آغاز زندگی بهعنوان یک زن در نامهای به دخترم
برگرفته از روزنامه تاگستسایتونگ آلمان
این جهان برای دختری که اکنون متولد میشود، چه در بر دارد؟ هفت مادر در هفت نامه به دخترانشان که تازه بهدنیا آمدهاند و یا تولدشان در پیش است، از دنیایی که پیش رو دارند نوشتهاند؛ از ویژگیهای زن بودن در جهانی مردسالار.

منبع: شاتراستاک
دختر عزیزم؛
چندان زمان زیادی باقی نمانده تا تو نخستین تجربه خشونتبار زندگیات را پشت سر بگذاری: تولد. با دردهای طاقتفرسا تو را به دنیا خواهم آورد و آنطور که میدانیم، برای تو نیز عبور از میان اندامهای من، نه آسان خواهد بود و نه خوشایند. حتی ممکن است آسیبزا باشد. این عمل خشن، بهنوعی آمادگی برای رویارویی با واقعیت سخت زندگی است.
البته در سالهای نخست، همه چیز را برایت راحت و دنج خواهیم کرد. تو مورد مراقبت و محبت قرار خواهی گرفت، هم از طرف من و هم از طرف پدر و خواهرت. روی زمین میغلتی، میخندی، شیر مینوشی و با غذایت بازی میکنی، برایت کتاب میخوانیم و با هم بازی میکنیم. سالهای زیادی طول خواهد کشید تا سیاست برایت اهمیت پیدا کند. تا بحران اقلیمی را درک کنی. تا از دختر بودن و زن بودن خود آگاه شوی. هرچند، احتمالاً این آخرین مورد، زودتر از آنچه دوست دارم رخ خواهد داد. تو خواهرت را با لباسهای ملکه برفیاش، کفشهای براق و گیرههای مویش خواهی دید. البته پسرها هم میتوانند تمام اینها را بپوشند و برخی هم میپوشند. ولی بیشتر پسرهایی که من میشناسم، چندان با پرنسسهای دیزنی همذاتپنداری نمیکنند.
اما چیزی که در مورد پرنسسهای دیزنی وجود ندارد، مسئولیت و گاه بار سنگینی است که بهعنوان یک زن در زندگی تحمل میکنی. به احتمال زیاد، اگر با مردان رابطه برقرار کنی، همیشه مسئول مسائل رابطه خواهی بود. مسئول ارتباطات. مسئول کارهای اجتماعی. و اگر خانوادهای تشکیل دهی، مسئول کارهای مراقبتی. تو کسی خواهی بود که بار ذهنی زندگی را تحمل میکنی، قرارهای پزشکی را تنظیم میکنی، برنامههای ملاقات را سازماندهی میکنی، هدیههای تولد را میخری، تعطیلات را برنامهریزی میکنی و ارتباطات را حفظ میکنی. افزون بر اینها، ممکن است حتی مجبور شوی مخارج خانواده را نیز تأمین کنی.
اگر چند یورویی هم برای بازنشستگی ناچیز مادرت باقی میماند، عالی میشد، اما هیچ فشاری نیست! (شوخی کردم) البته که فشار زیاد خواهد بود.
دختر عزیزم، نمیخواهم تو را بترسانم. زن بودن میتواند فوقالعاده هم باشد. مدیریت همه اینها احساس خوبی دارد. چیزهای زیادی هم در عوض دریافت میکنی. البته، نه از جامعه! انتظار قدردانی برای کارهای مراقبت [از خانواده] نداشته باش، این ناامیدکننده است. اگر میخواهی، برایش بجنگ. با خشم. با دندان و مشت.
منظورم این بود که در مورد روابط اجتماعی، چیزهای زیادی بهدست خواهی آورد. بهویژه روابط با زنان دیگر، چیزهای زیادی به تو خواهند داد. در مقایسه با روابط بین مردان، دوستیهای زنان اغلب تعهد و عمق کاملاً متفاوتی دارند. از این روابط میتوان نیروی فوقالعادهای بهدست آورد. از این روابطِ قوی، شبکهای شکل میگیرد که تو را حمایت و هدایت میکند. میتواند به تو شجاعت بدهد، کارها را آسانتر کند و به تو نیرو و سَبُکی ببخشد.
