دیدگاه
ترور اسماعیل هنیه در کشاکش نبرد بر سر تسخیر قدرت
سامان غزالی - این نوشتار با توجه به امر زمان و مکان ترور هنیه، با محوریت درگیری و تقابل دو جبههی راستگرا (راست میانهرو و راست افراطی) بر سر تسخیر مفصلهای قدرت سوار است.
اسماعیل هنیه از رهبران شاخهی سیاسی حماس، دو روز پس از تنفیذ حکم ریاست جمهوری مسعود پزشکیان در تهران ترور شد. ترور اسماعیل هنیه در عین بیسابقگی، بزرگترین تراژدی رخ داده در جغرافیای سیاسی ایران برای یک مهمان دیپلماتیک بود. به باور بسیاری تنشها وارد فازی جدید شده و خاورمیانه اکنون آبستن جنگی بزرگ است. رانههای نهیلیستی از هر سوی در راستای وضعیتی آخرالزمانی در حرکتاند. اکنون تمرکز از جنایتهای اسرائیل در غزه، به تنش جنگی میان دولت-ملتهای خاورمیانهای معطوف شدهاست. نتانیاهو با ترور هنیه مسبب افزایش تنشها میان ایران و آمریکا و قرارگیریشان در آستانهی جنگ شده است. وضعیتی که آبشخور نیروهای راست افراطی درگیر در معادلات خاورمیانه است.
حال این پرسش را پیش روی خود میبینیم که ترور اسماعیل هنیه در این زمان و در آن مکان به نفع چه کسی و در راستای پیشبرد چه چیزی بوده است؟
شکست خالصسازی و تنشهای داخلی
ناقوس شکست پروژهی خالصسازی حکومت با جنبش «ژن، ژیان، ئازادی» نواخته شد. ابعاد این جنبش، خواست و مطالبات آن از چنان گستردگیای برخوردار بود که تمام مختصات حکومت را بر هم زد و موجب تغییر قاعدهی بازی حاکمیت شد. این جنبش نطفهی تغییراتی شد که ایران را آبستن رخدادهای چند ماه اخیر نمود. پروژهی یکدست و خالصسازی حکومت که با تشکیل دولت سیزدهم اجرا شد، زمینه را برای تقویت جریان راست افراطی که به خط سوم اصولگرایان یا همان «جبههی پایداری» مشهورند، آماده کرد. دولت در سایه دولتی موازی با دولت سیزدهم بود که به باور بسیاری تفکرات و منطق آن بر دولت رئیسی سیطره داشت. محسن رهامی، فعال سیاسی اصلاحطلب در اسفندماه ۱۴۰۲ در گفتوگو با خبرگزاری «خبر آنلاین» گفت:
رئیسی در مقابل جریان هیاهوسالار و افراطی، واداده و مقهور شده است.
جریان نئواصولگرا پس از دولت احمدینژاد و از یک دههی گذشته در لایههای زیرین ساختار قدرت پرورش یافت و در بسیاری از موارد آتش به اختیار عمل کرد. حملهی بیولوژیکی به دانشآموزان و مسمومسازی صدها دختر دانشآموز پس از جنبش «ژن، ژیان، ئازادی» که از محورهای اصلی اعتراضات بودند، کار گروههای افراطی آتش به اختیاری بود که قانونی نمیشناختند. حجاببانان نیز تاکنون مشخص نشد ذیل کدام قانون یا نهاد مجری قانونی در حال اجرای امر به معروف و نهی از منکر، به آزادی و حقوق زنان تعرض میکنند.
قدرت گیری جریان سوم اصولگرا، خط اصلی حاکمیت را نگران کرد؛ رهامی چند ماه پیش از مرگ رئیسی میگوید:
هر دو جریان اصیل اصولگرا و اصلاحطلب از این پدیدهی جدید نگران هستند، زیرا این تفکرات و روشها میتواند برای آیندهی انقلاب و کشور بسیار خطرناک باشد.
