سالگرد قیام ژینا
ضدانقلاب را به خاطر میآورید؟
ایمان گنجی ــ وضعیت انقلابی ایران با تلاش توامان نیروهای ضدانقلاب داخل و خارج، وارد سُکون شده است. کدام نیروها؟ تجربههای تاریخی را به یاد آوریم. در واقع، ضدانقلابِ تاریخی را به خاطر آوریم.
امروز به شما میگویم که هیچکس نه در تجربه و نه در عمل نمیتواند ادعا داشته باشد که بیش از من به خدا یا به ائمه اطهار نزدیک است.[۱]
"شاهنشاه آریامهر" خیلی مسلمان بود. میگفت دو روز قبل کودتای بریتانیایی ــ آمریکایی علیه دولت محمد مصدق، در نجف در حرم امام اول شیعیان «دست توسل و التماس برای نجات میهن به سمت آن بزرگوار» دراز کرده و شک نداشت که «لطف آن حضرت... در فاصله بسیار کوتاهی ایران را از خطر فنا نجات داد». جای دیگری میگفت که «برای انجام وظیفهای مأموریت یافته» و «نیروی ماوراء الطبیعه» از او نگهبانی میکند.
این صرفاً بازیِ پادشاه برای واردشدن به دل مردم نبود. اساساً مشخص نیست که شاهنشاه تا چه حد به "دل مردم" بها میداد. آنچه اما از سندهای پلیس مخفی مخوف او مشخص است، قرار گرفتن این اجراهای اسلامگرایانهاش در بدنهی یک کارزار سیستماتیک ضدچپ بود؛ کارزاری ضدانقلاب برای حفظ قدرت.
شاهنشاه و دستگاه حکومتاش این طور قمار کرده بودند: روحانیون و اسلامگرایان را میتوانیم کنترل کنیم، آنها توان انداختن حکومت را ندارند، تا جایی که خطرناک نشوند از آنها حمایت میکنیم و گفتارشان را تقویت میکنیم تا مردم ناراضی در عوض چپها به سمت آنها گرایش پیدا کنند و خطرناکترهایشان را سرکوب میکنیم. همزمان چپها و کمونیستها را با خشونت سرکوب، و گفتارشان را تحریف میکنیم.
آنها در این قمار بازنده شدند.
در واقع، نهادیسازی دین و استفادهی حکومتی از نهاد دین نه به ایران معاصر محدود است نه به دین اسلام. ادغامکردن مناسبات پیشامدرن اجتماعی مبتنی بر دین در مناسبات تولید و بازتولید سرمایهداری مدرن و معاصر بخشی از دینامیک سرمایهداری ست: چه مسیحیت، چه اسلام، چه هندوئیسم، چه یهودیت، و الخ. اما این استفادهی عام در جریان جنگ سرد، استفادهای خاص و جزئی در خاورمیانه پیدا کرد: سوء استفاده از دین نهادیسازیشده برای جلوگیری از پیشروی کمونیسم و خواباندن نارضایتیهای اجتماعی و ساختن هویت واحد ملی. بدین ترتیب بود که نیروهای اسلامگرای راست در سرتاسر خاورمیانه به تدریج جایگزین نیروهای چپگرایی شدند که علیه استعمار و امپریالیسم و استبداد، همزمان میجنگیدند و با وجود این، از خطاهای تاریخی وابستگی به شوروی و تمرکزگرایی و پدرسالاری برکنار نبودند.
حکومت پهلوی که میدید نبردی طبقاتی از یک سو و نبردی علیه اقتدار از سوی دیگر به راه افتاده، خواست هر دو عرصه آنتاگونیستی سیاست را به نبردی فرهنگی تقلیل دهد. این کار اما در آن زمان باعث شد که جنبشی بیناطبقاتی و سرتاسری علیه او شکل بگیرد؛ انقلابی که آن را «پستمدرن» خواندند چون با نظریههای ساختارگرایانه و جامعهشناختی انقلابها جور درنمیآمد. اکنون هم استراتژی تقلیل نبرد طبقاتی ــ سیاسی به نبرد فرهنگی در سطحی جهانی در میان نیروهای راست و ارتجاعی، از ایالات متحده تا ایران، وجود دارد: به جای شورش علیه صاحبان قدرت و سرمایه، در غرب شورش علیه مفهومهایی فرهنگی و گنگ همچون «وُوک» یا مقابله با خارجیهایی که «فرهنگ غربی» را از بین میبرند، تبلیغ میشود تا سیاستمداران محافظهکار را به پارلمانها و کاخهای دولتی ببرد و پایههای قدرتشان را محکم کند. و در ایران، آسیبزنندگان به فرهنگ و هویت ملی هدف نقد هر دو سوی ارتجاع هستند: چه آنها که هویت ملیشان ابتدا بر شیعهگری استوار است و چه آنها که از شکوه و تمدن ازدسترفته دم میزنند.
در هر حال، امروز وضعیت انقلابی ایران با تلاش توامان نیروهای ضدانقلاب داخل و خارج، وارد سُکون شده است. کدام نیروها؟ باید تجربههای تاریخی را به یاد آوریم. در واقع، ضدانقلابِ تاریخی را به خاطر آوریم.
این یادداشت رجوعی به این مسأله است.
پهلوی دوم و ضدانقلاب تاریخی: سوء استفاده از اسلام علیه کمونیسم
میگویند در ایمان مومنان شک نکنید. در نهایت چه کسی از حقیقت درون دل دیگری خبر دارد؟ شاید شاهنشاه آریامهر واقعا چنان مومن بود که باور داشت علی به خوابش آمده تا از حصبه شفایش دهد، ابوالفضل هنگام سقوط او از اسب در برش گرفته و مانع از مصدومیتش شده، و حکمرانیاش اجرای مشیات الهی است:
برای خودم مسلم بود که خداوند مایل بود کارهایی به دست من برای خدمت به ملت ایران انجام گیرد... من در تمام آنچه کرده ام و خواهم کرد، خود را عاملی برای اجرای مشیات الهی بیش نمیبینم.
