ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«ما در دادگاه‌ها بیش از هر زمان شهروندیم»

ویدا ربانی در متنی از زندان می‌نویسد:‌ «گویا به شرایط استثنایی جدیدی وارد می‌شویم. همان زن‌های بی‌حق شده، همان حیات صرف، حالا شهروند می‌شوند تا بتوان آنها را به دادگاه برد و برای آنها سنگین‌ترین حکم ممکن یعنی مرگ را صادر کرد.»

ما گاه شهروندان دارای حق و مسئولیت هستیم و بنابراین به عنوان موجودی دارای عقل و اراده می‌توان بر او اقتدار قانونی اعمال کرد و سوژه امر سیاسی قرار داد و گاه به تعبیر جورجیو آگامبن، فیلسوف ایتالیایی، ما "هوموساکر" یعنی حیات برهنه یا حیات صرف هستیم، حیات بیولوژیک حیوانی که هنوز دارای هیچ حق و منزلتی نیست.

در آن لحظاتی که باتون ها با ضربات پیاپی فرود می آیند، گلوله ها پوست تن را میشکافد یا از فاصله ای نزدیک حباب چشمی را می ترکانند، در آن لحظه ای که زیر پوتین لگدمال می‌شويم و... در آن لحظات چه هستیم؟ بشر دارای حق و مسئولیت و شان انسانی یا تکه ای پوست و گوشت و استخوان رها شده؟ در دادگاه ها ولی ما همواره شهروندانی هستیم که باید پاسخگوی اعمال خود باشیم.

در شرایط استثنایی که مدام خود را به نرم و قاعده بدل می‌کند، در رویارویی بدن ها، در تقابل با آن مامور دارای اقتدار ما به حیات صرف و به هیچ بدل می‌شویم. حقوق ما به سادگی به تعلیق در می‌آيد، آماج خشونت می‌شويم و دوباره آن تن بی حق شده در کالبد شهروندی چپانده می‌شود، برای اینکه حضور در دادگاه مختص شهروندان است، چرا که پرنده ای  بی حق و مسئولیت را نمی‌توان به دادگاه برد.

پخشان عزیزی، همبندی من، حکم اعدام گرفته است و دو همبندی دیگرم نسیم سیمیاری و وریشه مرادی در خطر حکم اعدام هستند. آنها شهروند شده اند و باید قانون بر آنها اعمال شود. پخشان در همان "وضعیت استثنایی" که به آن اشاره کردم، آن وضعیتی که خود را به نرم و قاعده تبدیل کرده برای چند ماه به روایت خودش در نامه ای که از او منتشر شده، مورد شکنجه وآزار قرار گرفته است. وقتی سر پخشان به دیوار کوبیده می‌شد، پخشان حیات صرف بود و قانون از او دفاع نمی‌کرد، اما همان اقتدار قانونی امروز او را به عنوان شهروند شناسایی و مستحق اعدام می‌داند.

در روم باستان هومو ساکرها در اصطلاح حقوقی افرادی بودند که می‌شد آنها را کشت بدون اینکه قاتل شناخته شد. این مفهوم در واقع واجد دو معنای انسان مقدس و هم  لعنت شده است، لعنت شده است چون قانون از او دفاع نمی‌کند و مقدس است زیرا تنها می‌توانستند به حمایت خدایان امید داشته باشند.

نسیم سیمیاری همین وضعیت دوگانه را زندگی می‌کند. او چندماه را در خانه امن سپاه گذرانده در ناکجایی و در بی پناهی، در رها شدگی از حقوق قانونی. مانند همان انسان لعنت شده ای که قانونی از او حمایت نمی‌کند و  همان انسان مقدسی که تنها حافظ جان او خداست. ما ساعت های طولانی را با نسیم در هواخوری زندان گذرانده ایم و هر یک از بازداشت ها و بازجویی هایمان حرف زده ایم. نسیم گاهی تنها اشاره های کوچکی به آنچه در آن چند ماه بر سرش آورده اند، می‌کرد. من لا به لای خنده ها و حرف های پراکنده شنیدم که نسیم زیر فشار برای اعتراف از شدت درد و ضعف از هوش می‌رفته است.

