دیدگاه
چرا صحنه جنگ بسیار دورتر از اختلافات حکومتهای اسرائیل و ایران، در مبارزه با فروپاشی اقلیمی است؟
یا چرا جنگ امروز در نوار غزه، میتواند شیوه سرکوب مهاجرهای اقلیمی آینده باشد
رامتین شهرزاد در این مطلب آیندهای را ترسیم میکند که در آن شیوه جنگ اسرائیل با مردم فلسطین در نوار غزه، به شیوه مرسوم سرکوب مهاجراتهای اقلیمی بدل شده؛ او با تکیه با علم امروز میگوید باید صلح را در پیش گرفت تا بتوان منابع موجود را متمرکز بر خطر گرمایش زمین در امتداد حیات همه دنیا به کار گرفت.
در گذر نزدیک به یک سالی که ارتش اسرائیل گوشه و کنار نوار غزه را بمباران میکند، جهان شاهد یک وضعیت غیرعادی است که پژوهشگران اقلیمی هنوز نتوانستهاند توجیهی علمی برای آن بیابند. هیچکدام از پیشبینیهای اقلیمی نمیگفت که از ۲۰۲۳ میلادی قرار است هر ماه رکوردی تازه در دمای میانگین زمین ثبت شده باشد؛ تا بدانجا که زمین بیش از ۱۵ ماه، هر ماه دستکم ۱٬۵ درجه سانتیگراد گرمتر از ماه مشابه در سالهای گذشته باشد.
دو کشور ایران و اسرائیل، دو واکنش متفاوت به موضوع گرمایش زمینِ ناشی از فعالیت صنعتی و سبک زندگی آدمی (مانند مصرف لجامگسیخته گوشت و پرواز با هواپیما توسط ثروتمندترین بخش جامعه بشری) در پیش گرفتهاند.
جمهوری اسلامی همچنان در دستان مدیرانی است که اغلب با دیده شک به این پدیده اقلیمی و تغییر درازمدت اقلیم مینگرند. هرچند جنگلسوزیهای متعدد، موجهای گسترده گرما، امتداد هر ساله خشکسالی، سرعت گرمایش شب در مقایسه با گرمایش روز و... باعث شده تا رسانههای حکومتی برخلاف سالهای پیش گرمایش زمین ناشی از انباشت گازهای گلخانهای در اتمسفر زمین را بیشتر بهرسمیت بشناسند.
با وجود این جمهوری اسلامی ایران همچنان «پیمان پاریس» را به رسمیت نشناخته است و درنتیجه برنامه عملی برای مقابله با آن ندارد.
در نشانهای دیگر از بیمحلی حکومت به محیط زیست و تغییرات اقلیمی شامل بر تغییر کیفیت هوا، آب و خاک، این موضوع بهرغم اهمیت آن برای عموم جامعه، برای سیاستمداران حاضر در تازهترین انتخابات جمهوری اسلامی موضوع بحث و در اولویت نبود. همچنین بهرغم گذر روزها از شروع به کار مسعود پزشکیان، هنوز معلوم نیست چه کسی مدیر سازمان حفاظت از محیط زیست ایران بشود. ایران همچنین تاکنون گرمایش زمین را بهعنوان یک وضعیت اضطراری معرفی نکرده است.
اسرائیل در مقابل عضو رسمی پیمان پاریس است و این پیمان را تصویب کرده است. این حکومت همچنین گرمایش زمین را یک وضعیت اضطراری میشناسد که خطری حیاتی برای آینده این کشور است.
با وجود این، اقدام عملی در مقابله با گرمایش زمین با جنگطلبی این حکومت در تعارض است. در نوار غزه، آلودگیهای متعدد بهواسطه بمبارانهای متعدد و پاکسازی شهر و روستا از تمدن بشری، در کنار خشکاندن زمینهای کشاورزی، باغها و دیگر آسیبها به منابع طبیعی به وخامت وضعیت اقلیمی منجر شده است. هنوز دقیقا نمیدانیم این وضعیت برای آینده مردمان این بخش از زمین چه عواقبی بههمراه خواهد داشت.
گزارش «باید تا الان دیگر جوابش را داشتیم: دانشمندان اقلیمی مبهوت رویه غیرمنتظره گرما شدهاند» رسانه بریتانیایی گاردین که از جدیترین رسانهها در پوشش اخبار و پژوهشهای اقلیمی دانشمندان و فعالان محیطزیست است، با این جمله شروع میشود:
جهش دمایی در گذر ۱۳ ماه گذشته پیشبینیهای جهانی گرمایش فراتر رفته است ـ آیا این فقط یک تغییر ناگهانی است یا نشانگری از یک تغییر نظاممند؟
یا به زبان ساده، آیا ما از دوران حدودا ۱۱ هزار ساله تعادل دمایی به کل خارج شدهایم یا اینکه این فقط یک هشدار است و شاید در آینده نزدیک شاهد سردتر شدن زمین باشیم؟
پاسخ هرچه باشد، برای علی خامنهای یا بنیامین نتانیاهو اهمیتی ندارد. آنها جهان را در چهارچوب امروز و فردا نمیبینند، بیشتر متمرکز چند روز آینده سیاسی خود هستند و جنگ بین دو کشور را گرهخورده با امتداد طول زمان حکومت خود میبینند. حالا نسلهای امروز و فردا فدای این یک چشم بر هم زدن زندگانی سیاسی آنها باشد، برایشان به اندازه یک «به درک!» بیشتر ارزشی ندارد و از همین الان آمادهاند تا سوءمدیریت خود را به «دشمن» نسبت بدهند.
