ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

واقعیت ستم ملی و نقض حقوق ملل غیر فارس در ایران

بحث این نوشتار در مورد ستم ملی به‌ مانند یكی از بحران‌های درهم تنیده‌ در ایران خواهد بود. با به‌ عبارتی نوشتاری در مورد بیگانگی‌سازی اراده‌ی آزاد سیاسی از ملت‌های تحت ستم در جغرافیای سیاسی ایران.

این گفتار ابتدا در قالب یک سخنرانی در روز ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۳ در پلتفرم دموکراتیک ایران در نشست کلن ارائه شده است.

دیدگاه

ما در ایران با بحران چندگانه مواجه هستیم، بحران‌هایی كه‌ به‌ گونه‌ای به‌ هم پیوسته‌ و درهم تنیده‌ هستند که گاهی اوقات دشوار است، اگر نگوییم غیرممکن، که به طور جداگانه در مورد آنها صحبت كرد. در یک سو، ما با در هم تنیدگی سلطه‌، استعمار و استثمار مواجه‌ هستیم و در سوی دیگر با ستم ملی-طبقاتی -جنسی-جنسیتی.  

به‌هرحال، بحث این نوشتار در مورد ستم ملی به‌ مانند یكی از این بحران‌های درهم تنیده‌ در ایران خواهد بود. به‌ عبارتی در مورد بیگانگی‌سازی اراده‌ی آزاد سیاسی از ملل‌های تحت ستم در جغرافیای سیاسی ایران خواهم نوشت و این کار را با ارائه یک بحث نظری در مورد اینكه‌ ستم ملی چیست به پیش خواهد رفت. تلاش اینجا این خواهد بود كه‌ نظریه‌ای را فرموله کنیم که به اندازه کافی جامع باشد تا به‌ درک ماهیت درهم تنیده‌ی ستم‌ها در ایران كمک كند. چرا كه‌ اگر درک بهتری از معضلات ایران داشته‌ باشیم، می‌توانیم هم راه حل مناسب ارائه‌ دهیم و هم شكاف و گسست بین مركز و حاشیه‌ را به‌ حداقل برسانیم.

توجه به این نکته ضروری است كه‌ مثال‌های این نوشتار شاید عمدتا از كوردستان به‌ عنوان یک ملت تحت ستم به‌ حاشیه‌ رانده‌ شده‌ باشد، اما این دلیل براستثنا بودن كوردستان و كوردها نیست، بلكه‌ مانند نمونه‌ای است كه‌ نویسنده با آن آشنایی بیشتری دارد.

ستم ملی با مفهوم ملت-دولت رابطه مستقیم و تنگاتنگ دارد. برای درک بهتر مفهوم ستم ملی در واقع ما نیاز داریم ابتدا مفهوم ملت-دولت را درک كنیم.

ملت-دولت چیست؟

ملت و دولت دو مفهوم و دو مقوله‌ كاملا متمایز هستند که گاهی اوقات در یک مفهوم مبهم مانند «دولت-ملت» یا همتای آن «ملت-دولت» ترکیب می‌شوند. همانطور که برخی از نظریه پردازان بیان می‌کنند، ملت به‌ یک جامعه انسانی اشاره‌ دارد. هر چند باید اینجا اشاره‌ كنم كه‌ خود تعریف مفهوم «ملت» به خودی خود موضوع اختلاف نظرهای شدید است. مانند بسیاری از مفاهیم، تفاهم زیادی بر این مفهوم نیست.

روژین موکریان، دانشجوی دکترای علوم سیاسی و از اعضا پژاک
روژین موکریان، دانشجوی دکترای علوم سیاسی و از اعضا پژاک

