شهری که با دستان خالی مردم ساخته شد، و زنی که «راه درخشان» او را کشت
۱۵ فوریه سیوسومین سالگرد قتل ماریا النا مویانو دلگادو است؛ یک زن آفریقایی ـ پروئی که زندگیاش بخشی مهم از تاریخ شهری است که در پرو با دستان خالی ساخته شد. به همین مناسبت، نادر تیف نگاهی میاندازد به زندگی او و داستان این شهر : وییا السالوادور.

وییا السالوادور در ۱۹۷۵ و تصویر ماریا النا مویانو دلگادو
وییا السالوادور کجاست؟ ماریا النا مویانو دلگادو که بود؟ نوشتههای زیادی درباره وییا السالوادور نیست. اندک فعالان حقوق زنان از ماریا النا مویانو دلگادو شنیدهاند، اما کمتر یادی از این زن آفریقایی ـ پروئی میشود. او کسی است که مائویستهای «راه درخشان» او را روز ۱۵ فوریه ۱۹۹۲ در وییا السالوادور به قتل رساندند.
نوشته پیش رو بر آن است تا عمدتاً با استفاده از یک فیلم مستند به نام «وییا السالوادور، آبادکنندگان بیابان» که مارینا پوگام و ژان ـ میشل رودریگو تهیه کردند و گفتوگوی اخیر نگارنده این سطور با دومی، شناختی از وییا السالوادور و ماریا النا مویانو دلگادو به دست دهد تا از سویی اراده مردم را برای ساختن شهری با دستان خالی ترسیم کند و از سوی دیگر در آستانه سیوسومین سالروز قتل ماریا النا، یادی از وی شود.
«شهر نجاتدهنده»
آمریکای لاتین در سالهای ۱۹۷۰ در آتش شورشها و کودتاها میسوخت. اگر ژنرال آگوستو پینوشه با همدستی «سیا» دولت سوسیال ـ دمکرات سالوادور آلنده را با خونریزی گسترده روز ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ سرنگون کرد، در پرو این ژنرال خوان ولاسکو الوارادو بود که روز ۳ اکتبر ۱۹۶۸ کودتا کرده بود و تا ۲۵ اوت ۱۹۷۵ به نام «رئیس دولت انقلابی» بر مسند قدرت ماند. او خود را حامی تودههای مردم معرفی کرد، اما کشاورزانی که شیفته شهرها شده بودند و کارگرانی که در لیما، پایتخت پرو، مبارزه میکردند، سرکوب میشدند. این «دولت انقلابی» خودخوانده از سرخپوستان، سیاهپوستان و دورگههای پرو گریزان بود. دولت الوارادو نه میتوانست و نه میخواست به مطالبات کارگران، کشاورزان، سیاهپوستان و سرخپوستان (ساکنان اصلی این سرزمین پیش از هجوم استعمار) پاسخ دهد. یکی از حقوق ابتدائی انسانها حق سرپناه و خانه است. حلبیآبادها در هر سو و به ویژه پیرامون لیما پدید میآمدند.
دولت الوارادو پس از هفتهها مبارزات مردم برای حق سرپناه، در ماه مه ۱۹۷۱ بخشی از آنان را روانه منطقهای در جنوب لیما کرد. هنگامی که نخستین گروه به آنجا رسید زمینی وسیع اما بایر را مشاهده کرد که حتا یک کلبه کوچک هم در آن نبود. زنی که نه ماهه آبستن بود، زیراندازش را روی خاک پهن کرد و همانجا نوزادش را به دنیا آورد. سی سال بعد پسرش شهردار وییا السالوادور شد. این زن گفت که در آن لحظه دریافت که شهر همانا او و مردمی هستند که با خودروهای نظامی به آنجا برده شدند. حق با او بود، در کمتر از یک هفته نزدیک به صدهزار نفر به منطقه آمدند. حس همبستگی در این جماعت چنان بود که چندی بعد نجاتیافتگان زلزلهای که در کوههای آند رخ داده بود نیز پذیرفته شدند. نام این شهر در همین لحظه انتخاب شد: «شهر نجاتدهنده».