«چهار عامل غیرقابلسکونتسازی کشورهای خاورمیانه»
پژوهشگران و دانشمندان اقلیمی وقتی به موضوع خاورمیانه در آینده نزدیک زندگی بر زمین میرسند، مکرر از کلمه «نامسکون» یا «غیرقابلسکونت» استفاده میکنند. برخلاف آنچه برخی میاندیشند، در موضوع تغییر اقلیم ما فقط از آینده صحبت نمیکنیم بلکه آنچه هماکنون به تایید علمی رسیده است، ملاک پیشبینیهای آینده است.
بهعنوان مثال، دههزار روستا در گوشه و کنار ایران غیرقابلسکونت شدهاند چون وضعیت آب، هوا و خاک متفاوت از پیش شده است و تمدن بشری دیگر نمیتواند در آن ادامه پیدا کند؛ جمعیت موجود به اجبار، مهاجر اقلیمی شدهاند. نماد غیرقابلسکونت بودن مناطقی از ایران را بیشتر از همه جا میتوان در استانهای سیستان و بلوچستان و استان خوزستان مشاهده کرد.
در پیشبینیها اقلیمی متعلق به قرن ۲۱ام میلادی شاهدیم به احتمال بالایی در نیمه دوم این قرن میلادی، بخشهای عمدهای از خاورمیانه از جمله استانهای سیستان و بلوچستان، خوزستان، بخشهایی از بوشهر و هرمزگان، همچنین بخشهایی از استانهایی مانند فارس، کرمان و یزد و همچنین خراسان جنوبی بهتدریج غیرقابلسکونت خواهند شد. یعنی به جز وضعیت غیرنرمال برای امتداد حیات آب، خاک و هوا، موجهای گرما، سیلابهای بهشدت ویرانگر، متعددتر، گستردهتر و طولانیتر شدهاند؛ ما در آستانه رسیدن به این وضعیت هستیم که اگر از وضعیت دمایی خارج از کنترل ماشینهایی مانند کولر خارج بشوی، در گذر چند دقیقه شاهد تفاوت در عملکرد بدن خواهی بود و امکان از دست رفتن جان و مرگ وجود دارد.
موسسه زمین دات اورگ در مطلب «چهار عاملی که کشورهای خاورمیانه را غیرقابلسکونت میکنند» همگامی این چهار عامل را برای به خطر انداختن زندگی چه در ایران، چه در اسرائیل را مطرح میکند:
- تغییرات اقلیمی
- ضرورت سیاستگذاری متناسب با امروز (مدرن)
- دولتهای بیثمر
- جنگها و شورشهای اجتماعی [یا جنگهای داخلی]
بله، خشکاندن اقلیم دریاچه ارومیه به واسطه سوءمدیریت و فساد حاکم بر جمهوری اسلامی، نماد اصلی این مطلب در نابودی حیات بر زمین توسط حکومتهای منطقه است. در روندی مشابه میتوان گفت گرمایش زمین ناشی از فعالیتهای صنعتی و سبک زندگی آدمی تنها بهدلیل سوءمدیریت و فساد حاکم بر سیاستمداران در تقریبا تمامی حکومتهای جهان ممکن شده است.
همین مطلب تاکید میکند که تمامی کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا منابع طبیعی مشترک با همسایگان خود دارند. در همین جنگ اسرائیل با مردم فلسطین، منابع آبی نوار غزه آسیب دیدهاند، منابعی که در کنار منابع آب اسرائیل قرار دارند. فاضلاب و دیگر آلودگیها گسترده به سواحل مدیترانه محدوده نوار غزه وارد شده است، یعنی آب شیرینکنهای اسرائیل هم در خطر ورود این آلودگیها به زندگی مردم محلی و کشورهایی مانند اردن هستند که به آنها آب میفروشند.
به زبان ساده، زندگی ما مشترک با همدیگر است.
اگر کاری نکنیم، جنگ در نوار غزه آینده مهاجرتهای اقلیمی است
در گذر حدود سیصد هزار سال زندگی انسان هوشمند بر کره خاکی، بارها و بارها جوامع مختلف بر سر ایدههای مذهبی یا قومیتیشان با همدیگر جنگیدهاند. زمانی، جنگ بر سر عبادت خدای ماه در مواجه با عبادت خدای خورشید بود، حالا دوباره اسلام و یهودیت در مرکز است. جنگ با امیدواری آمدن امام زمان در مواجه با مسیحا (در اینجا بهعنوان ناجی مردم یهود نه بهعنوان پیامبر مسیحیت).