همانطور که هیو ستون-واتسون توضیح می‌دهد، هیچ تعریف علمی از ملت نمی‌تواند ثابت شود. با این حال این پدیده وجود داشته و همچنان وجود دارد. چرا كه‌ غالباً مفهوم ملت به گونه‌ای تعریف می‌شود که ثابت کند تنها جامعه‌ی تعریف كننده‌ حق دارد ملت نامیده‌ شود. یعنی مفهومی كاملا بر اساس نفی دیگران است.  ارنست رنان در توضیح مفهوم ملت در یك كلاس درس خود در جواب ، "ملت چیست؟"، استدلال می‌کند که یک ملت "یک رفراندوم (plebiscite) روزانه" است، كه‌ ملت‌ها به همان اندازه که مردم به طور مشترک فراموش می‌کنند، به همان اندازه بر اساس آنچه که به یاد می‌آورند، بنا شده‌اند. یک ملت عموماً آشکارا سیاسی است تا یک گروه قومی. بندیکت اندرسون ملت را مانند "جامعه سیاسی خیالی" تعریف می‌کند. به‌ عبارتی، ملت یک پدیده‌ی ذهنی و اختیاری است. در این راستا، کارل دارلینگ باک در مطالعه‌ای در سال ۱۹۱۶ استدلال کرد: ملیت اساساً ذهنی است، یک احساس فعال از وحدت، در یک گروه نسبتاً گسترده است، یک احساس مبتنی بر عوامل واقعی اما متنوع، مانند سیاسی، جغرافیایی، فیزیکی، و اجتماعی حضور داشته باشد. اجماع بین محققان این است که ملت‌ها از نظر اجتماعی بنیاد شده‌اند، از نظر تاریخی مشروط است و از نظر سازمانی انعطاف‌پذیر هستند.

از سوی دیگر، دولت یک ماشین انباشت و تمركز قدرت است، یک نهاد سیاسی متمركز و ساختارمند که با یک فعالیت نهادی خاص مرتبط است. توافق زیادی رو اینكه‌ آیا دولت ملت را بوجود آورده‌ یا ملت دولت را بوجود آورده‌ نیست. دولت‌هایی هستند که از بیش از یک ملت تشکیل شده‌اند، مانند اسپانیا، بریتانیا، سوئیس، بلژیک و ایران. همچنین بسیاری از ملت‌ها مانند کورد وجود دارند كه‌ خارج از دولت موجودیت گرفتند. به همین ترتیب، عبدلله اوجالان همین استدلال را مطرح می‌کند و معتقد است که ملت شدن با دولت شدن یکسان نیست. به عنوان مثال، پادشاهی فرانسه نابود شد، اما ملت فرانسه به حیات خود ادامه داد. از همین منظر، از نظر اوجالان، یک ملت می تواند در ورای دولت ظهور کند و وجود داشته باشد مانند دولت كورد.

ملت-دولت بیان عینی اصل ناسیونالیسم است كه‌ در قرن ١٨ و ١٩ در اروپا ظهور كرد. این به‌ ایجاد یک دولت براساس یک هویت منولوتیک و تک واحدی با یک قلمرو مشخص شده، و حكومتی مبتنی بر تمركز قدرت اشاره‌ دارد به‌ گونه‌ای كه‌ بتواند (با موفقیت) مدعی انحصار استفاده مشروع از نیروی فیزیکی در یک قلمرو معین باشد. در ملت-دولت، ملتی و هویتی بە هویت مرکزی و برتر تبدیل خواهد شد و دیگری بە حاشیە راندە خواهد شد. هویت‌های بە حاشیە راندە شدە از هر لحاظی توسعە نیافتە باقی خواهند ماند. دولت-ملت مدرن متضمن اتحاد ملت و دولت است. بنابراین آزادانه با کثرت و تنوع مخالف است، مخالف کثرت فرهنگی و سیاسی است و در نتیجه ضد دموکراتیک است.

همگن‌سازی و ساختن یک ملت یكدست مستلزم تمركزگرایی قدرت و انحصار ابزار خشونت است. پروسه‌ی همگن سازی با اعمال یا قدرت سخت و یا قدرت نرم همراه است. قدرت سخت طیف وسیعی از سیاست‌های اجباری و تهاجمی مبتنی بر استفاده‌ از خشونت را در بر می‌گیرد. به‌ عبارتی با استفاده از ابزار نظامی یا اقتصادی دولت سعی بر ایجاد یک هویت ملی واحد بر اساس یک هویت برتر می‌كند. مهاجرت‌های اجباری، اسیمیلاسیون‌های اجباری،  ممنوعیت‌های زبانی گاهی برای تسریع پذیرش زبان‌های ملی كه‌ گاها به‌ زبان كشی‌ملل‌های به حاشیه رانده شده‌ ختم می‌شود، فرهنگ كشی، نسل‌كشی و بوم کشی، همه این‌ها نمونه‌هایی از سیاست قدرت سخت است.  قدرت نرم داخلی، در سوی دیگر، به‌ تهدید بدون اجبار اشاره‌ دارد. این شامل شکل دادن به ترجیح‌های دیگران از طریق جذب كردن است. ویژگی بارز قدرت نرم غیر اجباری بودن آن است. جذب و ادغام از طریق سیستم آموزشی، رسانه‌های جمعی، و بوروکراسی وشهروندسازی.

