انجمن حجتیه و سیاست
تضاد انجمن حجتیه را با حکومت جمهوری اسلامی چگونه میتوان توضیح داد؟ فرشید سلیمی در این یادداشت استدلال میکند که این تضاد در اساس نه تضادی طبقاتی و نه ایدئولوژیک، بلکه تضادی سیاسی بوده است.
حسن افتخارزاده سبزواری که پس از مرگ محمود حلبی (۱۳۷۶-۱۲۷۹) بنیانگذار انجمن حجتیه، جانشین او شده بود در ۲۷ دی ۱۴۰۳ درگذشت.
انجمن حجتیه که در سال ۱۳۳۲ با هدف اعلام شدهٔ مبارزه با بهائیت تأسیس شده بود و تا انقلاب ۵۷ روابط نسبتاً خوبی با حکومت پهلوی داشت، پس از دورهای از مشارکت تنشآلود در حکومت جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۲ مجبور به انحلالِ رسمی شد، اما عملاً بهصورت شبکهای از محافل در سرتاسر کشور و طبق برخی روایتها تحت هدایت یک کمیتهٔ مرکزی به فعالیت ادامه داد. این گروه در دورهٔ زعامت افتخارزاده دوباره تاحدی به جمهوری اسلامی نزدیک شد و فضای بیشتری برای فعالیت بهدست آورد، با اینحال هرگز به مرحلهٔ فعالیت رسمی و کاملاً علنی بازنگشت.
پرسش این است که چرا انجمن حجتیه پس از انقلاب نتوانست پیوندی انداموار با جمهوری اسلامی برقرار کند؟ آنچنانکه مثلاً «هیأتهای مؤتلفهٔ اسلامی» به حزبی رسمی هرچند کوچک تبدیل شد که همیشه در صحنهٔ سیاست جمهوری اسلامی حضور داشته است. تضاد انجمن حجتیه را با حکومت جمهوری اسلامی چگونه میتوان توضیح داد؟ در این یادداشت استدلال خواهم کرد که این تضاد در اساس نه تضادی طبقاتی بود، نه ایدئولوژیک، بلکه کاملاً تضادی سیاسی بود.
انجمن حجتیه و طبقههای اجتماعی
تضاد انجمن حجتیه با جمهوری اسلامی از جنس تضاد طبقاتی نبود، چون طبقهٔ اجتماعی مسلط بر انجمن حجتیه با طبقهٔ حاکم بر ایران پس از انقلاب همپوشانی بسیار دارد. بهعبارتی اگر جمهوری اسلامی مبتنی بر طبقههای کارگر و خردهبورژوا، و اقشار و گروههای فرودست شهری، بازاری، دانشجو، بوروکرات، روحانی و نظایر آنها بود، پایگاه انجمن حجتیه نیز همین طبقهها و گروهها بود، گیریم با تفاوتهایی در وزن هر قشر و گروه.
انجمن حجتیه پیش از انقلاب در دانشگاهها فعال و دارای بدنهٔ دانشجویی بود؛ رهبرش لباس روحانیت بهتن داشت و از میان بازاریان و دیوانسالاران عضوگیری کرده بود. بنابراین بدنهای نسبتاً وسیع داشت و البته گرایش بیشتر به اقشار بالای جامعه هم در آن مشهود بود؛ چنانکه گفتهاند آنها در عضوگیری به این موضوع توجه داشتند و میکوشیدند از خانوادههای مهم و متمول عضوگیری کنند.[۱] اما این ترکیب طبقاتی و گرایش، تضاد انجمن حجته را با جمهوری اسلامی توضیح نمیدهد، زیرا هیأتهای مؤتلفه هم با همین گرایشها جذب جمهوری اسلامی شد.
