دیدگاه
امروز میتواند شروعی تازه باشد
محمدرضا نیکفر – روند این روزها حامل کیفیتی تازه است. مهم، شناختن و استفاده کردن است. میتوان به سمت طرح شعار لزوم همهپرسی در مورد اصل نظام حرکت کرد.
یکی از توصیفهای ثابت در مورد انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم نامیدن آن به عنوان سیرک و نمایش بود. آنچه نادیده گرفته شد، عنصر جدی در نمایش بود که تعیینکننده شد.
دو برآمد جدی "نمایش" اینها هستند:
- اکثریت مردم رأیگیری را تحریم کردند، بر پایهی این تجربه که این یک کارزار حکومتی است، و کاندیداها سنخیتی با مردم ندارند.
- بخشی از مردم به کاندیدایی رأی دادند که فکر میکنند از سنخی دیگر است و شاید گرهی از کار فروبستهی زندگیشان بگشاید. این کاندیدا، مسعود پزشکیان، در این دور پیش افتاده است.
بر این قرار، آنچه در این رأیگیری عمل کرد، شکافی بود که میان نظام و مردم وجود دارد. مهم آن است که از آن مایهی یأس و تسلیم به سرنوشت ساخته نشود، و به یک انرژی جنبشی تبدیل شود.
کنار کشیدن از رأیگیریهای حکومتی رخداد تازهای نیست. این بار به نظر میرسد کیفیتی تازه یافته باشد: بر اساس تجربههای پیشین، موقعیت کنونی کشور و درد و رنجی که مردم میکشند، بحثهایی که صورت گرفته و سطح آنها لازم است اکنون ارتقا یابد.
رأی دادن به پزشکیان هم متأثر از شکافی بود که میان مردم و نظام وجود دارد. اکنون پزشکیان در درون یک مثلث تنش قرار گرفته است: آنچه خودش هست – نقشی که نظام مایل است او ایفا کند – تصوری که مردم رأیدهنده از او دارند.
اگر رئیس جمهوری شود، شاید تا پایان کار از این مثلث نتواند بیرون آید.
از تصور مردم رأیدهنده به پزشکیان میتوان دو برداشت داشت:
- آن را توهم محض خواند،
- دیگر اینکه به آن به چشم یک نیروی واقعی که مستقل از فکر این و آن عمل میکند، نگریست.
به نظر میرسد که تلقی تصور تبدیل شونده به نیروی فشار، برداشت درستتری باشد.
بنابر این از درگیر شدن با مردمی که اکنون به پزشکیان امید بستهاند باید پرهیز کرد، و به جای آن دست گذاشت روی آنچه مانع تحقق هر امید و آرزویی میشود: سد نظام.
اصل، همچنان تحریم نظام و مقابله با آن است.
آنچه لازم است در مورد نتایج مراسم انتخاباتی اخیر بررسی شود، کنارهگیری مردم از آیینهای حکومتی است. سیاست و وجود نظام ناموجه است، مشروعیت ندارد.
موضوع مشروعیت (در معنای داشتن حقانیت، موجه بودن از نظر کارکرد و خواست مردم) موضوعی کانونی در طراحی کارپایهی سیاسی است. تجربههای جهانی در نیم قرن اخیر، تجربیاتی که در تئوریهای گذار و تحول جمعبندی شدهاند، میگویند یک نقطهی چرخش مهم در رخدادهای کشورهایی که در مرحلهی مبارزه برای رسیدن به دموکراسی قرار دارند، طرح مداوم مسئلهی مشروعیت است و اینکه مسائل عمدهی کشور و در نهایت اصل نظام باید به رأی گذاشته شوند. جنبش خواهان آزادی و عدالت پا در مرحلهی تازهای میگذارد، وقتی که همهپرسی در این موردها به رژیم تحمیل شود.
شعار استراتژیک برای تحول بیخشونت این است: رژیم مشروعیت ندارد، باید مشروعیتاش را به رأی بگذارد!
ما در مرحلهی طرح مستقیم این شعار قرار نداریم اما میتوانیم به سوی آن حرکت کنیم. حلقههای حرکت به سوی آن اصرار بر انجام همهپرسی در مورد مسائل عمدهای است که همگان به وجود و مبرمیت آنها اذعان دارند: پوشش اختیاری زنان و رفع تبعیض، مسئلهی اتم، سیاست خارجی (تنشزدایی برای رفع تحریمها، FATF)، شورای نگهبان، شکنجه و اعدام... و در چشمانداز نفس جایگاه رهبر و ولایت فقیه.
