دادخواهی مادر معلول جسمی سرپرست خانواده؛ در بهزیستیِ اهواز در مدت کوتاهی دختر معلول ذهنی او به شدت آسیب جسمی دیده
پس از دو روز فرزند او با جراحت شدید پاشنهی پا ویلچرنشین میشود. مادر اهوازی میگوید که بهزیستی دیگر اجازه ملاقات او با فرزندش را نمیدهند و میگویند او مشکل کبد دارد.
مادر سرپرست خانواده که دچار معلولیت جسمی است، در ویدئویی از وضعیت هولناک نگهداری از دختر معلول ذهنیاش در بهزیستی اهواز پرده برداشته است.
بنا به ویدئوی منتشرشده در کانال کمپین معلولان، دوشنبه ۲۶ تیر، مادری سالخورده و اهوازی با معلولیت جسمی از دخترش با معلولیت ذهنی نگهداری میکند اما به دلیل عمل چشم ضروری در شیراز پس از آسیبخوردن شبکیهاش، فرزندش را برای نگهداری به مرکز توانبخشی و نگهداری کوثر اهواز میسپارد. پس از دو روز فرزند او با جراحت شدید پاشنهی پا ویلچرنشین میشود و در دوران حضور مادر در شیراز برای عمل چشم، آثار کبودی بر کمرش هم میافتد و زخم بستر میگیرد.
مادر اهوازی میگوید که بهزیستی دیگر اجازه ملاقات او با فرزندش را نمیدهند و میگویند او مشکل کبد دارد.
به گفته کمپین معلولان، این مادر به دنبال دادخواهی و به پاسخگویی واداشتن مسئولان است و خواسته که مردم صدای او و فرزندش باشند.
❗️ویدئوی توئیت زیر حاوی تصویرهایی است که ممکن است برای برخی آزاردهنده باشد.
روایت او در این ویدئو:
میخواستم بروم شیراز چشمام را عمل کنم، متأسفانه کسی را نداشتم. این بچه پدرش و برادرش فوت کرده و متأسفانه کسی را ندارد. مجبور شدم با هزینهی خیلی سنگین، چهار میلیون پول، اندازه یک میلیون و پانصدهزار تومان هم پوشاک فرستادم، همهی اینها را بهشان دادم تا من از شیراز برمیگردم، از بچهی من مراقبت کنند. بعد از دو روز که میخواستم بروم شیراز، رفتم یک سری به این بچه بزنم که ببینم حال بچهام چه طور است، بتوانم بروم شیراز. حقیقتش وقتی رفتم، من در اتاقی نشستم، اما بچه را با ویلچر جلوتر از من نشانده بودند. بعد من از آنها پرسیدم این بچه را چرا با ویلچر اینجا نشانده اید؟ گفت: من متأسفم. یک صندلی برای شما...من هم معلول جسمی هستم و روی صندلی نشستم. وقتی که خوب بچه را نگاه کردم دیدم واقعا پایش یک صدمهی خیلی بزرگی خورده بود. نگاه کردم به آن یکی که صدمهاش واقعا از این یکی بدتر بود. گفتم: بچهی من چرا پایش این طوری شده؟ هیچکدام از پرستارها جوابی به من نمی دادند. رفتم به مسئول بهزیستی گفتم: بچهی من چرا این جوری شده؟ گفت: خانم، نمیدانیم. گفتم: مگر میشود کسی نداند؟ حقیقتش دیگر این بچه را با هزاربدبختی برای اینکه در شیراز نوبت عمل چشم داشتم [گذاشتم] و رفتم. از شیراز میآیم، میبینم بچهی من کمرش هم کبود شده و زخم بستر گرفته. واقعا بیحال حال شده. مرا دیگر راه نمیدهند. این بچه را ممنوع الملاقات کرده اند. به من گفتهاند مشکل کبد دارد. گفتم اکر مشکل کبد داشته باشد یا چیزی، پاشنهی پایش این طوری نمیافتد...این چه ربطی به کبد و تیروئیدش دارد؟ به من گفته اند میتوانی بروی دکتر، میتوانی بروی شکایت کنی از مسئولان بهزیستی. من رفتم متخصص کبد و عکس را نشانش دادم، گفت کبد هرگز آسیبی به پا نمیرسد. برایم آزمایشی هم نوشتند اما متأسفانه اجازه ندادند بروم آن آزمایش را بگیرم. من سوم بچه را تحویل داده ام تا الان فقط دو بار توانستم بچهی خودم را ببینم. به هیچ عنوان به من راه نمیدهند. در اتاقی بچهام را قرنطینه و ممنوع الملاقات کرده اند. من در دادگاه شکایت کردهام و خواهان حضور پزشک قانونی برای معاینه بچهام شدهام اما هنوز به درخواست من رسیدگی نشده. بچهی من حالش خیلی وخیم است و از برادران و خواهران مسئول میخواهم به وضع بچه من رسیدگی کنند.
نظرها
نظری وجود ندارد.