سالگرد ژینا
مبارزه جهانی علیه آپارتاید در فلسطین: پیوندسازی برای آزادی همگانی
فعال فلسطینی درباره رابطه بین مبارزان فلسطینی و ایرانی در گفتوگو با زمانه میگوید: «ایرانیها در برابر یک رژیم تمامیتخواه میجنگند و طبیعی است که نتوانند در چنین شرایطی مساله فلسطین را به مسالهی اصلیشان تبدیل کنند. از طرف دیگر هم فلسطینیها در برابر اشغال میجنگند و نمیتوانند در میان آتشی که هر روز افروخته میشود مساله ایران را مساله اصلیشان بدانند. از این روست که من فکر میکنم بیشتر در خارج از این دو کشور است که ما میتوانیم این پیوندها را تقویت کنیم.»
این گفتوگو پیش از حملهی ناگهانی حماس و آغاز جنگ بین حماس و اسرائیل انجام شده است.
گیلاد اردن، نماینده اسرائیل در سازمان ملل، زمان سخنرانی ابراهیم رئیسی در سازمان ملل با تصویری در دست به سوی او حرکت کرد: تصویری از ژینا امینی، با نوشتهای که چنین ترجمه میشود: زنان ایرانی اکنون لایق آزادیاند. نیروهای امنیتی او را از جلسه بیرون بردند و در مصاحبهای گفت: «این باعث شرمساری است که در این سازمان به یک قاتل گوش کنیم.»
با این گفته نمیتوان مخالفت کرد، برای سازمان ملل، همانطور که اردن گفته است، دعوت، حضور و سخنرانی ابراهیم رئیسی نقطهای تاریک به شمار میآید و خواهد آمد. سال گذشته، درست وقتی که اعتراضات در ایران شروع شده بود هم ابراهیم رئیسی در سازمان ملل حضور داشت. فراموش نمیکنیم که امانوئل مکرون، سال گذشته و در حاشیه سازمان ملل با ابراهیم رئیسی دیدار کرد. به گزارش الیزه، این دیدار همراه بوده است با پافشاری مکرون بر بازگشت ایران به برجام، و همچنین گفتوگوهایی دربارهی وضعیت عراق و لیبی صورت گرفته و در پایان، مکرون از رئیسی درخواست کرده است که «گزارشگری شفافی دربارهی مرگ مهسا امینی صورت گیرد». این البته گزارش رسمی الیزه است. اما اگر به همین نیز استناد کنیم، درخواست از رئیسی دربارهی تحقیقی شفاف درباره مرگ ژینا امینی به پاسخ امسال میرسد:
مریض بود.
در این یک سال گذشته، نه تنها تحقیق و گزارش شفاف بیمارستان کسری از سوی رژیم جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته نشد، نه تنها ابرازات صریح خانوادهی ژینا و رد هرگونه بیماری زمینهای دربارهی او انکار شد، نه تنها تصویر برخورد خشونتآمیز گشتهای ارشاد با زنان و گزارشهای مکتوب و تصویری تماما با بیتوجهی مواجه شد (گویی که اصلا وجود ندارد)، بلکه هیچ سناریوی جایگزینی هم که از دل تحقیقات دولتی آمده باشد ارائه نشد.
پس واکنشی همچون واکنش اردن در صحن سازمان ملل موجه است. اما نمیتوان زمینهی اعتراض او را نادیده گرفت و به سرعت و با نگاهی سادهساز، اسرائیل را دوست و حامی زنان مبارز ایران در نظر گرفت. این نوشته که «زنان ایرانی اکنون لایق آزادیاند»، وقتی در دستان نمایندهی اسرائیل در سازمان ملل قرار میگیرند از معنا خالی میشود.