نظرها
ابرکوهی
آقای نیکفر در تمامی نوشته نام جنایتکار اصلی که اسلام و قرآن و تشیع است را به میان نمی آورد. آخر مرد فلسفه دان مگر این حکومت روحانیون و حکومت اسلامی اشغالگر ایران نیست ! مگر این پزشکیان هر دم از نهج البلاغه ای که همه میدانند ایرانیان نوشته اند برای تلطیف این مذهب ضد بشر، نسبت دادن آن به علی میر غضب پیامبر اسلام، اسلامی که هم پیامبرش و هم امامانش هر دوازده نفر هم به صورت تئوریک و هم به صورت عملی آدمکش و جنایتکار بوده اند بیش از ۱۳۰۰ سال پیش از هیتلر و استالین و پلپوت و...و بیا تا خمینی و خامنه ای. شماها که در خارج هستید واقعا نتوانستید و شاید هم نخواستید کاری درخور انجام دهید. از نوشته هاتان برمی آید که همه مدعی ها در دگم هاتان در پوسته ای سخت و سنگی و سنگین گرفتارید. این موضوع هم در مورد چپیها صادق است و هم در مورد راستی ها هم جمهوریخواهان و هم مشروطه خواهان. کسی تا کنون نتوانسته طرحی را ارائه دهد و مثلا بگوید : جمهوری پادشاهی ایران. پادشاه نامی استوره ای تاریخی و تمدنی ست برای ایران زمین و جمهوری یک ایده بسیار مدرن است. پادشاهی که هر مثلا ۱۰ سال یکبار انتخاب میشود تا فرضا چند دوره بعد، دوباره همه پرسی شود و شاید به ۸ سال برسد و...اگر چنین طرحی در انداخته شود به درصد خرسندان از همه سو اضافه خواهد شد و امکان اتحاد و ائتلاف افزون می گردد. اینطور نیست !؟
سعید مقیسه ای
برای مثال موسوی به دقت از واژه "همه پرسی" در منشور خود استفاده کرده است، ولی متاسفانه در فضای سیاسی جامعه ما به وفور از واژه "رفراندم" استفاده میشود که البته غلط نیست ولی متاسفانه دقیق هم نیست. رفراندم referendum معمولا در مواردی بکار می رود که بخواهند قانونی "عادی" و هرچند مهمی را عوض کنند : پوشش اختیاری زنان و رفع تبعیض، مسئلهی اتم، سیاست خارجی (تنشزدایی برای رفع تحریمها، FATF)، شورای نگهبان، شکنجه و اعدام. رفراندم می تواند در طول سال بارها در مورد تغییر قوانین به اجرا در آید. کشور سوئیس که از پرچم دارهای اعمال تلفیقی "دمکراسی نمایندگی" همراه با "دمکراسی مستقیم" است بطور متوالی در طول سال به برگزاری رفراندم اقدام می کند. اما واژه " همه پرسی" plebiscite که آنهم به مانند رفراندم با مضمون دمکراسی مستقیم، رجوع به آرای همگانی است در مورد تغییرات ویژه و خاصی مورد استفاده قرار میگیرد. مثلا در مورد تغییر قانون اساسی، تعیین نوع حکومت، الحاق یا جدایی سر زمینی و ...... جسارت کرده و این مطلب غیر مهم و فرعی را نوشتن که امیدوارم توضیح واضحات و یا ملالغتی بودن نبوده باشد.
AB
هر روز می تواند و باید شروعی تازه باشد. برشت شعر کوتاهی برای شروع روز دارد. یا به قول میرزا آقا عسگری "اولین روز جهان". مبرهن و پرواضح است که تحول بی خشونت گیراترین و مطلوبترین گزینه ست. از میانجی فرایند همه پرسی یا رفراندوم. اما مبارزاتی که می توانند و قرار است چنین توازن قوایی را به رژیم تحمیل کنند، هیچگاه بی خشونت نخواهند بود. آیا این یک ناسازه نیست؟