ویژه روز جهانی کارگر
زنـخانهدار، زنـمادر: مبارزات طبقاتی در نظام پدرسالاری
سبا معمار - بنیان اقتصادی نظام پدرسالاری زنان را به کنج چهاردیواری خانهها میراند و خانهداری و مادری را به آنها تحمیل میکند. در نظرگاه فمینیسم ماتریالیستی، زنان کارگر و کودکهمسران کودک کارند؛ بر این اساس، هر زنکشی هم میتواند یک حادثهی کاری تحلیل شود
پیشتر در یادداشتی با عنوان «زن-کارگر: ستمهای مضاعف، ستمهای متقاطع» تلاش کردم با مروری بر سه رویکرد فمینیسم ماتریالیستی، مارکسیستی و تقاطعی، ضمن کنکاش در اختلاف نظرگاههای فمینیستی، جایگاه مسالهی زن و بهخصوص زن-کارگر را در جنبش کارگری بررسی کنم. سوگواری برای دو مرگ در حاشیه، که همچنان فکر میکنم بهقدر کافی به آنها توجه نشده است، انگیزهی نوشتن آن یادداشت بود: مرگ زهرا قرباغی و مرضیه طاهریان. دو زن-کارگری که هر دو در محل کار، بهخاطر گیر کردن شالشان در دستگاه به ماشین گیر کردند و به شکل هولناکی کشته شدند.
تلاشم این بود تا ضمن همراهی با آنها که «حجاب اجباری» را دلیل مرگ زهرا و مرضیه عنوان کردند، در یک فاصلهگیری و از چشماندازی وسیعتر، ستمهای دیگری را هم که بر زن-کارگران میرود و آنها را از محیط کار غایب میکند برجسته کنم و یادآور شوم که ستم بر زنان، که یکی از نمودهایش «حجاب اجباری» است، تنها یک ستم «اضافه» بر آنها نیست که جایگاهشان را از مرد-کارگران متمایز کند بلکه ستمی متفاوت هم هست؛ در اصل تلاش داشتم بگویم که جنبش کارگری در ایران، میبایست به حذف زنان از محیطهای کاری بیش از اینها حساس باشد و به مسالهی زنان* برای رهایی همگانی الویت دهد.
این یادداشت را نیز در سوگواری مرگهایی در حاشیه مینویسم. در سوگواری «زنکشی»هایی که میتوانند همسطح حوادث کاری تحلیل شوند. قتل زنان برای «دستپخت» و خشونت علیه آنها به بهانههای مشابهی از جمله «چرا زیاد از رب استفاده کردی»، «چرا بچهها سر و صدا میکنند»، «چرا غذا آماده نیست» و غیره. به نظرم میرسد که خانهداری و کار خانگی آن جایگاه نظری که باید را در مبارزهی طبقاتی در ایران نیافتهاند و به حاشیهی «مسالهی زنان*» رانده شدهاند.
در این یادداشت همراه کریستین دلفی، فمینیست ماتریالیست فرانسوی در مقالهاش تحت عنوان «دشمن اصلی» میشوم و سعی میکنم وضعیت کنونی سرکوب زنان ایران را در تحمیل «خانهداری» و «مادری» به آنها بررسی کنم. فکر میکنم نگاهی دوباره به کار خانگی ممکن است آنطور که دلفی امیدوار بود، پایههایی برای تحلیل ماتریالیستی سرکوب زنان فراهم کند - آنچه که بهزعم او جنبش زنان ضرورتا به آن احتیاج داشت۱.