پیوند میان مبارزان ایرانی، فلسطینی و اسرائیلی شفاف نیست. از سویی، با جمهوری اسلامی مواجهایم که حمایت علنیاش را از فلسطین ابراز میکند و برای محو اسرائیل از روی زمین روزشمار نصب میکند. از سوی دیگر، نیروی مخالفخوان ولی اینهمانش، دست دوستی به سوی اسرائیل دراز میکند و به سرعت از او خیانت میبیند، و از سوی دیگر، برخی مبارزان ایرانی با تصرف فلسطین و قتل و بیرون راندن فلسطینیها از زمینشان مخالفاند و با اسرائیل مخالفت دارند اما در عین حال حامی جمهوری اسلامی یا حماس هم نیستند.
با این حال، به نظر میآید که گفتوگویی آنطور که باید عمیق و پیوندساز میان مبارزان ایرانی و فلسطینی وجود ندارد. ما جز نامهی هنرمندان فلسطینی که در ابتدای قیام ژینا از مبارزان ایرانی حمایت کردند، موضعگیری شفاف دیگری دربارهی مبارزهی جاری در ایران نداشتهایم حتی گاها به نظر میرسد که کنشگران فلسطینی از صحبت دربارهی مسالهی ایران طفره میروند. از این رو فکر کردم که گفتوگویی با منیره، عضوی از جنبش ب.د.اس در فرانسه (BDS) [به فارسی: بایکوت، تحریم و منع سرمایهگذاری در اسرائیل] میتواند برخی نقاط مبهم را برجسته کند.
گفتوگو با منیره، عضو ب.د.اس
س. شمس: یک معرفی خیلی کوتاه از ب.د.اس و دلیل و ریشهی مبارزهی شما علیه تصرف فلسطین توسط اسرائیل ارائه میدهید؟
منیره: ب. د. اس یک جنبش فراملی است که توسط فلسطینیها پایهگذاری شده و سه محور دارد: برابری حقوقی میان فلسطینیها و اسرائیلیها، پایان اشغال و استعمار فلسطین و پایان اخراج پناهندگان فلسطینی. این محور سوم مخصوصا از ویژگیهای خاص جنبش ماست که فلسطینیها را تماما در بر میگیرند، چه در تبعید باشند، چه در زندان یا در داخل کشور خودشان. جنبش ما در کشورهای مختلفی حضور دارد، هرچند میتوانم بگویم که فعالیت در فرانسه و در المان دشوارتر است و در این دو کشور بیشترین مشکلات را داریم و بیش از هرجای دیگری فعالیتهایمان جرمانگاری میشود وگرنه ما استراتژی و فعالیتهای مشخصی داریم که در سراسر جهان، در امریکا، اتریش، ایتالیا، اسپانیا، یونان و ... از همان تبعیت میکنیم.
یکی از مهمترین محورهای فعالیت ما آگاهیرسانی و آموزش است که چند سال است شروعش کردهایم و به شیوههای مختلف دربارهی وضعیت فلسطین اطلاعرسانی انجام میدهیم. این آموزشها به طور کلی در انجمنها، در سندیکاها، یا در جلساتی که دعوت میشویم صورت میگیرند. مثلا سازماندهندگان تظاهرات فمینیست ضد نژادستیزی در پاریس از ما دعوت کردند که دربارهی جنبشهای فمینیستی فلسطینی یک جلسهی آموزشی برگزار کنیم. همچنین ما بیش از یک سال است که هر هفته روی توییتر یک اپیزود صوتی منتشر میکنیم که در آن یک نویسنده یا ژورنالیست فلسطینی را دعوت میکنیم و میخواهیم که نظراتش را بیان کند.
حتی کمپین بایکوت هم با هدف بحث دربارهی وضعیت فلسطین پیگیری میشود. یک نکته دربارهی ما این است که اغلب ما اصلا فلسطینی نیستیم. مدیران کمپین البته از فلسطینیها هستند و استراتژیها را آنها تعیین میکنند اما در زمینهی اجرایی، اتفاقا هدف این است که آزادی فلسطینیها توسط کسانی جز خودشان هم پیگیری شود. بنابراین میتوانیم بگوییم که کمپین ب. د. اس در صدد جلب حمایت جامعه مدنی جهانی است بدون اینکه دخالت مستقیمی در درگیری میان فلسطین و اسرائیل داشته باشد. ما خودمان را واجد شرایط برای ارائه راهحل نمیدانیم، هدف ما این است که به اسرائیل فشار وارد کنیم تا از سیاستهایی که نقض فاحش حقوق بشر است دست بردارد. مثلا به آپارتاید پایان دهد. ولی در عین حال، از آنجا که خارجی هستیم هیچگونه نظری دربارهی اینکه این راهحل میان فلسطین و اسرائیل چیست ارائه نمیدهیم و این را مسالهای میدانیم که خود فلسطینیها میتوانند به آن پاسخ دهند. ما فقط میخواهیم آپارتاید، استعمار و اشغال تمام شود و قوانین بینالمللی محترم شمرده شوند.