انجمن حجتیه و رقابت سیاسی با جمهوری اسلامی
ریشهٔ تضاد انجمن حجتیه با نظام حاکم را باید در جای دیگری جست. مقامها و طرفداران جمهوری اسلامی بهتواتر اعلام کردهاند که ماهیت اختلافشان با انجمن حجتیه سیاسی بوده است. محور نقدهای اینان به انجمن همدستی با رژیم پهلوی و عدم همراهی با انقلاب بوده است. بهترین مثال، پیام مشهوری از آیتالله خمینی است که در آن بهصراحت به انجمن حجتیه تاخته و گناهاش را عدم مبارزه و بلکه همراهی با رژیم پهلوی دانسته است.[۲] هاشمی رفسنجانی هم دربارهٔ درگیری «نیروهای خط امام» با انجمن حجتیه در دورهٔ پیش از انقلاب گفته آنها مبارزه با رژیم را برای اعضای خود ممنوع کرده بودند و با جذب جوانان مذهبی میدان مبارزه را خالی میکردند. [۳] در واقع انجمن حجتیه رقیب سیاسی مذهبی پیروان خمینی بوده است.
درمقابل، حجتیهایها بیشتر تمایل داشتهاند تضاد سیاسیشان را با جریان خمینی انکار کنند یا کمرنگ جلوه دهند. راهحل آنها برای این منظور ادعای غیرسیاسیبودن بوده است. درواقع آنها میاندیشیدند که به صورت منطقی تنها یک گروه سیاسی میتواند برای نظام حاکم خطر سیاسی داشته باشد، پس باید غیرسیاسی بمانند تا از امنیت و فضای فعالیت برخوردار باشند. از این رو، آنها در قبل و بعد از انقلاب، همیشه روی ماهیت غیرسیاسیشان تأکید میکردند تا نگرانی حکومت را برنینگیزند. تا جایی که موضوع عدم دخالت در سیاست در مرامنامه انجمن در زمان تأسیس آن درج شده بود و شرط عضویت در آن تعهد به عدم فعالیت سیاسی بود.[۴] اما چرا این راهبرد که پیش از انقلاب جواب میداد پس از انقلاب کار نکرد؟ پیش از پاسخ به این پرسش، ابتدا خود ادعای غیرسیاسیبودن انجمن را بررسی کنیم.
حجتیه، یک نهاد غیر سیاسی؟
اول از همه اینکه محمود حلبی، مؤسس انجمن، سابقهٔ فعالیت سیاسی شناختهشده را پیش از کودتای ۳۲ در کارنامه دارد.
او در کنار محمدتقی شریعتی و آخوندی بهنام عابدزاده، از متحدان نهضت ملی در مشهد بوده است، البته با گرایش بیشتر به طیف کاشانی تا مصدق. پس از کودتا و فضایی که وجود هرگونه تشکیلاتی ممنوع شده بود، گفتهاند که محمود حلبی با کنار کشیدن از سیاست توانست انجمن حجتیه را با هدف مبارزه با بهائیت تأسیس کند. اما تناقض ادعاهای انجمنیها همینجا روشن است. چطور میتوان مبارزه با یک اقلیت دینی و اجتماعی را فعالیتی غیرسیاسی دانست؟[۵]
سیاسی بودن انجمن حجتیه را میتوان در دو سطح بررسی کرد. در اساسیترین سطح، هر رابطهٔ اجتماعی، سیاسی است؛ رابطهٔ هر فرد با فردی دیگر با هر هدفی که باشد از آنجا که مشتمل بر اثرگذاری و اثرپذیری است، سیاسی است. از همین رو است که رابطهٔ زناشویی، رابطهٔ کارگر و کارفرما، یا رابطهٔ امام جماعت و نمازگزاران را در اساس رابطهای سیاسی میدانیم.
