«یکپارچگی سرزمینی»: ترس از رخداد
منصور تیفوری ــ کارکرد سیاسی حسن تعبیر یا یوفیمیسم «یکپارچگی سرزمینی»، که به جای عبارت «تمامیت ارضی» پیش کشیده شد، چیزی جز انکار و خنثیسازی رخداد ژینا و حقیقت آن نیست؛ انکار این حقیقت که مبارزه برای خیر در هر جا مبارزهای است بر سر سرنوشت جهان.
حسن تعبیر یا یوفیمیسم که در مفهوم رایج به معنی بهکاربردن تعبیری کم و بیش «خوشایند» به جای کلمه یا تعبیری کم و بیش «ناخوشایند» است، نقشی ویژه در تاریخ سیاست بازی کرده و خود به یکی از فرمهای رایج فریب، دستکاری افکار و پروپاگاندا تبدیل شدهاست.
خمینی و حسن تعبیر «پاکسازی» به جای «کشتار جمعی»
یکی از پیامهای خمینی در سال ۱۳۵۸ حاوی یکی از این حسن تعبیرهاست. در پیامی در بعد از ظهر ٢٨ مرداد ١٣٥٨ مصادف با ١٩ آگوست ١٩٧٩ با موضوع « تشکر از حضور مردم برای سرکوب اشرار در کردستان» و خطاب به «مردم و نیروهای نظامی و انتظامی» خمینی اینگونه خود را بیان میکند:
بسم الله الرحمن الرحیم-پیرو مسائل پاوه، گروههای بسیار زیادی از اطراف و اکناف کشور آمادگی خود را برای حرکت به منطقه و سرکوب اشرار اعلام نمودند. من از مردم غیرتمند و برادران عزیزم تشکر وافر می کنم. پیرو مسئلۀ سنندج ـ که به اطلاع رسید و به قوای انتظامیه دستور بسیج فوری دادم ـ از قوای انتظامی اطلاع رسید که اقدام مؤثر و فوری شده است. اکنون مطلع شدم که اهالی محترم و برادران غیور کرمانشاه به طور دسته جمعی پیاده به طرف سنندج حرکت کردهاند. ضمن تشکر فراوان، از آنان تقاضا دارم به منازل خود مراجعت کنند. به قوای انتظامیه و سپاه پاسداران دستور اکید دادهام که غائلۀ کردستان را ختم نموده، و مردم شریف آن منطقه را از دست ضد انقلابیون نجات دهند و آن منطقه را از لوث اشرار خارج و داخل پاک نمایند. از خداوند تعالی سلامت و توفیق همگان را خواستارم. والسلام. ( صحیفهی امام، جلد ٩، ص ٣٠٧)
البته روزنامهنگاران و دولتمداران وقت آنقدر توانایی شهودی دارند که مفهوم «پاک» در این پیام را دریافته و از آن مشتقاتی بسازند، چنانکه روز بعد روزنامهی جمهوری اسلامی تیتر « پاکسازی در کردستان شروع شد » را انتخاب نموده و دولت وقت نیز در بیانیهای همان مفهوم را بهکار میگیرد.
اطلاعیهی دولت در صفحهی ١٢ روز ٢٩ مرداد بدین ترتیب منتشر شدهاست:
ثبت نام داوطلبان پاکسازی کردستان از عوامل ضدانقلاب- برای ثبت نام داوطلبانی که آمادهی نبرد با ضدانقلاب در کردستان هستند، دیروز از طرف دولت اطلاعیهای انتشار یافت. متن اطلاعیه به شرح زیر است:-بسمه تعالی-بدینوسیله باطلاع عموم مردم ایران می رسد که پیرو فرمان رهبر انقلاب، ترتیبات لازم برای ایجاد آرامش در سنندج و تامین امنیت منطقه کردنشین بوسیله نیروهای انتظامی داده شده و میشود. ضمنا با تشکر از استقبال پرشور کلیهی هموطنانی که آمادگی خود را در پاکسازی منطقه کردستان از عوامل ضدانقلاب و پشتیبانی از نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ابراز داشتهاند، اعلام میدارد : داوطلبانی که خدمت سربازی را انجام دادهاند، می توانند با در دست داشتن برگ خاتمه خدمت، خود را به نزدیکترین پادگان ارتش یا ژاندارمری و یا مقر سپاه پاسداران معرفی نمایند، تا ترتیب نام نویسی و استفاده از آنان بر حسب احتیاج دادهشود. از کسانیکه خدمت نظام وظیفه را انجام ندادهاند، در مراکز سپاه پاسداران انقلاب نام نویسی میشود تا در فرصت های بعدی ضمن آموزش دیدن از وجودشان استفاده گردد.