فارغ از باورهای شخصی و قلبیاش اما، یک سیاست نظاممند برای استفاده از اسلام برای حفظ استبدادش در کار بود. بالاخره کسانی همچون سنتگرایان (چون سید حسین نصر، رئیس دفتر ویژه ملکه) بودند که شاهنشاهی را شکل اصلی حکومت منطبق با شیعهگری میدانستند و عقبهای طولانی از روحانیون شیعه در کار بودند که شاهان را ظلالله میپنداشتند. او از کمونیستها و مارکسیستها میترسید و در جهان جنگ سرد، این ترس دو چندان شده بود.
روحانیون حوزه علمیه قم هم از همان ابتدا به رژیم شاه گفتند که سد اصلی در برابر کمونیسم، آنها هستند. در بیانیهای که امثال علی مشکینی، حسینعلی منتظری، ابوالقاسم خزعلی، محمدتقی مصباح یزدی، احمد جنتی، صادق خلخالی، هادی خسروشاهی و ... در ۲۱ مهر ۱۳۴۲ منتشر کردند، چنین تذکار هشدارآمیزی به رژیم داده شده بود:
در مواقعی که بسیاری از مامورین خائن و عده ای از مالکین و فئودالهای بزرگ با ایجاد ناراحتیها قهرا عامل نشر کمونیسم بودند نیروی روحانیت یگانه حافظ مملکت بود و با استفاده از نفوذ معنوی خود ایران را از این خطر قطعی نجات داد.
شاه و دستگاه امنیتاش با این قرائت همراه بودند. پس بیدلیل نیست که در اسناد ساواک چنین میخوانیم:
«تجلیل از مذهب شیعه اثنی عشری مورد توجه خاص اعلیحضرت همایون شاهنشاه میباشد و دولت نیز به پیروی از منویات همایونی در تبلیغ مذهب اثنی عشری حداکثر پشتیبانی را از روحانیون و علماء و وعاظ مینماید.»
اما این تجلیل تنها «مورد توجه خاص» محمدرضا نبود. ساواک او از همان ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ توصیه به امتیاز دادن به روحانیت و اسلامگرایان راست ــ یعنی به جز مجاهدین خلق ــ را رها نکرد.
توصیههای ساواک چنین جنسی داشت:
مصلحت است بوسیله کلیه عوامل و وسایل تبلیغاتى در تأیید و تکریم روحانیت اقدامات وسیعى بعمل آید تا بتدریج افکار روحانیون طراز اول بطرف دولت ایران جلب و از بدبینى و هیجان ضد ایرانى آنان جلوگیرى شود. بسیار بجا است که در صورت موافقت هر گاه مقامات عالیه کشور نطقهائى ایراد میفرمایند ضمنا مقام روحانیت را نیز مورد تکریم و احترام قرار دهند تا خاطرات گذشته روحانیون و مردم متعصب مذهبى بتدریج فراموش گردد.
دربار، متخصص نهادسازی اسلامی
کارزار اسلامگرایانه رژیم شاه برای مقابله با نفوذ چپگرایان به حمایت خشکوخالی خلاصه نمیشد. حکومت شاهنشاهی بنا به توصیههای سازمان اطلاعاتیاش دست به ساختن نهادهایی اسلامی زد که قرار بود علیه کمونیستها فعالیت کنند و شاهدوستی را ترویج. آنچه که روحالله خمینی «اسلامِ آمریکایی» مینامید، در واقع همان اسلامای بود که خودش و پیروانش و دیگر روحانیون همبسته با او به لطف پولهای دربار در آن مکتب رشد کردند.
«ابهامات مفید» کلیدواژهی جنس نهادهای جدید اسلامگرایانهای بود که رژیم محمدرضا پهلوی مسئول مستقیم تأسیس آنها شد تا مردم را از چپها ــ و اسلامگرایان خطرناک ــ دور کنند و اسلامِ درباری را ترویج:
اگر در تهران سازمان دینی بوجود آید و از مقدورات فعلی مثل مسجد سپهسالار دستگاه تولیت قم ـ دستگاه تولیت آستانه ـ در حوزه علمیه قم پرتو اندازد میتوان غیر مستقیم این حوزه را تحت تاثیر ابهامات مفید قرارداد و بیش از هر دستگاه تبلیغاتی برای ارشاد و رهبری افکار عمومی بخش مهمی از مردم کشور اقدام نمود.
حتی وقتی رژیم شاه میدانست که این یا آن روحانی دل خوشی از حکومت ندارند، باز برای مقابله با کمونیسم دست حاجت به سوی آنها دراز میکرد.
روحالله خمینی یکی از آنها بود. ساواک فهرست سهنفرهای از «علمائی که [به] عامل اجتماعی هم علاقه ای دارند» تهیه کرده بود: «۱- آقای سید کاظم شریعتمداری ۲- آقای حاج آقا روح الله خمینی ۳- آقای سید محمد حسین قاضی طباطبائی. عموم علماء و مدرسین مخالف کمونیزم هستند ولی بدستگاه حاکمه کشور هم اعتقادی ندارند. سه نفر آقایان فوق تبلیغات و فعالیت منطقی بر علیه کمونیزم را هم تعقیب میکنند». پس از این مشاهده بود که پیشنهاد ساختن نهاد دینی در تهران و «تحت تأثیر ابهامات مفید قراردادن» حوزهی علمیه قم مطرح میشود.
