ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

پنجه‌ای زشت بر رخ مهتابی ساعدی

از تریبون زمانه: موسی اکرمی − نگاهی به زندگی و کارنامه غلامحسین ساعدی در متن یک دوره غدّار

یک. غلامحسین ساعدی، گوهر مراد، یکی از برجسته‌ترین چهره‌ها در کارزار‌های گوناگون فرهنگی، ادبی، کنشگری سیاسی، و روشنفکری ایران، در قامت یک نویسندۀ پیشرو متعهد با جانی پرشور و بی‌قرار، از صدر مشروطه تا کنون بوده است. جان و تن پرتکاپوی او، همچون دیگر نویسنده و روشنفکر بزرگ و بی‌قرار سرزمینمان، صادق هدایت، عمر کوتاه چهل و نُه ساله را در دستان تطاول درونی و برونی به رزم لحظه به لحظۀ شبانروزی با خود و جهان پرداختند.

دو. ساعدی از چنان جان پرشوری در توجه به افراد و اجتماع و پژوهش و نگارش برخوردار بود که در جنبب و جوشی کم‌نظیر به خلق شتابزدۀ تعداد زیادی داستان کوتاه و بلند و نمایشنامه و تک‌نگاری مردم‌شناختی و فیلمنامه و همچنین سردبیری چند مجلۀ تأثیرگذار پرداخت که اگر شاملوی شاعر و مترجم و سردبیر را کنار گذاریم، به‌‌راستی تنها صادق هدایت را می‌توان در چنان  تنوع آثار با  کم و کیفی شگفت‌انگیز با او مقایسه کرد.

سه. ساعدی برپایۀ

۱) پرورش در خانواده‌ای با حساسیت سیاسی و گذشتۀ مبارزاتی (مشروطه‌خواهی پدربزرگ)،

۲) محیط سیاسی و فرهنگی ویژۀ پرالتهاب تبریز،

۳) پیوستن به سازمان جوانان حزب تودۀ ایران در نوجوانی،

۴) همنشینی با طیف منتقدان سیاسی و تشکیلاتی چپگرایی شکست‌خورده با کودتای ۱۳۳۲ و نسل جدیدی از افراد چپ که راه سیاسی و عملی دیگری را با الهام‌گیری از گونه‌های مبارزاتی غیرسنتی شورویایی برگزیده بود،

۵) مشاهدات دقیق رفتار افراد و گروه‌ها و جوامع روستایی و شهری،

۶) تحصیلات تخصصی در روان‌پزشکی، و

۷) استعداد شگرف نبوغ‌آمیز در داستان‌پردازی همراه با حساسیت بسیار زیاد سیاسی و دغدغه‌های اجتماعی،

با توانایی شگفتی به خلق داستان‌هایی ژرف و تأثیرگذار، با شخصیت‌پردازی‌های شگفت‌انگیز و ترسیم دنیاهای روان‌شناختی و اجتماعی پیچیده انسان‌ها،  پرداخت، که از ترکیب انتقاد اجتماعی با فرم‌های نوین ادبی ابتکاری و زبان ساده و دستیافتنی برای بیشترین شمار خوانندگان برخوردار بودند.

چهار. ساعدی، که شخصیتش در مقطع کودتای ۲۸ امرداد و پس از آن تکوین ‌یافته بود، با گذراندن آزمون‌های گوناگون در نویسندگی و کنشگری سیاسی از دوران دبیرستان تا دانشگاه، بر بافتار تداوم پیوند روشنفکری ناسازمانی با جریان‌های روشنفکری چپ، از اوایل دهۀ۱۳۴۰ و دهۀ ۱۳۵۰ هجری شمسی به جایگاه یک نویسندۀ کم‌نظیر، و عضو کوشای کانون نویسندگان ایران - چونان مهم‌ترین نهاد روشنفکری غیرحزبی تأثیرگذار در استبدادستیزی و آزادی‌خواهی – در تصویرگری جامعه، و نقد شرایط تبعیض‌آمیز و نهاد سیاسی مسبب آن دست یافت.

