ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

متن پیاده‌شده پادکست آرش دبستانی درباره اختلال در تمرکز و بیش فعالی

آرش دبستانی در این پادکست با دو فرد مبتلا به اختلال در تمرکز و بیش فعالی درباره تجربه‌ی زندگی‌شان حرف می‌زند.

[موسیقی]

[گوینده یک] شنونده رادیو

زمانه هستید از آمستردام

[موسیقی]

[گوینده دو] ای دی اچ دی

اختلال در تمرکز و بیش فعالی

به یک شکلی میشه گفت که

آدم ها توجه شون به محیط

و تمرکزشون به محیط متفاوته

اینکه این دقیقا چیه

و چطور میتونه تمرکز و توجه آدمها رو

متفاوت کنه، موضوع این برنامه است

من سراغ آدم هایی رفتنم

که با این قصه دارن زندگی میکنن

و تجارب منحصر به فردی دارن

آدم هایی که یک دوره ای نمیدونستن

و بعد رفته رفته فهمیدن

اگر حواسشون به تخته کلاس جمع نمیشه

شاید چیز دلبخواهی نیست

از شما دعوت میکنم

که به این برنامه گوش کنید

[موسیقی]

[گوینده سه] اگه برای

خودم تعریفش بکنم شاید کلمه

عجب، بهترین چیز باشه شاید نه یعنی

از مطب دکتر اومدم یه نگاهی

به آسمون کردم گفتم: عجب

عجب-- عجبی که گفتم به خاطر این که

چقدر اشتباه خودم رو قضاوت کرده بودم

...و چقدر دوره مدرسه ام آگاه نبودم به--به

قول روان شناسم آدمها مدلهای

مختلفی اطلاعات رو جذب میکنن

و این مدل رو ما نمیدونستیم

ما یک مدل داشتیم تو مدرسه

اگر اون مدل میتونستی

جذب کنی شاگرد خوبی بودی

اگه اون مدل نمیتونستی

جذب کنی شاگرد تنبلی بودی

و من جزو کسایی بودم که

اون مدل نمیتونستم جذب کنم

همیشه عقب میموندم

همیشه اون چیزهایی که باید حفظ میکردم رو

نمی تونستم حفظ کنم

خیلی به من اضطراب میداد که

همه نمره ام رو شب امتحان باید مشخص میکردم

--میگن یک برف کوچیک رو از بالا هی

بالای کوه هل میدی بزرگ و بزرگتر میشه

داستان من هم همین شده بود و

به خودم قبولونده بودم که

من هوش زیاد بالایی ندارم

و برام-- بعد این همه سال

بدون اینکه دوباره بدون مشکل چیه

اومدم آمریکا شروع کردم دوباره درس خوندن

و اینکه من به خاطر اینکه

...یک دوره ای مشکل چیز

افسردگی داشتم

به خاطر افسردگی به من

وقت اضافه میدادن سر امتحانها

یک جای دیگه ای من امتحان میدادم

و به خاطر این میگفتن

انگزایتی، به خاطر اون

مثلا اگه همه یک ساعت بودن

به من یک ساعت و نیم وقت میدادن

اگه تکلیف رو باید سر

یک هفته تحویل میدادیم

من سر هشت روز نه روز تحویل میدادم

امتحان همون بود همه چی همون بود

فقط دکتر مینوشتش که طبق چی چکار باید بکنی

و من همونجوری این کار

رو انجام دادم و نمی دونستم که

این ای دی اچ دی هم همین کار رو میکنن

بچه هایی که ای دی اچ دی دارن

نمره های خیلی خوبی میگرفتم

همه چی خوب پیش میرفت

سر کلاس میتونستم صدای استاد رو ضبط کنم

بعد من این انگزایتی و این

استرسی که میگن و افسردگی تموم شد

وقتی که تموم شد اومدم فوق لیسانس دومم رو

تو دانشگاه کلمبیا بخونم

دیگه از اونها هیچ کدوم خبری نبود

دیگه مثل بقیه باید سر کلاس میشستم و

سر یک ساعتی تموم میکردم

و دیدم نه من دوباره استرس

میگیرم دوباره نمیتونم تموم کنم

دوباره از ترس اینکه مبادا نتونم درسم رو

امتحانم رو تموم کنم

اضطراب شدیدی میگیرم

پروژه هام رو-- درسته اون موقعی هم که حتی

--به من میگفتن میتونی هفت هشت روزه

دو سه روز بیشتر از بقیه طول میکشه

ولی این به من یک آرامشی میداد

و معمولا سر وقت بقیه

هم کارم رو انجام میدادم

و بعد با دکترم مشورت کردم و

میدونستم که این ژنتیک من

این رو داره، بیماری ای دی اچ دی رو

ولی با دکتر صحبت کردم

دکتر یک سری تستهایی داد-- دادم

تستهای-- اول باهام مصاحبه کرد

بعد یک سری تست های کامپیوتری دادم

بعد بعضی از بچه ها مثل اینکه

اگر که دکتره سر اون تسته مطمئن نباشه

نوار مغزی هم میگیرن ولی مال من

سر همون تسته به نتیجه رسید و

دکتر تشخیص داد و شروع کرد به من دارو دادن

اون داروهه رو که

خوردم اصلا تازه فهمیدم اِ

این-- اینجوری هم میشه زندگی کرد پس

پس اینقدر که--اینقدر سخت هم نیستش

این چیزهایی که من اینقدر به خودم

فشار میاوردم تا این کار رو انجام بدم

[موسیقی]

اگر که اون تامیلای اون

روزها رو ببینم که تو مدرسه

ته ته و گوشه میشست و

اینقدر مضطرب بود و درسهاش خوب نبود و

و مطمئن بود که این

نمیتونه کاری بکنه

ولی چطور توی ورزشش

توی کارهای دیگه میتونه که

موفق باشه ولی سر کلاس و درس نمیتونه

شاید میرفتم پیشش میشستم

بابا تو یک مریضی داری

که انیشتین و بیل گیتس و

مایکل فلپس و-- همه شون دارن این مریضی رو

فقط باید بری درمانش کنی

و یک داروییه که فقط

باید اون دارو رو بخوری

ولی متأسفانه تو ایران

من تا اونجایی که میدونم

تو مدرسه صحبت کردیم

صحبت کردم با دانش آموزها توی مدرسه

این اکامیدیشن ها رو یا این

چیزها-- این کمک ها رو

نمی کنن به بچه هایی که

متفاوت تر از بقیه اطلاعات رو جذب میکنن

[موسیقی]

