جانک دیدی، خواهری بزرگ برای دختران قبایل ایندور
تلاشهای جانک دیدی و افرادی که به مرور به او پیوستند به ایجاد موسسه بارلی منجر شده که پس از تقریبا ۴۰ سال، در حالی که چندین هزار فارغالتحصیل داشته است، هر سال ۲۶۰ دختر جدید از قبایل اطراف را پذیرش میکند تا در دورههای ششماهه به آنها خواندن، نوشتن، خیاطی، مکالمه به زبان هندی، بهداشت، کشت محصولات مورد نیاز، و کار با اجاق خورشیدی بیاموزد.
در حالی که روی صندلی پشتی یک ریکشا[۱] نشسته بودیم، در مسیر ناهموار و خاکی بین چند روستا بالا و پایین میشدیم. مثل اکثر ریکشاهایی که در ایندور هندوستان دیده بودیم، این یکی هم با عکس خدایان هندوها، چراغهای کوچک رنگی، و پردههایی به رنگهای مختلف تزیین شده بود، پردههایی که مانع ورود گرد و خاک مسیر خاکی به داخل ریکشا نبودند. مقصد ما مرکز توسعه پایدار جیمی مکگیلیگان و ملاقات با جانک دیدی[۲] بود.
جانک دیدی همسر جیمی مکگیلیگان بود که چند سال پیش فوت شده بود. این مرکز توسعه پایدار در واقع خانه مسکونی او بود که آن را تبدیل به فضایی پایدار از لحاظ زیستمحیطی کرده بودند. روز قبل با جانک مکگیلیگان (که اکثرا او را جانک دیدی صدا میکردند) تلفنی صحبت کرده بودم و با دادن نشانی دوستی مشترک، خودم را معرفی کردم. گفته بودم که من و همسرم از استانی دیگر از هندوستان برای ملاقات با او و همچنین بازدید از موسسه بارلی، موسسهای برای توسعه زنان روستایی که جانک دیدی بنیانگذار و به مدت ۲۶ سال مدیر آن بود، به ایندور آمده بودیم.
با مهربانی گفت که از ملاقات با ما خوشحال میشود و آدرس را برایم میفرستد. برای من که منتظر دریافت لوکیشن در واتساپ بودم، کمی طول کشید تا توانستم آدرسی را که به شکل آدرس پستی نوشته و از طریق اساماس معمولی فرستاده بود با جستجو بر روی Google Map پیدا کنم. بهخصوص که آدرس ۳ کیلومتر خارج از شهر ایندور و در یکی از روستاهای اطراف بود. معمولا وقتی به روستا میرسد، روی اپلیکیشنهای مسیریابی فقط رنگهای سبز و خاکستری با مرزهای نامعلوم میبینید، ولی بالاخره توانستم آدرس خانه جانک دیدی را پیدا کنم.
روز بعد به همراه همسرم یک ریکشا کرایه کردیم تا ما را به آنجا برساند. همینطور که در راههای خاکی بالا و پایین میشدیم در اپلیکیشن مسیریابی میدیدم که وارد فضای سبزی بدون نام شدیم و فکر کردم برای نسل من که عادت به راههای خطکشی شده با اسم و مشخصات کامل داریم، دیدن چنین تصویری کمی دلهرهآور است. در قسمتی از راه راننده مسیر را گم کرد، ولی چون میدانستیم که نزدیک هستیم، طبق توصیه خود جانک دیدی از یک نفر که در حال عبور بود پرسیدیم خانه او کجاست و او هم با دست انتهای جاده را به ما نشان داد. وقتی به خانه جانک دیدی رسیدیم ساعت حدود ۵ و نزدیک به غروب بود. در حالی که پول راننده را میدادم فکر میکردم آیا برای برگشت هیچ وسیله نقلیهای پیدا خواهیم کرد؟
روبهروی ما خانه یک طبقهای با دیوارهای کرمرنگ بود که نیمطبقه کوچکی روی آن ساخته شده بود و تراس نسبتا وسیعی داشت. در سمت چپمان دو اجاق خورشیدی قرار داشتند که شبیه به دیش ماهوارهای بسیار بزرگی هستند. دور و برمان پر بود از کرتهای کوچک کاشته شده و درختان بلند. جانک دیدی، خانم ۷۵ سالهای با قد متوسط و کمی فربه، در حالی که خال بزرگی به سبک هندیها بر روی پیشانی و موهای کاملا سفید و مرتبی داشت از در خانه بیرون آمد و با لبخند به ما خوشامد گفت. وارد خانه شدیم. خانه ساده ولی مرتب و زیبا بود، با وسیلههایی که با سلیقه چیده شده بودند. در موقع ورود به خانه اولین چیزی که نظرتان را به خود جلب میکند دو دیواری است که سرتاسر قابهایی از عکسهای جانک دیدی و شوهرش در موسسه بارلی یا سازمانهای مختلف، و در حال دست دادن با این رئیس جمهور و آن متخصص محیط زیست است. قابهای دیگر حاوی تقدیرنامهها و مدارک افتخاری دانشگاهی است که او و همسرش از موسسات و دانشگاههای مختلفی در سراسر دنیا به دلیل مشارکت و خدماتشان در زمینه محیط زیست دریافت کردهاند.
