ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

مشاهده و تحلیل جنبش دانشجویی علیه نسل‌کشی: «دست پلیس از دانشگاه کوتاه!»

چه تفاوتی بین جنبش دانشجویی کنونی با سایر اعتراضات علیه اسرائیل وجود دارد؟ چه قسم شبکه‌سازی و اتصال‌یابی بین دانشجوها در نقاط مختلف برقرار است؟ موضع آنان به نفوذ جریان‌های ارتجاعی و همبستگی با نقاطی که دقیقاً ذیل دوگانه‌ی فلسطین و غرب نمی‌گنجند چیست؟ ما، دانشجویان، مهاجران، و زخم‌خوردگان حکومتی که سال‌ها عربده‌ی گوشخراشی پیرامون مسئله‌ی فلسطین بلند کرده است، نسبت به این جنبش چه وضعیتی داریم؟

چندان طولی نکشید که تحصن و اعتراض دانشجویان کلمبیا به سراسر ایالات متحده امریکا سرایت کرد و اکنون موج این اعتراضات به اروپا رسیده است. گزارشی که خواهید خواند بیشتر حاصل مشاهدات شخصی و تبادل نظر من با دو دانشجوی معترض در آمستردام و اوترخت است که در سازماندهی اعتراضات مشارکت داشته‌اند. این گفت‌وگو نه از جایگاه خبرنگار که از جایگاه همکلاسی و «رفیق» با آن‌ها شکل گرفته است، اغلب در کمپ‌های تحصن و یا اندکی بعد از آن و وقتی طرف گفت‌وگو از دست پلیس فرار کرده و به محل امنی رسیده است. در ادامه یک متن دیگر خواهم نوشت که وضعیت کلی جنبش دانشجویی فراملی را در حال حاضر(خاصه در هلند) و سپس نسبت این جنبش را با خواننده فارسی‌دان بررسی خواهد کرد.

در مطلب کنونی بحث را با اشاره به موقعیت غیرمنتظره‌ای در دانشگاه اوترخت باز می‌کنم، دانشگاهی که در خواب هم نمی‌شد دید جنبش دانشجویی در آن فعال شود؛ دانشگاهی به غایت نئولیبرال، خصوصی‌سازی‌شده، با اکثریت جمعیت سفیدپوست و نسبتاً مرفه.

اوترخت هم شهری است که به آرامش و آزادی‌های اجتماعی به ویژه برای جامعه‌ی رنگین‌کمانی معروف است. کمتر کسی خشونت پلیس را -مگر در دستگیری مهاجر یا بی‌خانمانی- به چشم دیده است. همین سال گذشته وقتی پوستر هشت مارس را، روزی که حتی دولت‌ها هم آن را تا حدی تصاحب کرده‌اند، به دیوار می‌زدم یکی از مسئولان دانشگاه جلویم را گرفت که نباید محتوای سیاسی به دیوارها بچسبانی. در تمام تظاهرات‌های مرتبط با قیام ایران و جنبش فمینیستی تعداد معینی دانشجو و استاد دغدغه‌مند ممکن بود در صورت داشتن وقت اضافه پاسخی هم به فراخوان‌های ما بدهند و در مقام «مهمان» حضور بهم رسانند.

در این میان ف. یکی از معدود نفراتی بود که از آغاز در همه‌ی تظاهرات‌های مستقل مربوط به ایران، به تبعیت از اصل همبستگی فراملی، شرکت می‌کرد . او کوییر برخاسته از طبقه کارگر است. بیشتر از علم و دانش به سازماندهی و تغییر دادن «کثافتی که بهش می‌گوییم زندگی» باور دارد. او و چندتن دیگر بودند که سال گذشته حس بیگانگی عمیقم با محیط را درک می‌کردند و می‌دانستند سطح سرکوب و خشونت پلیسی که خاصه در محیط دانشگاه در ایران به چشم دیده‌ام با آنچه در اروپا معمول است، قیاس‌پذیر نیست. در حس بیزاری از محیطی که دانش را تولید و همزمان کالایی‌سازی می‌کند و فاصله‌ای پر نشدنی دارد تا واقعیتی که در نقد آن حرافی می‌کند، شریک بودیم. امثال او بودند که نشانم دادند شبکه‌سازی و همبستگی رادیکال در سطح فراملی امکان‌پذیر است، ولو این که اکثریت توجه لازم را به آن نشان ندهند.

