دیدگاه
شرطبندی روی اسب مُرده: اپوزیسیون ایرانی و توسل به آستان «جامعهی بینالمللی»
به بهانهی نامهی سپیده قلیان به کنفرانس امنیتی مونیخ
عباس شهرابی ــ «جامعهی بینالمللی» و «کشورهای دموکراتیک» که در چهار ماه گذشته به اعتراضات دهها و چهبسا صدها میلیون نفر به نسلکشی در غزه بیاعتنا بودهاند، چرا باید به حرف این یا آن چهرهی اپوزیسیون ایرانی اهمیتی بدهند؟
بهتازگی در شصتمین کنفرانس امنیتی مونیخ، مسیح علینژاد پیامی از سپیده قلیان، فعال زندانی محبوس در زندان اوین، قرائت کرد. این پیام کوتاه از «جامعهی بینالمللی»، «کشورهای دموکراتیک و مجامع بینالمللی» میخواهد که «صدای جامعهی مدنی، حقوق بشری و نهادهای دموکراتیک ایران باشند» و «فشارهای بینالمللی را به این رژیم خونخوار» افزایش دهند.
یادداشت حاضر قصد نیتخوانی نامهی قلیان را ندارد. اما به گمانم، هر متنی، بهویژه متنی چنین کوتاه، معنایش را بیش از آنکه از قصد ذهنی نویسنده بگیرد، از بافت معنایی-سیاسیای میگیرد که در آن و برای آن انتشار یافته است. افزون بر این، مسئله صرفاً نقد یک نامهی مشخص از یک زندانی سیاسی نیست؛ نقد یک رویکرد غالب در بین بخش قابلتوجهی از اپوزیسیون ایرانی است.
«جامعهی بینالمللی» چیست؟
عبارت «جامعهی بینالمللی»، به خودی خود و خارج از یک بافت معنایی مشخص، میتواند دلالتهای مختلفی داشته باشد. اگر کاربرد رایج آن در رسانهها را موقتاً تعلیق کنیم، «جامعهی بینالمللی» در نگاه اول میتواند به معنی همهی انسانها دنیا باشد. اما این معنا را رسانهها عمدتاً در مقابل واژهی «افکار عمومی جهانی» به کار میبرند ــ مفهومی که انبوه جنبوجوش، کنشها و باورهای مردمان جهان را به مقولهای بُتواره، کمّیتپذیر و سنجشپذیر فرومیکاهد.
در مقابل، «جامعهی بینالمللی» عمدتاً به اجتماع دولتهای جهان گفته میشود، چرا که در نظم جهانی کنونی، فقط ملتهایی که دولت دارند به عنوان «ملت» به رسمیت شناخته میشوند و از همینروست که به مناسبات بین دولتها نیز «روابط بینالملل» گفته میشود.
بافت معنایی-سیاسیِ نامهی قلیان را ترکیببندیِ خاصی از «جامعهی بینالملل» و «افکار عمومی جهانی» میسازد: ترکیببندیای از قوای سیاسی و فکریِ امنیتیِ عمدتاً غربی و غربگرا.
نامه برای «کنفرانس امنیتی مونیخ» نوشته و ارسال شده است. کنفرانس مونیخ چیست؟
این کنفرانس از سال ۱۹۶۳، در بستر منازعات جنگ سرد و هراس از گسترش کمونیسم، به ابتکار اوالد فون کلایست، نظامی آلمانی، آغاز به کار کرد و تا سالها محلی بود برای همفکری سیاستمداران و کارشناسان امنیتی از کشورهای متحد بلوک غرب. با پایان جنگ سرد، پای کشورهای دیگر، بهویژه روسیه و جمهوریهای پساشوروی نیز به این اجلاس باز شد.
به کنفرانس امنیتی مونیخ «داووس امنیتی» هم میگویند. اجلاس داووس یا «مجمع جهانی اقتصاد» کنفرانسی سالانه است که سیاستمداران و سرمایهداران بزرگ را از سراسر جهان در شهر داووس در کوهپایههای آلپ دور هم جمع میکند. به این ترتیب، اجلاس داووس هم ترکیببندیِ دیگری از «جامعهی بینالمللی» (سیاستمداران) و «افکار عمومی جهانی» (سرمایهداران و تحلیلگران اقتصادی) است.