نهادسازی دیگری که در امتداد حوزهی علمیه قم برنامهریزی کردند، مجلهای برای انتشار هرچه بیشتر اسلامگرایی بود. در جای دیگری مأموران سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاهنشاهی برای مقابله با نفوذ کمونیسم چنین پیشنهاد میکنند:
مجله مکتب اسلام تقویت و ترتیبی داده شود که مرتباً بطور هفتگی منتشر گردد و روحانیون طراز اول و علماء و دانشمندان مقالاتی در مبارزه با کمونیسم تهیه و در مجله مزبور منتشر نمایند. از مجله مذکور تعداد زیادی چاپ و بین طبقات مختلف بخصوص وعاظ و اهل منبر توزیع شود.
این سوء استفادههای نهادی[۲] برای ساختن و تقویت گفتاری علیه کمونیسم، قرار بود در مرکز اصلی بسیج نیروی اسلامگرایان هم رخ دهد؛ یعنی در مسجدها و تکیهها. از همین رو مقامهای ساواک دستور دادند که «ضمن تماس با روحانیون و وعاظ و کارگردانان مساجد و تکایا به نحو شایسته از نامبردگان خواسته شود که اعمال و رفتار کمونیستها را با ذکر امثله و شواهد برای مردم تشریح و آنان را به مبارزه مرام کمونیسم تشویق نمایند.»
مجله مکتب اسلام از افتخارهای مقامهای جمهوری اسلامی است، هرچند آنها هرگز فاش نکرده اند که رژیم شاهنشاهی بزرگترین حامی مالی آنها بود تا تیراژ این نشریه را برای مقابله با کمونیسم و نیز ترویج «نوگرایی دینی» ــ احتمالاً به نظر شاه و عواملاش، کمخطرترین نسخهی اسلامگرایی ــ از ۱۰۰۰ نسخه در شماره اول به ۱۲۰ هزار نسخه برساند.
بسیاری از چهرههای سرشناس به اصطلاح «انقلاب اسلامی» در مکتب اسلام قلم زدند و مسئولیت آن را برعهده داشتند. محمدکاظم شریعتمداری که با بازگشت روحالله خمینی به تهران به استقبالش شتافت و در آغوشش گرفت و اندکی بعد مغضوب او شد، موسس آن بود. موسی صدر که پیش از پیروزی انقلاب در لیبی ناپدید شد، در سال اول مسئول اصلی نشریه بود و این سمت پس از او به ناصر مکارم شیرازی، مرجع تقلید حکومتی فعلی، سپرده شد.
در نسل اول و دوم نشریه مکتب اسلام حامیان و مقامهای آینده جمهوری اسلامی همچون عبدالکریم موسوی اردبیلی، جعفر سبحانی، موسی شبیری زنجانی، محمد فاضل لنکرانی، محمدجواد باهنر، محمد حسین طباطبایی، عباسعلی عمید زنجانی، هادی خسروشاهی و ... فعالیت داشتند. حتی وقتی در ۱۳۵۵ نشریه توقیف شد، روحانیون توانستند با «میانجیگری» از آن سریعاً رفع توقیف کنند.
حمایت از روحانیون و تلاش برای راضی نگهداشتن آنها تا آنجا رسید که خود شاه شخصاً از آنها دلجویی میکرد. در سند دیگری آمده است:
تلگرافی از طرف اعلیحضرت همایون شاهنشاه از مازندران به عنوان آقای سید محمدرضا گلپایگانی به قم مخابره شده که در آن دلجوئی کامل و تفقد شاهانه نسبت به آقایان روحانیون به عمل آمد و مقرر فرمودند به زودی علماء و وعاظ از زندان آزاد خواهند شد.
به علاوه، حوزه نفوذ آنها چنان زیاد بود که در مذاکراتشان با نماینده دربار، تغییر نخستوزیر ــ اسدالله علم ــ و آزادی طلبهها و روحانیون دستگیرشده را مطالبه میکردند و به آنها قول مساعد داده میشد.[۳]
در واقع در سندهای متعددی آمده است که فلان روحانی را باید آزاد کرد، آن دسته علماء باید در برابر دستهی دیگر تقویت شوند تا شاهدوستی را ترویج کنند، که این یا آن مرجع تقلید خواهان آزادی این یا آن طلبه شده است و با آن موافقت کنیم، الخ.
این امتیازهای سیاسی بیتأثیر نبودند. روحالله خمینی که تاریخنگاری جمهوری اسلامی او را مجاهدی سازشناپذیر و نترس و همواره بر سر موضع توصیف کرده است، به گزارش مأموران ساواک عقبنشینی کرده بود.
برای مثال میخوانیم که خمینی جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۴۲ با «سپردن تعهد و التزام مبنی بر خودداری از تحریکات مجدد» آزاد شد و اندکی پس از آزادی هم گفت که فعلاً نمیخواهد کار سیاسی کند: «آیت الله خمینی در یک مذاکره خصوصی ضمن بحث پیرامون لزوم حفظ آرامش به منظور تامین آسایش مردم گفته است سعی من در حال حاضر آن است که در کارهای سیاسی کمتر دخالت داشته باشم».
زنستیزی حکومتی در هماهنگی با علماء
بزرگترین اختلاف با روحانیون با تلاش برای اعطای حق رأی به زنان و البته اصلاحات ارضی رخ داد. اقتصاد سیاسی نیروی ارتجاعی روحانیت به مالکیت زمینها و نزدیکی به بازار گره خورده بود. راضی نگهداشتن آنها که با در خطر دیدن موقعیت خود، حق رأی به زنان را پرچم عثمان کردند، باید با اعطای امتیازهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی همراه میبود.
