تشکیل میدهند، بر خلاف ادعای مارکس، شاخهای تحریف شده از کار نیستند. استیصال و محرومیت، آنان را کنار اردوغان نگه داشته است، و به هر حال از نظر جامعهشناسی به علت موقعیت هر دم در حال تزلزلشان، اگر اسکلهای امنتر جلوی خود ببینند، هیچ دلیلی برای ماندن در جای فعلیشان نخواهند داشت. تمام مسئله به ناتوانی احزاب اپوزیسیون برمیگردد که نتوانستهاند چنین اطمینانی به آنان ببخشند.
آخرین نظرسنجی ها
کلیهی نظرسنجیهای شرکتهای معتبر نشان میدهد که هیچکدام از دو رقیب اصلی انتخاباتی در دور اول نمیتوانند از مرز پنجاه درصد که برای پیروزی در انتخابات لازم است، عبور کنند، و بااین همه رأی رهبر اصلی مخالفان، کمال قلیچداراوغلو، در باند ۴۴-۴۶ در صد و رأی اردوغان در باند ۴۰-۴۲ درصد است، و این نتیجه لاجرم انتخابات را به دور دوم میکشاند، که در این صورت، آن رأی دهندگانی که در دور اول به دو کاندیدای سوم و چهارم رأی داده بودند، کنار قلیچداراوغلو قرار میگیرند و رأی او را به باند ۵۴-۵۶ میرسانند، تا سرانجام او در انتخابات پیروز شود.
این گمانهزنیها حتا اگر هم برطبق فرمولهای پیچیدهی علم آمار و هم از نظر منطقی صحیح باشند، نباید واقعیت دیگر را از نظر دور نگه داشت که اردوغان برای ماندن در اقتدار از هیچ کاری فروگذار نمیکند. نه تنها تمام تلویزیونهای رسمی و روزنامهها و خبرگزاری رسمی آناتولی زیر نظرش هستند، بلکه تیم سایبری پوتین دربست دراختیارش است، و جدای از این، سابقهی حیلههای میدانی حزبش در انتخابات گذشته، همه در یادها زنده است.
با وجود این، شور و شوق و عزم جبههی اپوزیسیون بین مردم و بهخصوص جوانانی که اراده کردهاند در آیندهای روشن زندگی کنند و با مردم عهد کردهاند تا صبح روز بعد انتخابات از صندوقهای رأی محافظت کنند، و نیز گوشبهزنگ بودن دانشجویان بخشهای کامپیوتر و الکترونیک در بی اثر کردن حملههای سایبری، شعلهی امید را در دل اکثریت مردم ترکیه زنده نگه داشته است.
––––––––––––––
پانویس
[1] در برخی از ترجمههای جلد اول کاپیتال از اصطلاح « پرولتاریای لومپن » استفاده نشده است. به عنوان مثال، در اولین ترجمه انگلیسی که توسط ساموئل مور و ادوارد آولینگ در سال ۱۸۸۷ منتشر شد، میبینیم که ترجمه «طبقات خطرناک» بر lumpenproletariat ترجیح داده شده است. در هیچ جای این ترجمه که زیر نظر انگلس انجام شده، نمیتوان به اصطلاح پرولتاریای لومپن برخورد کرد. اما در ترجمه بن فوکس، پنگوئن، ۱۹۷۶، دوباره به اصطلاح پرولتاریای لومپن برمی خوریم.
نظرها
نظری وجود ندارد.