کمی درباره کریستین دِلْفی و «دشمن اصلی»
کریستین دلفی فمینیست نظریهپردازی است که بهخاطر پیشگامیاش در فمینیسم ماتریالیستی شناخته میشود. او در ۱۹۴۱ و در خانوادهای زاده شد که پدر و مادر هر دو یک داروسازی محلی را اداره میکردند. در زمان استراحت پدر و مادرش، توجه دلفی به این جمع شد که علیرغم اینکه پدر و مادرش هر دو کار میکردند و کار برای هر دو پرفشار بود، وقتی به خانه برمیگشتند پدرش روی کاناپه لم میداد و روزنامه میخواند در حالیکه مادرش غذا درست میکرد، لباسها را میشست و در مجموع کارهای خانگی را بهعهده داشت. بعدتر، وقتی تز دکترایش را با راهنمایی پییر بوردیو در حوزه جامعهشناسی روستایی مینوشت، از مقایسهی آن قسم از تولیدات روستاییان که مستقیما به مصرفشان میرسد (و زنان نقش پررنگی در این قسم تولیدات دارند) و تولیدات و کار زنان در «خانه»، چشماندازی ماتریالیستی به «خانهداری» و «مادری» باز کرد.
در ۱۹۷۰ دلفی از پایهگذاران «جنبش آزادی زنان» (MLF) در فرانسه بود و همراه سیمون دوبووار ژورنال «مسائل جدید فمینیستی» را پایهگذاری کرد. او در «دشمن اصلی» به اختلافنظر چپگرایان و فمینیستها بر سر تعیین اولویت مبارزاتی میپردازد، اختلاف نظری که شاید در بستر مبارزاتی ایران و بهخصوص در تاریخ مبارزات طبقاتی ایران چندان غریبه نباشد: با سرمایهداری بجنگیم یا پدرسالاری؟
فمینیسم ماتریالیستی و اقتصاد سیاسی پدرسالاری
دلفی عقیده داشت سرکوب از دههای به دههی دیگر شکلها و فرمهای متفاوتی پیدا میکند اما در حقیقت از آنچه که به نظر میآید پایدارتر است؛ از اینرو به جای بررسی اشکال سرکوب توجهاش را معطوف به بررسی ساختارها کرد که عقیده داشت در بلندمدت قابل تغییراند. او طی پژوهشش در حوزه جامعهشناسی روستایی به این نتیجه رسید که علوم اقتصادی که قرار است هرآنچه به کالا مربوط میشود را مطالعه کند، در اصل تنها به یک سیستم تولید، توزیع، و مصرف یعنی بازار بسنده کرده است. او در بحثهایی که با اعضای مذکر گروه MFA [در فارسی: زنانه، مردانه، آینده] داشت پی برد که در مواجهه با کار خانگی، سوالات اساسا به درستی طرح نمیشوند و از همینرو هم هست که پاسخ خوبی برای آنها پیدا نمیشود. به نظر او، مساله نه بر سر تقسیم کار عادلانه میان زن و مرد، که بر سر «خانگی» و «رایگان» بودن آنهاست و بر این اساس از چشماندازی دیگر، سه تز یا فرضیه را در ۱۹۷۰ مفهومپردازی کرد:
- پدرسالاری نظامی حاضر در جوامع صنعتی معاصر است که زنان را به انقیاد مردان در میآورد
- این نظام، بنیانی اقتصادی دارد
- این بنیان، شیوهی تولید خانگی است
دلفی ضمن پژوهشش توانست آنطور که خود میگفت از بازار افسونزدایی کند و در تلهی رایج اختلاف ارزش مصرف و ارزش مبادله نیفتد. او با گذر از پیشفرض اقتصاددانانی که اقتصاد و بازار، و اقتصاد و مبادله را هممعنا میگرفتند، توانست از مانع موجود بر سر راه مفهومپردازی کار خانگی عبور کند: فاقد ارزش بودن آن. از آنجا که میان ارزش مبادله و ارزش مصرف درباره کار خانگی تفاوتی نیست، مطالعه بازار رهگشا نخواهد بود. در نظر دلفی، نبود ارزش به معنای نبود فعالیت اقتصادی نبود بلکه خبر از وجود اقتصادی دیگر میداد.
دلفی با اتخاذ نا-ارزش به مثابه عنصر برسازندهی کار خانگی نشان داد:
- بیرون افتادن کار خانگی از بازار دلیل، و نه نتیجهی رایگان بودنش است.
