ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

صدرا حیدری؛ معترضی که تا زمان اعتراف اجباری شکنجه شد

فرزاد صیفی‌کاران ــ این شهروند اهل شهرکُرد در گفت‌وگو با زمانه روایتی از بازداشت، بازجویی و شکنجه‌های خود ارائه داده است. صدرا حیدری می‌گوید نیروهای امنیتی با اعمال شکنجه سعی داشتند او را وادار به پذیرش اتهام‌های مد نظر خودشان کنند.

بعد از اعتراف اجباری در اداره اطلاعات، هر شب من را به زندان شهرکُرد می‌بردند، برایم حاضری می‌زدند و بعد من را به بازداشتگاه اطلاعات باز می‌گرداندند.

صدار حیدری گندمکاری، شهروند اهل شهرکُرد، یکی از هزاران شهروند معترضی است که در جریان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ به دست نیروهای امنیتی بازداشت، زندانی و شکنجه شد.

۱۷ دی ۱۴۰۱ خودروهای حامل ۹ تن از نیروهای وزارت اطلاعات صدار حیدری را به دلیل مصاحبه‌ با رسانه‌های خارج از ایران و اطلاع‌رسانی درباره مجاهد کورکور، مقابل دانشگاه پیام نور در نزدیکی محل کارش بازداشت کردند.

مجاهد کورکور، شهروند اهل ایذه است که به اتهام حمله به بازار ایذه در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۱ بازداشت و به اعدام محکوم شده؛ اتهامی که همواره از جانب او رد شده است.

هنگام بازداشت به صدرا چشم‌بند زدند و او را مستقیما به اداره اطلاعات شهرکُرد در محله گودال چشمه منتقل کردند.

نیروهای امنیتی به صدرا حیدری گفته بودند چرا درباره مجاهد کورکور اطلاع‌رسانی و از او دفاع می‌کند:

در بازجویی‌ها گفتند روی همین صندلی از توماج صالحی هم اعتراف گرفتیم، از تو هم می‌گیریم. وقتی جواب می‌دادم یه سر و صورتم ضربه می‌زدند، وقتی دستم را مقابل صورتم می‌گرفتم، به شکم‌ام ضربه می‌زدند. طوری من را کتک می‌زدند که حتی یک خراش یا کبودی باقی نماند. چشم‌بند داشتم و نمی‌توانستم ببینم می‌خواهند به کجا ضربه بزنند.

صدرا حیدری می‌گوید یک نفر از بازجوها فقط سوال می‌پرسید و اگر پاسخ مد نظر او را نمی‌داد، دو نفر که بالای سرش ایستاده بودند، شروع به ضرب و شتم می‌کردند.

صدرا حیدری درباره تلاش بازجوها برای اعتراف به اتهامات مدنظر آنها می‌گوید:

می‌گفتند عضو گروهک منافقین (مجاهدین) هستی. با رسانه‌های خارجی همکاری مستقیم داری و ماهانه پول دریافت می‌کنی. گفتم هرچه پرسیدید و آن بخشی که از روی گوشی موبایل و پیجم مستند بود قبول کردم، ولی این‌که می‌گویید عضو منافقین (مجاهدین) هستم یا با رسانه‌ها رابطه مستقیم دارم و حقوق ماهیانه دریافت می‌کنم را از کجا آوردید؟

در اداره اطلاعات صدرا حیدری به مدت یازده روز مورد بازجویی شکنجه قرار گرفت: «وقتی اعتراف کردم و اتهامات را پذیرفتم دیگر من را کتک نزدند...»

دادگاه و اتهامات

صدرا حیدری به زمانه می‌گوید نزدیک به یک‌ماه در سلول انفرادی اداره اطلاعات شهرکُرد زندانی شد و سپس او را به شبانه به زندان شهرکُرد در جاده فرخشهر منتقل شد.

در بازجویی‌ها گفتند روی همین صندلی از توماج صالحی هم اعتراف گرفتیم، از تو هم می‌گیریم. وقتی جواب می‌دادم یه سر و صورتم ضربه می‌زدند، وقتی دستم را مقابل صورتم می‌گرفتم، به شکم‌ام ضربه می‌زدند.

صدرا حیدری

صدرا حیدری را در زندان شهرکُرد همراه با دیگر بازداشت‌شدگان اعتراضات در بندی جدا از دیگر بندها نگهداری می‌کردند که در میان آنها فردی بود که تندیس قاسم سلیمانی را آتش زده بود و چند سرباز که به دلیل امتناع حضور در میان نیروهای امنیتی برای سرکوب معترضان بازداشت شده بودند. صدرا حیدری با حبیب فدایی نیز هم‌بند بود.

در تاریخ ۹ بهمن ۱۴۰۱، شعبه سوم بازپرسی دادسرای عمومی شهرکُرد، صدرا حیدری را به اتهام «اخلال در نظم و آسایش عمومی (تشویش اذهان عمومی)»، «همکاری با دول خارجی متخاصم علیه جمهوری اسلامی ایران»، «اهانت به رهبری» و «تبلیغ علیه نظام» به دادگاه احضار کرد.

برگه احضار صدرا حیدری به بازپرسی شهرکُرد

جلسات دادگاه رسیدگی به اتهامات صدرا حیدری سه بار از طریق ویدیوکنفرانس در داخل زندان برگزار شد و یک بار هم در دادگاه انقلاب شهرکُرد. او در تمام مدت بازداشت و در دادگاه از حق داشتن وکیل محروم ماند.

تا مدت‌ها مقام‌های قضایی از پذیرش سند برای آزادی این شهروند معترض سر باز می‌زدند. اما نهایتا با تعیین وثیقه و اخذ تعهد در وزارت اطلاعات، بعد از گذشت نزدیک به پنج ماه، در تاریخ سوم خرداد ۱۴۰۱ صدرا حیدری از زندان آزاد شد.

احضار و تهدید بعد از آزادی

پس از آزادی از زندان با اخذ تعهد، فشارهای امنیتی علیه صدرا حیدری همچنان ادامه دارد.

این شهروند اهل شهرکُرد به زمانه می‌گوید مدام از نهادهای امنیتی با او تماس می‌گیرند:

می‌گویند به ستاد خبری بیا چند سوال از شما بپرسیم. اول که زنگ زدند چندبار پرسیدند کجا هستی؟ گفتم چرا؟ باز مدام پرسیدند کجایی دقیقا کجایی؟ گفتم دارم به ایذه می‌روم برای مراسم و بعد گفتند شنبه اول وقت به ستاد خبری سوالاتی داریم... تقریبا دو سه روز بعد از کشته شدن جاویدنام پویا مولایی‌راد که استوری تسلیت گذاشتم، مجددا تماس‌ها شروع شد. بعدا تصمیم گرفتم جواب تماس‌ها را ندهم، اما شروع کردند به تماس گرفتن با خانواده‌ام.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.