مینشینیم و به رسم هندیها ابتدا با آب از ما پذیرایی میکنند. یک خانم هندی و شوهرش نیز در آنجا با او زندگی میکنند که بعدتر داستانشان را برایمان تعریف میکند. آن خانم وقتی دختر جوانی بوده در دورههای موسسه بارلی شرکت کرده، بعدها در همان موسسه مشغول به کمک شده و وقتی جانک دیدی و شوهرش تصمیم به بازنشستگی گرفتند، آنها هم تصمیم میگیرند که با آنها زندگی کرده و به آنها کمک کنند.
با همان خوشرویی از دلیل سفرمان به ایندور و اینکه او را از کجا میشناسیم سوال میکند. برایش میگوییم که از چند ماه پیش که دوستی از او و همسرش، و شیوه زندگیشان، و منحصر به فرد بودن خانهشان برایمان تعریف کرد به دنبال فرصتی بودیم که بتوانیم سفری به آنجا داشته باشیم و از نزدیک او و خانهاش، این مرکز توسعه پایدار را ببینیم. از تجربیاتش در موسسه بارلی و سپس راجع به تاسیس این مرکز که در واقع خانه او بود پرسیدیم. میگفت در سال ۱۹۸۵ که او دختر جوانی بوده، به تشویق محفل ملی بهائیان ایران (هیئت اداری بهائیان در سطح ملی) شروع به تحقیق درباره نیازهای اجتماعی و اقتصادی جوامع آن محدوده و توسعه طرحهایی برای آنان کرده است. میگفت در ابتدا من بودم و یک زمین خالی که قرار بود در آینده موسسهای در آنجا ساخته شود. یک صندلی وسط زمین میگذاشتم، روی آن مینشستم و حاصل تحقیقاتم درباره قبایل اطراف ایندور و وضعیت زنان و دختران آنها را مینوشتم.
تلاشهای جانک دیدی و افرادی که به مرور به او اضافه شدند منجر به ایجاد موسسه بارلی شده که الان بعد از تقریبا ۴۰ سال، در حالی که چندین هزار فارغالتحصیل داشته، هر سال ۲۶۰ دختر جدید از قبایل اطراف را پذیرش میکند تا در دورههای ششماهه به آنها خواندن، نوشتن، خیاطی، مکالمه به زبان هندی (زبان خود این قبایل زبانی شفاهی است که خطی برای نوشتن ندارد)، بهداشت، کشت محصولات مورد نیاز، و کار با اجاق خورشیدی بیاموزد. اعضای این موسسه هر سال به روستاها و قبایل اطراف میروند و با خانوادهها درباره اهمیت آموزش دختران آنها و آموختن یک حرفه یا فن صحبت میکنند. گفتوگویی که در بسیاری از موارد منجر به این میشود که خانوادهها بپذیرند دخترانشان برای ۶ ماه در موسسه بارلی ساکن شوند. البته این مسیر تدریجی بوده و به مرور این دورههای ۶ ماهه شکل گرفتهاند.