- این بیرونافتادگی فقط به کار خانگی محدود نمیشود و به کنشگران اجتماعی، و به عبارت دقیقتر مناسبات اجتماعی بر میگردد.
- کار خانگی را نمیبایست با «وظایف» توضیح داد.
دلفی افق تازهای در نگاه به رابطهی پدرسالاری و سرمایهداری باز کرد. نظریههای جامعهشناسی اغلب موانعی را بررسی میکنند که مانع اشتغال زنان میشود؛ اما دلفی برعکس، دست روی نقش سرمایهداری در تحمیل ازدواج به زنان گذاشت.
او همچنین نسبت به پیشفرضی که زنان را در طبقات کلاسیک سرمایهداری جا میداد منتقد بود. برای او جای پرسش بود که چگونه صرف پیوند زن با مرد، او را در طبقهی مرد جا میدهد و یک زن همان طبقهای را میگیرد که شوهرش دارد. او میگفت اینکه به زن یک بوروژا بگوییم بورژوا همانقدر درست است که به بردهی یک مزرعهدار بگوییم مزرعهدار.
تلاش او این بود که پایههایی برای تحلیل ماتریالیستی سرکوب زنان، یعنی آنچه که به عقیدهاش جنبش زنان ضرورتا به آن احتیاج داشت را فراهم کند:
هر جامعهای برای ادامه حیات میبایست کالا بسازد (تولید) و انسان بسازد (بازتولید). مطالعات فمینیستهای ماتریالیست نشان داد که خانواده صرفا محلی برای بازتولید نیست بلکه اتفاقا محلی برای استثمار اقتصادی زنان است. زنان به مثابه گروهی که به چنین مناسبات تولیدی ورود میکنند، یک طبقه را میسازند و به مثابه انسانهایی که برشان مقدر شده تا وارد این طبقه شوند، یک کاست را میسازند.
در نهایت دلفی عقیده داشت رهایی زنان ممکن نمیشود مگر با نابودی کامل سیستم تولید و بازتولید پدرسالارانه و با تهاجم به آگاهی غلط - به این معنا که آگاهی طبقاتی میبایست به جای تکیه بر طبقات سرمایهدارانه بر طبقات پدرسالارانه بنا شود.
استثمار اقتصادی زنـخانهداران و زنـمادران در ایران
چندی پیش گزارشی در شبکه شرق منتشر شد تحت عنوان «کبودیهای پنهان» از نسترن فرخه که در آن با یک کودکـهمسر گفتوگو کرده بود:
.. چند ماه قبل تا ساعت دو شب به خانه نیامد، گفته بود جایی کار دارد. من از ترس تنهایی بیدار مانده بودم. منتظر بودم زودتر بیاید که دیگر ساعت سه شب بود که در باز شد و دیدم برگشته. نامتعادل بود. البته شبهای زیادی همین است که تا نصفهشب باید منتظرش بمانم. آنشب هم دعوا کردیم و من را کتک زد...تقصیر خودم بود، چون وقتی برگشت خانه به من گفت گشنه است و باید برایش سیبزمینی و تخممرغ درست کنم. من هم گفتم درست نمیکنم، چون خوابم میآید. همسرم هم عصبانی شد و من را کتک زد، دماغم شکست. همان شب خودش من را به بیمارستان برد و دکتر گفت باید چند روز در بیمارستان بمانم. وقتی هم مرخص شدم، رفتم خانه مادرم. ولی مادرم من را قبول نکرد، فردای آن روز به خانه شوهرم برگشتم...