احتمالاً اولین رابطه از این نوع، رابطه با من خواهد بود. من تمام تلاشم را خواهم کرد تا این رابطه سرشار از گرمی، عشق و اعتماد باشد. و من برای آن خیلی هیجانزدهام.
مادرت.
***
گوزل قیزیم (دختر زیبایم)،
همیشه میدانستم که یک دختر خواهم داشت. این حرفها شعار نیست، تنها بیان این است که ما دو نفر به هم گره خوردهایم. من منتظر تو بودم، حتی قبل از اینکه بدانم تو وجود خواهی داشت.
تو هنوز یک سالت هم نشده، اما الان هم یک شخصیت واقعی هستی که با لحن، حرکات و حتی پنج کلمهای که بلدی، نشان میدهی که چه نظری درباره چیزهای اطرافت داری. امیدوارم همینطور با اعتماد به نفس و با قدرت مرزهایت را مشخص کنی، همینطور پرانرژی و واضح باشی. بهویژه بهعنوان یک دختر و یک زن. آرزو میکنم که بتوانم تو را در این راه تقویت کنم.
وظیفه تو نیست که همیشه مهربان، مطیع یا خوشایند دیگران باشی. اما اگر تجربهی تو شبیه تجربهی من باشد، احتمالاً بارها به تو القا خواهد شد که باید خودت را بیشتر با محیط وفق بدهی، نباید اینقدر پرخاشگر باشی، نباید اینقدر بلند آگاهیات را نشان بدهی. من میخواهم تو را در برابر این محدودیتها محافظت کنم.
با این حال شاید باز هم بخواهی مورد پسند باشی، بخواهی به جای هوشات، بهخاطر زیباییات تحسین شوی. این احساس را هم خیلی خوب میشناسم. من تو را به این خاطر قضاوت نمیکنم. میدانی چیست؟ برداشت شخصی من این است که تقلیل زنان به ظاهرشان به همان اندازه احمقانه است که زنان دیگر را بهخاطر اینکه میخواهند به معنای مرسوم زیبا باشند، قضاوت کنیم.
حالا شاید فکر کنی: مامان، این خطها را برای چنین چیزهای پیشپاافتادهای هدر نده! عمل کجاست، سیاست کجاست، چیزهای مهم کجا هستند؟ خُب، من این تجربه را داشتهام که در چنین موضوعاتی سیاست بیشتری نهفته است تا آنچه در نگاه اول بهنظر میرسد.
روزی خواهد رسید که متوجه خواهی شد در دنیایی زندگی میکنی که برای مردان ساخته شده است. این یک بیعدالتی غیرقابل تحمل است که تقریباً تمامی جنبههای زندگی تو را تحت تأثیر قرار خواهد داد و نمیتوانی از تأثیرات آن بگریزی. من نمیتوانم تو را از این [امر] محافظت کنم، و این من را بسیار ناراحت و عصبانی میکند. سعی میکنم نگاه تو را به نابرابریهای کوچک و بزرگ تیز کنم، همانطور که مادرم به من یاد داد. فریب نخوری و مهمتر از همه، اجازه نده خشمات را از تو بگیرند. زنان عصبانی خطرناک هستند، و این چیز خوبی است.
من نمیدانم آینده چه چیزی بههمراه خواهد آورد و دنیایی که تو در آن بزرگ میشوی چگونه خواهد بود. اگر بخواهی در این دنیا بجنگی، من از تو پشتیبانی خواهم کرد. اما دخترم، وجود تو بهعنوان یک دختر ترکیهای-آلمانی، خود امری سیاسی است. تو لازم نیست قهرمان دیگران باشی. نبردهای دیگران به هر حال بدون اینکه بخواهی به سمت تو سرازیر خواهند شد و روی تو اجرا خواهند شد.
پس نیرویات را تقسیم کن. جاهایی را پیدا کن که میتوانی با تمام وجود باشی. آدمهایی را پیدا کن که تو را درک میکنند و حمایتات میکنند. زندگیای برای خودت بساز که به تو اجازه دهد سالم و خوشحال باشی. همین به اندازه کافی سیاسی است. و مهمتر از همه: نترس. ارزشاش را دارد که با شجاعت به استقبال زندگی بروی. تو برای من عزیزترین چیز در این دنیا هستی.