بر این اساس، تشکیل هر انجمنی با هر هدفی در اساس یک اقدام سیاسی است و انجمن حجتیه به این معنا همواره سیاسی بوده است. در سطحی دیگر، هر فعالیت یا گروهی که معطوف به دولتسازی یا مشارکت در حکومت بر یک کشور باشد بهمعنی اخص سیاسی است. انجمن حجتیه پیش از انقلاب برای اینکه بتواند در سطح نخست فعال باشد، از فعالیت سیاسی در سطح دوم، یا بهمعنی اخص، تا حد زیادی پرهیز میکرد. حجتیه هیچ جاهطلبیای برای بهدست گرفتن قدرت نشان نمیداد و حکومت پهلوی از این بابت نگران آنها نبود. بنابراین در دورهٔ پس از کودتای ۲۸ مرداد و سپس خرداد ۱۳۴۲ که فضا برای کار تشکیلاتی بسته بود، انجمن توانست فعالیت کند.
اما در همین سطح دوم هم انجمن حجتیه کاملاً غیرسیاسی نبود چرا که به تلاش برای بازشکلدهی به حکومت پهلوی ادامه میداد. آنها همواره معطوف به حکومت بودند و اینکه چه کسانی در حکومت پهلوی مشارکت داشته باشند برایشان مهم بود و این مطلب در مطالبات همیشگی آنها از حکومت برای راه ندادن بهائیان به مناصب حکومتی قابل مشاهده است. بهعلاوه در برههای که اعتراضات انقلابی اوج گرفته بود، حتی سال ۵۷، حجتیه با مشارکت نکردن در انقلاب ترجیحات سیاسی خود را نشان میداد: برای آنها فرق میکرد که چه کسی حاکم باشد. تمایل انجمن حجتیه به مشارکت در حکومت در فردای انقلاب با روشنی بیشتر قابل مشاهده است. آنها خواستار سهمی در حکومت جمهوری اسلامی بودند و وقتی علناً نمیتوانستند در حکومت مشارکت کنند، با کمک شبکهٔ نیمهمخفیشان در تا حدودی در نظام جدید وارد شدند. همینجا ترس حکومت برانگیخته شد.
مساله ایدئولوژی و انجمن حجتیه
انجمن حجتیه بهلحاظ اندیشه و عمل سیاسی، پیش از انقلاب در ادامهٔ سنت چند قرنهٔ شیعهای قرار داشت که چون دستش از حکومت کوتاه بود، مسألهٔ حکومت را به ظهور امام موعود واگذار کرده بود؛ حکومت موجود را غاصب حق امام معصوم میدانست، و درعینحال با آن درگیر نمیشد، که چنین ظرفیتی هم نداشت، بنابراین بهنوعی همدستی با حکومت برای بقای خود رو میآورد.
بهعبارتی مبنای مادی اندیشهٔ سیاسی شیعه، ضعف سیاسی همیشگیاش بود. اما روحانیون شیعه از حوالی انقلاب مشروطه نشان داده بودند که از قدرتی بیسابقه برای دخالت در سیاست برخوردار شدهاند. حکومت رضاخان وقفهای در جولان دادن روحانیون بود که دیری نپائيد. وقفهٔ بعدی قرار بود پس از کودتای ۳۲ رقم بخورد. انجمن حجتیه در انسداد سیاسی پس از کودتا تأسیس شد اما با قدم گذاشتن در مشی تشیع سنتی پیشامشروطه توانست فعالیت کند.
در مقابل، جریانی از روحانیون هرچه گذشت مبارزهجوتر شدند و بسیار از مبارزهجویی مراجع تقلید شیعه در دورهٔ مشروطه فراتر رفتند. گروه نواب صفوی و بعدتر جریان آیتالله خمینی محصول این دوره بودند. در برههٔ انقلاب، تفاوت رهبری انجمن حجتیه با خمینی که دیگر رهبر تثبیتشدهٔ انقلاب جاری بود این بود که خمینی میدانست که شرایط برای سرنگون کردن رژیم و تشکیل حکومت اسلامی مهیا است. رهبر حجتیه که این را درنیافته بود روی اسب بازنده بلکه مُرده شرط بست. انجمنیها تازه پس از انقلاب افق حکومت اسلامی را دیدند؛ زمانی که دیگر دیر شده بود. آنها به اسناسنامهشان متممی اضافه کردند و ولایت فقیه را بهشکلی پذیرفتند تا بتوانند سهمی از حکومت بگیرند. اینکه اختلاف انجمن حجتیه با رهبر جمهوری اسلامی و پیروانش در اساس ایدئولوژیک نبود را از همین تعدیل مرام سیاسی میتوان دریافت. اختلاف ایدئولوژیک وجود داشت اما درنهایت تعیینکننده نبود و قابل رفعورجوع بود.
