دیدگاه
وحشت بیتفاوتی
یادداشتی دربارهی جنگ
ف. دشتی ــ کشتاری عظیم در جریان است، و ما بیتفاوت هستیم. فضا را غوغای کسانی پر کرده است که نفرتپراکنی میکنند و مشوق خونریزیهای بیشتری هستند.
بسیاری ازما ایرانیان از ازل قهرمانان دنیای خیالی خود هستیم. هر اتفاق کوچک و بزرگی که برایمان بیفتد چشم میدرانیم ببینیم جهانیان تشویقمان میکنند، یا دست کمک به سویمان دراز میکنند، و یا بالاخره به طریقی دیده میشویم یا نه. در طی چند روز گذشته صدها نفر کشته شدند، صحنههای وحشتناکی رخ داد، اعمال فاجعهباری که همه را از انسانیت خود شرمنده کرد، چیزهایی که وقتی هنوز به عواقب اجتنابناپذیرش فکر میکنیم، سراپا به لرزه درمیآییم... اما عدهای از همان لحظهی اول در پی خردهریزههای خاصی در میان غبار و دود، در خاک گل آلود از خون بودند، وتا آن را پیدا کردند، شروع کردند به بازی با آنها. بازیای که در طی آن در میان آوارهای آغشته به خون و حیثیت دیگران بالاخره اجسام تیز خاصی را برگزیدند و سعی کردند با آنها به ریشه ضربه بزنند. البته، تمام این فعالیت در اتاقهای امن و پشت کامپیوتر صورت پذیرفت، اما در نهایت هوای تنفسی ما را مسموم کرد. در رأس این زمره "ایکسی“های دست به سینهی ایلان ماسک و کانال کوچه و امثالهم قرار دارد.
چرا؟ - چون اینان چیزی به نام اخلاق نمیشناسند. اخلاق چیزی نیست که بازی را ممکن کند. برای بازی نیاز به خودمحوری ابلهانه است، و البته، بخش جداییناپذیر شخصیت بازیگران، نژادپرستی است. پشت پرده قدرت سرمایه قرار دارد و اینگونه جریانها را به حرکت میاندازد.
شتابزدگی غیر اخلاقی در قضاوت
مسئلهی اسراییل و فلسطین البته پیچیده است. حتا تاریخ دقیق آن نیز محل بحث است و مدت درازی که از آغاز آن تاکنون گذشته است، حتا برسازندههای سادهی آن را برای بسیاری مهآلود کرده است. گروههایی از افرادی که میتوان آنها را به عنوان «طرفهای درگیر» طبقهبندی کرد، در درون خود دستخوش تغییرات اساسی شدهاند؛ کمتر در طرف اسراییلی، بیشتر در طرف فلسطینی. اگر فقط این دو عنصر اصلی طرفین قضیه بودند، شاید اوضاع تا این حد پیچیده نمیشد. اما دیگرانی در کنار، پشت سر و گاهی جلوی این طرفها صف میکشند؛ با منافع کاملا متفاوت، و محاسبات کاملا متفاوت. تغییراتی که آنها به آن دامن زدهاند، و حتا ترفندهای گاه و بیگاه آنها برای ظاهر شدن در یک طرف و بازی در طرف دیگر، همه چیز را بیشتر پیچیده میکند. بنابراین اظهار نظر، موضعگیری، تحلیل و نتیجهگیری دربارهی این موضوع چندان آسان نیست، زیرا حتا افرادی که ما آنها را متخصص صالح در این موضوع یا معضل میدانیم، دقت میکنند خیلی سنجیده و البته کم سخن بگویند.
بنابراین، کسانی از ما که شروع کردهاند به تحلیلهای از پیش آماده آن هم در مرحلهای که حتا معلوم نیست اعضای حماس چگونه و از کجا وارد خاک اسراییل شدهاند، در مودبانهترین تعبیر فاقد اصول اخلاقی هستند.
نفرتپراکنی ضد یهود
اول از همه اینها عدهای هستند که تنها در دل شعارها میتوانند فکر کنند: «نه غزه نه لبنان...» پس نتیجه میگیرند که: این موضوع اصلی ما نیست. صدها نفر در خون خود میغلتند ولی آن شعور لازم که بر ریشهها و سرنوشت مشترک مردمان ما در این منطقه نور بیادازد غایب است.