در حال حاضر، «داووس امنیتی» فوریه / بهمن هر سال در هتل بایریشر هوف در شهر مونیخ آلمان برگزار میشود و سیاستمداران متخصص در امور امنیتی، دفاعی و سیاست خارجی، کارشناسان و تحلیلگران امنیتی و دفاعی و بعضاً چهرههایی از اپوزیسیونهای کشورهای طرف درگیری با «غرب» در آن شرکت میکنند.
از ایران پیشتر جواد ظریف، وزیر خارجهی سابق جمهوری اسلامی در پنجاهمین دور کنفرانس شرکت کرده بود. اما از سال ۲۰۲۳، مسئولان کنفرانس ناگهان به این نتیجه رسیدند که به خاطر «نقض آشکار حقوق بشر در ایران»، نباید مقامهای جمهوری اسلامی را به کنفرانس فرا بخوانند و به جای آن، پای دو چهره از اپوزیسیون، رضا پهلوی و مسیح علینژاد را به این کنفرانس باز کردند. پیش از آن نیز با آغاز جنگ اوکراین، روسیه را نیز دیگر به این کنفرانس دعوت نکردند.
به این ترتیب، بیش از دو دهه پس از جنگ سرد، کنفرانس مونیخ دوباره دارد به محفل همفکریِ دولتها و نیروهای سیاسیِ همجبههی «غرب» (ایالات متحده) بدل میشود. به این ترتیب، «جامعهی بینالمللیِ» بازتابیافته در این کنفرانس شبکهای از سیاستمداران، مقامهای نظامی و امنیتی، تحلیلگران و فعالان سیاسیای است در فرایند گذار از نظام تکقطبیِ کوتاهمدتِ پس از جنگ سرد به نظام چندقطبیِ جنگهای تمدنی، در جبههی «غرب» به فرماندهیِ ایالات متحدهی آمریکا جای گرفتهاند.
سرنگونی و انقلاب یا بازی در مدار جنگهای تمدنی؟
پیشتر در نقد نامهی بهاره هدایت، «ما لیبرالها کجای میدان براندازی ایستادهایم؟» نوشته بودم که لیبرالیسم غربگرای هدایت، بیش از آنکه چشماندازی برای تأسیس سپهر سیاسیِ دموکراتیک و تکثرگرا در ایران پس از حکومت اسلامی باشد، یک پروژهی تمدنیِ غربگرا در بستر منازعاتِ فرایند گذار به نظم جهانی چندقطبی است. این نسخهی لیبرالیسم به جای اینکه جغرافیای ایران و خاورمیانه را از مدار جنگهای تمدنی جهانی خارج کند، صرفاً جای ایران را در جبههبندیهای این جنگ تغییر خواهد داد و ما را به کشوری منزوی و مطرود در آسیا و خاورمیانه بدل خواهد کرد.
به خطاب قرار دادن «جامعهی بینالمللیِ» بازتابیافته در اجلاسهایی مثل داووس یا مونیخ نیز از همین منظر نقد میکنم.
گزارش جلسات کنفرانس امنیتی مونیخ در سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ نشان میدهد که این کنفرانس یکی از میدانهای مهم مبارزهی گفتمانیِ ایالات متحده برای آغاز حملهی نظامی به عراق بوده است. در فوریهی ۲۰۰۲، یک سال پیش از حمله به عراق، پل وُلفوویتس، معاون وقت وزیر دفاع آمریکا در تلاش برای قانعکردن متحدان اروپایی آمریکا چنین میگوید:
ما در حال جنگیم. دفاع از خود نیازمند پیشگیری و گاهی پیشدستیکردن است. ممکن نیست در برابر هر تهدیدی، در هر مکانی و در هر زمانی از خود دفاع کنیم. تنها دفاع [ممکن] در برابر تروریسم کشاندن جنگ به [زمین] دشمن است.