میدونی مشکل چیه؟

من فکر میکنم این سوء تفاهم

باعث میشه که اون کسایی که

ای دی اچ دی یا افسردگی یا هر نوعی از این

دیسابیلیتی یا معلولیت بهش میگن

که در ظاهر دیده نمی شه

خودشون رو خیلی سانسور میکنن

و خیلی آزادانه نمیتونن

کمک بخوان یا آزادانه نمیتونن

شرایطشون رو توضیح بدن

به خاطر اینکه سوء تفاهمی که

ایجاد میکنه کسی باورش نمیشه

نه اینکه نمی بینند

و نه اینکه اون آدم داره یک

زندگی عادی مثل بقیه رو میکنه

فکر میکنن... نه همچین چیزی نمی تونه باشه

یک کسی میتونه که نوع تمرکزش متفاوت باشه

معمولا هم حالا اگه بذاریم ای دی اچ دی

آدمایی اند که توی یک

رشته ای موفق هم هستن ظاهرا

و چمیدونم-- نمیدونم

شاید به بعضی ها نرد میگن

به بعضی ها یک چیزهای دیگه میگن

ولی این به این برمیگرده

من فکر میکنم مثلا وقتی که

به کسی که مشکل حرکتی داره

نمیتونه بدوئه

بهش بگن که--انگار واسه

شاید اینطوری بهت بگم بهتره

انگار واسه کسی که ای دی اچ دی داری

بهش میگی که خب حالا چه اشکالی داره

وسط کارت یک دقیقه حالا این رو انجام بده

بعد برگردین ناراحت شدن نداره

متوجه نمیشن که انگار

به یک کسی که مشکل چیز داره

مشکل حرکتی داره نمیتونه راه بره

بهش میگن که پاشو ماراتون برو

بعد این میگه من نمیتونم، میگه خب باشه

می دونم مشکل حرکتی داری آروم برو

بابا خب نمیتونه

این نمیتونه اصلا حرکت کنه

...و یا یک چیز دیگه ای که دکتر هم مثال

خیلی جالبی زد گفت اون کسانیکه

دکتر تشخیص داده و تحت

درمان هستن برای ای دی اچ دی

وقتی که دارن یک کاری رو انجام میدن

طرف مقابلی که باهاشه حالا اون میتونه

رئیسش باشه، میتونه همسرش باشه

میتونه مادر پدرش باشه، دوستش باشه

فکر کنه که اون کاری که اون انجام میده

هر چیزی-- میتونه یک پروژه

بزرگ یک کمپانی خیلی بزرگ باشه

میتونه یک کار ماکرویی توی اقتصاد باشه

و میتونه سبزی پاک کردن باشه

یعنی خیلی تفاوت خاصی نداره

که اون به چند نفر میخواد

سرویس بده با اون کار

و چقدر تمرکز لازمه

انگار که داره یک پازلی رو درست میکنه

یک پازل هزار تکه رو داره

درست میکنه فقط این رو پاشه پازله

روی زمین نیستش

بعد تو که بهش میگی که حالا

یک دقیقه این کار رو انجام بده

این آدم بلند میشه، باید بلند شه

و این پازله همه اش خراب میشه

باید بیاد به تو مثلا یک لیوان آب بده

دوباره برگرده اون هزار

تا رو از اول درست کنه

تمرکزه هم همینجوریه

یعنی یک چیزی جمع

شده جمع شده و اومده بالا

بعد یهویی میشکنه بعد

دوباره باید برگرده جای اولش

جای قبلیش بر نمیگرده

ولی یک ذره متوجه شدنش واسه اطرافیان

حق هم میدم ولی خب سخته

[موسیقی]