نازیها و بعثیها نیز حسن تعبیرهای ویژه خویش را داشتند. گزارش بخش خاورمیانهی سازمان نظارت حقوق بشر که بین سالهای ١٩٩١ تا ١٩٩٤ تنظیم و با عنوان نسل کشی در عراق: عملیات انفال علیه کردها منتشر شدهاست، دربارهی استفادهی نظام بعث از این تکنیک و در مقام مقایسهی این نظام با رژیم نازی و استفاده از مفهوم انفال مینویسد:
همانند آلمان نازی، رژیم بعث عراقی نیز اعمال خود را زیر چند یوفیمیسم پنهان میکرد. آنجا که افسرهای نازی از «مقررات اداری»، « کنشهای ویژه» و «اسکان مجدد در شرق» سخن میگفتند، بروکراتهای رژیم بعث سخن از «مقررات جمعی»، « بازگشت به صفوف ملت» و « اسکان در جنوب» میگفتند. در زیر پوشش این یوفیمیسمها اما، جنایتهای عراق علیه کردها یک نسلکشی را پنهان میکردند: « قصدیت امحای بخشی از یک گروه دینی، نژادی، اتنیکی یا ملی، به معنای کامل کلمه.»
Génocide en Irak, , p. 37
اما فهم ریشهی این مفهوم خود میتواند محتوای آن و ذهنیتی را که بر آن تاکید میکند، روشنتر نشان دهد.
جورجو آگامبن که به خوبی دریافته است که «تئولوژی و سیاست در گرامر متبلوراند» دربارهی تبار واژهی یوفیمیسم، ضمن ارجاع به یکی از رسالههای ژان کریسوستوم، مینویسد:
سال ٣٨٥ در زمانهی ما، ژان کریسوستوم، رسالهی ادراک ناپذیری خداوند را نوشت. نقد این رساله به کسانی بود که میپنداشتند ذات خداوند قابل فهم است، زیرا « هر آنچه را که خداوند دربارهی خویش میداند، ما در نهایت آن را در خویشتن خویش می یابیم». اما او در نقد چنین مدعیانی تاکید میکند که خداوند به شکل مطلق بیرون از فهم است و خدا «بیان ناپذیر»(arrhetos)، « ناگفتنی» (anekdiegetos) و «وصف ناپذیر» (anepigraptos) است. ژان خوب میداند که این بهترین راه تکریم (doxan didonaî) و پرستش (doxan didonaî)خداوند است. خداوند حتی برای ملائک نیز ادراک ناپذیر است؛ اما فرشتگان هیچ کاری نمبکنند به جز سرودن شکوه خداوند و ذکر و تسبیح بی وقفهی او. ژان این کنسرت ربانی را در تقابل با کسانی قرار میدهد که بیهوده در تلاشند تا بفهمند: «اینان[ملائک] شکوه خداوند را ذکر میگویند، [اما] آنان در تلاشند بدانند؛ اینان[ ملائک] در سکوت میپرستند، اما آنان تقلا میکنند [که بشناسند]؛ ملائک نگاه به پایین دارند و چشم میدزدند، اما آنان شرم ندارند از اینکه روبرو به شکوه آن [ذات] غیرقابل بیان خیره شوند. (۱)
آگامبن مینویسد واژهای که ما در متن به «پرستش در سکوت» ترجمه کردهایم در متن اصلی به شکل euphemein آمدهاست. از این واژه که اساسا به معنای «رعایت سکوتی دینی» است، مفهوم « یوفیمیسم» یا حسن تعبیر مشتق شدهاست، که به معنی واژهگانی است که شرم یا ادب گفتن آنها را منع میکند. با چنین تکنیکهایی، از جمله نامگذاری نسلکشی یهودیان به شوآ یا هولوکاست، هدف بخشیدن معنا بود به امری که فاقد معنا است.