به ذهن کسی خطور نمیکرد که سقوط بالگرد حامل رئیسجمهور، سقوط دولت سیزدهم و اتمام پروژه خالصسازی باشد. مرگی که با گذشت بیش از دو ماه از آن و پس از برگزاری انتخابات زود هنگامی که ریاست قوهی مجریه را در اختیار جریان اصولگرای میانهرو قرار داد، و با ترور اسماعیل هنیه در تهران بیش از هر زمان دیگری در هالهای از ابهام قرار میگیرد. شاید مرگ رئیسی را به نوعی بتوان با کودتای پانزدهم جولای ۲۰۱۶ ترکیه مقایسه کرد؛ کودتایی که موجب تصفیهی دولت در سایهی فتح الله گولن شد.
بحران عظیم کارآیی و وضعیت بغرنج ساختارهای اقتصادی و سیاسی، آرایش نیروهای حکومتی و قدرتگیری خط سوم اصولگرا(جبهه پایداری)، مسئله جانشین رهبر و از همه مهمتر جنبش «ژن، ژیان، ئازادی»، خط اصلی اصولگرایان را در موقعیتی قرار داد که در آرایش نیروهای حکومتی بازاندیشی و آن را بازآرایی کند تا زمینه را برای تضعیف نیروی تندروی اصولگرا، گذار تدریجی و آرام جانشین نهاد رهبری و چرخش قهرمانانهی دیگر برای تثبیت وضعیت نظام و بیرون آمدن از انزوای جهانی بعد از سرکوب جنبش ژن، ژیان، ئازادی فراهم نماید. رخدادهای سه ماه اخیر پاسخی به این وضعیت بود. انتخابات زودهنگام و غیر منتظره زیر نظر خط اصلی حاکمیت به بازآرایی و آرایش دوبارهی قدرت درون ساختار حاکمیت منجر شد. انتخاباتی که به باور بسیاری تقابل و درگیری میان دو جریان اصیل اصولگرا و اصلاحطلب بود! «در حالی که تقابل و درگیری بین دو جریان اصولگرا بر سر تسخیر مواضع قدرت بود».
یعنی درگیری و تقابل بین خط اصیل اصولگرایان و جریان نوپدید اصولگرایان موسوم به جبهه پایداری بود. به بیانی دیگر مرگ رئیسی، انتخابات زودهنگام و ترور اسماعیل هنیه در تهران نتیجهی درگیری بر سر آرایش دوبارهی نیروها و تقسیم قدرت است، با این تفاوت که دو رخداد اول در راستای تضعیف جریان تندروی اصولگرا (جبههی پایداری) و رخداد سوم در راستای تقویت آن و پاسخی به دو رخداد اول است. ترور هنیه در [زمان] مراسم تحلیف دولت راست میانه و در [مکان] تهران حاوی دلالتهای سیاسی مهمی است که خطوط درگیریها را مشخص میکند. این ترور چالش بزرگی برای جریان راست میانه و دولت پزشکیان است. این جریان میانهرو که برای بازپسگیری مواضع ساقط شدهی قدرت، کاستن از تنشهای درون جامعه، بهبود روابط با غرب، تنش زدایی از روابط خارجی، مذاکره، برجام و رفع تحریمها به میدان آمده است، اکنون باید بر طبل جنگ بکوبد و خونخواه مهمان و همپیمان ترور شدهاش در تهران باشد. اعادهی حیثیتی که به معنای افزایش تنشها با غرب و پیامدهای ناشی از آن است.
از طرفی دیگر این جریان با مسئلهی نفوذ و تحقیر روبرو است؛ با وجود اینکه بسیاری از عوامل حکومتی بر مسئلهی نفوذ و حفرههای امنیتی در سطوح بالا تاکید دارند و بحث بر سر اینکه اسماعیل هنیه چگونه، از چه طریقی و با چه سلاحی ترور شده گرم و به مناقشه اصلی رسانهها تبدیل شده است، اما بحث نفوذ در چنین سطحی بیهیچ رصد اطلاعاتی و بدون هیچ واکنش پدافندی و ترور چنین شخصیتی در تهران، بیشتر به سناریویی برای لاپوشانی تنشهای درون-حکومتی و رخدادهای ناشی از آن شبیه است. اینکه بین کشورها جنگی امنیتی و اطلاعاتی در جریان است محل تردید نیست، اما قربانی کردن هنیه در راستای سیاست همپیمانان بینالمللی، تضعیف جبههی راست میانه (دولت جدید) و همچنین پاسخ به مرگ رئیسی و انتخاب پزشکیان، میتواند سناریویی باشد که به جنبهی تحقیر امنیتی/نظامی مسئله بچربد و زیر ردای آن لاپوشانی شود.