وقتی در محوطه‌ی دانشگاه می‌بینمش آشکارا غافلگیر شده‌ام؛ آیا این‌ها همان بچه‌های لوس اروپایی‌اند که من و خود ف. هم چندان بهشان مربوط نمی‌شدیم؟! قبول می‌کند فردا با هم حرف بزنیم، اما می‌گوید اول باید با شخصی که مسئول صحبت با رسانه است هماهنگ کند. تقسیم‌کار درون سازمانی‌شان جدی است. آفتاب دارد غروب می‌کند، به او می‌گویم «نمی‌توانم در کمپ بمانم، فعلاً کارت اقامت و جایی برای دیپورت شدن به آن ندارم. اما لطفاً نگذار کسی به اسلامگراها میدان بدهد!» و می‌خندم. می‌گوید خیالت راحت، اجازه نمی‌دهم، دیروز هم در آمستردام صدای یک ماچو۱ی پرهیاهو را پایین آوردیم -منظورش مردهای اهل منطقه‌مان است که میکروفون را می‌گیرند و ول نمی‌کنند.  

صبح است که می‌فهمم در این شهر آرام و دانشگاه سیاست‌زدوده چیزی عمیقاً تغییر کرده است. ف. می‌گوید که چطور نیمه شب ریخته‌اند دست‌هاشان را پیچانده و توی صورتشان کوبیده‌اند. بیانیه‌ی استادهایمان را برایم می‌فرستد. می‌گوید به‌عنوان کسی که به تظاهرات‌‌های جدی‌تر و اقدام‌های رادیکال عادت دارد، تظاهرات دیروز را خیلی مؤدبانه می‌دیدم. شاید خیلی هم با این همه تأکید بر مطالبه‌ی صنفی و تظاهرات صلح‌آمیز و درخواست‌های مسالمت‌آمیز در متن بیانیه‌شان همسو نباشم. اما نکته اینجاست که همه‌ی این‌ها هم کماکان با سرکوب غافلگیرکننده‌ی پلیس روبرو شد. مسئله این است خیلی از این آدم‌ها به عمرشان در هیچ تظاهراتی حاضر نشده‌اند اما حالا آماده‌ی مشارکت سیاسی‌اند.

وضعیت در دانشگاه اوترخت را می‌توان از باینه اعتراضی استادان و کارکنان دانشگاه فهمید. آنها در بیانیه‌ی اعتراضی «استادان و کارکنان دانشگاه اوترخت برای فلسطین» گفتند:

حدود ساعت یازده شب سه‌شنبه [۷ مه]، هیئت مدیره‌ی دانشگاه اوترخت پلیس ضد شورش را خبر کرد تا وارد حیاط کتابخانه شود و کمپ‌هایی را که در همبستگی با فلسطین برپا شده بودند با خشونت جمع‌آوری کنند. پلیس دانشجویان را کتک زد و روی زمین کشید. دانشجویان خواسته‌ی مشخصی داشتند: شفاف‌سازی و بعد الغاء روابط دانشگاه با مؤسسات و دانشگاه‌های اسرائیلی که در کشتار ۴۰هزار تن در غزه سهمی دارند. تحصن دانشجویان بعد از ماه‌ها نامه‌نگاری و درخواست آنان برای مذاکره با هیئت رئیسه بدون دریافت هر نوع پاسخ مناسب صورت می‌گرفت. طی این تحصن دانشجویان از حق خود بر گردهمایی، آزادی بیان و آزادی آکادمیک مطابق با قانون اساسی هلند، کنوانسیون اروپایی حقوق بشر و فرمان حقوق بنیادین در اتحادیه اروپا استفاده می‌کردند. دانشجویان و کارکنان در صلح کامل از بعدازظهر در محوطه کتابخانه جمع شده بودند. در تمام مدت آنتون پایپرز (مدیر مسئول هیئت اجرایی دانشگاه) پشت پنجره‌ها در حال حرکت در راهروهای کتابخانه دیده می‌شد. اما او یک بار هم به میان دانشجویان نیامد. در کمال تعجب، امروز در اطلاعیه‌ی هیئت اجرایی ذکر شده است که تظاهرات‌کنندگان پیشنهاد آن‌ها برای ملاقات را نادیده گرفتند.