[گوینده چهار] اول دوم ابتدایی

خوابم مشکل داشت

یعنی به زور بچه دوم ابتدایی بودم

ساعت-- هر کاری میکردم شبها خوابم نمیبرد

تا ساعت سه چهار صبح

بعد از اون ور هم به زور بیدار میشدم یعنی

مدرسه مون ساعت هشت شروع میشد

من یک ربع به هشت بیدار میشدم، میدویدم

همیشه هم دیر میرسیدم

یادمه مثلا دبیرستان و پیش دانشگاهی

تقریبا همیشه بعد از

معلمها میرسیدم سر کلاس

تا اینکه گذشت تا رسیدیم

دانشگاه، یک خرده درس ها سنگینتر شد

من یکی از دوستان بهم پیشنهاد داد که

میخوره علائمم به ای دی اچ دی

بعد با وجود اینکه من پزشکی داشتم میخوندم

حالا جدا از این

پدر و مادر تحصیل کرده هم داشتم

اینقدر طول کشید تشخیص

حس میکردم یعنی پدر و مادرم حس

میکردن حالا بچه شون یک خرده شیطونه

یک خرده نمیدونم سر به هواست و

خیلی اهمیت آنچنان نداره

داره زندگیش رو میگذرونه دیگه

داره یک طوری میرسونه درس هاش رو

بعد حالا درسهای پزشکی رو ما شروع کردیم

یک خرده بالینی تر که شد

دیدم علائمم خیلی بیشتر داره میخوره

رفتم مراجعه کردم به روانپزشک

دارو برای ای دی اچ دی داد

و خیلی داروی خوبی نبود

من هم استفاده کردم اون موقع

هم خیلی اطلاعاتم کامل نبود

دیدم داروها اثر نمیکنه تا

مدتهای طولانی فکر میکردم که نه

خب ای دی اچ دی نبوده دیگه

من همین سر به هوام، بازیگوشم

دوباره من سال آخر پزشکی مراجعه کردم

این سری دیدم-- یعنی

اطلاعاتم بیشتر شده بود

دیدم این واقعا شبیه ای دی اچ دیه

شاید درمان دیگه ای باشه

رفتم پیش یه روانپزشک دیگه

یک داروی دیگه بهم داد داروی

خیلی معروف برای ای دی اچ دی

همون ریتالین رو بهم داد

بعد از داروش هم میترسیدم

یعنی همیشه میگفتن

ریتالین، ریتالین چیز عجیبیه

به خاطر همین یک مدت استفاده کردم

بعد دیدم آنچنان اثر خاصی نداره

یک کوچولو تغییر میده

ولی چیزی نیست که من بخاطرش

این داروی خطرناک رو بخورم

حالا اون موقع اینطوری فکر میکردم

به زور با اضطراب، با بی خوابی و

با خوب نخوابیدن زندگیم گذشت

و امتحان ها رو دادم تا

اینکه ما اومدیم آمریکا

کامپیوتر رو همیشه دوست داشتم

شروع کردم اینجا ارشد کامپیوتر خوندم

آره اینجا من مراجعه

کردم دوباره به روان پزشک

بعد دنیا خیلی شفاف شد همه چی

بعد اون حواسپرتی ام کم شد

میتونستم درس بخونم

[موسیقی]

سوار یک ماشینی هستم که

بعضی وقتها فرمون دست من نیست

ماشین داره خودش میره

حالا با مسیر این ور و اون ور میره

مثلا توی پیچ ها میپیچه ولی