روایت «شرق» از خشونتهای پنهان در ازدواج کودکان، ۴ اردیبهشتماه ۱۴۰۳
این روایت یک دختر ۱۰ ساله است که همسر یک مرد ۲۷ ساله شده. مساله کودکهمسری، که اغلب به دلیل رابطهی جنسی با کودکان نسبت به آن ابراز انزجار میشود، ابعاد دیگری هم دارد، تنها ماندن در خانه، به دوش کشیدن وظایف آشپزی و خانهداری و مادری و تنهایی زیاد از کودکی - باز ماندن از رشد و از اجتماعی شدن. من روایت این کودک-همسر را با همهی هولناکیاش صرفا از یک چشمانداز، یعنی از چشمانداز ماتریالیستی مرور میکنم؛ فکر میکنم لااقل بخشی از موفقیت جنبشمان، همانطور که دلفی میگفت، در این نهفته است که طبقه را نه در سرمایهداری، که در پدرسالاری تعریف کنیم - که همسرنوشتی مبارزاتمان را بهطور شفافی ببینیم و به غیاب بخشهایی از جامعه در محیط پیرامونمان حساس باشیم، که به جای خالی زنان*، اقلیتهای ملی، مذهبی، و زبانی، معلولان، مهاجران و سالمندان در جامعهمان اعتراض کنیم.
اگر فمینیستهای مارکسیست اعتقاد داشتند که تقسیمکار خانگی باید برابر باشد، دلفی در فمینیسم ماتریالیستی اساسا کار رایگان خانگی را زیر سوال برد. او گفت کار خانگی به این دلیل خانگی است که زنان آن را انجام میدهند و درست مانند هر کار دیگری که زنان بر عهده دارند و انجام میدهند، بیاهمیت شمرده میشود. او میگفت رستورانها، نظافتکاران، مهدکودکها و ... برای انجام همان وظایفی که زنان در خانه انجام میدهند هزینه دریافت میکنند و اگر اینکارها رایگان و در خانه انجام میشوند، اساسا به این دلیل است که نظام پدرسالاری بر رایگانبودن آنها بنا شده و بنیان اقتصادی دارد.
سعی میکنم در همراهی با دلفی به وضعیت مادی زنان در ایران بیاندیشم، آنچه که آنها را از جامعه میراند و ازدواج را به آنها تحمیل میکند.
سهم زنان از ارث
مطابق ماده ۹۰۷ قانون مدنی، «اگر اولاد متعدد باشند و بعضی از آنها پسر و بعضی دختر، پسر دو برابر دختر میبرد.» و همچنین مطابق ماده ۹۰۶ قانون مدنی، «اگر برای متوفی اولاد یا اولاد اولاد از هر درجه که باشد موجود نباشد هر یک از ابوین [والدین] در صورت انفراد، تمام ارث را میبرد و اگر پدر و مادر میت هر دو زنده باشند مادر یک ثلث [یک سوم] و پدر دو ثلث [دو سوم] میبرد.
این ساز و کار پیشاپیش در فقیرنگاهداشتن زنان موثر است. مقامات جمهوری اسلامی بهطور شفافی علیه استقلال اقتصادی زنان موضعگیری کردهاند: سخنگوی کمیسیون فرهنگی مجلس، احد آزادیخواه در سال ۱۳۹۵ به ایسنا گفته بود «استقلال زن و مرد از یکدیگر تفکر خطرناک غربی است که در نهایت موجب از هم گسیختگی خانوادههای ایرانی میشود.» در باب خشمی که چنین استقلالی میتواند برانگیخته کند همچنین شاید یادآوری خبری مربوط به یک زنکشی در سال ۱۳۹۹ روشنگر باشد:
مرد جوانی در تهران همسرش را به خاطر اختلاف بر سر دو دانگ خانه به آتش کشید و جان او را گرفت. براساس گزارش منتشر شده از سوی خبرگزاری رکنا این مرد پس از درگیری با همسرش، کودک ۷ ساله را از خانه خارج کرده و در بازگشت با گالن ۲۰ لیتری بنزین به خانه بازگشته و بنزین را بر در و دیوار خانه و بدن زن ریخته و آتش زده و از خانه خارج شده. او مدعیست همسرش از واگذاری دو دانگ خانهای که با ارثیه خود و پسانداز مرد خریداری کرده بود، خودداری کرده و او به همین دلیل جان زن را گرفته است.