ساعت  ۰۰:۳۰ بامداد پلیس به کمپ دانشجویان و کارکنان هجوم آورد و و بدون توضیح، اقدام به دستگیری کرد. حدود ۶۰ نفر را در ون‌هایشان ریختند و آن‌ها را به مکان نامعلومی انتقال دادند؛ جایی که بعد از آن که بازداشتیان نزدیک صبح آزاد شدند، دریافتند دو سه ساعت از شهر فاصله دارد.

هیئت اجرایی همچنین در بیانیه‌شان آورده‌اند که «از آن‌جایی که تظاهرات‌کنندگان قوانین دانشگاه را زیر پا گذاشته بودند نگرانی‌های امنیتی جدی به وجود آمده بود.» قسمت طعنه‌آمیز ماجرا اینجاست که هیئت اجرایی به عوض گفت‌وگوی محترمانه با دانشجویان پلیس را می‌آورند تا با خشونت آنان را دستگیر کند و و سلامتشان را به خطر بیندازد و این همه، به اسم امنیت!

اساتید و کارکنان دانشگاه در بیانیه‌شان گفتند: «ما قویاً استفاده از خشونت پلیس علیه دانشجویان، کارکنان و هیئت علمی را محکوم می‌کنیم. دست پلیس از دانشگاه کوتاه! ما حمایت تمام و کمالمان از تظاهرات‌کنندگان را اعلام کرده و از دانشگاه می‌خواهیم برای همدستی ساختاری و نهادینه‌ی خود با نسل‌کشی فلسطینیان پاسخ‌گو باشد، موضعی شفاف و قدرتمند در برابر این جنایت بگیرد، روابط خود را با کمپانی‌ها، سازمان‌ها، مؤسسات تحقیقاتی و دانشگاه‌های اسرائیل قطع کند و حقوق دانشجویان و کارکنان خود را رعایت نماید.»

نویسندگان بیانیه سپس دانشجویان و کارکنان دیگر را به تظاهرات مجدد در همان روز (چهارشنبه [۸ مه]) فراخوانده بودند. تظاهراتی که مجدداً شب گذشته به خشونت کشیده شد. این کارکنان و اساتید دانشگاه هم در اقدامات دانشجویان مشارکت می‌کنند، هم مثل مورد بالا خودشان اقداماتی را سازماندهی می‌کنند. این حقیقتاً با فضای ملال‌آور و بعضاً محافظه‌کار کلاس‌ها، آنطور که در سال گذشته تجربه کردم در تضادی باورنکردنی است. مشخص است که موج‌هایی بلند شده است که گروه‌های عظیمی از مردم غرق‌شده در فردگرایی نهادینه‌ در این جوامع را سیاسی و به‌نسبت رادیکال کرده است.

کشوری مثل هلند، در قلب اروپای غربی، برخلاف کشورهایی مثل فرانسه و آلمان سنت چندانی در مبارزات مدنی، لااقل در طول چند دهه‌ی گذشته ندارد. حقیقتاً نمونه‌ی اعلایی از بازار آزاد و خصوصی‌سازی گسترده است. تضاد طبقاتی و نژادی در آن به حد مرئی بودن یک گروه خوشحال و برخوردار و مطلقاً نامرئی بودن جمعیت فرودستِ اغلب مهاجری است که به حاشیه‌ی شهرهای تمیز و رنگارنگ رانده شده‌اند. فکر می‌کنم حسم شبیه این است که ناگهان در ولنجک و زعفرانیه ببینم گروهی بلند شوند و از انقلاب و برابری انسان‌ها شعار سر دهند.

پرسش از این که چه شد که در چنین حباب پرصلح و صفایی استاد و دانشجو و کارگر سفیدپوست دوشادوش رنگین‌پوست‌ها و کوییرها و به‌حاشیه‌رانده شده‌ها بلند شدند تا خواب چندده‌ساله‌ی آن را آشفته کنند، به پرسش‌های جانبی مهمی راه می‌برد: چه تفاوتی بین جنبش دانشجویی کنونی با سایر اعتراضات علیه اسرائیل وجود دارد؟ چه قسم شبکه‌سازی و اتصال‌یابی بین دانشجوها در نقاط مختلف برقرار است؟ موضع آنان به نفوذ جریان‌های ارتجاعی و همبستگی با نقاطی که دقیقاً ذیل دوگانه‌ی فلسطین و غرب نمی‌گنجند چیست؟ ما، دانشجویان، مهاجران، و زخم‌خوردگان حکومتی که سال‌ها عربده‌ی گوشخراشی پیرامون مسئله‌ی فلسطین بلند کرده است، نسبت به این جنبش چه وضعیتی داریم؟

پرسش‌هایی که در گفت‌وگوی بیشتر با ف. و م. به آن‌ها فکر کردیم و در مطلب بعدی به آن خواهم پرداخت.