در نشست فوریهی ۲۰۰۳، حدود یکی دو ماه پیش از حمله، دونالد رامسفلد، وزیر دفاع وقت ایالات متحده و از مهمترین طراحان حمله به عراق، با ارجاع به ادعای دروغین وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق، «جامعهی بینالمللی» را چنین زیر نوعی اضطرار و فشار گفتمانی قرار داد:
هیچکس طالب جنگ نیست. جنگ هیچوقت اولین گزینه یا گزینهای ساده نبوده است. اما ریسکهای جنگ را باید با ریسکهای دست به کاری نزدن در شرایطی که عراق به دنبال سلاحهای کشتار جمعی است مقایسه کرد…. اگر جامعهی بینالمللی بار دیگر نشان دهد که فاقد عزم و قاطعیت است، آنوقت دیگر هیچ شانسی برای اینکه صدام حسین به اختیار خود خلع شود یا فرار کند و بنابراین، هیچ شانسی برای به دست آمدن نتیجهای صلحآمیز وجود نخواهد داشت.
«جامعهی بینالمللی» و «افکار عمومی»ای که بخشی از اپوزیسیون ایرانی در دو سه سال اخیر به آن رجوع کرده است – موقعیتهایی مثل همین کنفرانس مونیخ یا حضور مسیح علینژاد و حامد اسماعیلیون در «نشست امنیت بینالمللی هالیفاکس» در واشنگتن – چنین فضایی است؛ دمودستگاهی امنیتی که جهان را از دریچه منافع و تخیل سیاسیِ جناحی خاص (ایالات متحده) در جنگهای گوشهوکنار جهان نگاه میکنند.
حال، خطابکردن این دمودستگاه برای آنکه «صدای جامعهی مدنی، حقوق بشری و نهادهای دموکراتیک ایران باشند»، چه معنا و دلالتی دارد جز وابستهکردن مبارزات مردمان ایران به منافع و تحولات سیاسی/نظامی/اقتصادیای که خارج از مدار کنترلشان است؟
در آغاز نامهی قلیان و پیش از درخواست «جامعهی بینالمللی» آمده است: «در شرایطی که جامعهی مدنی و اپوزیسیون ایران در بند و تحت فشار اعدامها و سرکوب است، درست در چنین شرایطی لازم است که نیروهای دموکراتیک ایران به هم پیوند بخورند.»
با اینحال، مشخص نیست چرا خواست پیوند خوردن «نیروهای دموکراتیک ایران» باید در کنفرانس امنیتی مونیخ طرح شود. آیا این پیوند خوردن «نیروهای دموکراتیک» و مبارزات گستردهی مردمان ایران بناست در چارچوب و تحت هدایت منافع استراتژیک جبههی «غرب» در جنگهای تمدنی امروز متحقق شود و فردا روزی هم که ایالات متحده و حکومت اسلامی به سازش رسیدند، پروندهی انقلاب و ائتلاف دموکراتیک بسته شود؟
چرا بهجای اختصاص وقت و انرژی به تدوین و ارائهی چشماندازی استراتژیک و سیاستی به مردمان ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی و جایگزینی آن با حکومتی دموکراتیک و اقتصادی عادلانه، مدام از موضع قربانیان بیصدا، از «جامعهی بینالمللی» گدایی میکنیم که صدای ما باشند؟
افزون بر این، در شرایطی که «جامعهی بینالمللی» و بهویژه بخشی از آن که در مناسبتهایی چون کنفرانس مونیخ و هالیفاکس نمایندگی میشوند، در برابر بزرگترین کشتار جمعی قرن حاضر در نوار غزه در خوشبینانهترین حالت بیعمل و کُند بودهاند و در حالت بدبینانه، همدست ارتش اشغالگر و متجاوز اسرائیل، آیا توسل به سیاستمداران و امنیتیکاران غربی باعث نمیشود مبارزات مردمان ایران بیش از پیش از صحنهی مبارزات جاریِ زنان، کارگران، تهیدستان و اجتماعات بومی ستمدیده در منطقه و جهان منزوی و مطرود شود؟