نسیم آن چند ماهی که در بازداشت بود هیچ حقی نداشت، نسیم در آن چندماه حیات صرف بود، حیات بدون شان و منزلت و حقوق انسانی.

فاصله‌ای که می‌تواند با خشونت پر شود

همواره در فاصله بین بازداشت تا تحویل متهم به دستگاه قضایی شکافی است که می‌تواند با هر خشونتی پر شود. در این فاصله دیگر بشری دارای حقوق وجود ندارد، حقوقش به تعلیق در می‌آید و در برابر خشونتی که ساخته اقتدار قانونی است، بی دفاع شود.

می‌خواهم از این فاصله بگویم از فاصله بین بازداشت تا تحویل به مرجع یا مرکزی قانونی که پر مخاطره ترین و بی پناه ترین لحظات بازداشتی ها است. در این بازه زمانی چه نظارتی وجود دارد؟ بازداشتی چه حقی دارد و اگر حقی از او گرفته شد چگونه باید آن را اثبات کند؟

حتی اگر داستان نیکا را ساخته و پرداخته رسانه ها بدانیم، چنین فاجعه ای غیر ممکن است؟ نه! نظارتی بر ضابط ها در هنگام بازداشت تا تحویل به مرکزی قانونی وجود ندارد و من این را بی واسطه تجربه کرده‌ام.

مگر جز آن است که‌ در شرایط ویژه پروتکل‌های معمول کنار گذاشته می‌شود.

امروز هم گویا به شرایط استثنایی جدیدی وارد می‌شویم. همان زن‌های بی‌حق شده، همان حیات صرف، حالا شهروند می‌شوند تا بتوان آنها را به دادگاه برد و برای آنها سنگین‌ترین حکم ممکن یعنی مرگ را صادر کرد.

گویی ما در دادگاه‌ها بیش از هر زمان دیگری شهروند هستیم.

ویدا ربانی، روزنامه‌نگار و عضو هیئت تحریریه «هفته‌نامه صدا»، عضو انجمن صنفی روزنامه‌نگاران، کارشناس ارشد علوم سیاسی و کارشناس روزنامه‌نگاری است که از دوم مهرماه ۱۴۰۱ در بازداشت به سر می‌برد. او در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری به هفت سال و سه ماه حبس تعزیری محکوم شد. ویدا ربانی پیش از این نیز سابقه بازداشت دارد. او از جمله زندانیانی بود که در «کمپین توقف سلول انفرادی» همراه با گروهی از فعالان سیاسی و مدنی که در ادوار مختلف تجربه شکنجه سلول انفرادی را داشتند، با حضور در یکی از دفاتر قضایی تهران علیه آمران و عاملان سلول انفرادی اعلام شکایت کردند و یادآور شدند که حبس در سلول انفرادی، ناقض رأی وحدت رویه دیوان عدالت اداری در سال ۸۲ است و بر این اساس آمران و عاملان این شکنجه غیرانسانی می‌بایست تحت پیگرد قانونی قرار گیرند. همچنین، ویدا ربانی از جمله فعالانی بود که در زمان سقوط کابل با شرکت در تجمع اعتراضی در تهران، طالبان را محکوم و از جبهه مردمی در پنجشیر حمایت کرد و به‌خاطر شرکت در این تجمع بازداشت شد. بازداشت‌های متعدد و زندان مانع فعالیت او نشد. او از جمله زندانیان زن بود که شهریورماه ۱۴۰۲ در سالگرد قیام ژینا، در بند زنان اوین «در حمایت از مردم علیه حکومت و هم‌صدا با مردم ایران» دست به تحصن زد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.