ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دیدگاه

انتخاب دوباره ترامپ چه پیامدی برای اروپا خواهد داشت

سیاوش شهابی ـ‌ وقتی اروپا تلاش کرد اتحادیه خود را بسازد، رویای چیزی قوی و متحد در سر داشت ـ وعده‌ای به مردمش که هیچ ملتی عقب نخواهد ماند. اما این وعده به‌آرامی فرسایش یافت.

دیدگاه

ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا در یک نقطه عطف تاریخی قرار دارند. مسیرهایشان یکسان نیست و جدال‌هایشان بیانگر حقایق عمیق‌تری درباره قدرت، پیشرفت و سنگینی انتخاب‌ها است. آمریکا سرمایه‌های هنگفتی را به کارخانه‌ها، ماشین‌آلات و جاده‌های خود سرازیر می‌کند، در رؤیای آینده‌ای که بر پایه فناوری و قدرت بنا شده است. در سوی دیگر، اروپا در گل گیر کرده و در قید قوانین و اختلافات درونی خود گرفتار است. فاصله میان این دو قاره روز به روز بیشتر می‌شود؛ اما هیچ‌کدام بی‌مشکل نیستند: آمریکا با شکاف‌های عمیق در بافت اجتماعی خود روبه‌رو است و اروپا در خطر جا ماندن از دنیایی که هرگز برای کسی منتظر نمی‌ماند.

از زمان بحران مالی سال ۲۰۰۸، داستان اروپا داستان عقب‌ماندگی بوده است. ارقام به‌سادگی این روایت را آشکار می‌کنند. اقتصاد آمریکا در این سال‌ها بیش از یک‌سوم رشد داشته است. لهستان، که به‌ندرت به‌عنوان نقطه‌ای روشن در اروپا شناخته می‌شود، رشد ۶۰ درصدی داشته، اما این یک استثناست نه قاعده. در مقابل، کشورهای جریان اصلی اروپا مانند ایتالیا، یونان، اسپانیا و پرتغال به‌زحمت توانسته‌اند به سطح اقتصادی پیش از بحران خود بازگردند.

آینده سرمایه‌داری و رشد کسب‌وکارها در نوآوری نهفته است؛ در جسارت اندیشیدن و ساختن آنچه هنوز وجود ندارد. در این عرصه نیز اروپا ناتوان است. از میان ۵۰ شرکت قدرتمند فناوری جهان، تنها سه شرکت اروپایی هستند، در مقابل، ۳۶ شرکت در ایالات متحده قرار دارند. هر سال، آمریکا ۲۷۰ میلیارد یورو بیشتر از اروپا برای تحقیق و توسعه هزینه می‌کند. در همین حال، چین کنترل فناوری‌های سبز را در دست گرفته و صنایع اروپایی تلاش می‌کنند از این رقابت عقب نمانند.

و اما هزینه قدرت ـ برق، گاز، این شریان حیاتی کارخانه‌ها. اروپا بسیار بیشتر از آمریکا برای این منابع هزینه می‌پردازد، که نتیجه آن ضعف صنایع اروپایی است. خودروسازان اروپا، که زمانی نماد قدرت بودند، اکنون برای رسیدن به اهداف زیست‌محیطی می‌جنگند و در عین حال با واردات ارزان‌تر از چین رقابت می‌کنند. توازن به نفع دیگران تغییر کرده و اروپا در حال از دست دادن جایگاه خود است.

در آن سوی اقیانوس اطلس، آمریکا دوباره در حال صعود است. کارخانه‌ها فعال‌اند و سرمایه‌گذاری‌ها روانه می‌شوند. سال‌های ریاست‌جمهوری ترامپ با اعمال تعرفه‌های سنگین بر کالاهای چینی، زمینه را فراهم کرد. اکنون بایدن این مسیر را ادامه می‌دهد و با ارائه مشوق‌های مالی و معافیت‌های مالیاتی برای انرژی پاک و خودروهای برقی، حمایت‌ها را گسترش داده است. سرمایه‌گذاری‌ها در بخش تولید دو برابر شده و هر سه ماه به ۱۴۰ میلیارد دلار می‌رسد. شغل‌ها بازمی‌گردند و صنایع جان تازه‌ای می‌گیرند. اما این احیا بهایی دارد: شکاف تجاری میان آمریکا و اروپا بیشتر شده و شرکت‌های اروپایی را در تلاش برای رقابت باقی گذاشته است.

و اکنون ترامپ بار دیگر در افق ظاهر شده است، با وعده‌هایی همانند گذشته، اما بلندتر و سخت‌تر. او از تقویت بیشتر آمریکا سخن می‌گوید، از بستن درها به روی چین و دیگران. بازگشت او می‌تواند بازی را تغییر دهد:

  • در آمریکا، سیاست‌های حمایت‌گرایانه ممکن است رشد اقتصادی را تحریک کنند، اما باعث تنش با شرکای تجاری خواهند شد. 
  • در اروپا، تلاش برای بازیابی اقتصاد می‌تواند دشوارتر شود، چرا که سیاست‌های آمریکا ممکن است پایه‌های اروپایی را متزلزل کند. 