«جامعهی بینالمللی» و قدرتهای غربی در چهار ماهی که از نسلکشی مردم غزه میگذرد، با انبوهی از اعتراضات خیابانی مواجه بودهاند. مسئلهی فلسطین برای بسیاری از کشورهای دموکراتیک غربی عملاً به بحرانی داخلی هم بدل شده است، اما باز هم سیاستمداران غربی در برابر این حجم عظیم اعتراضات، به حمایت از اسرائیل یا بیعملی و انتقادات بیپشتوانه از اسرائیل ادامه دادهاند. چرا سیاستمداران «کشورهای دموکراتیک» که به حرف میلیونها نفر از جمعیت خودشان وقعی نمینهند، باید به حرف یک چهرهی اپوزیسیون ایرانی اهمیت بدهند؟
ضعف دیگر این خطابها نابهنگامی آنهاست و اینکه هیچ درکی از تحولات جهانی در آن دیده نمیشود. ایالات متحده سالهاست سیاست خارجی نومحافظهکارانه را که مبتنی بر صدور لیبرالدموکراسی به کشورهای غیردموکراتیک بود کنار گذاشته است و بیشتر در پی سازش و در شدیدترین حالت پیچاندن گوشِ قدرتهای مستقر در کشورهایی است که نومحافظهکاران زمانی آنها را «محور شرارت» میخواندند. از طرف دیگر، «کشورهای دموکراتیک» خود چند سالی است که با بحران موسوم به «عقبنشینی دموکراسی» و ظهور نیروهای سیاسی راست افراطی روبرو هستند، و شکلهای سنتی حکومت قانون و حکمرانی دموکراتیک در مواجهه با انبوهی از بحرانهای اجتماعی در حال اضمحلال است. آیا اپوزیسیون ایرانی گمان میکند دَم مسیحایی دارد و میتواند این مُردههای متحرک را زنده کند؟
نظرها
بردیا
ما مردم ایران خوابگردهایی هستیم که هنوز پی به خوابگردی خودمان نبرده ایم. این باور مشمول هر نوع تفکری (اگر اساساً ما ایرانی ها از آن برخوردار باشیم، چرا که اگر برخوردار بودیم دست به دامان بیگانه گان نمیشدیم) و هر نحله ای میشود.
منظر
نقدی دقیق و درست. سپاس. سپیده جان فرزند ماست. رهبر ماست و تکه ی جان و عزیز ما. اما این نور چشم ما همانگونه که در این متن مطرح گشته, اشتباه نموده است. اشتباهی که مسلما با محرک ها و خواست های بسیار محقانه پای این نامه نگاری رفته است. اما این خطایی بزرگ است. همانگونه که بدرستی در این انتقاد ساخت زدائی شده است. "کس نخارد پشت من, جز ناخن انگشت من"! زندانی سیاسی آزاد باید گردد. سپیده قلیان آزاد باید گردد. خامنه ای ضحاک، میکِشیمت زیر خاک.
تقی روزبه
در عصرسرمایه داری جهانی شده، بین شکل گیری بلوک ها و مجامع بورژوازی جهانی به اشکال گوناگون از یکسو و شکل گیری جامعه جهانی شهروندان و زحمتکشان و جنبش های اجتماعی طبقاتی هم چون پادقدرت موازی از سوی دیگر باید تفاوت و تمایز کیفی قائل شد. چرا که اساسا سرنوشت همه کشورها و مردمان جهان جهانی شده با تضعیف مرزهای دولتملت و بی مرزکردن آن توسط سرمایه داری از یکسو انکشاف مفهوم انسان و بشریت از سوی دیگر بهم گره خورده است. بنابراین هیچ جنبشی دموکراتیک و جنبشی واقعا ضدسرمایه داری و رهایی بدون جلب همبستگی مردمان جوامع دیگر و تشکیل و تقویت صفوف مستقل جهانی امکان پیروزی و موفقیت ندارد. و درهمین رابطه مفاهیم جامعه جهانی و ابرقدرت افکارعمومی جهانی بی معنانیستندگرچه ستیزی همواره جاری بین خودبنیادی این جامعه و تلاش بورژوازی جهانی برای کنترل آن درجریان است. ازقضا جنگ غزه بخوبی نقشمهم این افکارعمومی