پنج. چیرگی نگرش سیاسی، که میراث خانوادگی، نتیجۀ دوستی با نویسندگان مبارزی چون صمد بهرنگی، و فراوردۀ حضور در میان طیف نگرش‌های ریشه‌دار در چپ‌گرایی پساکودتایی، از آل احمد تا به آذین و شاملو، بود، ساعدی را به یکی از تندروترین نویسندگان مخالف استبداد رژیم شاهنشاهی تبدیل کرد، و روان‌پزشکی و نویسندگی او به تیغ تشریح روان افراد و شرایط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی روستایی و شهری ایران، و به نیزۀ نبرد با عوامل پدیدآورندۀ آن شرایط، متبلور در دربار و وابستگان لشکری و کشوری آن، تبدیل  شدند.

شش. کسانی که سال‌های نوجوانی و جوانی جستجوگرانۀ خود را عطشناکانه در چهارراه پرحادثۀ جریان‌های گوناگون روشنفکری دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ گذرانده‌اند، تجربۀ شورانگیز مشاهدۀ ورود توفانی پیوستۀ آثار گوناگون ساعدی به فضای ادبی را به یاد دارند.

باید با برخورداری از حسیاسیت سیاسی در آن فضا زیسته باشی تا

الف) از آن حجم سترگ نشر داستان و نمایشنامه و شنیدن خبر اجراهای آن همه نمایش در کنار اجرهاای آثاری از اکبر رادی، بهرام بیضایی، عباس جوانمرد، بیژن مفید، و اسماعیل خلج، نه تنها در پایتخت بلکه حتّا در شهری چون اراک (به همت معلم روشنفکری چون ولی‌الله شمشیربندی)، سرمست شده باشی و

ب) از سر کینه نسبت به عوامل واقعی یا ناواقعی بی‌عدالتی و تبعیض گوناگون برای آثار ساعدی هورا کشیده باشی و

پ) با آن همه خشم ساعدی، ولو در مواردی نابینا، همدلی نشان داده باشی تا

۱) با معیارهای درست یا نادرست امروزی به آثار ساعدی و رفتار او ننگری و

۲) انفعال عده‌ای از تحصیلکردگان دانشگاهی و غیردانشگاهی و دلدادگان حزب ایران نوین یا مردم یا رستاخیز یا نوگرایی‌های اعضائی از دربار را بهترین رفتار درست و عقلانی ندانی و

۳) اگر در انقلاب ۱۳۵۷ شرکت داشته‌ای، علیرغم این احساس درست یا نادرست که مردم ایران از چاله به چاه افتاده‌اند، با احساس پشیمانی و توبه کفش بر گردن نیفکنی و به پابوس نگهبانان ساختار نظام حکومتی سرنگون‌شده نروی و «العفو، العفو» نگویی، و

۴) در فحاشی به ساعدی‌ها اصول اخلاق نقد را زیر پا نگذاری.

هفت. آثار ساعدی فزون بر لذتبخشی ویژۀ آثار ادبی، در توصیف و حتا در یاری‌رسانی به تحلیل و تبیین شرایط اجتماعی و روان‌شناختی گروه‌ها و اقشار و طبقاتی از انسان‌ها در دوران‌های بحرانی فردی و اجتماعی به کار می‌آمدند کار می‌آیند، هرچند برخی از درونمایه‌های آن‌ها زمانه‌ای یا بومی‌اند و شاید در زمان‌ها و مکان‌های دیگری موضوعیت خود را از دست بدهند. ژرفای روان‌شناختی بازنمایی شخصیت‌ها و تأکید بر رنج‌های اجتماعی همراه با تصاویری آمیخته با گونه‌هائی از واقع‌گرایی جادویی در قالب برخی فرم‌های نو در ادبیات ایران بی‌پیشینه بودند.