صداهایی در اروپا خواهان اقدام هستند. امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، هشدار می‌دهد که این قاره ممکن است بیش از حد عقب بماند و بر ضرورت گام‌های جسورانه برای باقی ماندن در بازی تأکید می‌کند. ماریو دراگی، اقتصاددانی کارکشته، نقشه راه را ترسیم کرده است: سرمایه‌گذاری در نوآوری، کاهش هزینه‌های انرژی، و همکاری به‌عنوان یک اقتصاد واحد، نه مجموعه‌ای از کشورهای رقیب.

اما یک واقعیت دیگر نیز وجود دارد که اروپا باید با آن روبه‌رو شود: شاید تنها راه پیشرفت، پذیرش ایده‌ای مشابه «ایالات متحده اروپا» باشد. دولتی قوی‌تر با سیاست‌ها و منابع مشترک می‌تواند راهی برای خروج از رکود و رسیدن به قدرت واقعی باشد. زمانی که کشورها به‌تنهایی عمل می‌کنند، تلاش‌هایشان اغلب در تضاد با یکدیگر قرار می‌گیرد و زمان و انرژی هدر می‌رود. اروپای واحد می‌تواند استراتژی‌ها را هماهنگ کند، از دوباره‌کاری بکاهد و نیروی جمعی خود را در نقاط حیاتی متمرکز سازد.

در سال ۲۰۲۴، اتحادیه اروپا تلاش‌های خود را برای هماهنگ‌سازی سیاست‌های مالیاتی میان کشورهای عضو افزایش داده است تا ثبات اقتصادی را تقویت کرده و رقابت عادلانه را تضمین کند. یکی از تحولات مهم در این زمینه اجرای دستورالعمل مالیاتی حداقلی اتحادیه اروپا است که نرخ مالیات جهانی حداقل ۱۵ درصد برای گروه‌های شرکتی چندملیتی در داخل اتحادیه را تعیین می‌کند.

حالا صحبت از جهانی چندقطبی بلندتر شده است. در نگاه اول، این ایده خوب به‌نظر می‌رسد: هیچ قدرت واحدی زمام امور را در دست نداشته باشد، تعادل بیشتر، عدالت بیشتر. اما برای اروپا، این وضعیت شبیه به گرفتار شدن میان غول‌ها است.

ابتکارات هماهنگی مالیاتی اتحادیه اروپا بخشی از استراتژی گسترده‌تری است که هدف آن مقابله با مسائلی همچون فرار مالیاتی و ایجاد چارچوبی اقتصادی یکپارچه‌تر است. گزارش سالانه کمیسیون اروپا درباره مالیات در سال ۲۰۲۴ بر اهمیت هم‌راستا کردن نظام‌های مالیاتی برای مواجهه با چالش‌های آینده تأکید می‌کند و ضرورت اصلاحاتی را مطرح می‌کند که رشد و پایداری را ترویج دهند.

هماهنگی مالیاتی گامی مهم در جهت یکپارچه‌سازی سیاست‌های اقتصادی اتحادیه اروپا به شمار می‌رود و زمینه‌ساز احتمالی شکل‌گیری «ایالات متحده اروپا» خواهد بود. هرچند این موضوع تضمینی برای فدرالیسم نیست، اما نشان می‌دهد که با مشاهده مزایای همکاری، امکان همگرایی عمیق‌تر برای کشورهای عضو فراهم می‌شود.

ولادیمیر پوتین از دیرباز ایده اروپای متحد را تهدیدی برای نفوذ و قدرت روسیه دانسته است. اتحادیه‌ای منسجم که همانند ایالات متحده به‌عنوان یک موجودیت واحد عمل کند، از قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی لازم برای به چالش کشیدن روسیه در جبهه‌های مختلف برخوردار خواهد بود. برای پوتین، اروپایی پراکنده (جایی که کشورها منافع متضادی را دنبال می‌کنند) بسیار راحت‌تر برای نفوذ و ایجاد شکاف است.

حمایت از جنبش‌های راست‌گرای افراطی در اتحادیه اروپا، بخشی از یک استراتژی بلند مدت در این مسیر بوده است. این گروه‌ها اغلب مخالف یکپارچگی عمیق‌تر اروپا هستند و به جای آن از حاکمیت ملی و سیاست‌های ضد اتحادیه حمایت می‌کنند. پوتین با تأمین مالی و همسو شدن با احزاب راست افراطی، به دنبال تقویت نفوذ آن‌ها، شعله‌ور کردن اختلافات و تضعیف اتحاد اروپا است. ایالات متحده هم در این وضعیت منافع خودش را دنبال کرده است در شرایطی که چین، صرفا به دنبال تقویت همکاری‌های اقتصادی است، حتی به‌صورت منفرد با کشورهای عضو.