و این جنبش ها آن را در فشاربه قدرتهای غری و حامی دولت اسرائیل و بویژه ادعاهای دفاع از حقوق بشر و پدموکراسی و قوانین کنسوانسیونهای جنگی و تضادان با رویکردهای همین سازمان ملل موجود را به نمایش گذاشته است و بربقایای هژمونی آن چوب حراج زده است. بنابراین نباید عرصه وجهانی را بدون تفکیک وجه مثبت و منفی آن صرفا ابزار بورژوازی و ملک طلق آنها به حساب آورد. از همین رو لازم است به جای نکارو یا نادیده گرفتن اهمیت آنها به لزوم تمایز تفکیک قلمروهای آن تمرکزداشت و حتی در همین رابطه هم نمی توان از بهره گیری اصولی از شکاف های درونی اردوگاه بورژوازی بسود تقویت جنبشهای جهانی و تغییرتوازن قوای علیه سرمایه بهره فروگذاری کرد. بنابراین در عصرجهانی شدن سرمایه و در متن فرایندهای بی معناشدن و زوال مرزهای ملی و مصنوعی و حقوقی که دکان ارتجاع جهانی شده ، نگاه عمیقا جهانی، جهانی متکثر و همبسته حول معضلات و نیازهای حیاتی و مشترک بشرعصرکنونی داشت. درهمین رابطه برای یک مانیفست حقوق عمیقا دموکراتیک شهروندی برابر جامعه جهانی در برابرصاحبان قدرت و ثروت و علیه بوروازی جهانی دستخوش بحران و بن بست به مبارزه برخواست. حتی پیشبردجنبش های کارگران وزحمتکشان هرکشور و یامنطقه نیز در راستای چنین هدفی درخورقامت انسان قرن بیست و یکم و درهمسازی با آٔن می تواند ترقیخواهانه و پیشرو باشد. البته نکات فوق به معنی نادرستی انتقادنویسنده به نامه سپیده قلیان و مخاطب آن و به ساطت کسی که نگاهش اساسا به قدرت های غربی برای برافکندن رژیم است و هم چنان بدنبال علم کردن مجددهمان حباب و منشوری که ترکید نیست. اما نباید این نقد از منظربی اهمیتی نقش عرصه جهان و تاثیرآن برجنبش ایران باشد .برعکس باید به همراه آن انتقاد تلاش کرد که تصویر دقیق تری از این مخاطبان واقعی جهان در تمایزبا صف جهانی قدرتها و نیز خواستها و مطالبات اساسی خود به آن و نیز چگونی تقویت آن ارائه شود.
برق علی شاه
نمه من از ایسن بحث شما اصلا خوشم نیامد این گونه بحث ها حاصلی به جز دلسردی برای آنها که برای تغییر رژیم جان فشانی میکنند ندارد مردم غزه خود شروع به کشتار کردن و دارند جواب خود را میگیرند حمایت جامعه بینالملل مثل آن است که یک نفر دز شرایط سخت گیر افتاده و با گفتن یا خدا خود را از آن شرایط بد نجات میدهد خدا او را نجات نداد خودش با نیروی خودش نجات یافت ولی همینکه خدایی با قدرت در افکار ش بود آن نیرو را در او زنده کرد و او را نجات داد انسان در درون خود نیروی شگرفی دارد برای بکار انداختن آن نیاز به یک استارت مانند خدا بسیار قوی را دارد ولی چون آخوندها مردم را از خداب دل زده کردن جامعه بینالملل میتواند جاگیزین خوبی باشد
مَزْدَک بامدادان