مادرت
***

میلای عزیزم،
خیلی زیاد آرزوی تو را کرده بودیم، و وقتی تو و خواهرهایت را میبینم، سرشار از شادی و امید میشوم. شما زیبا، منحصر به فرد و خوب هستید. من از دیدن تصویر خانوادهمان و حتی بیشتر از آن؛ تصویر تو و بسیاری از دوستانمان که به اندازه ما رنگارنگ هستند، لذت میبرم.
فکر میکنم که آینده هم همین است: رنگارنگ، متنوع، شاد و با اعتماد به نفس! و ما بسیاریم! گاهی نمیتوانم درک کنم که چطور یک اکثریت بزرگ سیاسی، کاملاً متفاوت فکر میکند. چون مادر شما چهار دختر جادویی هستم، اغلب فکر میکنم که آینده زنانه است! همه اینها من را یاد پِتِر فوکس (خواننده، ترانهسرا، نوازنده و کارگردان موزیک ویدئوی آلمانی) میاندازد که دو سال است از «آینده صورتی» میخواند و حال و هوای مثبت زمانهی من را بیان میکند.
دقیقاً همین را برای تو آرزو میکنم: که بتوانی خودت باشی، خوشحال باشی، سیاه باشی، سفید باشی، زامبیایی باشی، آلمانی باشی، زن باشی و البته هر چیز دیگری که میخواهی باشی. من تمام تلاشم را میکنم تا تو را آنقدر قوی کنم که نتوانند تو را بترسانند یا محدودت کنند. فکر میکنم در خانوادهات نمونههای قوی برای این کار وجود دارد.
پدربزرگ و مادربزرگِ چک تو از جنگ جهانی دوم، جنگ سرد و کمونیسم جان سالم بهدر بردند. این دوران آنها را شکل داده است. پدربزرگ و مادربزرگ آلمانی-چک تو ترس زیادی از بازگشت یهودیستیزی و ناسیونالیسم داشتند. من احساس میکنم که نسل من تحت تأثیر شوک وحشتهای جنگ جهانی دوم و «تلاش برای بهتر شدن» قرار گرفته است. خیلی چیزها را میبینم که از زمان کودکیام بهبود یافتهاند: مثلاً آگاهی درباره نژادپرستیِ ساختاری، پذیرش نقشهای جنسیتی و تأثیر متفاوت و اغلب منفی آنها بر مردان و زنان، تعیین سرنوشت جنسی... همه اینها تنها در ۳۰ سال گذشته وارد گفتمان عمومی شدهاند.
پدر زامبیاییات به تو و خواهرهای تو، ایدهآل خانواده، کار تیمی در خانه و ارتباط با آفریقا — ریشهها و اجداد دوم تو — را نشان میدهد. دوران کودکی او تحت تأثیر پایان استعمار بریتانیا و جنبشهای آزادیبخش در جنوب آفریقا بود. زمانهی او هم پُر از امید و اعتماد به نفس بود.
حالا تو دقیقاً در زمانی به دنیا آمده و یک ساله میشوی که به نظر میرسد نفرت از خارجیها و نژادپرستی مانند زبانههای آتش در حال گسترش است و در جامعه نفوذ میکند. همین حالا رئیسجمهور آمریکا برنامههای حمایت از تنوع را دفن کرده است. امروز ترس در آلمان، اروپا و جهان در حال گسترش است. ترس مردم را به خودخواهی سوق میدهد. متأسفانه نژادپرستی و نفرت از خارجیها قطعاً مسئله تو خواهند بود. چیزی کاملاً جدید و هنوز مبهم و تهدیدآمیز نیز پیش روی تو قرار دارد: استفاده نادرست از هوش مصنوعی.
با وجود این، من سادهلوح نیستم، اما مثبت فکر میکنم. من آرمانگرا هستم؛ حتی اگر در این ماهها و هفتهها بسیاری پدیدهها ترسناک باشند. ترس نباید زندگی ما را در دست بگیرد. ایمان به حقوق بشر، برابری و آزادی همه انسانها، باید قویتر باشد. آرزو میکنم که شما خواهرها با هم متحد باشید و در برابر نفرت و پوپولیسم بایستید.