دربار چنان از رویگردانی روحانیون آشفته شده بود که شاه بارها انقلاب سفید را برگرفته از دین اسلام خواند. برای مثال، محمدرضا پهلوی ششم بهمن ۱۳۴۱ گفت: «دین مقدس و مترقی اسلام است که تمام احکام و فصول و دستورات آسمانی آن که عبارت از عدل و انصاف و مواسات و مساوات میباشد مشوق و موید این انقلاب بزرگ و تاریخی ماست.»
رژیم شاه به جای مقابله با روحانیونی که علیه حق رأی زنان حرف میزدند، تصمیم به سازشکاری گسترده با آنها بر سر این موضوع گرفت. بار دیگر در اسناد ساواک چنین میخوانیم:
باید کلیه دستگاههاى مسئول و همچنین جمعیتهاى زنان منتهاى کوشش خود را بعمل آورند که در آینده مستمسکى بدست روحانیون نداده و با اقداماتى از قبیل دعوت هنرپیشگان موجبات ناراحتى بیشترى را فراهم نسازند.
یا:
دولت به روحانیون اطمینان بدهد که هدف از اعطاى حقوق سیاسى بزنان بهیچوجه مستلزم تساوى حقوق در ارث و طلاق و امثال آن که حکم مسلم مذهبى است نمیباشد و دولت در نظر ندارد که اینگونه قوانین اسلامى را لغو نماید.
خمینی خود را موافق رژیم شاه میداند و در همان مذاکره خصوصی به مقامها توصیه میکند که با زنستیزی مخالفان را دور کنند:
«مخصوصا در مورد انتخابات نظری ندارم و فقط تا کنون در خصوص آزادی زنان که بیم فساد میرود مطالبی گفته ام و مایل نیستم دولتی زمام امور را در دست داشته باشد که مردم تصور نمایند عمل آن دولت تجاوز به حقوق آنها است و بهتر است مقامات مسئول به احساسات مردم توجه بیشتری بنمایند. تا هر چه زودتر رفع ناراحتی بشود و مطالب کوچک را بزرگ جلوه ندهند که دست آویزی برای مخالفین گردد.»
هژمونی گفتار اسلامگرایان: صعود تا سطحِ ماه
تقویت گفتار اسلامگرایان راست همزمان با سرکوب خشن مارکسیستها و دیگر چپگرایان تا جایی موفق پیش رفت که شاه هم فهمید کنترل گفتار از دستش خارج شده است. با اینکه شمار زیادی از آخوندها و چهرههای دینی به زندان افتاده بودند و اعضای گروه بنیادگرای اسلامی فدائیان اسلام هم اعدام شدند، شدت سرکوب چپها و مجاهدین خلق و شمار بالای اعدامشدگان آنها از تفاوت درجهای بزرگ خبر میدهد.
مشاور امنیت رئیس ساواک در یکی از بازجوییهای رسانهای پس از پیروزی انقلاب ۵۷ ادعا کرد که شایعهی دیدن عکس خمینی روی ماه طرح ساواک به توصیهی موساد برای «خرافه نشان دادن دین» بود؛ طرحی به نام «ماهان». مشخص نیست اعترافهای او تا کجا حقیقت دارد و تا کجا اجباری است. نویسنده هم در سندهای منتشرشده از ساواک تنها یک بار «طرح ماهان» را در ارتباط با موضوع دیگری ــ سرکوب نرم تظاهرات خیابانی با قطع کردن برق و متوقف کردن فروش باتری به مردم ــ یافت. اما در هر حال، این شایعه موفق از آب درآمد. دیدن چهرهی خمینی در ماه استعارهی بیعیبونقصی بود از عروج شیعهگری به بالاترین موقعیت گفتاری در جنبش انقلابی ایران.
در نهایت، به نظر میرسید که بخش مهمی از نیروهای چپ هم به دام «واقعگرایی» سیاسی افتادند و با حمایت از روحانیون اسلامگرای راست به بهانهی آنتیامپریالیسم ــ همان روحانیونی که در نقطهی بحرانی، یعنی در کودتای ۲۸ مرداد کنار امپریالیسم ایستاده بودند ــ پشت سر گفتار مسلط پناه گرفتند.
آنها خودشان هم میدانستند که بازی شاه با کارت شیعهگرایی راه را برای عنصرهای مذهبی هموار کرده بود. به همین خاطر در آبان ۵۷ در شماره ۵۳ هفتهنامهی نوید، وابسته به حزب تودهی ایران، این تحلیل را میخوانیم:
این واقعیت که جنبش به طور عمده رنگ مذهبی به خود گرفته است، از طرفی از آن جهت است که رهبران مذهبی ضدرژیم در جهت خواستهای خلق گام برداشته اند و از طرف دیگر از آن جهت است که در شرایط استبداد ... ۲۵ ساله برای این شکل مبارزه امکاناتی فراهم بود.
(اما سرکوب هرگز توضیحدهنده کلیت شکست نیست؛ نه اکنون و نه آن زمان. و شیعهپروری علیه کمونیسم، اشتباههای تاریخی سازمانها و حزبهای چپ را توجیه نمیکند و چپ را از نقد بیرحمانهی خود چپ بینیاز. در این وبینار با حضور امید منتظری بیشتر دراینباره بشنوید.)
انقلاب ۵۷ با ائتلاف گستردهای از نیروهای مخالف استبداد مطلقه سلطنتی به پیروزی رسید. روحالله خمینی در ماههای پایانی نقشی محوری پیدا کرد، اما تفسیر نقش و شخصیت او در میان این گروهها متفاوت بود.