بیایید با بزرگترین گروههای نفرتپراکن شروع کنیم. اول، سران حاکمیت ما که تفاوتی بین دولت و مردم اسراییل و در یک قدم جلوتر بین همهی یهودیان قایل نیستند. یادمان بیاید ج. ا. همچنان منکر هولوکاست است، و این محدود به ذهن مشعشع احمدینژادشان نیست. تا زمانی که آخرین یهودی در منطقهای که امروز به نام اسراییل میشناسیم محو نشود، صدای این گروه آرام نخواهند گرفت. در دید قشر رادیکال این گروه «یهودی» آفتی است که هر جا دیده شود باید از بین برود. چه رسد به اینکه طرف او را بگیریم و حق او را بجوییم. حتا دفاع از حق حیات او خیانت و «صهیونیستی» است. کشتار و شکنجهی غیرنظامیان اسراییلی توسط حماس با شادی مورد استقبال این گروه قرار گرفت که درست مثل شادی پنهان بسیاری از متعصبان دینگرا در کشورهای عربی بود وقتی داعش سرها را میبرید و ویدیوهایش را به فضای مجازی ارسال میکرد. حالا نوبت سر بریدنهای حماس بود وشادیهای پنهان قشریون ما. در پس پشت تمام این نفرتپراکنی نیاز حکمران مستبد و تمامیتخواه به وجود «دشمن» نهفته است.
نفرتپراکنی ضد عرب
دستهی دوم را بخشی از افراد شهرنشین تشکیل میدهند: از حیث طبقهی اجتماعی نمیتوان مشخصا گفت متعلق به کدام طبقهاند: هم در همهی اقشار گوناگون طبقهی متوسط و هم در طبقات مرفه و فرودست میتوان آنان را در نسبتهای متفاوت سراغ گرفت که غالبا هممسیر با اپوزیسیون راست خارج از کشوراند، و به اندازهی گروه اول در مواضع خود ثابتقدم و احساساتیاند، بدون ذرهای میل به دخالت دادن اندیشه در گفتمان خود. از اول معلوم است باید از چه کسی متنفر باشند؛ بحث حق یا باطل نیست: اسراییل متمدن است، اعراب بدوی هستند و الخ. البته اگر با افراد همین گروه هم طاقت بیاورید یک چای در معیتشان بخورید و بیشتر در این باره با ایشان حرف بزنید، شک نداشته باشید که مانند گروه نخست یهودیستیزی قابل توجهی در آنان نیز مییابید.
با این حال، در این بخش، کسانی هم هستند که میدانند چگونه بین «یهودی» و اسراییل تمایز قائل شوند و البته از این تمایز نه برای خیر بلکه به نفع خود استفاده کنند: «یهودی» قابل اعتماد نیست، اما شکی هم ندارند که اسراییل تنها مرجعی است در خاورمیانه که میتوان با آن صحبت کرد. بقیه، یعنی اعراب، نادان و بدویاند. علاوه بر این، بزرگترهایشان به آنان گفتهاند که سازمان آزادیبخش فلسطین و الفتح به کمونیستهای ایران در زمان شاه پناه و به آنان آموزش نظامی میدادند. حالا هم که حماس در خط مقدم است و کسی نیست نداند که همدست رژیم جمهوری اسلامی است. پس بهتر است از تمام فلسطینیها در تمام زمانها نفرت داشت: نه غزه نه لبنان، … گاهی در برخی طیفهایشان میشنویم که البته بد است که اسراییل غزه را تا حد کامل بمباران کند، نه برای اینکه دلشان به حال آنان سوخته باشد، بلکه از آن رو که اگر این اعراب فلسطینی چارهای برایشان باقی نماند، این احتمال وجود دارد که به اینجا، خاک ایران، بیایند، و دست در دست «افغان»های «غیرمتمدن» زندگی را بیش از پیش به دهان ما زهر کنند.
تشویق اسرائیل به حمله به ایران
اپوزیسیون راست افراطی با حمایت خود از آدمکشان اسراییل، قصد در تحریک اسراییل و امریکا برای بزرگتر کردن جبههی جنگ تا درون مرزهای ایران دارند. آنان کوچکترین نگرانیای از عواقب فاجعهآمیز چنین دخالت نظامیای برای مردم ایران ندارند. در نظر آنان تبعیض نژادی ضرورت طبیعی دولت اسراییل، و آدمکشیهای هفتاد سالهی این حاکمیت حق کاملا مشروع آن است. آنان میدانند که نباید لحظهای روی این واقعیت اظهر منالشمس بایستند که دولت کنونی نتانیاهو فاشیستترین دولت تاریخ این کشور است؛ روی این که این سیاست هر روز و هر دقیقه در حال گسترش شیوههای آپارتایدیای است که عزت نفس میلیونها فلسطینی را زیر پا میگذارد، و به پاکسازی تدریجی قومی سرعت میبخشد.