 هشت. البته باید گفت که برخی از آثار ساعدی در مواردی

۱) گرفتار کاستی‌ها و لغزش‌های کلامی‌اند، که برخی از آن‌ها را می‌توان نتیجۀ شتابزدگی یک جان سرشار در آفرینندگی هر چه بیشتر و نبود فرصت بازنگری و ویرایش احتمالی دانست؛

۲) بیش از اندازه به شرایط اجتماعی و سیاسی زمان خود در انضمامی‌ترین و یگانه‌ترین وضعیت تکرارناپدیر احتمالی در زمان‌ها و مکان‌های دیگر وابسته‌اند، چنان که ممکن است برخی از آثار او جذابیت و درک‌پذیری خود را برای خوانندگانی در زمان و مکان دیگر از دست دهند؛

۳) فاقد نگرشی عقلانی در تحلیل و تبیین دقیق روان‌شناختی و جامعه‌شناختی و سیاسی اشخاص و شخصیت‌ها و رفتارها و رویدادادها و جوامع مطرح‌شده در آن آثارند؛

۴) بیش از اندازه دچار احساسات و سوگیری و نگرش رمانتیک به قهرمان‌های خود از یک‌سو و رادیکالیسم و پرخاشگری و خشونت غیراصولی، مبتذل، و نامطلوب در برابر ضدقهرمان‌های خود از سوی دیگرند؛

۵) گرفتار تکرار و یکنواختی در فرم‌‌اند.

نُه. بااین‌همه، ساعدی نه تنها یک نویسنده بزرگ ماندگار در تاریخ ادبیات کشور، بلکه یک نویسندۀ متعهد در آمیزه‌ای از واقع‌گرایی سوسیالیستی و نگرش سارتری بود که در تاریخ و جعرافیای سیاسی ویژۀ جهان سومی آن روزگار به یک روشنفکر متعهد زمانه تبدیل شد که هم به حقیقت تعهد داشت و هم به نقد وضع موجود و کنشگری سیاسی برای تغییر اصلاحی یا انقلابی در نظام حکومتی می‌پرداخت.

ده. انتظار می‌رود همگان، به‌ویژه طیف رنگارنگ مخالف انقلاب ۱۳۵۷، با برخورداری اندکی عقلانیت انتقادی بپذیرند که

الف) در وقوع هر انقلابی دو جبهه از نیروهای منفی و مثبت عمل می‌کنند،

ب) معمولاً وقوع انقلاب‌ها گریزناپذیر است به‌گونه‌ای پس از گذر از یک آستانۀ ویژه هیچ تغییر اصلاحی قادر به رفع بحران نیست و به‌ناگزیر انقلاب پدید می‌آید؛

پ) وقوع انقلاب لزوماً به معنای رفع شایستۀ بحران پدید آمده نیست؛

ت) شخص شاه، نهاد سلطنت مطلقه، دربار، و وابستگان به شبکۀ بهره‌گیر از نظام شاهنشاهی و پاسدار آن - از دستگاه‌های امنیتی و نظامی و انتظامی تا بوروکراسی آن - به عنوان مجموعۀ نیروهای منفی نقش مهمی در برانگیزش جنبش انقلابی داشتند؛

ث) در میان جبهۀ نیروهای مثبت انقلاب روشنفکران و در رأس آنان طیف نویسندگان وابستۀ مستقیم و نامستقیم به کانون نویسندگان ایران، با چیرگی رنگ چپگرایی در آزادی‌خواهی و عدالت‌جویی و استبدادستیزی، مهم‌ترین نقش را در میان خرده‌بورژواری تحصیلکردۀ شهری، به‌ویژه معلمان و کارمندان و دانشگاهیان، ایفا کردند.

