ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«ساواک برای واداشتن برادرم به اعتراف، مرا در برابر چشمانش شکنجه کرد» ــ گفت‌و‌گو با ناهید افراخته

ناهید افراخته از قربانیان شکنجه ساواک است. هنوز پس از نیم قرن، آثار شکنجه‌های آن دوران بر بدن او بر جای مانده است، بابت آن درد زیادی تحمل می‌کند، و شاید حتی نیاز به عمل جراحی داشته باشد. او در گفت‌وگو با «زمانه» شکنجه خود و اعضای خانواده‌اش را روایت کرده است.

ناهید افراخته و دو برادر دیگرش به نام‌های حمید و فرید و دایی آنها به نام محمد تجلی در دوران شاه دستگیر شدند تا شاید اعمال فشاری باشد بر روی وحید که چهار سال به صورت مخفی زندگی می‌کرد.هر چهار نفر آنها تجربیات تلخ و فراموش‌نشدنی‌ای از آن روزها دارند؛ تجربه‌ای که حکایت از شکنجه خواهر مقابل چشمان برادر برای اخذ اعتراف دارد.

وحید افراخته به دلیل فعالیت‌های سیاسی حدود چهار سال به صورت مخفی زندگی می‌کرد، به همین دلیل ساواک اعضای خانواده او را تحت نظر داشت تا به این وسیله بتواند او را دستگیر کند.

ناهید افراخته اواخر دی ماه ۱۳۵۳ در حالی که همراه با پدرش به منزل یکی از دوستان خود رفته بود، به دلیل فعالیت‌های سیاسی وحید در خیابان بازداشت شد و نیروهای ساواک گمان برده بودند او با وحید قرار دارد.

همان روز ناهید افراخته و پدرش به کمیته مشترک ضدخرابکاری منتقل شدند و در ساواک سریعاً شلاق زدن‌ها به کف پا برای لو دادن مخل اختفای برادرش آغاز شد.

◼️گفت‌وگوی زمانه با ناهید افراخته را بشنوید:

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

بعد از گذشت نزدیک به نیم قرن، هنوز آثار شکنجه‌های ساواک بر بدن ناهید افراخته به جای مانده است. ناهید افراخته عکس‌هایی از کف پای خود گرفت و در اختیار زمانه قرار داد که در آنها آثار شلاق‌ها همچنان پیداست.

ناهید افراخته که اکنون ساکن فرانسه است، می‌گوید چند روز پیش به دلیل دردها و آثار شکنجه‌هایی که در کف پا دارد به پزشک مراجعه کرده بود و به او گفته‌اند اگر درد بیشتر و غیرقابل تحمل شود، باید عمل جراحی روی پاهایش انجام گیرد.

پایین و بالا بگیرید و بکشید

ناهید افراخته همان روز بازداشت دست‌کم در سه نوبت شکنجه شد. او آخرین بار را این‌گونه روایت می‌کند:

نمی‌دانم چرا تصمیم گرفتند مرا بفرستند توی سلول، من که دیگر نمی‌توانم روی پا بایستم، روی باسن و به کمک دست‌ها کون‌خزه‌کنان می‌رفتم به طرف سلول. در راهرویی که مرا هل می‌دادند، دری باز بود و "عزیز" یعنی مادر رضایی‌ها را دیدم. فکر می‌کنم با برنامه این کار را می‌کردند که من او را ببینم. ولی آن‌موقع اصلا به این موضوع‌ها فکرم نمی‌رسید و همین که مرا گذاشتند توی سلول و در را بستند، من و عزیز با مشت زدن به دیوار و با صدای بلند با هم حرف زدیم و فهمیدیم که نمی‌دانیم صدیقه کجاست. پس از همین دو کلمه حرف زدن، ناگهان در سلول با خشونت باز شد و رسولی و یکی دو تای دیگر وارد شدند و مرا زیر مشت و لگد گرفتند که "با سلول بغلی رابطه برقرار می‌کنی؟" و دو باره کشان‌کشان من را به اتاق شکنجه بردند و به تخت بستند و شلاق‌ها به کف پا را از سر گرفتند. دیگر این بار کف پایم پاره شد. من ضربات را روی مغز استخوان حس می‌کردم.

شکنجه‌ی توامان با آزار جنسی هم در دستور کار شکنجه‌گرها قرار داشت:

دفعه اول وقتی مرا به تخت بستند انگار بلوز قرمز رنگی که به تن داشتم بالا می‌رود و شکم‌ام دیده می‌شود و آنها با آن فحش‌های رکیک‌شان این را به من فهماندند؛ فکر می‌کنم چون عکس‌العملی نشان ندادم و برایم مهم نبوده که شکم مرا ببینند. البته دیگر به این فکر نیافتادند که تهدیدهای جنسی و تهدید به تجاوز بکنند. ولی این بار خیلی خوب و روشن نمی‌دیدم؛ ولی حس کردم که برق به نوک سینه‌هایم وصل کردند که عمرم را تمام کرد. یک وزن سنگین نشسته روی شکم من و نمی‌دانم سیگارش را روی سینه من خاموش کرد یا روی ساق پای من خاموش کرد؟ در هر دو محل زخمی دارم که هنوز مانده...