گروههای چپ و لیبرال با تکیه بر رئالپولیتیک به سمت او گرایش یافتند و بعد با ارجاع به امنیت ملی به حمایت از او ادامه دادند؛ همچون طیف اکثریت فدائیان و حزب توده که او را نماد ضدیت با امپریالیسم میخواندند (و حتی اگر تصور میکردند میتوانند از درون قدرت و علیه آن کاری کنند، باز هم داشتند عاملیت مردمان مبارز را کنار میگذاشتند)؛ یا لیبرالهای مذهبی که به شخصیت وحدتبخش خمینی نیاز داشتند تا هژمونی را در اختیار بگیرند. اسلامگرایان اما او را نماد بازگشت اسلام میدانستند تا سلطهی طبقاتی خودشان را تأسیس کنند. کشمکش بر سر قدرت به نوعی جنگ این تفسیرها با هم بود و به زودی مشخص شد که کدام تفسیر بر قدرت تکیه خواهد زد.
ضدانقلاب و هویت ملی: گریز به اکنون
در واقع، تفاوت رژیم شاه و رژیم جمهوری اسلامی تفاوتی در اولویت لنگرگاه تخیل هویت ملی است: شاه که به نیویورکتایمز گفته بود حکومتاش بر ایران به عنوان شاه شاهان و تصمیمگیرنده اول و آخر حاصل «ذهنیت پارسی» است که ملت ایران از ۲۵۰۰ سال پیش به آن خو گرفته، ملیگرایی پارسی را وهلهی نخست پروژهی ملتسازی حکومتی میدید و شیعهگری را تکملهای بر آن؛ خمینی که از حکومت «اسلام اصیل» داد سخن میداد، فراموش نمیکرد که در پاریس در پاسخ به محدودیتهای آیندهی در ذهنش برای جامعه و آزادی بیان بگوید که «اگر چنانچه مضر به حال ملت نباشد، آزاد است. چیزهایی آزاد است که مضر به حال ملیت ما نباشد». هماو بود که میگفت «باید حق اسلام را رعایت کنیم» و در توضیح آن میگفت ملت ایران یک ملت است و نه ملتهای مختلف و ادا کردن حق اسلام یعنی داشتن یک ملت و «اینکه تفرقه بین ما نباشد»[4].
امنیت ملی در تمام صورتهای گفتاریاش ــ از تمامیت ارضی گرفته تا ثبات در منطقهی بیثبات خاورمیانه ـــ حکومتیها و سلطنتطلبها را به هم نزدیک میکند. سوال اصلی اینجاست: آیا در سندهای محرمانهی دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی هم روزی خواهیم دید که خامنهای روی کنترل کردن اپوزیسیون سلطنتطلب شرط بسته است یا نه؟
پوشاندن اختلافها و تفاوتها به نفع «ملت»ای که دولتِ در دستِ صاحبانِ قدرت میخواهد: این تکانهی اصلی ضدانقلاب است. سیاست عرصهی تضاد و آنتاگونیسم است و حذف سیاست از عرصهی عمومی نخستین راهکار برای تثبیت سلطه. گاه کلیدواژهی اصلی برای این فرآیند امنیت ملی است و گاه واقعگرایی سیاسی.
امنیت ملی در تمام صورتهای گفتاریاش ــ از تمامیت ارضی گرفته تا ثبات در منطقهی بیثبات خاورمیانه ـــ حکومتیها و سلطنتطلبها را به هم نزدیک میکند. سوال اصلی اینجاست: آیا در سندهای محرمانهی دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی هم روزی خواهیم دید که خامنهای روی کنترل کردن اپوزیسیون سلطنتطلب شرط بسته است یا نه؟
تا کنون افشاگریهایی رخ داده است. روزنامهی جمهوری اسلامی ۵ تیر ۹۷ نوشته بود «تندروها» ــ بخوانید حامیان علی خامنهای ــ شعار «رضاشاه روحت شاد» را وارد اعتراضهای مردمی کردند. هاشم خواستار، فعال صنفی معلمان هم در جاهای مختلفی از حمایت وزارت اطلاعات از سلطنتطلبها خبر داده بود. در فایلی صوتی که از او منتشر شده، چنین میشنویم: «سلطنتطلب بودن که رژیم حمایت میکنه، مشکلی نداره». در جایی دیگر، او مینویسد که بازجوها از او پرسیده بودند چرا با جریان پهلوی همکاری نمیکند.
قطعاً نمیتوان چنین چیزهایی را سند رویهای نظاممند پنداشت و بر اساس آنها نتیجه قطعی گرفت. اما حمایت شماری از چهرههای اصلاحطلبان از مذاکره با جریان پهلوی به عنوان بخشی از اپوزیسیون که ملیگراست و به تمامیت ارضی احترام میگذارد، حمله هماهنگ هر دو گروه به چپگرایان که در ماجرای پایاننامه لیلا حسینزاده از همیشه عیانتر بود، تلاش رسانههای حکومتی برای هرچهبزرگتر کردن نقش پهلویگرایان در انقلاب ژینا دستدردست برخی از رسانههای اپوزیسیون ــ همگی دستکم به لحاظ گفتاری نشان میدهد که جمهوری اسلامی و سلطنتطلبی توافقهایی انکارناپذیر دارند.
و سپس رئالپولیتیک ... نگرشی فرصتطلبانه که شماری از گروههای سیاسی اپوزیسیون را در هژمونی گفتاری ــ بازنمایانهی پهلویسم به سمت ائتلاف با او کشاند و عملاً نیرویی ضدانقلاب را در جریان انقلاب قوت بخشید. تجسد این فرصتطلبی سیاسی ائتلاف جرجتاون بود. در آن زمان حتی بخشی از نیروهای چپ که خود را سوسیال دموکرات خطاب میکردند، چپهای به گفتهی آنها افراطی را نقد میکردند که با حمایت نکردن آنها از چهرهای ظاهراً سوسیالدموکرات، او را وادار به نزدیکی به پهلوی کرده اند. به عبارت دیگر، میگفتند که شما حمایت نکردید و ما هم آن سمت رفتیم. این نگاه مبادلهمحور و اجماعمحور به سیاست آن را عرصهی تخاصم و نقد و آنتاگونیسم نمیداند، بلکه سیاست را به مدیریت فرومیکاهد. به همین دلیل است که حامیان رنگارنگ این نگاه، ماندن بر سر اصول سیاسی را «ایدئولوژی» میخوانند ــ ادعایی که در دوران غلبهی نئولیبرالیسم و «اقتصادی»شدن تمام عرصههای زیست، ایدئولوژیکترین موضع ممکن است.
