سالگرد قیام ژینا
آرش جوهری از اوین: در ضرورت قدرت اختیار
آرش جوهری ــ اگر تمام افراد این جامعه استبداد را تجربه میکنند، زنان استبداد در استبداد را در تمام ابعاد تجربه میکنند... ساختن جهان زیبای شخصی همراه با حسن نیت و ارزشگذاریهای ذهنی ناکافی است؛ باید موضعگیری فعالانه و اجتماعی را در زمین سفت به جلو سوق داد و تمام قوانین و نهادهایی را که از ما سلب اختیار میکنند، از میان برداشت.
این سوال را که حاکمیت تا کجا قدرت اختیار را از ما سلب میکند، باید با جواب عینی و در زمین سفت جستجو کرد.
چرا زنان پرچمدار جنبش انقلابی در ایران شدند؟
با نگاهی سطحی از دید یک بیگانه اگر بنگریم که برای نخستین بار پا به این جامعه گذاشته است، تعریف آزادی و قدرت اختیار یک فرد در این جامعه را با کنترل وحشتآفرین حاکمیت سرمایه بر ذهن و بدن انسانها علیالخصوص بر بدن زنان در مییابیم، چنانکه در چهارچوب ایدئولوژی رسمی این حکومت تعریف و باز تعریفش با محدودیت و سرکوب روزمره همراه است.
کنترل تاریخمند تا همین امروز بر ذهن و بدن در زندگی انسانها همواره جاری بوده است؛ چه از زمانی که شاه سایهی خدا روی زمین بود و قوانین اجتماعی را با قدرت مطلقه و نهاد مذهب اعمال میکرد و دگراندیشی و هر ارادهورزی برای زندگی خصوصی و اجتماعی که بر خلاف میل پادشاه بود سرکوب میشد. بخش عظیمی از جامعه که زنان تشکیلش میدادند تحت کنترل سایهی خدا یعنی حاکمیتها بود که زنان را بردگان خانگی و زمینی برای کشتزار در انقیاد خود داشتند.
اگر تمام افراد این جامعه استبداد را تجربه میکنند، زنان استبداد در استبداد را در تمام ابعاد تجربه میکردند و میکنند.
حافظهی تاریخی و روشمند ساختار طبقهی حاکم ازبین نمیرود، شاید به نسبت آن دوران امروز کمی متفاوت مینماید چون با مبارزهی تاریخی انسانها متغیر گشته و دیگر شریعت در کالبد شاه نیست بلکه خود حکم میراند؛ خود نه سایهی خدا بلکه جسم خداست روی زمین که خود را با محدودیت انسانها علیالخصوص با محدودیت زن بازتعریف میکند.
البته این جسم در مقابلش نیروی عظیم ،جنبشی ریشهای را میبیند که با فریاد بازگرداندن قدرت اختیار در مقابلش در جبههی متحد صفآرایی کرده است، برای بازپسگیری قدرت سلبشده به دست خدایان زمینی آسمانی و طبقاتی، و هر روز قدرت مطلقه را به عقب میرانند برای رهایی انسان، برای بازپسگیری قدرت اختیار بر بدن و سرنوشت خویش.
اما میرغضبها از میان نرفتند بلکه جای خود را به قضات، دادستانها و…دادند.
حتمن نباید بین چهاردیوار محبوس باشم تا از من سلب اختیار شود. اگر تمام زندگی ذهنی و عینی من به گروگان گرفته شده تا فقط زنده بمانم و برای طبقات حاکمه ثروت تولید کنم، و مناسبات موجود را با اطاعت و تکرار روزمره بازتولید کنم، اگر فرصت کافی و برابر برای آموزش و شکوفایی استعدادها و رشد روابط اجتماعی و انسانی نداشته باشم، باز هم امکان ندارد قدرت اختیاری از خود داشته باشم. هم از این رو است ضرورت مبرم سوسیالیسم برای امروز ما.
شاید مثالی روشنگر راه باشد. چند سالیست در زندانم. در روز ازدواجم با تنفری که از قوانین و سنتها داشتم توجهی به سند ازدواج نکردم، چون باور داشتم عشق و تعهد نیازی به داغ حکومتها و سنت ندارد. ولی برای اینکه همین قوانین جاری تا تختخواب شخصیمان وارد نشود، ازدواج رسمی کردیم و حتی سند بردگیمان را نگاه نکردم. و حال با گذشت شش سال که سه سال آن را در زندان بوده ام، تصمیم گرفتم تمام ناحقی را که قانون برای سلب کردن اختیار دیگری به من اعطا کرده به شریک زندگیام برگردانم، رفیقی که همواره در زندگی کوتاه مدت شخصیام سعی کردم با عشق عمیق مفاهیم برابری را با او در زندگی و روابط شخصی تجربه کنم. به همین منظور وکالتی را از زندان تنظیم کردم و تمام موارد را با وکالت به ایشان دادم. اما همین وکالت با مخالفت مسئولان قضایی و دادستان تهران روبهرو شد. بیشک قدرت اختیار شریک زندگیام از طرف قانون حاکم بر سند بردگی ازدواج سلب گردیده است، چون تمام این ساختارها برای همین در تحرکاند. نه تنها از ما سلب اختیار در تمام سطوح گردیده است، بلکه خود ما هم حق نداریم کس دیگری را سلب اختیار نکنیم.
ساختن جهان زیبای شخصی همراه با حسن نیت و ارزشگذاریهای ذهنی ناکافی است؛ باید موضعگیری فعالانه و اجتماعی را در زمین سفت به جلو سوق داد و تمام قوانین و نهادهایی را که از ما سلب اختیار میکنند، از میان برداشت. زنان در تمام ابعاد اجتماعی، فرهنگی و جنسیتی در طول تاریخ بیشترین سهم از سرکوب را چشیدهاند و میچشند. اساسا جنبش امروز بازتعریفی از قدرت اختیار را به ما نمایان میکند، جنبشی از جنس بازپسگیری قدرت اختیار بر سرنوشت خویش، زیستن در برابری و قدرتورزی جمعی در جامعه. اما در ابعاد گسترده و کلی بهدستآوردن، حفظ و تضمین قدرت اختیار افراد مستلزم مجموعهای از نهادهای زیرساختی و شکل حمایتگری از مناسبات اجتماعی است که افراد توانایی ارادهورزی در بالاترین سطح را داشته باشند.
حتمن نباید بین چهاردیوار محبوس باشم تا از من سلب اختیار شود. اگر تمام زندگی ذهنی و عینی من به گروگان گرفته شده تا فقط زنده بمانم و برای طبقات حاکمه ثروت تولید کنم، و مناسبات موجود را با اطاعت و تکرار روزمره بازتولید کنم، اگر فرصت کافی و برابر برای آموزش و شکوفایی استعدادها و رشد روابط اجتماعی و انسانی نداشته باشم، باز هم امکان ندارد قدرت اختیاری از خود داشته باشم. هم از این رو است ضرورت مبرم سوسیالیسم برای امروز ما، زیرا خواست ما زیستن در جامعهای است که در آن رشد و شکوفایی تکتک افراد بیهیچ تبعیض و قید طبقاتی، شرط لازم رشد کل جامعه باشد.
آرش جوهری، زندان اوین، مهر ۱۴۰۲
نظرها
نظری وجود ندارد.