«عمو ولم کن مرا، عمو!»
بازخوانی خشونت پلیس علیه کودک افغانستانی در آبسرد دماوند
سطح تنش در ویدئو بسیار بالاست و صحنهها تکاندهندهاند. چند زن اطراف مأمور پلیس و فرد لباسشخصی را گرفتهاند و فریادکنان از مأموران میخواهند نوجوان را رها کنند. عطا مفید در این مطلب به بازخوانی خشونت پلیس ایران علیه کودک مهاجر افغانستانی در آبسرد دماوند پرداخته است.
❗️هشدار: این مطلب حاوی صحنههای آزار دهنده و شرح آن است.
در روزهای اخیر، ویدئویی در شبکههای اجتماعی فارسیزبان پخش شد که نشان میداد یک مأمور نیروی انتظامی جمهوری اسلامی زانویش را روی گردن یک پسر افغانستانی گذاشته و فشار میدهد؛ تصویری که فوراً صحنهی قتل جرج فلوید، شهروند سیاه آمریکایی به دست پلیس را تداعی کرد.
تاکنون مقامهای رسمی واکنش عمومیای به این ویدئو نشان ندادهاند. تا آنجایی هم که نگارنده دنبال کرده، رسانههای رسمی دولتی، اصولگرا یا اصلاحطلب داخل ایران نیز اشارهای به این رویداد نکردهاند. آیا کسی ضرورتی نمیبیند که به خشونت پلیس علیه یک کودک مهاجر دارای معلولیت واکنش عمومی نشان دهد؟
با اینهمه، روزنامهی اطلاعاتروز، چاپ افغانستان، به نقل از یکی از آشنایان این نوجوان نوشته که قضیهی این خشونت به دادگاه کشیده شده و مأموران خاطی در تلاش جلب رضایت خانوادهاش هستند.
در ادامه، با هم این رویداد اسفناک را مرور و بعد به معنای این خشونت فکر کنیم.
تصاویر و منابع مطلع دربارهی این رویداد چه میگویند؟
در این ویدئو، یک مأمور نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران با لباس رسمی زانویش را بر سر و گردن نوجوان افغانستانی که گفته شده ۱۵ سال دارد گذاشته و فردی دیگر نیز با لباس شخصی، بدن نوجوان را نگه داشته و مأمور انتظامی را کمک میکند.
سطح تنش در ویدئو بسیار بالاست و صحنهها تکاندهندهاند. چند زن اطراف مأمور پلیس و فرد لباسشخصی را گرفتهاند و فریادکنان از مأموران میخواهند نوجوان را رها کنند.
یکی از زنان چندبار به مأمور پلیس میگوید که «او گوش ندارد»؛ اطلاعات روز نیز به نقل از یکی از آشنایان این نوجوان نوشته که او اختلال شنوایی دارد. مأمور انتظامی، بیهیچ اعتنایی به این اطلاع، پاسخ میدهد: «باید ببریم.»
زنی با مقنعهی سورمهای و فریاد «یا حسین» مقاومت میکند، و مأمور انتظامی با دست او را هول میدهد. زن همچنان میکوشد جلوی سوار کردن نوجوان در خودرویی که به نظر نمیرسد نشان رسمی پلیس داشته باشد، بگیرد. مأمور چندین بار سر او داد میزند: «برو اونور بهت میگم!»
از گفتوگوی تلفنی مأمور انتظامی در لحظات پایانی ویدئو به نظر میآید که این رویداد احتمالاً در منطقهی آبسرد دماوند رخ داده است.
اطلاعات روز موفق شده هویت نوجوان افغانستانی را پیدا کند: سید مهدی موسوی، اهل منطقهی «نیچه» در فرمانداری (ولسوالی) هزارهنشین «ناومیش» در ولایت هلمند.
این روزنامه به نقل از منبع مطلع خود، در رابطه با زمینهی واقعه مینویسد: دوشنبه ۱۵ مرداد (اسد)، هنگامی که مأموران پلیس در حال «جمعآوری» مهاجران افغانستانی بودند، با «سید مهدی» مواجه شده و میخواستند او را بازداشت کنند، اما این نوجوان مقاومت میکند و پلیس نیز در پاسخ او را کتک میزند.
این منبع میگوید سید مهدی برگهی سرشماری دارد و پلیس ایران در گذشته مهاجرانی را که دارای این برگه بودند اخراج نمیکرد.
اطلاعات روز همچنین نوشته با اینکه در شبکههای اجتماعی ادعا میشود «گردن سید مهدی شکسته است»، اما به گفتهی منبع مطلع، او فقط «کمی آسیب دیده» و فعلاً در بیمارستان است.
خانواده سید مهدی در ویدئوی دیگری که پس از این رویداد منتشر کردند میگویند وضعیت این نوجوان در حال حاضر مناسب نیست و حال روحی و جسمی وی در اثر برخورد فیزیکی سخت و شوک ناشی از اتفاق وخیم است.