کارکرد سیاسی « یکپارچگی سرزمینی » چیست؟
در زمانهی ما، همزمان با انقلاب ژینا، چندین جبهه از شدت رخداد شگفت زده شدند و هر کدام به شیوهی خویش برای تقلیل رخدادی که قابل تقلیل به دستگاههای مفهومی پیشین نبود، تلاش کردند. گروهی تلاش کردند که تمام پتانسیل رخداد را به به منشور و بیانیه و ائتلافهای تلویزیونی تقلیل دهند و بدین ترتیب، آن را «نمایندگی» کنند. تلاش برای اضافه کردن شروطی چون «مرد-میهن-آبادی» به شعار «ژن-ژیان-ئازادی» و فروبستن امکانهای درونی و همگانی رخداد را در این بستر میتوان فهمید، تلاشی برای اینکه تکینگی رخداد و نوین بودن آن محدود شود، مبادا کلیت نمادین مسلط در خطر قرار گیرد.
از جمله دیگر از این تلاشها، تقلای همین گروهها برای تعیین شرط اعتقاد به «تمامیت ارضی» برای همنشینان تلویزیونی خویش بود، و طرفهتر نیز تمکین گروهی دیگر به این خواسته تحت لوای «یکپارچگی سرزمینی» بود، و باز نغز سخن اینکه همین نامگذاری دومین را همچون «خلاقیتی ذهنی» و سیاسی میخواستند به مخاطبین قالب کنند.
در این فرایند میتوان به سادگی حضور همان تکنیک فرسوده را بازشناخت، همان دعوت به «پرستش در سکوت»، اگرچه در واقع هیچ ضرورت عینی برای پیش کشیدن چنین خواستهای موجود نبود، اما این بار با اتکا به برساختن ترسی غیرواقعی تلاش شد که اصل رخداد و پتانسیلهای آن انکار شود و رخداد در همان بستر نمادین کهن ثبت و خنثی شود. تمامیت ارضیای که فصل مشترک تمامی واپسگرایان بود اکنون میرفت که به شرط «حق بر انقلاب» تبدیل شود. همین شرط اما بعدا در یک حسن تعبیر دیگر تبدیل به «یکپارچگی سرزمینی» شد تا امکان « نمایندگی» و «معاملهگری» با رخداد فراهم شود. در انکار رخداد و تعمید دادن اصل سرکوب تحت یوفیمیسم «یکپارچگی سرزمینی» تلاش برای بازگشت به قبل از پنهان شدهبود. گو اینکه برای این نمایندگان «مردم» خود توان سازماندهی خویش را ندارند و اکنون نوبت «نمایندگان» است که آنان را رهبری کنند.
چه آنان که در بوق خطر تمامیت ارضی میدمیدند و چه آنان که میخواستند با حسن تعبیر «یکپارچگی سرزمینی» رخداد را انکار کنند، به شکل پنهانی خواستهی «پرستش در سکوت» را تکرار میکردند، تا همگان توافقها و منشورهای آنان را چون « وحی» تسبیح بگویند.
اما داستان واعظان «یکپارچگی سرزمینی» هنوز وجه دیگری دارد : توسل آنها به چنین حسن تعبیری فراری ناخودآگاه بود از این آگاهی که آنان به آرمانی بنیادیتر پشت کردهاند، به ایدهی کردستان چون « سنگر انقلاب»، فرمولی که سال ١٣٥٧ درست بعد از اولین تلاشها برای «پاکسازی» انقلاب شکل گرفت.