بازجویان ساواک نهایتا پدر ناهید افراخته را آزاد کردند و از ناهید خواستند بدون این‌که پاهایش را به پدرش نشان بدهد، به او بگوید که گروگان آنها است و وحید (رحمان) باید خودش را معرفی کند.

بعد از گذشت چند ماه و زمانی که ناهید افراخته به زندان اوین منتقل شده بود، یک روز دوباره او را با عجله به کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک بردند. در آنجا متوجه می‌شود که برادرش وحید دستگیر شده است و چون اعتراف نکرده، بازجویان قصد دارند ناهید را مقابل چشمان او شکنجه کنند تا وحید وادار به اعتراف شود. بازجویان ناهید را به دستگاه مخصوص شکنجه به نام «آپولو» بستند، اما کلاه او را نگذاشتند تا صدای جیغ‌ها و فریادهایش بیشتر شنیده شود و برادش صدای زجر کشیدن او را بشنود.

اما شکنجه‌های بازجویان ساواک برای وادار کردن وحید (رحمان) افراخته برای اعتراف به همین خلاصه نشد. بعد از مدتی کوتاه، دیگر برادران او یعنی حمید و فرید و نیز دایی آنها به نام محمد تجلی را هم به همان اتاق آوردند و همه آنها را شلاق زدند.

وحید (رحمان) افراخته از مسئولان بخش مارکسیست سازمان مجاهدین خلق بود و در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۳۵۴ به همراه منیژه اشرف‌زاده کرمانی، محمدطاهر رحیمی، سید محسن خاموشی، محسن بطحایی، ساسان صمیمی بهبهانی، مرتضی لبافی‌نژاد، عبدالرضا منیری جاوید و مرتضی صمدیه لباف، تیرباران شد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • رضا

    ثقل زمین کجاست من در کجای زمین ایستاده ام "ری را صدا میاید امشب..."

  • کامی

    گزارش ناهید افراخته در سایت گویا باز نشر شده است. کامنت های بی شرمانه سلطنت طلبان در باره رنج پنجاه ساله این قربانی شکنجه ساواک بسیار آموزنده است و عمق فرومایگی حامیان "سامانه" و گردانندگان به ظاهر موادب و آراسته اینان را بر ملا می کند.

  • علی فیاض

    درود بر شما که این مسائل را افشا می کنید، تا نسل جوانی که به پنجاه و هفتی ها دشنام می دهد و خود دوره اعلیحضرت را تجربه نکرده است، بداند که چرا آن نسل بر علیه آن رژیم به پا خاست. اگر شاه کمتر کشت، و اینها بیشتر، نفس عمل یکی است. در اینجا مساله کیفیت مطرح است و نه کمیت. من نمی دانم چرا بیشتر کسانی - از جمله جوانان - یاد گرفته اند که باید بین بد و بدتر یکی را برگزید. این را هم در انتصابات (انتخابات مهندسی شده رژیم) می بینیم و هم الآن بین رژیم شاه و رژیم آخوند. که رژیم شاه بهتر از اینها بود. ما باید تاکیدمان بر گزینش خوب باشد و نه بد به جای بدتر. با سپاس

  • حقگو

    پیشنهاد می دهم گزارشی نیز از نحوه شهادت مجید شریف واقفی از اعضای کادر مذهبی رهبری سازمان که به دست وحید افراخته به دلیل عدم تغییر ایدئولوژی کشته شده و جسدش به آتش کشیده شد هم تهیه نمائید تا نسل های بعد هم آگاه شوند

  • کارو

    جناب حقگو تقریبا همه ما از ماجرای قتل زنده یاد شریف واقفی و فاجعۀ زشتی که اتفاق افتاد مطلیع هستیم. اما بد نیست زوایای دیگری از آن مسائل هم برای ما روشن شود و رنج های بقیۀ افراد هم بازگو شود. اکنون دیگر سال 57 نیست که با دوقطبی کردن فضا حول مجاهد و منشعب بتوان مسئله را مدیریت کرد. بسیار مهم است که از آن رخدادهای تلخ و فجایع زشت درس بگیریم و بعد از 5 دهه نگاهی رئال و عقلانی به مسئله داشته باشیم. کامنت شما به نظر من بیجا بود.