فعالیتهای شما میتواند مثال خوبی از همبستگی بینالمللی باشد. در اصل شما بدون اینکه دخالت مستقیمی در مبارزهی جاری داشته باشید یا بخواهید آن را رهبری کنید، سعی میکنید با اتکا به قوانین بینالمللی مبارزهی فلسطین را به یک مبارزهی همگانی تبدیل کنید. اما در مقابل این همبستگیها، ما دربارهی مبارزات جاری ایران حمایتهایی دریافت میکنیم که همگی به نظر صادقانه نمیآیند. در اینباره مثلا شما چه برداشتی از حمایتهای اسرائیل از زنان ایرانی دارید؟
از جنبش زنان ایرانی متاسفانه ابزارسازی شده است و این منحصرا اسرائیل نیست که از آن سواستفاده میکند. در فرانسه ابزاری شده برای توجیه اسلاموفوبی و حمایت مقامات فرانسوی در اصل نه حمایت از زنان ایرانی که تبلیغ سیاستهای نژادستیزانه و اسلاموفوب خودشان است. نهایتا آنها همان کاری را میکنند که رژیم تمامیتخواه ایران میکند. آنها از این جنبش استفادهی ابزاری میکنند تا ورزش، تحصیل، کار و غیره را برای برخی زنان ممنوع کنند. فیگور زن ایرانی و زن افغان اینجا به ابزاری تبدیل شده که با آن قوانین ممنوعیت حجاب را توجیه میکنند تا جایی که ژورنالیستها وقتی میشنوند زنان ایرانی و افغانستانی به آزادی انتخاب باور دارند و موافق منع یا تحمیل حجاب نیستند ناامید میشوند.
از سوی دیگر، اسرائیل هم بدون در نظر گرفتن اینکه فلسطینیها هویتهای متکثری دارند و ممکن است مسیحی، بیدین و ... باشند، آنها را جمعیتی تماما مسلمان معرفی میکند و اگر هم از زنان ایرانی حمایت میکنند هدفشان صرفا گسترش این گفتمان است که مردان مسلمان قاتل و سرکوبگرند و فلسطینیها برای جامعهی رنگین کمانی یا برای زنان هیچ احترامی ندارند. این مساله البته پیچیدگیهای خودش را دارد ولی من فکر میکنم هدف اسرائیل صرفا ترویج این تصور است که این جوامع ناقض حقوق زنان هستند و حمله به آنها موجه است.
اما از سوی دیگر ما حمایت علنی زیادی هم از سوی مبارزان فلسطینی دریافت نمیکنیم. فکر میکنید که این برداشت من درست است که کنشگران فلسطینی از اظهار نظر شفاف دربارهی جمهوری اسلامی طفره میروند؟
من فکر میکنم که وضعیت اضطراری مداوم در جنگ باعث میشود که آزادی بیان به شدت محدود شود. مردم فلسطین تحت فشار هستند. آنها در شرایط خیلی پیچیدهای زندگی و مبارزه میکنند و نمیتوانند به راحتی دست به نقد هر کسی بزنند. البته که مقالههای انتقادی وجود دارد اما نقد هنوز الویت نشده است و پیچیدگیهای زیادی وجود دارد که مانع میشود کنشگران صراحتا مواضعشان را نشان دهند.