در زیر تلاش برای توسل به این حسن تعبیر ایدهی انکار بنیادین ایدهای رهایی بخش نهفته بود: این ایده که مبارزه برای خیر در هر جا مبارزهای است بر سر سرنوشت جهان. به جای توسل به ایدهی « یکپارچگی سرزمینی» برای گشودن امکان شراکت سیاسی، ایدهای دیگر از کردستان هست که هنوز به قوت خویش باقی است و قیام ژینا به شکلی حاصل بازگشت آن است. مرداد ١٣٥٨، زمانی که راهپیمایان سنندج برای حمایت از کوچ مردم مریوان به «اردوگاه» کانی میران رسیدند، در میان راهپیمایان غیر-کرد شعاری شنیده شد: « تمام ایران را کردستان میکنیم»، دیالکتیکی که در آن کل و جزء امکان مییابد که شکلی نوین را برسازند. این همان دیالکتیکی است که قیام ژینا دوباره آن را متبلور ساخت. در زیر لوای فرمان برای تعهد به «تمامیت ارضی» همان فرمان شاه-شیخ-پدر نهفته بود و در حسن تعبیر « یکپارچگی سرزمینی» وجدان معذبی خود را پنهان کردهاست که خود میداند به ایدهای بنیادین پشت کردهاست تا نزد پدر محبوب شود. فهم تبلور سیاست در گرامر امری است که انقلابیون به خوبی درک میکنند، هنگامی که میدانند حتی زبان و گرامر نیز باید شکسته شوند.
پانویس:
1 - Giorgio Agamben, Auschwitz, l’archive et le témoin, in Homo Sacer, L’intégrale, Seuil, 2016, pp. 831–32
نظرها
جوادی
نخست از نویسنده مقاله به خاطر طرح مساله حسن تعبیر در ادبیات سیاسی ایران تشکر می کنم. نویسنده در آغاز مقاله می گوید: حسن تعبیر یا یوفیمیسم که در مفهوم رایج به معنی به کار بردن تعبیری کم و بیش خوشایند به جای کلمه یا تعبیری کم و بیش ناخوشایند است، نقش ویژه در تاریخ سیاست بازی کرده و خود به یکی از فرم های رایج فریب، دستکاری افکار و پروپاگاندا تبدیل شده است. این تز درست است اما کسی که این تز را به عنوان انتقاد علیه مخالفان سیاسی به کار می برد آیا به این موضوع فکر کرده است که این تیغ ممکن است دو لبه باشد؟ در تاریخ معاصر ایران حسن تعبیر را فقط راست گرایان به کار نبرده اند، بلکه مخالفان چپ گرای حکومت های مستقر نیز به کار برده اند. نمی شود به مورد اول اشاره کرد و مورد دوم را نادیده گرفت. به عنوان مثال کاربرد واژه حزب توده به جای حزب کمونیست به گویی یا حسن تعبیر است. همچنین واژه اتنیک به جای قوم و هویت طلب یا فدرالیست به جای تجزیه طلب، واژه لیدر به جای رهبر و واژه کمونیست کارگری به جای واژه ی کمونیست. نویسنده مقاله بعد از طرح این تز در آغاز مقاله، نخستین نمونه را از متن فرمان خمینی در سال ۵۸ با موضوع: تشکر از حضور مردم در سرکوب اشرار در کردستان، انتخاب می کند. کلمه اشرار در این متن مثل هر متن دیگر مناقشه انگیز است. روشن است که از دید آقای خمینی و طرفدارانش پاکسازی اشرار ( به زعم خودشان)مبارزه برای خیر بوده است. بنابراین آقای خمینی و طرفدارانش با این تز مبهم که که مبارزه برای خیر در هر جا مبارزه ای است بر سر سرنوشت جهان ، مخالفتی نداشتند. داعش هم با این تز می تواند موافق باشد زیرا دو طرف هر مبارزی ، مبارزه ی خودشان را می توانند مبارزه برای خیر تعبیر کرده( حسن تعبیر) و علاوه بر آن بگویند مبارزه برای