نام خیابان اصلی وییا السالوادور «خیابان انقلاب» است، زیرا مردم در این خیابان راهپیماییهایشان را به مسافت بیست کیلومتر تا کاخ ریاستجمهوری در لیما طی میکردند و خواستار آب، برق، مدرسه و درمانگاه میشدند. مردم برای دسترسی به نخستین منبع آب باید یک ساعت راه میرفتند. بینانگذاران وییا السالوادور نمیخواستند شهرشان به یک حلبیآباد بزرگ تبدیل شود و آن را همبسته و برابر تصور میکردند. هر خانواده قطعهای زمین، برابر با دیگران، برای ساختن خانهاش به رایگان دریافت کرد و قرار گذاشته شد که هیچکس حق ندارد بدون توافق همسایگان قطعه زمینش را واگذار کند یا بفروشد. مردمی که به وییا السالوادور آمده بودند بنا را بر جلوگیری از سوداگری معاملات املاک گذاشتند.
ساخت و ساز و سازماندهی شهر به تدریج آغاز شد. زنی که در خردسالی آمده است به خاطر میآورد که نخستین رادیوی شهر بلندگوهایی بود که اطلاعرسانی و موسیقی پخش میکردند. برگردان بخشی از یک ترانه که از این بلندگوها پخش میشد چنین است:
شن و خاک سرنوشت ما بود/ ما رؤیا را در آن کاشتیم/ همه گواه هستند، خانههای ما از هیچ ساخته شدند/ کاه دیوارهای ما نگهدار عشق شد/ نسیم باد بهترین درمان خستگی و درد بود/ چون هیچ نداشتیم، همه چیز را ساختیم/ ما وییا السالوادور هستیم...
آندرس مالاتستا که نخستین رادیوی شهر را بنیانگذاری کرد، میگوید که در میان نخستین کسانی که به زمین بایری آمدند که بعدا شهر وییا السالوادور را ساختند علاوه بر کارگران و دهقانان چندین دانشگاهی و روشنفکر هم بودند و جامعهای گونهگون را شکل دادند. هیچ تفاوتی بین مردم بومی سرخپوست، سیاهپوستان، دورگهها و سفیدپوستان گذاشته نشد. ژان ـ میشل رودریگو، یکی از تهیهکنندگان مستند «وییا السالوادور، آبادکنندگان بیابان» که خود در آن زیسته است به نگارنده این سطور گفت:
در میان فعالان سیاسی و اجتماعی که جزو نخستین افرادی بودند که به این بیابان آمدند سه خط فکری دیده میشد: مسیحیان پیرو الهیات رهاییبخش که از ویژگیهای آمریکای لاتین است؛ مارکسیستهای غیرمائوئیست؛ و آنارشیستها.
رودریگو افزود:
بدیهیست که هر کدام از این اندیشهها با دیگری بر سر سازماندهی شهر جدید اختلافات جدی داشت، اما بر اساس یک توافق نانوشته تصمیم گرفتند که هیچیک برای برنامههایش به اصطلاح چوب لای چرخ دیگری نگذارد.
به باور رودریگو علت موفقیت بنیانگذاری وییا السالوادور همین بود. به نظر میرسد که گفتههای میشل ازکوئتا، از بنیانگذاران وییا السالوادور در همین راستاست. او میگوید که مردم از اعتماد به نفس بالایی برخوردار و خواهان تغییر بودند. او با نشان دادن آرمی که روی آن واژههای «جامعه شهری خودمدیریتی وییا السالوادور» نقش بسته است، میافزاید که مردم در جلسات با صدای بلند رؤیاهایشان را اعلام میکردند و مثلا میگفتند: «اینجا بیمارستان شهر را میسازیم، اینجا استادیوم ورزشی بنا میکنیم» و اکنون همه اینها وجود دارند. او میگوید همگان دست به کار شدند، مردم به جز ساختمانسازی و تأسیس شبکه برق در کارهای اداری هم شرکت میکردند. مالاتستا با افتخار باغ سرسبزی را با یک دریاچه مصنوعی نشان میدهد که به همت درختکاری دانشآموزان و تشکلات زنان و بازیافت فاضلاب ساخته شده است و میگوید که حتا مردم پایتخت باور نخواهند کرد که ما در وییا السالوادور چنین پارکی داریم.