بعضی وقتها مثلا یک مسیری

میره که من نمیخواستم بره

بعضی وقتها میزنه بغل

شروع میکنه به استراحت کردن

حالا جالبیش اینه اون موقعی که من

دارو استفاده کردم

حس کردم که تازه

دارم رانندگی یاد میگیرم

یعنی سوار اون ماشینی که هستم

بعضی وقتا انگار داشتم

لایی میکشیدم تو خیابون

یعنی اینقدر فرمون اومده بود دستم

داشتم با سرعت بالا لایی میکشیدم

و میدیدم ساعتها-- حالا

دارم-- به اصطلاح دارم میگم

ساعت ها دارم-- یعنی

این فرمون رو گرفتم دستم و

چون برای اولین بار فهمیدم چطوری

این ماشین که در واقع ذهن منه

میتونم کنترلش بکنم

ساعتها دارم فقط

دور میزنم باهاش

چون یک تجربه جالب و

لذت بخشی بود که بتونم

ذهنم رو، تمرکزم رو کنترل بکنم

در واقع بخوام خلاصه چیزی که من باهاش

دست و پنجه نرم میکردم بگم این بود که

من تمرکزم بعضی وقتها

خیلی زیاد-- یعنی ریز می

شد توی یک سری جزئیات

که نیاز نبود

مثلا بخوام یک مثال براتون بزنم

یک بار خانمم به من گفت که

میتونی این چیز رو پاره شده بود بدوزی؟

یک نخ و سوزن کوچولو میخواست

بعد من حواسم با این شروع کرد پرت شدن

و ریز شدن، من رفتم کل

اینترنت زیر و رو کردم

راجع به چرخ خیاطی مختلف، چطوری کار میکنن

بعد شرکت های مختلف چرخ خیاطی

قیمت هاش

چند روز یعنی سه چهار روز

قبل یک امتحان بزرگ من سه چهار روز

روزانه هفت هشت ساعت

داشتم چرخ خیاطی نگاه میکردم

از اون ور بعضی وقتها

یک سری جزئیاتی که نیازه

مثلا دارم رانندگی میکنم

یک لحظه حواسم--همین

به یک جزئیاتی مثلا نمیدونم

یک خونواده کنار جاده وایسادن

یک لحظه به اینها تمرکزم

پرت میشه برای-- به سمت اونها

و احتمال داره یک اتفاقی

یک خطری برام پیش بیاد

[موسیقی]

الان که داریم اینجا زندگی میکنیم

میبینم که یک سری زیرساختها وجود داره

برای افرادی حالا با چنین مشکلی

نمیدونم حالا با ای دی اچ دی

از سالهای اول حالا ابتدایی

اینها تشخیص داده میشن

براشون مثلا مربی

اختصاص داده میشه که بتونن

یک سری از مثلا-- به عنوان

مثال همین رانندگی که گفتم

من اصلا چنین چیزی رو نمی دونستم که

مثلا پخش شدن یک صدایی میتونه

دقت من رو ببر بالا

یعنی خودم با آزمایش خطا بهش رسیدم

اینجا زیرساختها یک طوریه

که از اون سالهای اول

میان این آدم ها جدی گرفته میشن

[موسیقی]

[گوینده پنج] برنامه های

رادیو زمانه رو میتونید

روی وبسایت ما پیدا کنید

رادیو زمانه دات کام

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.