جناب بردیا, حمل بر گستاخی نشود اما کلی گویی های پرت و پلا و بی مورد هیچ ارزشی ندارد. خصوصا از مهر ماه پارسال تا امروز (حدود ۱۷ ماه) که اتفاقا ملت خیلی هم بیدار هستند و اعتراض می کنند, دستگیر شده, شکنجه و کشته می شوند؛ یک چرخه جهنمی روزانه. پس پرسش شاید این باشد که شما در کجا خوابیده اید؟ که چنین کودکانه از بدیهی ترین واقعیات زندگی روزمره در وطن خود غافل و ناآگاه و نادانید. "انقلاب ژینا" و جنبش "زن زندگی آزادی" تازه ترین و جدیدترین فصل از تاریخ پر افتخار جنبش های انقلابی در این سرزمین اند: سرزمینی که در دوران ماقبل اسلام جنبش مَزْدَکیان داشت و پس از سلطه ی اسلام جنبشهای کبیر انقلابی مانند خرمدینان, صفاریان, سربداران,...همواره علیه قدرت می جنگیده اند. در قرنهای بیستم و بیست و یکم نیز ما با تسلسلی از جنبش های انقلابی در ایران روبرو هستیم. فیلسوف شهیر آمریکایی , مایکل هارت, همکار آنتونیو نگری, بر این نظر دارد که شعار "زن زندگی آزادی" متساوی و حتی برتر از شعار انقلاب کبیر فرانسه "آزادی, برابری, همبستگی" می باشد. و اینکه شعار "زن زندگی آزادی" ظرفیت و توانایی این را دارد که اهدافی را که انقلاب فرانسه نتوانسته است به تحقق برساند, در قرن بیست و یکم عملی کند و به منصه ظهور برساند. نتیجه ی اخلاقی داستان: محترمانه به شما پیشنهاد می شود که: اولا آگاهی خود از تاریخ جنبشهای انقلابی در ایرانزمین, از دوران باستان و قبل از اسلام, تا دوران تسلط اسلام, تا قرنهای ۱۹, ۲۰ و ۲۱ را بالابرده. و ثانیا, اکیدا توصیه می شود که پیرامون "انقلاب ژینا" و "جنش زن زندگی آزادی" مقدار متنابه ای غور و تلمّذ بنمایید. فرافکنی نادانی های تاریخی موقوف! موفق باشید.
خنثی کننده ی فاشیستها
تنها کسانی که مردم غزه را در حمله به اسرائیل مسئول میدانند, سلطنت باختگان مجنون فاشیست اند.
بهزاد کاظمی
با درود و عرض ادب خدمت جناب روزبه, شما کاملا صحیح می فرماید که نقش عرصه ی جهانی را نباید از یاد برد, اما برای "انقلاب ژینا" و جنبش "زن زندگی آزادی" , ما باید تعریف خود از این عرصه ی جهانی را دقیقتر نموده و مشخصا به دنبال برقراری ارتباط مابین شبکه های کنشگران در ایران و جهان باشیم. همانگونه که زنده یاد رفیق یدالله خسرو شاهی در قامت "اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران ایران" توانست کانالها و شبکه های همبستگی بین المللی را مابین جنبشهای کارگری ایران و جهان برقرار کند. خوشبختانه امروزه ما هم در داخل وطن و نیز در خارج از کشور انواع و اقسام جنبشهای فعال مترقی اجتماعی داریم که می توانیم و باید بین این جنبشهای اجتماعی مترقی ایرانی و جنبشهای خواهر و مشابه آنان در سرتاسر جهان ارتباط و همبستگی برقرار نماییم. با سر مشق قرار دادن نمونه های مثبت و حاصلخیز تاریخی: مانند پروژه هایی که رفیق خسروشاهی بنیان گذارد.
امیر
اینجا اشاره شد به ایجاد کانالها و شبکه های همبستگی بین کارگران ایرانی و جهان. یک نمونه ی خوب در این مورد ارتباطاتی است که مابین آموزگاران ایرانی و اتحادیه های آموزگاران در اروپا و آمریکای شمالی برقرار گشته است. رفیق گرامی ما ستار رحمانی, که مصاحبه ها و مقالاتش در زمانه نیز موجود است, از پایه گذاران چنین ارتباطات بین معلمین ایرانی و اتحادیه های آموزگاران در انگلستان و اروپا می باشد. شاید بد نشود که با وی و دیگر کنشگرانی که از بنیان گذاران اینگونه همبستگی های کارگری, زنان, دگرباشان,....بین المللی هستند, صحبت و مشورتی داشته باشیم و مروری بر تجربیات مثمر شبکه سازی و شبکه کاری.