مادرت ـ که تو را بیشتر از هر چیزی در این دنیا دوست دارد.
***
فرشته من، خواهر پیروز،
این معنای نامی است که به تو دادهام. تو با باردار شدنم غافلگیرم کردی. انتظار نداشتم که تو بیایی، حتی اگر آرزو کرده بودم که تو را در خود حمل کنم. در یک پنجشنبهی زیبا و آرام، تو به دنیا آمدی. با حمایت خدا و دعای خیر مادرت، تو به این زمین با تمام شادیها و رنجهایش قدم گذاشتی. وقتی تو را در آغوش گرفتم، لحظه شادی بلافاصله به درد، غم و نگرانی تبدیل شد. چون من در برابر نژادپرستی ماماها بیپناه بودم. دوست داشتم تشویق و حمایت شوم و در آغوش گرفته شوم، مثل هماتاقی سفیدپوستم. او توجه پرسنل بخش را به خود جلب کرده بود اما من نادیده گرفته شدم.
تو خیلی ضعیف بودی که بتوانی از سینه من شیر بخوری. سینههایم نیز از شیرِ انباشتشده خیلی بزرگ شده بودند و درد میکردند. از پرستاران بخش درخواست کردم که به من کمک کنند و پمپ شیر برایم بیاورند. به من گفته شد که این امکان وجود ندارد، در حالی که پرستاران به هماتاقیام توضیح میدادند که چطور میتواند از پمپ استفاده کند. گریه کردم، همچنین از نگرانی برای وضعیت سلامتیام، چون سه روز بعد از سزارین هنوز هیچ پزشکی زخم من را بررسی نکرده بود.
روز ترخیص من قرار بود یکشنبه باشد. پزشک کودکان برای آخرین بار به دیدن ما آمد تا تو را معاینه کند. به او گفتم که شیر کافی ندارم. او از پرستار خواست که چند قوطی شیر برایم بیاورد تا بتوانم در خانه تو را تغذیه کنم. اما پرستار به پزشک شگفتزده گفت که بیمارستان دیگر شیر کافی ندارد. در کل بیمارستان نباید دو سه قوطی شیر باقی مانده باشد تا تو در چهارمین روز زندگیات گرسنه نباشی؟
خوشبختانه نتوانستیم یکشنبه بیمارستان را ترک کنیم، چون قرار بود دوباره روز دوشنبه تو را معاینه کنند. وقتی پرستاران در حال آمادهکردن من برای ترخیص بودند، به یکی از آنها درباره ناراحتی و نگرانیام گفتم. خوشبختانه در همان لحظه یک پزشک زنان در اتاق بود که با هماتاقیِ ممتاز من صحبت میکرد. او ناامیدی من را شنید و به سمت من آمد تا از حالم بپرسد. همه چیز را به او گفتم. این بار هم این پزشک متعجب شد، این تعجب بهدلیل گزارش بیمارستان بود که در آن نوشته شده بود زخم من پیش از این بررسی شده است؛ یک دروغ.
چیزی که من در بیمارستان تجربه کردم، به من نشان داد که رنگ پوستم یا بهسادگی اصالتم و اینکه از کدام سرزمین هستم، سبب شد که از سوی ماماها طرد شوم. همچنین به من نشان داد که نژادپرستی و بیگانههراسی در جامعهی ما روز به روز رو به افزایش است. این نگاه و طرد شدن از سوی اطرافیانم من را عمیقاً تحت تأثیر قرار میدهد. بله، گریه کردم، چون من هم به اندازهی هماتاقیام سزاوار احترام بودم.
افسرده بودم، اما شکسته نشده بودم. در سرزمینم میگویند: «آنچه تو را نمیکُشد، قویترت میکند.» هر روز یک نبرد است. مردم ممکن است تو را زمین بزنند، اما ما زمین نخواهیم خورد. آرزو میکنم راههایی که به روی من بسته بودند، برای تو باز باشند. آرزو میکنم تو معمار، پزشک یا مهندسی شوی که من نتوانستم باشم. آرزو میکنم راه تو با گلهای طلایی پوشیده شود، چون تو ارزش طلا را داری. همچنان روزهای خواهر بزرگترت، روزهای من و همه کسانی که به تو نزدیک هستند را روشن کن. همانطور که خواهرت روزهای ما را روشن میکند. مبارک باشی.