در کتابخانه جانک دیدی کتابهایی کوچکی را میبینیم که بهتدریج برای آموزش بهداشت، خیاطی، و خواندن و نوشتن به این دختران تالیف کرده. از مشکلاتی که دختران و زنان این قبایل با آن روبهرو بودند میگوید. میگوید اینها از جمعیتهایی هستند که بهصورت پراکنده در دشت و کوه زندگی میکنند و حتی ساختاری مانند روستا ندارند. بعضی از آنها در سالهای اولیه فرزندان خود را به مدرسههای روستاهای اطراف میفرستند اما بعد از چند سال آنها را برای کمک به کارهای خانواده از مدرسه خارج میکنند. دلیل عمده بیرون آوردن این دخترها از مدارس، این است که هیزم خانواده را تامین کنند. تامین هیزم کاری تمام وقت است و کسی که مسئول این کار باشد دیگر وقتی برای رفتن به مدرسه ندارد.
بسیاری از این دخترها هر روز به جنگل میرفتند، چوبهایی را جمعآوری میکردند، به خانه میآوردند و برای مصرف خانواده آنها را میشکستند. این موضوع باعث میشد که این دختران با خطراتی مثل نیش خوردن توسط مار یا حیوانات سمی دیگر یا تجاوز در دل جنگل روبهرو باشند. این واقعیت درباره زندگی دختران قبایل و علاقه جانک دیدی و جیمی که بعدها با او ازدواج کرد به محیط زیست، سبب شد تا آنها با اجاقهای خورشیدی آشنا شوند و خودشان این اجاقها را برای موسسه بارلی تولید کنند. بعدتر شروع به فروش این اجاقها با هزینهای بسیار ناچیز به خانواده دختران شرکتکننده در دورههای آموزشی کردند تا وظیفه تهیه هیزم از دوش آنها برداشته شود. این اجاقها تماما با نور خورشید کار میکنند و نیاز به هیچ منبع غیرتجدیدپذیری ندارند. جالب بود که میگفتند چون در نظر خانوادهها وسیله جدید و مدرنی است، مردان خانواده نیز دوست دارند با آن کار کنند و این موجب مشارکت آنها در آشپزی برای خانواده شده است. همینطور برایمان گفت که چطور بسیاری از این دختران بعد از برگشت مشغول به کار خیاطی میشوند و حتی بعضی از آنها با کمک یکدیگر چیزی شبیه به مغازهای برای خیاطی راه میاندازند و از روستاهای اطراف مشتری دارند.
جانک دیدی در سال ۲۰۱۱ بازنشسته شده و بعد از آن با همسرش این خانه روستایی را تبدیل به مکانی پایدار از لحاظ زیست محیطی کردند. بنابراین این خانه تبدیل به مرکزی برای توسعه پایدار شد که بعد از فوت جیمی نام آن را مرکز توسعه پایدار جیمی مکگیلیگان گذاشتند. از او درباره تفاوت خانهاش با خانههای دیگر پرسیدیم. با خوشحالی شروع به توضیح دادن کرد. گفت تنها سه قلم از مواد مورد نیاز برای آشپزی را از بازار تهیه میکند: نمک، شکر، و روغن. تمام مواد مورد نیاز دیگر را در باغچههای کوچکی که در اطراف خانهاش درست کرده بودند میکاشت. با تعجب پرسیدیم هیچ چیز دیگری را از بیرون نمیخرید؟ با رضایت گفت: «هیچی. حتی تمام ادویههای مورد نیاز (که جزئی جدانشدنی از آشپزخانههای هندی است) را هم در باغچه میکاریم. حتی گیاهانی میکاریم که خاصیت دارویی دارند تا مجبور به خرید داروهای متداول نباشیم!»
همینطور از این گفت که چطور تمام انرژی خانه را بینیاز از سوختهای غیرتجدیدپذیر کردند. بر روی سقف پنلهای خورشیدی گذاشته بودند که با نور خورشید انرژی لازم برای وسایل برقی را فراهم میکرد و بقیه انرژی در باتری ذخیره میشد تا شبها و در مواقع بارانی هم برق داشته باشند. از اجاقهای خورشیدی گفت که تمام غذایشان را با آنها میپزند. سپس از همان خانمی که با ایشان زندگی میکرد خواست که همه جای خانه را به ما نشان بدهد. با افتخار به ما گفت که این خانم حالا دیگر به قدری اعتماد به نفس و اطلاعات دارد که میتواند تور خانه را به بازدیدکنندگان بدهد.