فکر میکنید این نگرانی میان کنشگران فلسطینی وجود دارد که با پایان جمهوری اسلامی و قطع کمکهای مالی ایران به حماس، مبارزه آنها در خطر قرار بگیرد؟
اول چند نکته بگویم، یکی اینکه من واقعا اطلاعات دقیقی از کمکهای مالی ایران به جنبشهای فلسطینی ندارم اما میدانم که حماس تنها جنبشی نیست که از ایران کمک مالی دریافت میکند. با این حال، این را هم نباید فراموش کنیم که حماس تمام مقاومت فلسطین را نمیسازد. اسرائیل نقش حماس و حضورش در جنبش فلسطین را بسیار پررنگتر از آنچه که هست نمایش میدهد و این استراتژیاش است برای اینکه تمامیت مقاومت فلسطین را در نیروهای اسلامی خلاصه کند در حالیکه حماس فقط در غزه قدرت دارد و البته باید حتما این را هم بگویم که حضورش فقط نظامی نیست، جنبش حماس به هر حال نکات مثبت خودش را دارد و آموزش و بهداشت و ... را هم تامین میکند اما خب فساد هم وجود دارد. در مقابل جنبشهای رادیکال و جوان دیگری در مناطق مختلف پدید آمدهاند و هر سال هم به تعدادشان اضافه میشود که هیچوقت ازشان صحبتی نمیشود. حتی جنبشهای نظامی وجود دارند که کوچکترین وابستگی به حماس ندارند.
با این حال، من فکر میکنم که قطع کمکهای مالی یا حمایت ایران چیز زیادی را تغییر نمیدهد. مقاومت فلسطین با تکیه بر یک رژیم تمامیتخواه ساخته نشده و بیشتر به همبستگی با جامعهی مدنی بینالمللی وابسته است. هدف ما هم در ب. د. اس ایجاد یک همبستگی فعال است. من فکر نمیکنم که سقوط جمهوری اسلامی تغییر بزرگی ایجاد کند. چیزی که فلسطینیها همیشه میگویند این است که «ما آزاد نخواهیم بود اگر مردمان دیگر آزاد نباشند.» فلسطینیها واقعا دیدگاه جهانی دارند و نمیخواهند که فقط خودشان را آزاد کنند. برای همین است که با جنبش های دیگر پیوند میسازند. آنها فقط به آزادی خودشان فکر نمیکنند.
بگذارید به این موضوع اشاره کنم که تا به حال چندین بار تلاش کردهام با کنشگران و زندانیان سابق سیاسی فلسطینی، و بهخصوص آنها که در جنبشهای دیگری جز جنبش حماس فعال بودهاند در اینباره صحبت کنم اما آنها مستقیما درخواستم را رد کردهاند. با اینحال، حالا که صحبت از همبستگی شد، فکر میکنید چطور پیوندی میان مبارزان ایرانی و فلسطینی میبایست وجود داشته باشد یا تقویت شود؟ این نکته خودش جالب است که ما از حمایت رژیم ایران از فلسطین خبر داریم اما مثلا شهروندان ایرانی حتی اجازه سفر به فلسطین را ندارند. گویی میلی به دور نگه داشتن مردم از هم وجود دارد.
این مساله میتواند پیچیده باشد. ایرانیها در برابر یک رژیم تمامیتخواه میجنگند و طبیعی است که نتوانند در چنین شرایطی مساله فلسطین را به مسالهی اصلیشان تبدیل کنند. از طرف دیگر هم فلسطینیها در برابر اشغال میجنگند و نمیتوانند در میان آتشی که هر روز افروخته میشود مساله ایران را مساله اصلیشان بدانند. از این روست که من فکر میکنم بیشتر در خارج از این دو کشور است که ما میتوانیم این پیوندها را تقویت کنیم. منظورم ایجاد پیوند میان افراد است، میان مبارزان و برای اینکه با هم ارتباط برقرار کنند و همدیگر را مطلع کنند. مثلا در جمعیتهای فمینیستی ما با زنان ایرانی همراهی داشتهایم و ایجاد چنین پیوندهایی میتواند کم کم راهگشا باشد برای اینکه ایده بگیریم و کارهای دیگری را سازماندهی کنیم.
نظرها
نظری وجود ندارد.