زمانه، ۵ اسفند ۱۳۹۹
نتیجهی منطقی محروم ماندن زنان از ارث و به عبارتی حمایت مالی خانوادگی، میبایست قاعدتا رانده شدن آنها به بازار کار باشد. اما چنین نیست. زنها در بازار کار نیز جایی ندارند:
سهم ناچیز زنان از کار مزدی
نسبت اشتغال زنان در پاییز ۱۴۰۲، ۱۲٬۴ درصد اعلام شد؛ یعنی تنها ۱۲٬۴ درصد زنان در سن اشتغال در پاییز ۱۴۰۲شاغل بودند. بجز این، «زنان شاغل در بسیاری مواقع دستمزدی کمتر در ازای شغل برابر با مردان دریافت میکنند و کسر بزرگی از آنها در مشاغل خانگی، کارگاههای خانوادگی یا کارگاههای کوچک با کمتر از ۱۰ نفر کارگر و مشاغل خدماتی از حداقلهای تعیین شده در قانون کار و تامین اجتماعی نیز محروم میمانند.
زنانی که اندوختهی فرهنگیای مانند تحصیلات دارند هم وضعیت بازار کارشان خوب نیست. در سال ۱۴۰۰ بیکارانی که مدرک دانشگاهی داشتند، حدود ۴۰,۳ درصد کل بیکاران ایران را تشکیل میدادند و این رقم به تفکیک جنسیت ۲۷,۹ درصد برای مردان و ۷۱,۸ درصد برای زنان بود. در ۱۴۰۱ از کل زنان بیکار، حدود ۷۲ درصد فارغالتحصیل دانشگاه بودند.
اما مساله حتی صرفا مشارکت اقتصادی بسیار پایینتر از مردان و دستمزد بسیار پایینتر هم نیست؛ ۵۸ درصد زنان شاغل در ایران در کارهای بیثابت از جمله کار با قرارداد موقت، کار با قرارداد سفید و کارهای بدون قرارداد مشغول به کار هستند. این کار موقت بیثبات تنها شامل کارگران زن خدماتی، آریشگران، زنان مشغول به کار در کارگاهها و کافیشاپها نیست. نیمی از نیروهای پرستار در کشور که بیش از ۸۰ درصد آنها زن هستند، مزدبگیران ماهریاند که با قراردادهای موقتی شرکتی و یا ۸۹ روزه کار میکنند.
در جوامع روستایی و در عشایر، زنان از جمله در کارهای خانوادگی بدون دستمزد و یا با دستمزد کم کار میکنند. این زنان کارگر معمولاً در آمارگیریها در گروه «خانهدار» طبقه بندی میشوند و مرکز آمار ایران این نوع کار را اشتغال در خانوار میخواند. شکاف جنسیتی دستمزد در روستاها بیشتر از شهرهاست. به گزارش سال ۱۳۹۸ مرکز آمار و اطلاعات راهبردی وزارت کار، بیشترین شکاف جنسیتی در پاییز ۹۸ متعلق به زنان کارگر «نشاکار» با نزدیک به ۴۰ درصد دستمزد کمتر از مردان نشاکار است. زنان نشاکار کارگران فصلیاند که بیشتر بدون قرارداد کار میکنند. کمترین شکاف جنسیتی در پاییز ۹۸ در بخش کشاورزی متعلق به کارگر میوهچین است که در این نوع کار زنان ۲۲ درصد کمتر از مردان دریافت میکنند.
