تبعید سعید مدنی از زندان اوین به زندان دماوند:
داستان ما یکی است
سپهر ضیایی، زندانی بهائی پیرامون تبعید سعید مدنی از زندان اوین به زندان دماوند یادداشتی نوشته که نسخهای از آن به دست زمانه رسیده است.
دکتر سعید مدنی مرد بزرگی است.
اول دیماه ۱۴۰۱ که از بند ۲۰۹ به اندرزگاه چهار زندان اوین منتقل شدم، در همان یکی دو روز اول، آقای مهدی محمودیان به سراغم آمد و با محبت فوقالعاده مرا به اتاقشان برای صرف شام دعوت کرد.
دعوت را پذیرفتم و با لطف و گشادهرویی بیشائبۀ آقای دکتر مدنی و سایر اعضای اتاق مواجه شدم. اتاق کوچک بود و انتقال کامل من به آن اتاق از طرف مسئولین زندان قابل پذیرش نبود. بنابراین هرچند عضو اتاق دیگری بودم ولی خورد و خوراک و گذراندن وقتم تا یک سال در آن اتاق بود.
در همان روزهای اول، یکی از دوستان بهائیام از بیرون از زندان پیغام داد:
شنیدهام در بند چهار با دکتر مدنی و مهدی (محمودیان)، با هم هستید. من سالها با آنان حبس کشیدهام. این را به تو اطمینان میدهم که از هر جهت میتوانی به آنان اعتماد کنی. در هر مطلبی که لازم باشد میتوانی با آنان مشورت نمایی.
نوری درخشید. تجربۀ ۱۵ ماهۀ من در این بند، هر روزش این گفتۀ دوستم را تایید و تحکیم میکند. محبت خالص و فوقالعادۀ آقای دکتر مدنی، آقای مهدی محمودیان، آقای حسین رزاق، آقای امیرسالار داودی و سایر دوستان عضو آن اتاق ستودنی است.
امروز دکتر مدنی را از زندان اوین به زندان دماوند تبعید کردند. جریانی که به گواهی اغلب زندانیان از سختترین تجربیات دوران محکومیت است. آن هم در ماه رمضان که ایشان روزه هستند و لااقل یکسوم از ماه رمضان همچنان باقی است! در شصت و چند سالگی!
جناب دکتر مدنی بسیار متواضع است، دانا و با بصیرت، صبور و بردبار، مهربان و با سخاوت، با ملاحظه و پشتیبان، هوشیار و با ذهنی روشن و تمیز، خدوم و فداکار، مشاوری امین و صاحبنظری صادق و شجاع.
مایۀ تاسف است که شخصی با چنین خصوصیات برجسته، به دلیل بیان عقاید خویش در بند باشد و به این ترتیب صدمه ببیند، در حالی که از بصیرترین، عالِمترین و مجربترین افرادی است که میتواند در حل مشکلات اجتماعی جامعه موثر باشد.
البته در این زندان کم نیستند افرادی که به دلایلی مشابه محکوم شدهاند. ترکیبهای عجیب و غریبی از پدران و مادران، حتی همراه با فرزندان، از نوجوانان تازه بالیده تا پیران کهنسال.
من سیاسی نیستم، من بهائی هستم، ولی سرگذشت ما، سرگذشت واحدی است.
داستان ما یکی است، آنچه بر یکی میگذرد، آیینۀ سرنوشت دیگری است.
سپهر ضیایی
۱۴/۱/۱۴۰۳
زندان اوین
نظرها
نظری وجود ندارد.