با همین چشمان است که به اصطلاح دانشمندان علوم سیاسی برایمان نعل اسب میکشند و میگویند چپ افراطی نزدیکترین به راست افراطی است. آنها در نمونهی ایران نمیخواهند ببینیم که راست افراطی مذهبی در جمهوری اسلامی و راست افراطی پادشاهیخواه در خارج مرزهای آن، هر دو حامیان نهادهای جنایتکار اطلاعاتی رژیمهای متبوعشان هستند، از مجازات اعدام دفاع میکنند، ایدهی میهن را به چماقی برای سرکوب نیروهای سیاسی بدل میکنند، و هر دو با ارجاع قدسی به ملت واحد خواهان اتحاد میشوند. هنوز آنقدر نگذشته که فراموش کرده باشیم سایت ایراننازی دات آیار با مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تأسیس شد و از بیگناهی هیتلر میگفت. یا از جلسهی حزب فاشیستی پانایرانیست در ۱۳۹۳ در تهران، عکس زیر درآمد؛ حزبی که میگوید درفشاش به معنای مخالفت با «اندیشه ضدانسانی جهانوطنی، ... مخالفت با استعمار ... مخالفت با مارکسیسم و کمونیسم، مخالفت با عربگرایی و ترکگرایی ...» است و سایت نازیهای ایران حامی آنها بود. آنها تا قبل قیام ژینا از «مشروعیت و نظام مشروطه بر پایه اصول فقه» میگفتند و پس از آن، «رهایی با پادشاهی پهلویسم» را تبلیغ میکردند. پانایرانیستها برای فهم ملت ایران به جواد طباطبایی رجوع میکردند و برای فهم انقلاب هم سراغ «انقلاب ملی» او رفتند.
این حرفها به معنای آرزوی سرکوب سلطنتطلبها به دست جمهوری اسلامی یا افسوس از سرکوب نشدن اسلامگرایان در زمان شاه نیست. اما نمیتوان ندید که چگونه سلطهی رسانهای گفتاری که بیش از هر گفتار به اصلاح اپوزیسیونی دیگری به حکومت نزدیک است، در راستای نجات نظم موجود عمل کرد.
به علاوه، شاه پیشین ایران فانتزیهایی درباره عدالت اجتماعی و آزادی و برابری برای سوژههایش در سر پرورانده بود و آموزش همگانی و اجباری رایگان را در اصل ۱۵ «انقلاب شاه و مردم» گنجاند و به دانشجویان کمکهزینه تحصیلی در داخل و خارج میداد و ... اما پسر او بنا به آنچه مشاورانش در فرشگرد و فریدون و ققنوس و ... میگویند، ابداً به این چیزها باوری ندارند و سیستمی کاملاً خصوصیسازیشده و نئولیبرال میخواهند. اگر ساواک شاه حزب پانایرانیست و نازیهای ایرانی را میپایید و علیهشان گزارش مینوشت، حالا راست افراطی و فاشیسم مهمترین و بزرگترین جریان سلطنتطلبی و حامیان پهلوی است.
اکنون انقلاب ژینا با هجوم و دست به دست دادن ضدانقلاب به حالت نهفتگی وارد شده است. اما انقلابها پیشبینیناپذیرند و هیچ سیستمی نمیتواند برای همیشه خطهای گریز و پرواز از آن را سرکوب کند. چه طور باید از این دور درآمد؟ تقویت تخیل سیاسی، آریگویی به فرا رفتن از رئالپولیتیک آزاردهندهی کنونی، و پذیرفتن اینکه ساختن دوگانهی جمهوری اسلامی / اپوزیسیون حول شاهزاده هیچ ضرورت تاریخی و مادی و اجتماعیای ندارد.
پانویسها:
[۱] و دو سال قبل پیروزی انقلاب ۵۷، «مرکز ارتباط جمعی» در «آئین ملی بزرگداشت پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی» کتاب «شاهنشاهی و دینداری» را منتشر کرد که با عکس دست محمدرضاشاه بر ضریح اهداییاش به حرم امام رضا شروع میشود و به خدمات و ارادت شاه پیشین به شیعه اثنیعشری اختصاص دارد.همهی ارجاعها به سخنان محمدرضا پهلوی، شاه پیشین ایران، برگرفته از این کتاب است:
نجفی، سید محمد باقر؛ شاهنشاهی و دینداری، ۲۵۳۵ شاهنشاهی (۱۳۵۵ شمسی)، گروه تحقیق سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران، چاپخانه رخ.
[۲] مسأله حسینیه ارشاد: مکتب اسلام تنها جایی نبود که رژیم شاه برای مقابله با نفوذ چپگرایان و تبلیغات آنها در آن سرمایهگذاری میکرد. شاه حرمهای امامان شیعه در عراق را بازسازی میکرد، تلویزیون برنامههای دینی میساخت، تعلیمات دینی بخشی از برنامه آموزشی مدرسهها بود و «سپاه دین» برای مدتی تشکیل شده بود. اما نهاد مهم دیگری هم هست که باز به گفته سران جمهوری اسلامی از قلبهای تپندهی انقلاب مورد نظر آنها بود، یعنی حسینیه ارشاد؛ و بنا به برخی گفتهها تحت حمایت مالی رژیم شاه قرار داشت. اما از آنجا که نمیتوان گفتههای یک فرد را مستند ارزیابی کرد در این زیرنویس با احتیاط به آنها ارجاع داده میشود؛ با این هشدار که راوی ابداً بیغرض نیست.