آنان نمیخواهند لااقل نگاهی به تاریخ نزدیک منطقه بیاندازند تا ببینند که عمل سلطه که توسط ارتش اسراییل تحت عنوان «تامین امنیت» و «سرکوب شورش» تاکنون انجام شده، در دوران نتنیاهو شکلی تازه به خود گرفته که باعث تغذیهی بیشتر خشونت شده است: با جایدادن گروههای فاشیست غیرنظامی ملقب به شهرکنشینان، نفرت بین مردم را عمیقتر کردهاند. تروریستهای شهرکنشین با یورش مسلحانه به خانههای فلسطینیها در روز روشن، ضرب و شتم کودکان، سوزاندن خانهها، مزارع و درختان، در طول سالها چنان خشم و اندوهی در دل فلسطینیان تلنبار کردهاند که در نهایت روز شنبهی سیاه در خشونت مهارناپذیر حماس شاهد واکنش کور آنان شدیم. اما ما هنوز در شرایطی نیستیم که بتوانیم بدانیم جامعهی فلسطین در چه نسبتی رفتار وحشیانهی حماس با ورزشکاران زن را تایید میکند. بااین همه، از آنجایی که کلا علاقهی ما به آنچه در آنجا میگذرد محدود است و تلاش ما برای اعتبار بخشیدن به «جنبش» خود مقدم بر هر چیز دیگری است، لذا کسانی که میگویند «من از اسراییل حمایت میکنم»، فقط به بیان خشونتی که اعضای حماس انجام میدهند علاقهمند هستند، و نه به آنچه دولت اسراییل در این هفتاد سال و به طور اخص در دورهی زمامداری نتنیاهو کرده است. کاری ندارند که درصد بسیار قابل توجهی از یهودیان اسراییل سالهاست با سیاست نتنیاهو مخالفت جدی میکنند، و براستی خواهان اتمام این خشونت اند، و همصدا با همهی صلحطلبان جهان چاره را در تشکیل دو دولت مستقل و رسمی میدانند. مهم برای آنان پیوستن به صف فاشیستهای اسراییلی است تا شاید آنان بیایند و ایران را بمباران کنند؛ انگار پس از بمباران، ایرانی باقی میماند که آنان در پیاش خادمانه و بردهوار فرش قرمز برای رییس تبعیدیشان بیاندازند.
دولتهای غربی
حال و روز دولتهای امروز غرب بهتر از این گروههای خودی نیست. دههها تجاوز اسراییل و وضعیت «انسان درجه دو»ی فلسطینی برایشان چیزی نیست جز طبیعت اشیا. اسلامگرایی حماس را تا کل جامعهی فلسطین پوشش میدهند، و کل گفتمان خود را در ضدیت با بنیادگرایی اسلامی فرومیکاهند تا چشم بر واقعیت بسته نگاه دارند. یک کوری داوطلبانه اما هدفمند.
دنیا فقط دولتهای غربی و دستگاه پروپاگاندایش نیست. کافی است مطبوعات کشورهای عربی، پاکستان، هند، ترکیه و کل کشورهای آسیایی، روسیه، امریکای لاتین، چین و آفریقا را در این روزها مطالعه کنید تا ببینید مردم جهان در این کشورها چگونه به این معضل نگاه میکنند. جریان راست در ایران بی کوچکترین احساس شرمی، دور از تمام رنجبران تمام این کشورهای جهان در انزوایی کامل چشم منجیگرانهاش را به حملهی نظامی امریکا دوخته است. باشند و ببینند تا چند صباح دیگر چگونه امریکا دمش را روی کولش میگذارد و همانطور که از افغانستان گریخت، از اوکراین نیز میگریزد و مردم آنجا را به رغم تمام وعده و نویدهایش با سرنوشت فجیع خود تنها میگذارد.
اما من در پایان میخواهم به نکتهای انسانیتر اشاره کنم: تردید جدی وجود دارد که آیا ما میتوانیم برای افرادی که به طرز وحشیانهای به قتل رسیدهاند، غمی واقعی احساس کنیم. چنان روی اعصاب ما راه رفتهاند، چنان مبتلا به کرختی روح و بیتفاوتی شدهایم که به خود انگار قبولاندهایم در این جهان دیگر کسی قادر به نشان دادن هیچ واکنش انسانیای نیست.
نظرها
هرمز
مقالهی خوب و همهجانبه نگری است. ممنون از شما. فقط توجه کنید که "بیتفاوتی" به غلط رایج شده. بیاعتنایی درست است.