خیر در هر جا مبارزه ای است بر سر سرنوشت جهان. نویسنده مقاله برای این تز مبهم که به دلیل ابهام و نسبی بودن مفهوم خیر، هر مبارزه ای می تواند آن را دستاویز قرار دهد، به عنوان ایده ای رهایی بخش معرفی می کند! ایراد دیگری که می توان در این مقاله پیدا کرد این است که کاربرد عبارت یکپارچگی سرزمینی به جای تمامیت ارضی را حسن تعبیر ارزیابی می کند. این ادعا طبق تعریف حسن تعبیر، زمانی درست است که واژه تمامیت ارضی دارای معنای ناخوشایند ( بار منفی) باشد. مساله ای که در این مورد و به طور کلی در تعریف حسن تعبیر پنهان است این است که ناخوشایند از نظر چه کسانی. پاسخ متعارف این است که ناخوشایند نزد افکار عمومی یا اکثریت مردم. آیا تمامیت ارضی واژه ای ناخوشایند در نظر اکثریت مردم ایران است که کاربرد یکپارچگی سرزمینی به جای آن حسن تعبیر تلقی شود؟ حقیقت این است که اکثریت مردم ایران با واژه ی تمامیت ارضی ایران مشکلی ندارند اما این واژه برای هویت طلبان و فدرالیست ها واژه ای ناخوشایند است و بنابراین استفاده از واژه یکپارچگی سرزمینی ایران به جای تمامیت ارضی ایران در منشور مهسا که توسط چند چهره با نفوذ طرح شد، به احتمال زیاد به خاطر حساسیت آقای مهتدی بوده است. نکته مهم دیگری که لازم است بر آن تاکید کنم این است که هویت طلبان مشکلی با واژه تمامیت ارضی ندارند، بلکه با عبارت تمامیت ارضی ایران مشکل دارند. هویت طلبان تمامیت ارضی قلمروی ادعایی خود را امری مقدس می دانند. آیا یک هویت طلب کرد به تمامیت ارضی کردستان اعتقاد ندارد؟
جوادی
این دیدگاه مکتب فرانکفورت مرا به تامل داشته است: وقتی عمل ناکام می ماند ، ریشه ی نظری این عمل باید مورد تجدید نظر قرار کیرد. فیلسوفان سوسیالیست بایستی امکان خود انتقادی را باز نگه دارند تا بتوان بر خطاهای نظری فایق آمد. آیا این دیدگاه عمل گرایانه( پراگماتیستی) است؟ آیا ناکامی عمل همواره ناشی از خطای تئوریک است؟ مبارزه یک عمل است و پشت هر مبارزه ای یک تئوری وجود دارد که نحوه ی مبارزه و اهداف آن را مشخص می کند.ِ طبق دیدگاه مکتب فرانکفورت وقتی مبارزه ناکام می ماند ریشه یا مبنای نظری مبارزه باید مورد تجدید نظر قرار گیرد. چهل و چهار سال است که مبارزه با جمهوری اسلامی ناکام مانده ولی کمتر دیده شد که کنشگران در مبنای نظری مبارزه یا کنش تجدید نظر کنند. اگر این ویژگی کنشگران اسم اش جزم اندیشی نیست، پس چه است؟ انسان جزم اندیش یا ارتدوکس با تجدید نظر طلبی مخالف است.
جوادی
سخت تلاش کردم تا نشان دهم که بازی جمهوری یا سلطنت تا زمانی که جمهوری اسلامی پابرجاست ، یک بازی باخت_ باخت و به نفع ادامه وضع موجود است. استراتژیست های طرفدار وضع موجود این موضوع مهم را می دانند و تلاش می کنند تا این بازی همچنان ادامه پیدا کند. تقریبا تمام روشنفکران پیش از انقلاب ۵۷ از جمله آقای دکتر نیکفر تمایل دارند تا لب گور این بازی را ادامه دهند. این وضعیت برای شخصی که با نگاه استراتژیک به چنین مسایلی می نگرد و خواهان تغییر وضع موجود است، دردناک است. روزی مشخص خواهد شد که در این مورد دیدگاه من درست بوده است.