سید حسین نصر، اسلامگرای سنتگرا و همزمان ریس دفتر فرح پهلوی، در گفتوگویی درباره حسینیه ارشاد به بودجه امنیتی بزرگ نهاد حسینهی ارشاد اشاره کرد: «هر کاری [برای حسینیه ارشاد] میگفتیم میشد. نمیگفتند بودجه نداریم. من و مطهری در حیرت بودیم. بعد معلوم شد پولها از سازمان امنیت میآید.»
او درباره سخنران مشهور حسینیه یعنی علی شریعتی هم گفت که پرویز ثابتی، قهرمان این روزهای اپوزیسیون راست افراطی ایران، حامی شریعتی بود چون تصور میکرد اسلامگرایی اندیشهی او در واقع در مبارزه با مارکسیسم کارآمد است:
«آقای ثابتی در سازمان امنیت طرفداری عجیب و غریبی از شریعتی کرد. میگفت افراد را از کمونیسم برمیگرداند. جوانها خیلی دنبالش هستند و کسانی که دنبالش میروند دیگر کمونیست نیستند.»
و در نهایت هم خود شاه به حسین نصر گفته بود که «ولش کنید و کاری به شریعتی نداشته باشید».
بعدها که به خاطر الهام گرفتن مجاهدین از شریعتی، او مغضوب شاه و حسینیه تعطیل شد، ساواک کماکان به دنبال راهی برای آغاز به کار مجددش بود. اردیبهشت ۵۲ در سندی از ساواک آمده است:
«دکتر میناچی مقدم، وکیل دادگستری و گرداننده حسینیه ارشاد به آنها گفته است که ساواک علاقمند است حسینیه ارشاد مجددا برنامه های سخنرانیش را تعقیب کند منتهی دکتر علی شریعتی در آنجا نقشی نداشته باشد. دکتر میناچی نیز از اینکه دکتر شریعتی نقشی نداشته باشد مخالف است زیرا نمی خواهد حسینیه ارشاد مثل سایر حسینیه ها به مجلس روضه خوانی تبدیل شود.»
اگر مکتب اسلام محل قلم زدن برخی از مقامها و روحانیون برجسته جمهوری اسلامی بود، حسینیه ارشاد هم محل گرد هم آمدن بسیاری از مقامهای رژیم آتی شد: از علی خامنهای گرفته تا ابوالقاسم خزعلی، اکبر هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی، مرتضی مطهری و ...
[۳] در سندی مربوط به ۱۳۴۲ میخوانیم:
«آقاى بهبودى اظهار میدارد من از طرف اعلیحضرت همایونى بآقایان اعلام میدارم که کما فىالسابق راى- ملوکانه بر ترویج دین اسلام و ترضیه خاطر آقایان علماء است بنابراین آخرین تصمیم و پیشنهاد آقایان چیست که بتوانم بعرض برسانم. آقاى نجفى و خوانسارى از قول خود و سایر علماء اظهار میدارند چون آقاى اسداله-علم نخست وزیر و کابینه ایشان مورد بغض و کینه قاطبه اهالى بخصوص روحانیون میباشند اعلیحضرت دستور فرمایند بعنوانى غیر از خواسته علماء مثلاً بعنوان عدم تعادل بودجه مملکت یا تزلزل سطح اقتصادى و غیره آقاى علم مستعفى و کابینه ایشان سقوط نماید نخست وزیر جدید بنا بمصالح ممکلتى دستور آزادى علماء و مبلغین و همچنین طلاب علوم دینى را که بسربازى رفتهاند صادر نماید که بدینوسیله باب مذاکره بین دولت و روحانیون باز شود آقاى بهبودى قول مساعد دادهاند که مراتب را بعرض رسانیده و جواب اعلام دارند.»
[۴] ویدئوی این سخنان خمینی را کانالی به نام «شاهنشاه کوروش مدیا» در آپارات نشر کرده است: https://www.aparat.com/v/iEeIU
نظرها
بابک
تحلیل جالب و واقعی بود
عشق ممنوعه
شاه موند و یک مسلمان شیعی !!!
alefmimmim
بی مناسبت ندیدم این مطلب را هم من اضافه کنم چند ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود یکی از جریانات چپ اعلامیه بیرون داد و بریده یکی از روزنامههای زمان شاه را چاپ کرده بود تحت عنوان دستبوسی ۲۵۰۰ روحانی به حضور اعلی حضرت با عکس جمع کثیری از روحانیون در حضور ایشان ای کاش جریانات چپ به جای مطالعه کتابهای کلاسیک مارکس و انگلس و آموزش و به کارگیری تجربیات جنگهای چریکی آمریکای لاتین فقط به کتابهای رسالهای که در خانه پدر و پدربزرگشان بود مراجعه میکردند تا میدیدندبین شاه وخمینی کدام بدترست البته این رساله و به خصوص مولفانش در دسترس شاه هم بودند و او هم بین چپ و شیخها اشتباهاً شیخ را انتخاب کرد بله اشتباه این دو ضلع مثلث منجر به روی کار آمدن ضلع سوم گردید ضلع سومی که ایران را با خاک یکسان کرد حال بعد از گذشت ۴۵ سال چپها که قربانشان بروم هیچ جوابی برای این اشتباه فجیعشان حتی به مردم عادی امروز ندارند باز خدا پدر شاه را بیامرزد که لااقل گفت چون من طاقت دیدن خون را نداشتم مردم را به امان خمینی وا گذاشتم تا او حمام خون به راه اندازد!