پانویس

۱. ماچیسمو، مشتق از macho، (در اسپانیایی به معنی «مذکر») در فرهنگ امریکای لاتین، عقیده به نوعی مردانگی سرسختانه و خودستایانه. از ۱۹۷۰، ماچیسم به صفتی کمابیش توهین آمیز تبدیل شده است که به همۀ مردانی اطلاق می شود که رفتارهای خشن، انعطاف ناپذیر و پرخاش جویانه (به ویژه در برابر زنان) دارند.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • alefmimmim

    هر چند می‌خواهم خودم را وارد بحث‌های موذیانه رادیو زمانه در مورد حماس و اسرائیل نکنم باز نمی‌توانم ای کاش رادیو زمانه به سوالات کلیدیش که در پاراگراف اول مقاله خودش مطرح کرده بود پاسخ می‌داد رادیو زمانه سرمست از جنبش به اصطلاح ضد امپریالیستی صهیونیستی که در اروپا و آمریکا به راه افتاده چشمش را بر اصالت این جنبش بسته است برای جلوگیری از اطاله کلام شما را رجوع می‌دهم به پی نوشت دو مطلبم در" تجمع جنبش تجمع دانشجویی در حمایت از فلسطین به دانشگاه‌های اروپا رسیده ۱۹ اردیبهشت "وا ز توافق که حماس پذیرفته چه می‌دانیم ۱۸ اردیبهشت،" رادیو زمانه نمی‌دانم چه لزومی دارد که خود را ضد امپریالیست و به خصوص ضد صهیونیسم جلوه کند یاد روزی افتادم که سال ۵۷ چند نفر از بچه‌های چپ در حال نوشیدن پپسی در بوفه دانشگاه بودند یکی از دانشجویان مذهبی به آنها نزدیک شد و از نوشیدن پپسی منعشان کرد آن هم به دلیل اینکه صاحب کارخانه پپسی یک صهیونیست است که با پاسخ دندان شکن آنها مواجه گشت که برای ما سرمایه‌دار سرمایه‌دار است چه صهیونیست چه امپریالیست افسوس مسبب کشتار ۴۰ هزار فلسطینی و به زودی بیشتر از آن از چشم رادیو زمانه فقط سرائیل می‌باشد همانطور که در این دو مقاله اشاره کرده‌ام این اعتراضات دانشجویان غربی هیچ صحبتی از سرکوب‌ها در ایران و نقش حکومت اسلامی و حماس در کشتار فلسطینی‌ها نمی‌شود اگر شدت وحشی‌گری و سرکوب دانشجویان را می‌خواهید ببینید لازم نیست به فیلم‌های این روزهای تلویزیون جمهوری اسلامی توجه کنید من شما را ارجاع می‌دهم به درگیری دانشجویان با عوامل جمهوری اسلامی در سال ۵۹ جلو دانشگاه تهران درگیری آنچنان بالا گرفت که دانشجویان چپ مجبور به راه‌اندازی یک بیمارستان صحرایی در ساختمانی در خیابان ضلع غربی دانشگاه تهران شدند بیمارستانی که کادر پزشکیش دانشجویان چپ دانشگاه‌های پزشکی تهران بودند و زخمی‌ها را به آنجا منتقل می‌کردند و چون جنگ مغلوبه شد سپاه به کمک چماقداران وقمه کشان حزب الله آمد و با شلیک مستقیم دانشجویان را به خاک و خون کشید شما اسم این را سرکوب می‌گذارید یا به زمین کشیدن چند دانشجو و به زحمت افتادن پلیس . به قول خود شما شرکت دانشجویان دانشگاهی به غایت لیبرال اولتراخت که در تمام تظاهرات مرتبط با قیام ایران و جنبش فمینیستی شرکت نداشته‌اند! بمعنی بودار بودن قضیه نیست خواست این دانشجویان چه بود الغای روابط با دانشگاه‌ها و موسسات اسرائیلی و لاجرم همکاری با موسسات آمریکایی! این شما را به یاد حرام بودنوشیدن پپسی نمی‌اندازد! فاعتبر یا اولی الابصار