یاس
نظرات در مورد انقلاب ژینا نوشتند !!!!!! خشت اول چون نهی کج ، تا ثریا میرود دیوار کج ، جناب کاظمی و مزدک بامدادان خوب سیاسی نوشتید و با تجربه نوشتید ولی چرا فکر میکنید انقلابی که پایه هاش پوچ بی ارزش باشد مردم براش خون بدهند ؟ وقتی از مردم حرف میزنید و انقلاب مردمی تفکرات جزبی خودتان را ملاک انقلاب نکنید شما جزئی از مردم نیستید وگرنه درد مردم برای انقلاب و خون دادن برای انقلابشون چیز دیگری هست ، اینکه حزب شما پانصد نفر ساده لوح رو فریب بدید و به خیابون ببیرید و خودتان مخفی بمانید اسمش انقلاب نیست شورش هست لشکر بدون فرمانده محکوم به مرگ هستند ، در ضمن بحث سیاست است یا یورش بردن اگر سیاست است همان سیاستمداران دارند تصمیم میگیرند و با هم سازش میکنند و اگر یورش و شورش است که وقتی دعا میکنی بارون بباره باید بفکر خیس شدن هم باشید ، میتوانید به مسیح علینژاد پیغام بفرستید مانند زندانیان سیاسی در اوین ! ولی اینکه چطور یک زندانی سیاسی در حبس تحت نظر هر هفته برای رسانه های غربی نامه و پیغام میفرستد فکر میکنم ازادی که در این مملک هست ازادتر از ازادی هست که میخواهید براش انقلاب کنید
لیلا
این جمهوری اسلامی است که عمداً و با حضور نفوذی موساد در اتاق های فکر خود و یا از روی بلاهت نمایندگی اپوزیسیون ایرانی را به این چهره های متوهم یا ...می سپارد. در جامعه روشنفکری هم همه مانند جناب شهرابی این شجاعت اخلاقی را ندارند که پذیرای هزاران تهمت بشوند و اینچنین روشنگری کنند.
روابط بینالملل
عالی، دست نویسنده مقاله درد نکند. کاش کامل متن نامه سپیده قليان در زیر نویس مقاله درج میشد.
فرزند جنبش کارگری
جناب روابط, نامه ای در حقیقت در کار نیست. متنی که جناب خانم قلیان نبشته اند به زور یک پاراگراف میشود, کوتاه و مختصر. نه کسی قرار است پیامبر باشد و نه امام, و مبرا از هر گناه و خطا. پیام اشتباهی فرستاده شده که به آن نقد شده و همگی در فرایندی اشتراکی از این اشتباه یاد میگیریم. والسلام، نامه تمام. سپیده قلیان فرزند جنبش کارگری ایران است.
انقلاب دور و نزدیک
این انقلاب را سر باز ایستادن نیست.
میانه ی تشویش
ای دوست ای برادر زندانی این جا میان مسلخ اندیشه و امید روی فلات خون و فلز و کار روی کران ماهی و مروارید در بندر نظامی نفت و ناو در کشتزارهای برنج و چای و در کنار گله و گندم ما این بام های کوچک توفان آهنگ پیشگوئی توفان ناگهان در بندهای سرد قزل قلعه و اوین و حصار زندانیان خسته ی این خاک نیستیم زندانیان خسته ی این خاک دیگرند زندانیان خسته ی این خاک در بند کارخانه و کار ستمگرند انبوه سرخ رنجبران اینجا زندانیان خسته ی زندان کشورند اینجا سلاح و سکه و جاسوس فرمانروای دوره ی شدادی است و خانه های مردم و سرتاسر فلات انبوه بندهای عمومی و انفرادی ست ایران در این میانه ی تشویش مفهومی از اسارت و آزادی ست و باز همچنان ما این بام های کوچک توفان آهنگ پیشگوئی توفان ناگهان با داغ های تافته – گل های زخم و پوست – با سینه های سوخته می خوانیم از بند بند قلعه ی تاریک آزادی ای تحول خونین ای انقلاب دور و نزدیک