یازده. چنین بود  که کسی چون ساعدی می‌بایست در اندیشه و نوشتار و گفتار و رفتار حتّا به رادیکالیسم سیاسی چپگرایانه گرایش یابد، گرایشی که نزد بیشترین شمار اعضا و هواداران کانون نویسندگان وجود داشت و نه تنها تا سرنگونی نظام شاهنشاهی بر شدت آن افزوده شد، بلکه به پس از انقلابی که کمابیش در پیروزی آن نقش داشتند گسترش یافت. 

دوازده. به‌آسانی می‌توان برجستگی چهرۀ ساعدی در میان این بخش از جبهۀ نیروهای مثبت انقلاب را تبیین کرد. بی‌هیچ داوری مثبت یا منفی می‌توان طبیعی دانست که این بخش از جبهه با حساسیت‌های ویژه‌ای که داشت چگونه بیش و پیش از هر بخش دیگر روشنفکری غیرتشکیلاتی و ناوابستۀ سازمانی به جریان‌های چپگرا به اعتراض در برابر رفتارهائی از جریان‌های وابسته به حاکمیت جدید پرداخت، و با واکنش حاکمیت روبه‌رو شد.

سیزده. بدین‌سان ساعدی به‌ناگزیر از ایران رفت، همچنان به فعالیت‌های روشنفکری مخالفت با حاکمیت جدید، با هر کم و کیف مثبت یا منفی، پرداخت، و با توجه به میهن‌دوستی همیشگی و تحمل‌ناپذیری گسست پدید آمده با سرزمین مادری، که ساعدی هویت و موجودیت ادبی و روشنفکری خود را از آن گرفته بود، او همچون ماهی برون‌فتاده از آب جان و تن را چنان بر سنگلاخ و خار غربت کوبید که به‌راستی جوانمرگ شد.

چهارده. اینک به آن عده از مخالفان انقلاب ۱۳۵۷ که از عقلانیت انتقادی بایسته برخوردار نبوده‌اند، و تحت تأثیر سمپاشی کسانی که در جبهۀ وابستگان به سلطنت مطلقه، یعنی نیروهای منفی انقلاب، نقش مهمی در پیروزی انقلاب داشتند زبان و قلم به دشنام‌گویی به جبهۀ نیروهای مثبت انقلاب و کسانی چون ساعدی گشوده‌اند، باید گفت اگر به‌راستی از اندکی انصاف و انتقاد از خود و اخلاق مبارزاتی و میهن‌دوستی راستین برخوردار باشید می‌پذیرید که نه‌تنها هر اسائۀ ادب به ساعدی و سنگ زدن یا خدوفکنی‌ بر آینه‌ای که بازتاب‌‌دهندۀ ناراستی‌های پیش از انقلاب بوده است خطا است، بلکه به‌راستی هیچ استدلال یا توجیه عقلانی‌ای در کف دشنام‌گویی به مبارزان راستین پیش از انقلاب وجود ندارد.

پانزده. از این گذشته اندکی بیندیشید که

اولاً برخی از آثار ساعدی از شاهکارهای ماندگار ادبیات پارسی‌اند و هر ایران‌دوست و پارسی‌دوست راستینی باید آن‌ها را - جدا از نگرش سیاسی و ایدئولوژیک و نقد احتمالی به محتوای آن‌ها - ارج نهد، و

ثانیاً جان بی‌قرار مجروح ساعدی با همان حساسیت پیش از انقلاب و حتا با حساسیتی بیشتر در برابر برخی از رفتارهای حکومت برآمده از انقلابی که به‌هرحال در پدیدآمدنش نقش داشت نیز موضع‌گیری تند – درست یا نادرست - داشته است.

–––––––––––––––––

منبع اصلی: هم‌میهن

در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • ROY

    با اون صحبتش (ساعدی) که باید همه خانواده شاه فقید کشته می شدند مطمٸن شدم ... که به هیچ اخلاقیاتی پایبند نبوده