شک نیست که زنان در راهاندازی وییا السالوادور نقش برجستهای داشتند. یکی از آنان الیسابت ئوبییوس است که مرکز ارتباطات مردمی را پی ریخت. وی داستان شکلگیری «جامعه شهری خودمدیریتی وییا السالوادور» را شرح میدهد. با امکاناتی اندک این جامعه چنان برساخته شد که تکتک ساکنان بتوانند در تصمیمگیریها شرکت کنند یا دستکم از آن مطلع شوند. این روش چنان مؤثر بود که نخستین کلاسهای درس کودکان فقط دو ماه پس از رسیدن اولین گروه مردم راهاندازی شدند و هنوز هم وییا السالوادور بالاترین درصد ساکنان باسواد تمام پرو را دارد. ئوبییوس میگوید که نخستین بار دولت پنج ماه دستمزد برای آموزگاران فرستاد و جامعه خودمدیریتی تصمیم گرفت تمام آن را در صندوق مشترکی بریزد و به صورت مساوی تقسیم کند.
نقشه وییا السالوادور روی تنها چیزی که در محل بود، ترسیم شد، روی خاک، اما ساده و کاربردی. سیصد و نود خانه یک محله است، هر محله دستکم یک مدرسه و یک کتابخانه و یک زمین فوتبال دارد. در هر محله قطعهای زمین برای باغچههای کارگری تخصیص یافت. به هر خانواده تکهای زمین داده شد تا عمدتا با صیفیکاری به تأمین نیازهای خود بپردازد. هر چند مردم شهر تصمیم گرفتند که یکسوم کل زمینهایی را که در اختیار گرفته بودند به کشاورزی اختصاص دهند، اما تأمین آب در این منطقه بیابانی یک معضل بزرگ بود.

تارنمای «منابع اقتصاد اجتماعی و همبسته» سال ۲۰۰۸ برپایی شهر وییا السالوادور را موفقترین تجربه یاری متفابل نامید و نوشت که در زمان کوتاهی ۲۶ مدرسه، ۱۵۰ مهد کودک و ۳۰۰ آشپزخانه اشتراکی ساخته و بیش از یکمیلیون و نیم درخت کاشته شد. این تارنما همچنین به صدها مددکار پزشکی اشاره کرد که از این خانه به آن خانه میروند. در همان سال وییا السالوادور نزدیک به ۳۰۰۰ انجمن محله داشت. این تارنما همچنین میافزاید که وییا السالوادور الگوی شهرهایی را که استعمار اسپانیا ساخته بود، کاملاً کنار گذاشت. در شهرهای استعماری میدان اصلی شهر را «میدان تسلیحات» مینامیدند و دورتادور آن مقر فرماندار، یک کلیسا، کاخ دادگستری و یک زندان وجود داشت، در حالی که در وییا السالوادور، به جای یک میدان اصلی، صدوبیست میدان وجود دارد که نشانگر عدم تمرکزگرایی و نماد اعمال دمکراسی در مقیاسی خرد و کوچک است.
روزی که پاپ متن سخنرانیاش را روخوانی نکرد
هنگامی که پرو در میانه سالهای ۱۹۸۰ در یک بحران ژرف اقتصادی فرو رفت، مردم وییا السالوادور نیز با مشکلات زیادی حتا برای تغذیه روبهرو شدند، اما توانستند با برپایی آشپزخانههای اشتراکی اندکی بر آن چیره شوند. زنی میگوید که این آشپزخانهها در سطح شهر راهاندازی شدند. مردم برای جمعآوری سیبزمینی و ماهی و دیگر اقلام به سمت مزارع مجاور میرفتند. این زن میافزاید که هر چند راه رفت و برگشت طولانی بود، اما هر روز هفت کامیون پر از سیبزمینی و ماهی و غیره به وییا السالوادور میرسیدند و هرگز به آنها و افراد دستدرازی نشد، در حالی که گرسنگان در مناطق دیگر به مغازهها حمله میکردند. پیشنهاد آشپزخانههای اشتراکی را سرخپوستان نجاتیافته از زلزله کوههای آند دادند که با آغوش باز در وییا السالوادور پذیرفته شده بودند. اما ژرفای بحران چنان بود که فقط آشپزخانههای اشتراکی نمیتوانستند آن را از میان بردارند و حتا تعدیل کنند. در این زمان بود که مبارزاتی علیه مسئولان دولتی شکل گرفتند. زنی به نام ماریا النا مویانو دلگادو در سازماندهی جنبش نقش برجستهای پیدا کرد و سخنگوی آن شد. ماریا فقط به انتقاد از دولتمردان نمیپرداخت و مردسالاری را حتا در خانههای وییا السالوادور محکوم میکرد. اندکی نپایید که نام ماریا در سطح ملی مطرح شد.