حال‌كه‌ دولت-ملت را به‌ لحاظ نظری تشریح كردیم می‌توانیم به اجرای آن در ایران بپردازیم.

بر اساس تحقیقات آلسینا و همکارانش كه‌ در سال (۲۰۰۳) انجام دادند، ایران از نظر ملیت و زبان متنوع‌ترین کشور خاورمیانه است. از این بحث می‌توان استدلال کرد که ایران یك جامعه‌ای چندملیتی است. در ایران هشت گروه ملی عمده وجود دارد: فارس، آذری، کورد، لر، عرب، بلوچ، ترکمن، مازنی و گیلک. هر گروه ملی در ایران زبان و قلمرو خاص خود را دارد. زبان و فرهنگ اصلی‌ترین ویژگی‌های تعیین کننده ملیت در ایران است. اما می‌دونیم كه‌ این كثیرالملل بودن بعد از اینكه‌ ایران وارد پروسه‌ی مدرنیزه‌ كردن می‌شود، به‌ مرور از بین خواهد رفت.

پروسه‌ی مدرنیزه‌ كردن ایران از نیمه‌ی دوم قرن ١٩ در زمان دولت قاجار آغاز شد. دولت تضعیف شده‌ی قاجار كه‌ بین رقابت‌های ژئوپلیتیک و ژئو اقتصادی انگلیس-روسیه گرفتار شده بود، همانطور كه‌ كامران متین به‌ خوبی به‌ آن اشاره‌ دارد به طور فزاینده‌ای متکی بر آکروباتیک‌های دیپلماتیک و دادن امتیازات متناوب اقتصادی و تجاری به رقبای امپریالیستی بود. در نتیجه‌ برای مقابله‌ با ضعف بین‌المللی، دولت قاجار با اتخاذ تدابیری مانند مدرنیزاسیون دفاعی واكنش دادند.

بنابراین، بلافاصله پس از جنگ های روسیه و ایران كه‌ منجر به‌ از دست دادن تمام سرزمین‌های خود در شمال رود ارس از جمله آذربایجان، گرجستان و داغستان شد، ولیعهد عباس میرزا (۱۷۸۹-۱۸۳۳) اصلاحات نظامی جدید (نظم جدید) را برای اصلاحاتی از قبیل مدرن کردن ارتش قبیله‌ای به راه انداخت. از بدو مدرنیته‌، عباراتی مانند ملت-دولت، شهروندی وهویت ملی با ایده‌ی مدرنیته‌ عجین شده‌ بود. این پروسه‌ی مدرنیزاسیون دفاعی مستلزم ایجاد یک ارتش منسجم و متمركز بود. چرا كه‌ مدرنیزاسیون مترادف با ساختن یك دولت متمركز و یک ملت واحد و یكپارچه‌ بود و همانطور كه‌ مكس وبر میگوید ساختن دولت بدون به‌ انحصار درآوردن ابزار خشونت در یک قلمرو مشخص امكان پذیر نیست. ساختن چنین دولت متمركز همچینی بدون ساختن یک هویت ملی واحد امری است بسی دشوار، و گاها غیر ممكن.

درحالیكه‌ تلاش‌هایی برای دولت‌سازی مدرن توسط قاجارها در اواخر قرن نوزدهم انجام شده بود، با روی کار آمدن رضاخان بود که تمرکز سریع و بی‌امان  قدرت صورت گرفت. رضا شاە برای بوجود اوردن یک ملت-دولت قدرتمند سیاست‌های همگن سازی در پیش گرفت، زبان فارسی را بە عنوان تنها زبان دولت معرفی کرد و از آموزش و پرورش بە عنوان بخشی از شکل همسان‌سازی ناسیونالیزم استفادە کرد. این فرآیند هویت‌سازی با اعمال سیاست‌های طردگرا، تبعیض‌آمیز، نسل‌كشی، فرهنگ‌كشی، زبان‌كشی و نابودی ملل‌های غیرفارس اجرا شد.