خاورمیانه و روابط ژئوپلیتیک
تحلیل مختصات نیروهای درگیر در قدرت سیاسی حاکم بر ایران، بازتابدهندهی آرایش نیروهای بینالمللی درگیر در معادلات خاورمیانه است. جریان راست افراطی (جبههی پایداری)، روسیه را مرجع سیاسی خود میداند. گرایش اقتصادی و سیاسی این جریان معطوف بر بلوک شرق و به ویژه روسیهی پوتینی است. جبههی پایداری نیروهای میانهروی اصولگرا و اصلاحطلب را به گورباچف و یلتسین تشبیه کرده است و پوتین را الگوی خود میداند. اما در طرف دیگر دو طیف اصولگرای میانه و اصلاحطلب میانه که میتوان راست میانهی حکومتی تلقی نمودشان، پس از پروژهی خالصسازی حکومت با ترس از قدرتگیری جریان سوم و تندروی اصولگرا به ائتلافی ضمنی کشانده شدند. این طیف گرایش به تنشزدایی از روابط با غرب، بازکردن دروازهی تروا و بازی میان بلوکبندیهای قدرتهای جهانی و ایجاد بالانس بین آنها دارد، کاری که ترکیه پس از کودتای ۲۰۱۶ انجام داد. محمدجواد ظریف نمود اصلی چنین گراشی است که به نظر میرسد متولی آن نیز باشد. پیروزی راست میانه به معنای گرایش معطوف به غرب حاکمیت و ترور هنیه در راستای تضعیف چنین گرایشی و تقویت جبههی وابسته به روسیه است.
برای روسیه جنگ غزه موهبتی بود که تمرکز اذهان عمومی و همکاریهای کشورهای غربی را از اوکراین به غرب آسیا و غزه کشاند. این جنگ همچنین باعث قدرتگیری راست افراطی در اروپا شد که به نوعی به نفع روسیه بود. (جریان راست افراطی در اروپا با تمرکز بر اقتصاد و سیاست در دورن مرزهای دولت ملی خواهان قطع همکاریها با اوکراین هستند.) بنابراین تداوم جنگ غزه و وضعیت جنگی در خاورمیانه در راستای منافع روسیه بوده و برای پیشبرد سیاستهایش در خاورمیانه و شرق اروپا کمککننده است. دیمیتری مدودف دبیر شورای امنیت روسیه که از دوستان نزدیک ولادیمیر پوتین نیز هست، این منافع را پس از ترور هنیه اینگونه بیان میکند:
واضح است که یک جنگ تمامعیار تنها راه استقرار یک صلح شکننده در منطقه است.
ترور هنیه برای روسیه نه تنها به معنای تداوم وضعیت جنگی در خاورمیانه تلقی میشود، بلکه به معنای تقویت کمپین انتخاباتی ترامپ، تقویت جبههی تندروی حکومت جمهوری اسلامی (وابسته به روسیه)، تضعیف گرایشهای غربی و افزایش تنشهای ایران با غرب است و در یک کلام ماندگاری ایران در جبهه روسیه است.
ترور اسماعیل هنیه دلالت بر نفی مذاکره با غرب و تداوم جنگ در خاورمیانه و غزه است؛ وضعیتی جنگی که دولت راست افراطی نتانیاهو برای استمرار بقای خود بر مسند قدرت به آن نیاز دارد. جنگ اکسیر حیات نتانیاهو است وضعیتی که دههها است اسرائیل موجودیتش را بر آن بنا کرده است.