آندرس مالاتستا میگوید که ماریا به زنان گفت که وظیفهاشان در بچهداری و خانهداری و پخت و پز خلاصه نمیشود. آنان باید حق داشته باشند آزاد زندگی، کار و تحصیل کنند. مالاتستا میافزاید که ماریا النا مویانو دلگادو «فدراسیون مردمی زنان وییا السالوادور» (FEPOMUVES) را به یک تشکل تودهای تبدیل کرد. دولت وادار به اقدام شد و برای یک میلیون کودک در پرو شیر تهیه کرد. فدراسیون زنان وییا السالوادور با نزدیک به سیوپنج هزار عضو الگوی مبارزات زنان در سراسر کشور شد.
پاپ ژان ـ پل دوم در ژانویه ۱۹۸۵ به پرو آمد. هدف اصلیاش امر و نهی به مردم بود تا در اعتراضات علیه گرسنگی شرکت نکنند. او تصمیم گرفت در وییا السالوادور سخنرانی کند. نزدیک به یک میلیونونیم نفر از مردم محلههای فقیر لیما در تجمع شرکت کردند. دو هزار خبرنگار نیز حضور داشتند. آندرس مالاتستا میگوید که شایعه شده بود که پاپ میخواهد الهیات رهاییبخش را محکوم کند. او میگوید که به عنوان یکی از مسئولان شهر در چند متری پاپ بود و دید که در آخرین لحظات سخنرانی را که نوشته بود در جیبش گذاشت و به سخنان یک کارگر ساکن وییا السالوادور گوش فرا داد که از فقر و گرسنگی گفت. سپس پاپ بدون نوشته گفت که دولت باید هر آن چه در توان دارد انجام دهد تا مردم نان روزانه خود را داشته باشند. وی حتا افزود که نان یک حق است. اینجا بود که چند کشیش ساکن وییا السالوادور که پیرو الهیات رهاییبخش بودند و خود در اعتراضات شرکت میکردند اندکی احساس آرامش کردند. ژان ـ میشل رودریگو به نگارنده گفت که همین کشیشان پاپ ژان ـ پل دوم را مجاب کردند که هرگز سخنرانی را که آماده کرده است، روخوانی نکند. گفته میشود که یگانه فایدهای که سفر پاپ داشت شنیدن نام وییا السالوادور در سراسر جهان بود و این که مسئولان دولت مرکزی مدتی دست از سر ساکنان آن برداشتند.
وییا السالوادور در سال ۱۹۸۸ دست به ایجاد یک شهرک صنعتی هم زد که با یکی شدن پیشهوران شهر برپا شد و تولید موتورسیکلتهای سولکس را آغاز کرد. دستکم پانزده هزار نفر در سالهای ۲۰۰۸ - ۲۰۰۹ در این شهرک کار میکردند. این شهرک در حالی راه افتاد که در دیگر نقاط پرو شرکتها در پی بحران اقتصادی تعطیل میشدند. در همین سالها وییا السالوادور بیش از صد مدرسه و سه دانشگاه داشت. دانشآموزان و دانشجویان نمایندگانی در شورای شهر داشتند و مستقیما دو درصد بودجه خود را اداره میکردند.
راه درخشان و ترور ماریا النا مویانو دلگادو
یکی از ویژگیهای وییا السالوادور این شد که به پناهگاهی برای دهقانان فقیر کوههای آند تبدیل شد که از جنگ بین چریکهای مائوئیست راه درخشان و ارتش پرو میگریختند. این دهقانان بین این دو گیر افتاده بودند و هیچ نقشی در نزاع نظامیشان نداشتند. از سویی ارتش پرو روستاهایشان را با خاک یکسان میکرد و از سوی دیگر مائوئیستها مادران و پدرانشان را میکشتند. آنان شاهدان شکنجهها و قتلعامهای دو طرف بودند.

راه درخشان از ۱۹۸۶ تصمیم گرفت به پایتخت یورش آورد. کماندوهایش وارد محلات فقیر پیرامون لیما شدند. انفجار و قتل به امری روزمره تبدیل شد. ارتش پرو بهشدت پریشان شد، نیروهای پلیس به ویژه کسانی را که نقشی در انفجارات و قتلها نداشتند، دستگیر میکردند.