او همچنین با انحصار درآوردن ابزار خشونت و با پیروی از همانچه‌  كه‌ تمدن و مدرنیته‌ نامیده‌ شده‌، یكجانشینی و یا تسكن اجباری عشایر ایلی ـ شبانی از جمله کوردها، بختیاری‌ها، قشقایی‌ها و شاهسونی‌ها و بسیاری دیگر را نیز پیش برد. بدین ترتیب، عشایر شبانی را از ابزار امرار معاشی كه‌ برخوردار بودند جدا كرد و وادار به فروش نیروی کار خود در صنایع نوظهور كرد. به‌ این ترتیب روند پرولتاریزه‌شدن ملل‌های اقلیت شده‌ را آغاز کرد. به همین منظور، ملت کورد را به مناطق فارس در جنوب ایران مانند کرمان و فارس تبعید می‌کردند. همان‌گونه‌ كه‌ استوارت هال اشاره‌ می‌كند، هویت ملی با قشربندی طبقه‌ درهم تنیده‌ شده‌ است. در واقع هویت ملی بیانی ازجایگاه طبقه‌ای شخص می‌شود. اگر اینجا از ادبیات اینترسكشنل و یا تقاطع ساختارهای قدرت بهره‌ ببریم می‌توانیم استدلال كنیم كه‌ كوردها و سایر ملل‌های تحت ستم مانند بلوچ و عرب در یک پروسه‌ مدرنازیسیون پرۆلێتاریه‌ت شدند. اما خوب این یک رابطه‌ی یک طرفه نبوده و همیشه مقاومت در بدنه‌ی ملت‌ها وجود داشته که البته تمرکز این نوشتار نیست.

کوردها و سایر ملل‌های اقلیت شده‌ در انقلاب ۱۹۷۹ ایران علیه سلطنت پهلوی شرکت کردند. با این حال، نتیجه انقلاب چیزی بیشتر از مبادله یک رژیم استبدادی سکولار با یک رژیم تئوکراتیک نبود. هویت یکپارچه دولت ایران به همین شکل باقی ماند. همانطور که می‌بینیم، دولت ایران تا آنجا پیش نرفت که وانمود کند ملل‌های غیر فارس وجود ندارند، همانطور که دولت ترکیه انجام داد، اما کاری که انجام داد، مانع از آن شد که ملل‌های غیر فارس موجودیت سیاسی آزاد داشته‌ باشند. ملل‌های غیر فارس موجودیت دارند اما مانند قوم‌های غیر سیاسی، مانند موجوداتی تصنعی، انقیاد شده‌ و تحت سلطه. موجوداتی که توسط ماشین آلات دولت-ملت ساخته شده بودند.

به طور خلاصه، ملت-دولت مبتنی بر مدرنیزاسیون كه‌ مصادف است با تمرکزگرایی قدرت و همگن‌سازی و واحدسازی هویت در زمان رژیم جمهوری اسلامی شدت بیشتری گرفت. این پروسه‌ سوژه‌های‌ (سابجكت) امپراتوری را گرفت و از آنها موجوداتی ساخت که نه تنها باید از طریق نیروی برتر تحت سلطه قرار گیرند، بلکه باید به موجودیت شناخته شده و کنترل شده تبدیل شوند. در واقع دولت-ملت یک رابطه سلطه است، رابطه سلطه‌گر و تحت سلطه كه‌ در آن هویتی به‌ اكثریت و دیگری به‌ اقلیت تبدیل خواهد شد. هویت‌های اقلیت شده‌ تحت یک نوع از سلطه‌ وجودی یا اگزیستنشل قرار می‌گیرند.