برادر او در این ویدئو میگوید:
سید مهدی در شوک است و اصلا در حال خودش نیست.
مادر سید مهدی میگوید ماموران پلیس او را نیز کتک زدهاند.
خشونت پلیس در این رویداد چه میگوید؟
برای فهم معنای خشونت پلیس در این رویداد دستکم دو سوال را باید پاسخ داد؛ اولاً، پلیس در این رویداد چه چیزی را نشانه گرفته است؟ ثانیاً، آیا خشونت، بهویژه خشونت پلیس، خودی و غیرخودی میشناسد؟ سعی میکنم به هر دو همزمان پاسخ دهم.
اول باید باز از خودمان بپرسیم که سید مهدی کیست؟ یا موقعیت اجتماعیاش چیست؟ سید مهدی یک کودک ۱۵ ساله است، او دارای اختلال شنوایی است، و دست آخر، مهاجر افغانستانی است.
نمیشود موقعیت کسی در جهان را از نگاهی بیرون تفسیر کرد؛ اما آنقدر که بخواهیم معنای ساختاری خشونت پلیس را بفهمیم همین بس که سید مهدی در تقاطعی از جهان و جامعهی پیرامونش ایستاده که توأمان هدف خشونتها و تبعیضهای بالقوه و بالفعل علیه کودکان، افراد دارای معلولیت و مهاجران افغانستانی است.
او اول از همه یک کودک است در جهانی پر از نابرابری و خشونتی که بزرگسالان پدید آوردهاند. کودکان به واسطهی نابرابری در قدرت فیزیکی و اجتماعی، در معرض آسیب قرار دارند. همین چند روز پیش خبری منتشر شد که یک خیاط در مریوان سه شاگرد کودکسالش را با اتو سوزانده است.
ویدئوی دیگری نیز که همین روزها منتشر شد نشان میدهد که مأموران انتظامی دختری ۱۴ ساله را به خاطر تن ندادن به حجاب اجباری ضربوشتم میکنند. میتوان مطمئن بود که این پلیس آن پلیس نبوده. اما پلیس مجموعهای از افراد با ویژگیهای شخصی و اخلاقی مختلف نیست. یا فقط این نیست. بهویژه وقتی از خشونت پلیس حرف میزنیم از خشونت یک نهاد حرف میزنیم، از خشونتی که داشتن یونیفورم، سردوشی و اسلحه به افراد میدهد، و بهویژه در نظام اسلامی، به آنان اجازه میدهد هرجا صلاح دیدند آن را به کار ببندند، حتی اگر بعدها در یکی دو مورد به خاطر «سوءاستفاده» از آن توبیخ شوند.
علاوه بر این، سید مهدی یک کودکِ دارای معلولیت است – درجهی دوم ستم. معلولیت داشتن در جهانی که بزرگسالانِ بهنجار تلقیشده طوری آن را ساختهاند که فقط با تواناییهای بدنی و ذهنی آنان منطبق است، با تجربهی تبعیض و ستم همراه است. زنی در تصویر دوبار به پلیس یادآوری میکند که «او گوش ندارد»، پلیس بی هیچ توجهی میگوید «باید ببریم.» ساختار انتظامیای که هیچ درکی از تفاوت تواناییها جسمی و ذهنی افراد مختلف ندارد از پایه در زمینهی «عدالت رویهای» میلنگد.
سادهاندیشی است – اگر بدبین نباشیم و نگوییم از روی نژادپرستی است – که فکر کنیم خشونت علیه معلولان فقط «غیرایرانیها» را نشانه میرود. پلیس جمهوری اسلامی سال گذشته به تجمع افراد دارای معلولیت در تهران حمله و آنها را کتک زد، و ماهی نیست که رسانهها خبری از کتکزدن افراد دارای معلولیت در مراکز نگهداری یا کوچه و خیابان منتشر نشود.
با همهی اینها، سید مهدی در نهایت یک مهاجر افغانستانی است، و اشارهکردن به کودک و دارای معلولیت بودن او نباید به دستکمگرفتن خشونتِ مشخصاً مهاجرستیزانه بینجامد. خشونت علیه سید مهدی مشخصاً در بستر طرح «جمعآوری» و اخراج مهاجران افغانستانی رخ داده است.
در پی اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ و تشدید بحرانهای داخلی جمهوری اسلامی، نظام و بلندگوهای رسانهای آن سعی کردهاند با تمرکز بر مهاجران افغانستانی، آنها را باعث و بانی مشکلات جامعه نشان بدهند. بهویژه اخبار مربوط به جرایم مهاجران افغانستانی در نسبت با جرایمی که شهروندان ایران انجام میدهند، بیش از حد پررنگ شده است، دربارهی جمعیت افغانستانیها بزرگنمایی شده است.