جمهوری اسلامی از همان ابتدا دست رد به سینهٔ انجمن نزد و از تشکیلات آنها برای سرکوب و حذف مخالفان استفاده کرد. ازجمله اینکه انجمن بهدلیل کار اطلاعاتی و افراد نفوذیای که بهداخل بهائیان فرستاده بود اطلاعاتی از آنها داشت که در اختیار حکومت جدید قرار داد. آنها همچنین از شبکهٔ خود برای حذف گروههای چپ از کارخانهها، دانشگاهها و ادارات استفاده کردند. حذف خود انجمن تنها در زمانی اتفاق افتاد که نظام تازه دیگر به خدمات آنها احتیاج چندانی نداشت.
اما جمهوری اسلامی انجمن حجتیه را بهعنوان یکی از اندامهای خود، بهصورت یک حزب رسمی یا تشکیلات مذهبی، حفظ نکرد. چرا؟
یکی از پاسخها میتواند بدبینی شخص خمینی به انجمن باشد که در گفتهها و مواضع تند او علیه انجمن قابلمشاهده است. اما این بدبینی را نباید به مواضع فردی و کینههای شخصی افراد تقلیل داد، که شاید بیتأثیر هم نبوده باشند. در انجمن حجتیه بهطور بالقوه عنصری خطرناک برای جمهوری اسلامی وجود داشت: آنها قصد داشتند با حفظ استقلال در جمهوری اسلامی مشارکت کنند و این شامل استقلال رهبری، استقلال مالی، و در یک کلام استقلال تشکیلاتی میشد. یعنی از نظر اعضای انجمن، رهبر معنوی و سیاسی آنها شخص محمود حلبی بود. البته حلبی به خمینی ابراز وفاداری کرده بود؛ اما پذیرش خمینی و جمهوری اسلامی در نزد حجتیهایها مستقیم نبود بلکه بهواسطهٔ رهبرشان بود. خمینی چنین رابطهای را نمیتوانست قبول کند. همانطور که جمهوری اسلامی این استقلال را برای هیچ سازمان و حزبی تحمل نکرد. حزب توده هم به خمینی ابراز وفاداری کرده بود و درعمل به تحکیم نظام اسلامی کمک کرد. اما حزب توده منطق خودش را داشت که میتوانست در شرایطی دیگر در تضاد مستقیم با سیستم ولایت فقیه قرار گیرد. جمهوری اسلامی خودآئینی هیچ گروهی را تاب نمیآورد و با این ویژگی الزاماً باید سرکوبگر و انحصارطلب میشد؛ خودآئینی ملل را تاب نیاورد و به جنگ جنبشهای ترکمنصحرا و کردستان رفت؛ یا خودآئینی سازمانهای مارکسیستی را تاب نیاورد و همهٔ آنها را بهنوبت متلاشی کرد. پس خودآئینی اقلیتهای دینی و سازمانهای مذهبی مانند جامعهٔ بهائی و انجمن حجتیه را هم تاب نیاورد.