تمام این گزارشها پیشتر منتشر شده است. هدفم از یادآوری آنها تاکید بر این نکته است که زنان، حتی اگر از موانع ورود به بازار کار عبور کنند و سهمی در حدود ۱۲٬۴ از مشارکت اقتصادی بگیرند و بلاخره جایی در بازار کار پیدا کنند؛ دستمزد بسیار پایینتری از مردان دریافت میکنند. بیتردید استثمار زنانِ راهیافته به بازار کار شدیدتر و بیمحاباتر است. بیثباتکاری برای آنها بیشتر و دستمزد، پایینتر است و به این شیوه است که از بازار کار هم رانده میشوند:
خانهداری و مادری: تنها مشاغل در دسترس برای زنان
با سهم اندک از ارث (بهخصوص در خانوادههای فرودست) و سهم بسیار ناچیز از کار مزدی، زنان به کنج خانهها رانده میشوند و ازدواج به نوعی به آنها تحمیل میشود - و منظورم از این تحمیل شدن صرفا اجبارهای خانوادگی نیست. به عبارتی، اگر اینجا از ازدواج اجباری مینویسم منظورم فراتر از اجبار پدر، خانواده و اجتماع است و به خشونت اقتصادی ساختاری علیه زنان نظر دارم. به «بردهگیری» زنان و استثمار اقتصادی آنها برای کار رایگان در چهاردیواری خانه در قالب خانهدار و مادر.
تحمیل ازدواج به کودکان نیز از همین قسم است - هرچند فمینیسم ماتریالیستی تنها توضیحدهندهی وضعیت سرکوب زنان* و کودکان نیست اما کمک میکند نگاه تازهای به قرارداد ازدواج بیاندازیم. از این نظرگاه، کودکهمسران را میتوانیم کودکان کار بدون مزد بخوانیم که در یک چرخهی تکرار شونده، از سنین پایین از کسب مهارت یا ورود به بازار کار و بهرهمندی از بیمه یا افقی برای کسب استقلال اقتصادی محروم میمانند و برای بقا - بدون هیچگونه راهی برای خروج از قرارداد ازدواج یا پناهگاهی برای گریز از خشونت خانگی - به خانهداری و مادری ناچار میشوند:
بر طبق قانون مدنی و شرع اسلامی، حق طلاق در ایران با مرد است. ماده ۱۱۳۳ قانون مدنی در اینباره آورده است:
مرد میتواند با رعایت شرایط مقرر در این قانون با مراجعه به دادگاه تقاضای طلاق همسرش را بنماید.
ازدواج پیش از وقوع و پس از آن، همواره و همواره قراردادی است که به زنان تحمیل میشود. وابستهسازی زنان به مردان از این نظرگاه، به بند کشیدن آنها برای استثمار اقتصادی آنهاست. همچنین فراموش نکنیم که در قرارداد ازدواج، مرد حق دارد زن را از اشتغال محروم کند.
به تزهای دلفی برگردیم:
- پدرسالاری نظامی حاضر در جوامع صنعتی معاصر است که زنان را به انقیاد مردان در میآورد
- این نظام، بنیانی اقتصادی دارد
- این بنیان، شیوهی تولید خانگی است
با پذیرش موجودیت یک بنیان اقتصادی در نظام پدرسالاری، شفاف میشود که چرا بسنده کردن به مبارزه با سرمایهداری، آنطور که مارکسیستها عقیده دارند، برای یک رهایی همگانی کافی نیست. بازتعریف مفهوم «طبقه» در نظام پدرسالاری، فهم جنس به مثابه یک طبقه، شاید شبح «بردگانی» را زنده کند که از مبارزات طبقاتی غایب به نظر میرسند.
پانویسها:
۱ این به آن معنا نیست که این رویکرد ملاک و معیاری تمام و کمال برای فهم موقعیت به دست میدهد. نه کریستین دلفی و نه فمینیسم ماتریالیستی غیرقابل نقد نیستند. برای فهم برخی نقدهای وارد شده به این نظریه، در میان منابع فارسی پیشنهاد میکنم فصل «توانش او (یا هرآنچه میتواند بشود)»، نوشتهی سوزان کریمی در ابتدای کتاب «زنان در بازار» را بخوانید که نشر ژرف آن را در ۱۴۰۰ منتشر کرده است.
نظرها
نظری وجود ندارد.