سعید
آقای ایمان گنجی و خانم یا آقای الف میم گرامی، منظور شما از «چپ ها» کدام چپ ها هستند؟ جریانهای چپ که تنها شامل حزب توده و سازمان فدائیان اکثریت یا حزب رنجبران نمی شود. جریانهای چپ از انقلاب حمایت کردند نه از شخص خمینی. این گفته که »آیت الله خمینی رهبر انقلاب است« (در اعلامیه های جریانهای چپ) حتماً به معنی پذیرش رهبری او نبود، بلکه بیشتر به معنی بازگویی یک فکت غیر قابل انکار بود. سوای اینکه خمینی در دوران اقامت خود در پاریس حرف های دیگری می زد، هرچند ضد و نقیض و به اصطلاح مسلمانان «خدعه» هم می کرد. پس اگر همه چپ ها زیر عبای خمینی رفته بودند ، تکلیف شما با آن گروهایی که در همان فردای انقلاب و در دهه شصت در مقابل رژیم ایستادند، چیست؟ بغیر از مجاهدین خلق، همه ی آن گروهها، گروههای ی چپ مارکسیستی (لنینیستی) بودند. شعار «مبارزه بر علیه امپریالیسم جدا از مبارزه برعلیه ارتجاع نیست» سیاست مبارزاتی آنها را در مقابل رژیم ارتجاعی اسلامی تعیین و تعریف می کرد. شمار اعضا و هواداران این گروهها، در آن سالها، نسبت به سه جریان نامبرده چپ خط امامی کم هم نبود. فراموش نکنیم که جریانهای چپ ، منظور من همه ی جریانهای چپ است، در آنموقع از نظر شمار اعضا و هواداران یک اقلیت کوچکی بودند. بسیاری از تحلیل گران ، بویژه تحلیل گران جوان، نفوذ، حضور و آتوریته نسبتاً گسترده چپ در حوزه فرهنگی و در روایت های مبارزاتی در آن سالها را به قدرت بسیج سیاسی و اجتماعی چپ تعمیم میدهند و این اشتباه است و تاثیر مخربی بر تحلیلها و ارزیابیهای بعدی آنها دارد. حوزه نفوذ جریانهای چپ بسیار کوچک بود. مرتجعین، عصر حجریان، فلانژها محافظه کاران، سنتگرایان دارای پایگاه توده ای و قدرت بسیج به مراتب بیشتری بودند. شعور اجتماعی و سیاسی تودۀ مردم ایران، یعنی اکثریت مردم، در همان حد، محافظه کاران، اخوند های مرتجع، عناصر فلانژ های اسلامی و سنت گرا بود .اگر اقلیتی از این مردم را کنار بگذاریم، اکثریت این مردم یا گوش به فرمان چوپان خود «امام خمینی» بودند، یا خود را به کوری و کری زده بودند یا دستمال بدست بودند و یا ... جریانهای چپ بصورت عام و بویژه چپ رادیکال یا چپ خواهان سرنگونی رژیم، در مبارزه خود برعلیه رژیم اسلامی، در آن سالهای سیاه، بسیار بسیار تنها بودند، تنهای تنها. در این باره هنوز می توان بسیار نوشت. اما بهتر اینست که در تحلیل خود از جریانهای اجتماعی کمی نگاه انتقادی، به معنی نگاهی تفکیک کنند و تمیز دهنده، داشته باشیم. موفق باشید
alefmimmim
آقای سعیدبرای تطهیر جریانات چپ میگوید چپها از ابتدا از انقلاب حمایت کردند نه از خمینی کدام انقلاب انقلابی که رهبرش خمینی و روحانیت و یاورانش مشتی فرصت همچون بنی صدر و یزدی و قطبزاده بودند !؟و فوراً جواب خودش را میدهد که چپ فریب خدعه خمینی را خورد کدام خدعه شاید بهتر بودمیگفت خدعه ی لیبرالها و چپ که فکر میکردند آخوندها قادر به حکومت نیستند و انقلاب را از آنها و میدزدند البته آن زمان از پشتیبانان آخوندها غافل بودند. هم آقای سعید میگوید چپها در مقابل خمینی ایستادند نخیر ابتدااین زنان آزاده ایران بودند که بدون هیچ تشکلی در مقابل چماق یاروسری یاتوسری ایستادند غافلگیری چپها در مقابل سبعیت غیرقابل تصورملایان باعث شد که تانکها کردستان را به خاک و خون کشند و گندمزاران ترکمن صحرا موج خون گردد چپها تا به خود آمدند خود را در پای جوخههای دار خمینی دیدند چپها وقتی به خود آمدند که« خون و پاسدار و فدایی در هم آمیخته بود» ای کاش آن وقت که زنده یاد اسماعیل خویی درشبهای شعر انجمن گوته فریاد میکشیددوستان! رفقا! افتادن دنبال سر خمینی یعنی انداختن مملکت به ورطه نابودی است، به جای برچسب زدن به او اندکی تامل میکردند در همان شبهابه آذین برای تحکیم روابط حزب توده و شوروی با آخوندها فریاد میزد« دوستان یا هیچ چیز یا همه چیز درست نیست!» ولی انگار آش به اذین چربتر بؤد یادم رفت هر شب بی بی سی در گوش چپها میخواند که شما روشنفکرترینید وانها روزها درخیابان مشتشان را گره میکردند که شاه سگ زنجیری آمریکا و «شاه بایدبرود!» راستی این دوست ما که اسم مرا در اول مقالهاش آورده به هیچیك از مسائلی که من مطرح كردم نه اشاره و نه پاسخ داده است، چرا؟