از خانه خارج میشویم و به دنبال آن خانم از پلههای کنار خانه، به روی سقف میرویم. پنلهای خورشیدی را میبینیم و او برایمان توضیح میدهد که برق از اینجا تامین میشود. او میگوید که در این منطقه قبلتر هیچ برقی وجود نداشت، اما آنها توانستند با نصب این پنلها هم برق خود را تامین کنند و هم به خانههای روستاییان اطراف برق برسانند. یک چراغ بزرگ دورتر از خانه که جاده را روشن کرده را نشان میدهد و میگوید حتی برق چراغ آن خیابان هم از همین پنلها تامین میشود. سپس دستگاه کوچکی به شکل منشور را نشان میدهد که با چند تکه چوب و توری ساختهاند و برای خشک کردن میوهها از آن استفاده میکنند. توضیح میدهد که میوهها و گیاهان را به این روش خشک و بستهبندی میکنند تا بتوانند در همه فصلها از آنها در آشپزی یا برای مصارف دیگر استفاده کنند. سپس به باغچه پشت خانه میرویم و به ما گیاهانی را نشان میدهد که خاصیت دارویی دارند و دوباره تاکید میکند که هیچ مواد غذایی از بازار نمیخرند. چاهی را میبینیم که جیمی حفر کرده تا آب باران در آنجا ذخیره شود و بتوانند برای شستشو و آبیاری از آن استفاده کنند.
وقتی دوباره به داخل خانه برگشتیم پذیرایی مختصر دیگری روی میز بود که گفتند مواد اولیه همه آنها از باغچه خودشان است. جانک دیدی برایمان گفت که همیشه در حال میزبانی و پذیرایی از دانشجویان و دانشآموزانی هستند که از مدارس، دانشگاهها، و موسسات مختلف از خارج و داخل هندوستان برای بازدید یا تحقیق درباره شیوه زندگی و مرکز توسعه پایدار به آنجا میآیند. بلند شد و به آرامی از داخل کتابخانه آلبوم بسیار بزرگی را برایمان آورد. عکسهایی از افراد زیادی بود که در طول این چند سال یا برای بازدید و تحقیق٬ یا به صورت داوطلبانه برای کمک به آنجا آمده بودند. چهرههای هندی و غیرهندی زیادی در عکسها در کنار هم دیده میشد. همینطور عکسهایی از جانک دیدی را دیدیم که در حال گرفتن مدال یا تقدیرنامهای از رئیس جمهور هند، نخست وزیر هند، یا در حال سخنرانی در نشستهای سازمان ملل درباره محیط زیست بود.
دیگر دیر وقت شده بود و باید برمیگشتیم. به او گفتیم که ملاقات با او چقدر برایمان ارزشمند بود و آرزو کردیم که بهزودی دوباره او را ببینیم. گفت که اتفاقا ماه بعدی برای شرکت در سمیناری به شهر ما دعوت شده اما این که بیاید یا نه بستگی به حال جسمیاش دارد. قول داد که حتما اگر آمد با ما تماس بگیرد. وقتی فهمید ماشین نداریم به آقایی که با او زندگی میکرد گفت که ما را با ماشین تا جایی برساند که بتوانیم از آنجا تاکسی بگیریم. سوار ماشین شدیم و از همان مسیر در تاریکی پیش رفتیم. راننده برایمان گفت که این ماشین مال جیمی بوده و او بعد از فوت جیمی رانندگی یاد گرفته تا بتواند در رفت و آمد جانک دیدی به او کمک کند.
در راه برگشت به این فکر میکردم که در نبود مدیریت صحیح چقدر از انرژیهای تجدیدپذیر ایران اتلاف میشود؟ البته تمام فعالیت و دستاوردهای جانک دیدی و جیمی حاصل تلاش و پشتکار خودشان بوده و حمایت خاصی از طرف دولت و حکومت نداشتند. هر چند که پاسخ تلاشهایشان مثل بسیاری از فعالان محیط زیست ایران، زندان و محرومیت نبوده، اما میتوانستند مانند میلیونها نفر دیگر که توانایی انتخاب این شیوه زندگی را دارند راحتی خودشان را مرجح بدانند. و چه آموزشها و فعالیتهایی برای افزایش آگاهی و حس مسئولیت در نسل کنونی مورد نیاز است تا تعداد بیشتری انتخاب کنند که همانند جانک دیدی و جیمی زندگی کنند؟
پانوشت:
[۱] موتورهای سهچرخه در هندوستان که به عنوان تاکسی استفاده میشوند.
[۲] دیدی در زبان هندی به معنای خواهر بزرگتر است.
نظرها
نظری وجود ندارد.