سلطه سیاسی و استعمار

مسلماً شکل‌های مختلفی از سلطه وجود دارد. به عنوان مثال، سلطه اقتصادی، سلطه نژادی، سلطه جنسیتی، سلطه قانونی، سلطه جنسی، سلطه محیطی و سلطه سیاسی. تحت سلطه قرار گرفتن به این معنی است که فرد تحت اراده خودسرانه دیگران، یعنی تحت اراده سلطه‌گر قرار می‌گیرد. کریستوفر مک کامون (۲۰۱۸) می‌گوید که سلطه شامل عدم تقارن یا عدم تعادل در توزیع قدرت است. از این رو، سلطه با قدرت کنترل نشده، نامحدود، تحمیلی و نامحدود ارتباط دارد. استدلال ما این است که سلطه وجودی نوعی سلطه‌ سیاسی است. سلطه‌ای که به موجب آن یک ملت عمدتاً از طریق قدرت کنترل نشده و خشونت شدید ناشی از دشمنی مطلق، از وجود استقلال سیاسی مردمان دیگر جلوگیری می‌کند.

سلطه وجودی نتیجه دشمنی مطلق اعمال شده یا ابراز شده نسبت به دشمنانی است که فرد نمی‌خواهد موجودیت داشته باشد. دشمنی مطلق نوعی دشمنی است که در آن دشمنان خود را به‌ عنوان یک گروه همبسته‌ منسجم واقعی با موجودیت سیاسی و حقوقی نمی‌پذیری. جمعه‌ خونین زاهدان و شلیک مستقیم به‌ مردمان بلوچ و كشتن نزدیک به‌ ١٠٠ بلوچ در یک روز و شلیک مستقیم به‌ خانه‌های مسكونی در رۆژهلات، ملیتاریزه‌ كردن و اعلام حکومت نظامی در رۆژهلات بیانگر این واقعیت است كه‌ دولت ایران، ملل‌های اقلیت شده‌ را به‌ مانند یک دشمن مطلق، یک موجود بیگانه‌ می‌پندارد كه‌ نباید موجودیت سیاسی آزاد داشته‌ باشد.

آنچه عاملان دشمنی مطلق می خواهند این است که مانع از اتحاد یک گروه انسانی دیگر برای تشکیل یک نهاد سیاسی مستقل شوند. این بدان معناست که سلطه وجودی شامل سلطه ای است كه‌ در وهله‌ اول از اتحاد خلقی و مابین خلقی كه‌ بتواند انقدر قوی باشد كه‌ به‌ یک موجودیت سیاسی مستقل برسد جلوگیری می‌كند. اتحادی كه‌ ابتدا به‌ دوستی و سپس به‌ یک موجودیت سیاسی تبدیل شود.

سلطه وجودگرایی اغلب از طریق اشکال خشونت سیاسی توده ای، مانند انواع متمایز نسل کشی، سیاست كشی، یا مردم کشی گرفته تا پاکسازی ملی تا کنترل های جمعیتی مانند یکسان سازی اجباری یا جابجایی تا ناپدید شدن دسته جمعی تا شکنجه و اعدام و غیره رخ می دهد. آنچه اهمیت دارد استفاده از خشونت سیاسی به منظور جلوگیری ازموجودیت سیاسی  یک ملت است. برای انكار وجود یک ملت بر اساس بیان فوری اراده آزادش است.  نفی كردن موجودیت و خود بودن یک ملت است. سلطه وجودگرایی در نقطه‌ مقابل تعیین-سرنوشت قرار گرفته‌ و از ابزارهای خشونت بهره‌ برده‌ تا از موجودیت سیاسی یک ملت جلوگیری كند.

نتیجه‌

ملل‌های تحت ستم در ایران نمونه‌ای از مردم تحت سلطه را نشان می‌دهند. این بدین معنی است كه‌ آنها صرف نظر از اینکه از چه نوع آزادی صحبت می‌کنیم، فاقد آزادی هستند. آنها در اکثر مفاهیم آزادی غیرآزاد به حساب می‌آیند. باید دوباره تاکید کنم که این شکل سلطه وجودی مشکل دقیقی است که مردم تحت ستم ملی، بخصوص كوردها با آن روبرو هستند. بسیاری از افراد دیگر از لحاظ تاریخی و در حال حاضر نیز با آن روبرو هستند. راه حل برای این مشكل چیزی نیست جز آزادی که هدف نهایی ماست. بنابراین، ما امیدواریم که با طرح یک مفهوم بدیع از سلطه، امکان ایجاد یک مفهوم جدید از آن آزادی را نیز فراهم کنیم، که به عنوان عدم تسلط و تعیین سرنوشت تصور می شود.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.