با این حال، اروپا در حال حاضر سرمایه‌گذاری کافی در مسیر آینده خود انجام نمی‌دهد. به‌جای سرمایه‌گذاری جدی در نوآوری یا حل مشکلات انرژی، کشورهای اتحادیه اروپا بودجه بیشتری را به نظامی‌گری و دفاع اختصاص می‌دهند. دلایل این روند آشکار است: جنگ در اوکراین آسیب‌پذیری‌ها را نمایان کرده و ترس از تهدیدات خارجی را دوباره زنده کرده است. کشورها احساس می‌کنند باید از مرزهای خود محافظت کنند، حتی در شرایطی که نقش عمده این مسئولیت بر عهده ناتو است. همزمان، تنش‌های فزاینده با روسیه، چین و حتی درون خود اروپا دولت‌ها را نگران کرده است. هزینه‌های دفاعی به ابزاری سیاسی تبدیل شده است ـ نمایشی از قدرت برای رأی‌دهندگان و پیامی برای متحدان و دشمنان.

هشدارها قوی است، اما اقدامات عملی کُند. کسری تجاری اروپا با چین به رقم سرسام‌آور ۲۹۱ میلیارد یورو رسیده است. کارخانه‌های اروپا هر روز کمتر تولید می‌کنند. اگر این روند تغییر نکند، اروپا نه‌تنها عقب می‌ماند، بلکه در رکود فرو می‌رود؛ قدرتی که فقط نامش باقی خواهد ماند.

نئواستعمار اکنون چهره‌ای جدید به خود گرفته است، اما روش‌هایش به‌اندازه‌ی خود طمع کهنه است. به شما می‌گوید بازی منصفانه است، قوانین روشن است، اما زمین بازی را به نفع قدرتمندان دست‌کاری می‌کند. برای اروپا، این بازی بی‌رحمانه بوده است. رؤیای دولت رفاه ـ جایی که مردم می‌توانستند به شبکه‌ای ایمنی‌بخش، دستمزدی عادلانه و حق زندگی با کرامت تکیه کنند ـ به‌آهستگی نابود شده است. نئواستعمار با زنجیر نیامد؛ با بازارها و سیاست‌هایی آمد که ثروتمندان را ثروتمندتر کرد و طبقه کارگر را در ناامیدی رها کرد.

وقتی اروپا تلاش کرد اتحادیه خود را بسازد، رویای چیزی قوی و متحد در سر داشت ـ وعده‌ای به مردمش که هیچ ملتی عقب نخواهد ماند. اما این وعده به‌آرامی فرسایش یافت. بازار جهانی زمزمه‌هایی دل‌فریب درباره بهره‌وری و رشد در گوش‌ها خواند، اما در عوض از اروپا خواست تا حمایت‌هایش از کارگران را کنار بگذارد، سرمایه‌گذاری‌هایش در رفاه عمومی را کاهش دهد و درهایش را به روی واردات ارزان باز کند. این همان نئواستعمار بود ـ ظریف، صبور، و ویرانگر. اروپا را به تأمین‌کنندگان خارجی برای انرژی و فناوری وابسته کرد. صنایعش را از قدرت تهی ساخت و مردمش را با قبوض بالاتر و شغل‌های کمتر تنها گذاشت.

حالا صحبت از جهانی چندقطبی بلندتر شده است. در نگاه اول، این ایده خوب به‌نظر می‌رسد: هیچ قدرت واحدی زمام امور را در دست نداشته باشد، تعادل بیشتر، عدالت بیشتر. اما برای اروپا، این وضعیت شبیه به گرفتار شدن میان غول‌ها است.

برای مردم اروپا، این جهان جدید نه متعادل است و نه عادلانه. بیشتر شبیه به قربانی کردن‌های بیشتر و محکم‌تر کردن کمربندها است. قبوض انرژی افزایش می‌یابد، دستمزدها راکد می‌مانند و شغل‌هایی که روزگاری از خانواده‌ها حمایت می‌کردند به جای دیگری می‌روند. سیاست‌مداران می‌گویند اروپا نیاز به اصلاحات دارد، اما اصلاحات برای چه کسانی؟ کارگران عادی، معلمان، کارگران کارخانه‌ها ـ آن‌ها هستند که بهای این تغییرات عظیم جهانی را می‌پردازند.

جهان چندقطبی شاید برای کسانی که قدرت و نفوذ دارند فرصت‌هایی فراهم کند تا در این وضعیت مانور دهند. اما برای بیشتر مردم، از جمله اروپایی‌ها، آینده‌ای رقم می‌زند که صدای آن‌ها آرام‌تر، انتخاب‌هایشان محدودتر، و رؤیای یک زندگی بهتر دست‌نیافتنی‌تر می‌شود. دولت رفاه کامل نبود، اما یک وعده بود. نئواستعمار، در لباس جهانی‌سازی، این وعده را شکست.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • ایراندوست

    تحلیل جالبی بود مضاعف اینکه در آسیا شرقی به نیروی کار ماهر و تحصیلات بالا بها دادند و رس جوانانشان را برای گرفتن مدرک کشیدند ولی جوانان اروپا به رقص ، موزیک و بازی کامپیوتری مشغول بودند. سیاست‌های کلان مهاجرتی همراه با خلق و خوی استعماری اروپایی‌ها در اشکال محلی و شکست اغلب‌ مهاجرین نسل اول در بازار کار، مزید علت این نابسامانی‌ها شد