خطر جنگ بین راه درخشان و ارتش پرو در وییا السالوادور نیز حس شد. ماریا النا مویانو دلگادو در یک سخنرانی بینظیر از زنان خواست تا متحد و قوی باقی بمانند. او بر این باور بود که روزهای سختتری در پیش خواهند بود. راه درخشان مخالف آشپزخانههای اشتراکی بود و میگفت که برای پاسیو کردن مردم، شکمشان را سیر میکنند. ماریا در پاسخی بیبدیل گفت: «هیچکس نمیتواند با شکم خالی هوشمندانه بیاندیشد.» راه درخشان ماریا النا مویانو دلگادو را تهدید به مرگ کرد. چلا، بازیگر زنی که در وییا السالوادور زندگی میکند به خاطر دارد که نوازندگان و هنرمندان دست به برگزاری کنسرت و نمایش در خیابان زدند تا مردم از خانههایشان خارج شوند و مخالفت خود را با خشونت پوچی که بین راه درخشان و ارتش پرو در جریان بود، محکوم و همبستگی میان خود را تقویت کنند.
یک اتوبوس در برابر مرکز ارتباطات مردمی وییا السالوادور منفجر شد. مردم فریاد میکشیدند و پلیس تیراندازی میکرد. راه درخشان این اتوبوس را مملو از مواد منفجره کرده بود. آندرس مالاتستا میگوید که از نظر راه درخشان وییا السالوادور سدی برای پیشروی به سوی لیما بود و باید آن را میشکست. ماریا از راه درخشان دعوت میکرد که با چهرههای نپوشیده به وییا السالوادور بیاید و راهکارهای سیاسی خود را پیشنهاد کند. اما پاسخ راه درخشان گرفتن جان او بود. روز ۱۵ فوریه ۱۹۹۲ راه درخشان ماریا را به شیوهای وحشیانه ترور کرد. کماندوی راه درخشان ابتدا چند گلوله به ماریا شلیک کرد، سپس با پرتاب دینامیت جسدش را جلوی چشمان دو فرزندش تکهتکه کرد. ماریا در هنگام مرگ فقط ۳۴ سال داشت.

شرکتکنندگان در تشییع جنازه ماریا سیصد هزار نفر برآورد شدند. ژان ـ میشل رودریگو به نگارنده گفت که راه درخشان سالها بعد و فقط شفاهی از قتل ماریا ابراز تأسف کرد. ژان ـ میشل همچنین میگوید که مردم دلخوشی از مائوئیستهای راه درخشان نداشتند، با این حال بین آنان و پلیس و ارتش تفاوت میگذاشتند، اما بعد از قتل ماریا این وضعیت تغییر کرد و بسیاری از مردم مخفیگاهها و چریکها را لو میدادند. تنها برنده این قتل دولت بود، از طرفی زنی مبارز و سازمانده از سر راهش برداشته شده بود و از سوی دیگر نیروهای راه درخشان راحتتر به چنگش میافتادند. هر چند راه درخشان ماریا را کشت، اما افکارش همچنان زنده هستند. ماریا میگفت:
انقلاب زندگی و کرامت فردی و جمعی را تأیید میکند...انقلاب مرگ و تحمیل و تسلیم و تعصب نیست...انقلاب یک زندگی نوین است که مردم در آن با تشکلاتی که خود برپا کردهاند برای جامعهای عدالتطلبانه و در شأن انسان مبارزه میکنند... من برای صلح و عدالت اجتماعی به مبارزه ادامه خواهم داد.
سازمان امنیت پرو در ۱۲ سپتامبر همان سال ۱۹۹۲ موفق شد آبیمائل گوسمن، رهبر راه درخشان که خود را حزب کمونیست پرو میدانست دستگیر کند. افول راه درخشان تکرهبری آغاز شد. تشکل به چند شاخه انشعابی گرایید و گاهی برخی از منشعبان با یکدیگر زد و خورد نظامی و خونین کردند. جنگ چریکی راه درخشان با ارتش و نیروهای پلیس پرو هم با نتیجهای نزدیک به هیچ، اما با به جا گذاشتن هفتاد هزار قربانی عملاً پایان یافت. گوسمن به حبس ابد محکوم شد و سال ۲۰۲۱ در ۸۶ سالگی در بیتفاوتی مطلق مردم پرو در زندان درگذشت.
بر اساس آماری که دولت پرو در آغاز سال ۲۰۲۵ منتشر کرد، هم اکنون در وییا السالوادور ۴۴۲٬۲۹۲ نفر زندگی میکنند.
نظرها
نظری وجود ندارد.