گاه ادعاهای خندهداری هم در شبکههای اجتماعی طرح میشود، مانند همین مورد آخر سید مهدی که چند کاربر نزدیک به حکومت نوشته بودند «او عامل انتحاری بوده است!»
افغانستانیستیزی از جمله برای ترمیم چهرهی نیروهای انتظامی و امنیتی، پس از خشونتها و کشتارهایشان در اعتراضات ۱۴۰۱ هم کاربرد دارد. وقتی واکنشهای کاربرانی را که بسیاریشان آشکارا نزدیک به حکومتند و برخیشان ظاهراً ضد حکومت، به این رویداد میبینیم، یک نکته در میان خیلی از آنها مشترک است: تشکر از مأمور پلیس.
افغانستانیستیزی در حال حاضر میتواند به جمهوری اسلامی کمک کند چهرهی نیروهای انتظامی و امنیتیاش را به عنوان نیروهای حافظ «نظم» و «ثبات» بازسازی کند، فارغ از اینکه خود این نیروها چقدر در بیثباتکردن شرایط جامعه نقش دارند. همین امروز ویدئویی در شبکههای اجتماعی منتشر شد که نشان میداد مأمور پلیس در فاز یک شهرک اندیشه، شهروندان را تهدید میکند، به آنان فحشهای جنسی میدهد، و در واکنش به اعتراض آنها تیر هوایی شلیک میکند.
این را بگذارید کنار خشونتهای روزمرهی دیگری که از این «حافظان نظم و امنیت» دیدهاید؛ بگذارید کنار قتل معترضان در اعتراضات سالهای اخیر. آن وقت کنار سید مهدی ۱۵ سالهی افغانستانی خواهید ایستاد، نه کنار پلیس.
نظرها
افغانستانی
اگه آمریکا بود زیر زانوی پلیس کشته شده بود
بیگانه
بیگانه با رنج مرد ! بیگانه با درد مرد !! بیگانه با فقر مردم !!! = دونان ماله من آدم و حووآ هم به شکل من نباشند .
رویا
با سلام هرچند طبق قانون کشور هر کسی سر وظیفه ش مامور است و معذور اما در هیچ شرع و عرفی خشونت مقبول نیست هیچ نیاز برخورد هم هست این اقدام نیروهای انتظامی دور از شان و منزلت ایرانی بودن است باید جواب پس بدهد
سامی
واقعا متأسفم برای عاملین این وضع اسفبار این نوع برخورد نه در چارچوب شرع نه قانون و نه در شأن رفتار انسانی صورت گرفته در کشوری ک ادعای ام القرای اسلام و رفتار بشردوستانه اش گوش فلک را پر کرده حتی ب نوجوان 14ساله خودمان ب جرم حجاب اختیاری رحم نمیکند تا چهره اسلام ایرانی را بیش از پیش بیرحمانه، خشن و غیرانسانی توصیف نماید
سعید
اینکه سید مهدی کیست، جنیست چیست، وضع جسمانی و روانی اش چطور است و از کجا می آید یا اهل کدام سرزمین است، به هیچ وجه - تاکید می کنم - به هیچ وجه مهم نیست. سید مهدی پیش از ازآنکه دارای این ویژیگها باشد، انسان است و او چون انسان است، در همه جا و در همه ی سرزمینهای این عالم، فقط و فقط دارای حق است، هیچ کسی و هیچ نهادی، تحت هیچ شرایطی حق تعرض به او، چه فیزیکی و فرافیزیکی یا لفظفی و ... ندارد. آنچه گفته شد بنیان اخلاقی، سیاسی و فلسلفی حق بشر است. پس نهاد پلیس بعنوان ارگان یا یکی نهادهای سرکوب رژیم ارتجاعی اسلامی، همان اصولی را رعایت کرده که این رژیم سرکوبگر شالوده اش بر آن استوار است: یعنی نقض آشکار و دائمی «حق همگانی بشر و شهروند». با اینحال دراینجا داستان کمی متفاوت است، بدین معنی که سید مهدی نگونبخت، افغانستانی است یا افغانستانی تباراست، به فرودست ترین، بی کس ترین و محروم ترین گروه اجتماعی در جامعه ایران تعلق دارد. در سرکوب و تحقیر این گروه از جامعه، پلیس سرکوب تنها نیست، بلکه بخشی از مردم "ایران زمین" هم قدماً یا قلماً - شما بخوان با چماق و ناسزاگویی - از این سیاست ضد بشری حمایت می کنند. پس نوک تیز نقد نباید فقط نهاد های رسمی را نشانه بگیرد، بلکه همچنین نقد بی پروای این گروه از مردم بیرحم، کم شعور، زیردست صفت و فرودست کش یکی از ضرورتهای مبارزه برای دمکراسی و حق بشر در ایران فلاکت زده ماست.