اگر امروز بهخاطر میآورید نتیجه کدام جنگ بر زندگی امروز ما تاثیری گذاشته است، در آینده هم برای کسی مهم خواهد بود که جنگ امروز برای کدام خدا چه نتیجهای بههمراه آورده باشد. البته اگر آیندهای در کار باشد که در آن هنوز جوامع به شکل کشورهای امروزی خاورمیانه و شمال آفریقا وجود داشته باشند.
با توجه به ناکامیهای چند دهه اخیر، بخش بزرگی از جهان به جای مقابله عملی با گرمایش زمین، کاهش گسترده تولید گازهای گلخانهای و سپس بهتدریج، معکوس کردن روند گرمایش زمین و همچنین گام به گام، کند کردن تغییر اقلیم، انرژی و توان خود را بر سر دیگر چیزها گذاشته است. مثلا اینکه گرمایش زمین کار آدمی است یا نه و آنقدر منابع خرج همین سوال کردهایم که امروز نمیدانیم دقیقا چه دارد در موضوع گرمایش زمین رخ میدهد. در نتیجه براساس پیشبینیها بهزودی شاهد امواج گسترده مهاجرت خواهیم بود.
امروز مردم یک روستا پس از ویرانی زندگیشان، میتوانند به شهرهای بزرگ یا منابع با آبوهوای بهتر بروند. مثلا از روستایی در سیستان و بلوچستان به استان مازندران بروند و زندگی کنند. ولی میدانیم با تغییر شیوه بارندگی، همچنین تغییر شیوه حرکت ابرها بهخاطر گرمایش زمین، استان مازندران هم شانس زیادی برای میزبانی از مهاجران اقلیمی در آیندهای نزدیک، یعنی همین قرن میلادی نخواهد داشت.
راهی نداریم مگر کاری جدی کرده باشیم و کارمان به ثمر رسیده باشد. نجنگیدن و تمرکز به امتداد حیات در ایران یا اسرائیل، تنها یک گام کوتاه برای این موضوع است. تصور کنید از میان جمعیت امروز ۸۵ میلیونی ایران، ۶۰ میلیونشان بخواهند مهاجرت کنند. یا از جمعیت ۱۰ میلیونی اسرائیل، البته بدون اضافه کردن جمعیت فلسطینیهای نوار غزه یا کرانه باختری رود اردن، بخواهد شش هفت میلیون نفرشان مهاجرت کند. چرا که دیگر توان مقابله با امواج گرما، امتداد خشکسالی، سیلابهای ناگهانی یا شبهای بهشدت گرم را ندارد.
به کجا میخواهند برود؟ دیگر سرزمینها چه واکنشی به مهاجرت آنها نشان میدهند؟
امروز ما در ایران با دیده تردید و حتی با خشم به حضور چند میلیون مهاجر افغانستانی نگاه میکنیم. در آینده کجا و چه کسانی میخواهد به دهها میلیون آواره اقلیمی از سمت ایران آغوش باز نشان دهد؟
اصلا چرا باید این آینده تاریک را مد نظر قرار داد، اگر امکان خلق تفاوت همچنان وجود دارد.
از آیندهای وحشت دارم که در آن، شیوه جنگ در نوار غزه، امکانی برای مهار مهاجرتهای میلیونی اقلیمی باشد. بتوانی راه رسیدن غذا یا آب سالم را به میلیونها نفر ببندی، چرا که مهاجران قومیت یا مذهب یا جنس یا جنسیت متفاوتی دارند. یا بتوانی بهراحتی آنها را گسترده در مدرسه و بیمارستان هم بمباران کنی تا نتوانند به منطقه امن برسند و همین یک مقدار محدود منابع باقی مانده را هم از تو و جامعهات بگیرند.
برای همین تاکید میکنم که به نظر نگارنده صحنه نبرد آینده خاورمیانه نه در جنگ مستقیم ایران و اسرائیل، بلکه در مبارزه جدی و همگام با گرمایش زمین و دیگر نابخردیهای تمدن بشری، مانند آلودگیهای پلاستیکی است. چرا که در ۲۵ سال آینده، آنطور که جمهوری اسلامی شمارش معکوس نابودی اسرائیل را گذاشته است، شاید دیگر بخشهایی از ایران به کل غیرقابلسکونت شده باشند. شاید دیگر هیچکدام از دو حکومت امروز وجود نداشته نباشند، چرا که نبود آب، غذا و هوای کافی، آنها را از چشم مردمانشان انداخته است. این آینده بهشدت ترسناک و نابهسامان و مهمتر از همه، گام به گام نزدیکتر شدن به غیرقابلسکونت شدن کل منطقه خاورمیانه و شمال آفریقاست.
نباید این آینده را انتخاب کنیم. نباید جنگ را انتخاب کنیم. باید گزینههای دیگر را برگزینیم که امتداد حیات را ممکن کند، هم برای ما، هم برای همسایههای ما، هم برای محیط زیست ما، هم برای محیط زیست همسایگانمان. شما چه نظری دارید؟
نظرها
نظری وجود ندارد.