انجمن حجتیه پس از اعلام تعطیلی هم به فعالیت ادامه داد. آنها در دورهٔ رهبر دوم جمهوری اسلامی سعی کردند به نظام نزدیکتر شوند. گفته شده حسن افتخارزاده را محمود حلبی پیش از مرگش بهعنوان رئیس شورای ادارهٔ انجمن انتخاب کرده بود؛[۶] کسی که از خودش کمسروصداتر و بیحاشیهتر بود. این انتخابی در مسیر نزدیکترشدن به نظام بود. در دورهٔ افتخارزاده انجمن حجتیه سازماندهی مجدد شده و در قالب حلقههای آموزشی غیررسمی دوباره گسترش یافته است. انجمن اینبار با فراموش کردن خیالات مشارکت در حکومت و بازگشت به سنت تسلیم و رضای شیعهٔ عصر غیبت توانست دوباره فضایی حداقلی برای فعالیت بهدست آورد.
پانویس:
[۱] ن. ک. باقی. عمادالدین. ۱۳۹۱. «حزب قاعدین زمان» در تاریخ ایرانی. ۹ آبان ۱۳۹۱. بازیابی در http://tarikhirani.ir/fa/news/2735
[۲] خمینی، روحالله. ۱۳۶۷. «پیام به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ائمه جمعه وجماعات» در صحیفهٔ امام. جلد ۲۱. صفحهٔ ۲۸۱
[۳] «انجمن حجتیه، اجازه استفاده از وجوهات جهت مبارزه با بهائیت»، دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله خامنهای. https://khl.ink/f/13454
[۴] ن ک. باقی. همان.
[۵] ادعاهایی وجود دارد مبنی بر اینکه حجتیه در سرکوب بهائیان از پشتیبانی حکومت پهلوی بهره میبرده است. ن. ک. بینا. ۱۴۰۳. «انجمن حجتیه چه بود و نیروهای انقلابی چه نسبتی با آن داشتند؟» در مرکز اسناد انقلاب اسلامی. ۳۰ دی ۱۴۰۳. بازیابی در https://irdc.ir/0002ZJ؛ همچنین مدخل «بهائیان در حکومت پهلوی» در ویکیپدیای فارسی، به نقل از:
Hosey, David .2008. “The Baha'is of Iran: History of Repression, Story of Resistance.” International Studies Review, Washington Collage.
[۶] اقتصاد ۲۴. ۱۴۰۳. «سیدحسن افتخارزاده سبزواری؛ رهبر فقید انجمن حجتیه کیست؟» در اقتصاد ۲۴. ۲۷ دی ۱۴۰۳. بازیابی در https://eghtesaad24.ir/fa/news/280048
نظرها
ایراندوست
انجمن حجتیه از طریق رژیم پهلوی و ساواک برای رادیکالیزه نشدن جوانان در گروههای افراطی مذهبی یا چپ ایجاد شد. به احتمال زیاد استراتژیستهای خارجی هم در این پدیده دست داشتن، از طرفی فرقه بهائی بعنوان یک جریان مدرنیست و طرف بظاهر مخالف آن حجتیه بنام سنت و محافظهکاری، سازماندهی شدند. گویا خمینی از میان حوزه، اطلاعات بیشتری مبنی بر وابستگی آنها به خارجی و دستگاه پهلوی دوم داشت و میدانست که به آنها نمیتواند اعتماد کند. پس از انقلاب بهمان ۵۷ آنها در دستگاههای اطلاعاتی و مراکز مهم دولتی و تجاری رخنه کردند و سعی در هدایت رژیم جمهوری اسلامی در مسیر اسلام ارتجاعی در داخل و سیاست معتدل خارجی داشتند ولی با نهیب خمینی ، بظاهر از مراکز قدرت کناره گیری کردند. با کنار زدن نهضت آزادی بازرگان که نوعی نکمتین اربکان (ترکیه) ایرانی بود و بعدها بنی صدر متوهم و متزلزل، کشور علنا بدست لژ اسد آبادی به رهبری مهدوی کنی، بهشتی و رفسنجانی افتاد و دنباله ماجرا.... ادامه دار است