هنیه کمی پس از امضای توافقنامهی «وحدت ملی» توسط چهارده حزب سیاسی فلسطینی، که زمینهسازی برای روی کار آمدن دولت موقت آشتی ملی بود، در حالی ترور شد که خود یکی از تسهیلگران آن بود. او طرف مذاکرهی حماس با آمریکا از طریق قطر بود، کسی که گفته میشود بایدن طرح صلح خود را با او در میان گذاشته بود. ترور او تنها پنج روز پس از دیدار نتانیاهو با بایدن و ترامپ دلالت بر رد طرح صلح بایدن و تداوم جنگ دارد؛ طرح صلحی که به نظر میرسد با چراغ قرمز از سوی ترامپ روبرو شده باشد. بایدن این طرح را برای پیروزی دموکراتها در انتخابات سه ماه آینده لازم میبیند، از این رو حمایت از اسرائیل در برابر هرگونه پاسخ احتمالی از سوی ایران را منوط به پذیرش آتشبس و مذاکره با حماس نموده است. اما نتانیاهو تخممرغهایش را در سبد ترامپ گذاشته و بر سر برد او و تداوم جنگ تا سه ماه آینده قمار کرده است. به بیانی دیگر عدم موفقیت بایدن در ایجاد صلحی پایدار در غزه و تداوم جنگ به نفع ترامپ و کارزار انتخاباتی او خواهد بود. ترامپ/نتانیاهو حکومتهای موجود ایران و آمریکا را در موقعیت تناقضآمیز جنگ/دیپلماسی قرار داده است. حکومت ایران از طرفی برای اعادهی حیثیت خود پس از تعرض به خاک و ترور مهمان همپیمانش و همچنین برای جلب رضایت نیروهای حکومتی و بخشی از جامعه که از لحاظ ایدئولوژیک اسرائیل را دشمن تاریخی خود میدانند، باید واکنشی جدی نشان دهد، (که برای دولت جدید با هدف تنشزدایی چالشی بزرگ است) از طرفی دیگر آمریکا باید در مقابل هر نوع واکنشی از جانب ایران از اسرائیل حمایت و پشتیبانی کند و این برای دموکراتها سقوط در تلهی ترامپ/نتانیاهو و باز شدن میدان برای جریانهای جنگسالار در همهی جبههها و احتمال گسترش جنگ است. به عبارتی اگر ایران واکنشی جدی نشان ندهد با چالشی داخلی روبرو و اگر واکنش جدی نشان دهد با چالشهای خارجی روبرو میشود، چالشهایی که آمریکا نیز با کم و کیف متفاوت با آن روبرو میشود.
سخن پایانی
وضعیت آخرالزمانی خاورمیانه ماحصل نظمی جهانی است که بیش از صد سال است بر آن تحمیل شده؛ زیست این جغرافیا پس از پایان عصر امپراتوریها و سقوط امپراتوری عثمانی وارد مرحلهی دولت-ملتهای خاورمیانهای شد که اکنون نیز با قدرت ادامه دارد. دولت-ملتهایی که با استثمار و استعمار ملتهای درون جغرافیای سیاسی موجود، استقرار یافته و خود را تثبیت کردند. مسئلهمندی فلسطینیان و کوردها در خاورمیانه قدمتی به درازای تاریخ دولت-ملتهای موجود دارد. بر این اساس ترور اسماعیل هنیه نه فاز جدیدی از تنشها و نه تغییر وضعیت کائوسوار خاورمیانه است، بلکه استمرار و تعمیق نظم موجود و تحمیل شده جهانی است. استمرار و تداوم وضعیت جنگ/صلح و همچنین تلاش برای تداوم و تثبیت وضعیت بلوکهای قدرت.
ترور هنیه در تهران و در کشاکش مراسم تحلیف دولت جدید، نشان داد که مرکز ثقل این تنشها تهران است. شاید بیراهه نباشد اگر بگوییم ترور هنیه ماحصل اشتراک منافع میان ترامپ، نتانیاهو، روسیه و جبههی پایداری است. تروری که همراستا با منافع روسیه و دولت وقت اسرائیل، ایران را در جبههی روسیه و ضد اسرائیل نگه خواهد داشت و وضعیت جنگی را از طریق پروپاگاندای جنگ برای بازهی زمانی نامشخصی تثبیت خواهد کرد.
نظرها
درباره واکنش ایران
درود ببینید حمله نظامی به ایران صورت نگرفته یعنی اگرهم حمله موشکی شده از خارج از خاک ایران نبوده پس معنایی ندارد که ایران به جایی حمله کند حتی اینکه میگن پزشکیان گفته به آذربایجان وکردستان عراق با هماهنگی حمله کنند هم حرف درستی نیست چون از خاک آنها هم به ایران موشک وپهباد مستقیم برای این موضوع شلیک نشده است