مادری که تو را دوست دارد
***

بت شِلی، دخترم،
در میانه بارداریام با تو هستم. دقیقاً الان رحم، تخمدانها و تخمکهای تو بهطور کامل شکل گرفتهاند. این یعنی من نه تنها تو، بلکه احتمالاً نوههای آیندهام را هم در خود حمل میکنم. این موضوع من را به یاد مادربزرگم میاندازد که او هم وقتی پس از اخراج از آلمان توسط نازیها، زندگی جدیدی را شروع کرد؛ من را در خود حمل میکرد. به یاد مادرم که تو را هم در خود حمل میکرد؛ در حالی که بیوقفه تلاش میکرد تا در اسرائیل جامعهای عادلانه برای نسلهای آینده بسازد. تو در برلین به دنیا خواهی آمد، بهعنوان فرزند یک مادر اسرائیلی و یک پدر آلمانی. تو حلقهای از یک زنجیره هستی.
اما تو فرصتهای بیشتری نسبت به هر زنِ پیش از خودت داری. آرزو میکنم بتوانی بهترین تصمیمها را برای خودت بگیری. این تصمیمها ساده نخواهند بود. دنیا برای افرادی مثل ما آسانتر نشده است. اما وقتی به زنجیرهمان فکر میکنم، مطمئنم که انتخاب تو عادلانه و درست خواهد بود.
با عشق ـ اِما
***
ادیت کوچولوی من،
در مسیر ماجراجویانهات از یک دختر کوچک به یک زن بالغ، برایت آرزو میکنم که سهم بزرگی از شجاعت داشته باشی. شجاعتِ اینکه به خودت، به حس درونت و به تصمیمهایت اعتماد کنی. اینکه بفهمی چه چیزی تو را خوشحال میکند، چه چیزی واقعاً تو را هیجانزده میکند و قلب کوچکت برای چه میتپد. و بعد برای آن بجنگی. شجاعتِ اینکه حرف بزنی، از خودت دفاع کنی و آشکارا آن را بیان کنی. اینکه وقتی چیزی برایت مهم است، از خودت حمایت کنی. خودت را کوچک نکنی و نگذاری دیگران هم تو را کوچک کنند یا از مسیرت منحرف کنند.
حتی اگر این راه با مسیر دیگران خیلی متفاوت باشد یا با عرفهای موجود در تضاد باشد، راه تو خواهد بود. با اراده و قدرتات، از مرزهای موجود عبور کن. در همین حال، آرزو میکنم که شجاعت یادگیریِ حدود مرزهای خودت را داشته باشی؛ آنها را با دقت درک کنی و از آنها دفاع کنی. اجازه نده تو را با خود ببرند، بلکه نیازهایت را بیان کن. بلند و روشن. بدن تو ابزار ذهن تو و کاملاً متعلق به خودت است. امیدوارم که آن را و در نتیجه خودت را بپذیری، به آن ارزش قائل باشی و با مهربانی با خودت رفتار کنی.
برایت آرزو میکنم که دوستانی مهربان با قلبی خندان پیدا کنی تا بتوانی با آنها تبادل نظر کنی، تجربه و رشد کنی. با آنها گروه تشکیل دهی تا با هم در برابر ایدهآلهای زیبایی موجود که تلقین میشوند، برنامههای سطحی تلویزیون، دنیاهای دروغین شبکههای اجتماعی و مقایسههای آنها، مادیگرایی و مصرفگرایی مقاوم باشید. حتی اگر اصلاً آسان نباشد. در برابر انتظاراتی که از تو بهعنوان یک زن وجود دارد مقاوم و آماده باشی: تشکیل خانواده، بچهدار شدن، انجام کارهای مراقبتی، رفتن به مرخصی والدین برای نگهداری از کودک، نگهداری از خانه و خانواده، مسئولیت بار ذهنی، کار پارهوقت پس از تطبیق کودکان با شرایط جدید، و به تعویق انداختن رشد خودت در کار.
تو، ادیت من، شجاعت این را خواهی داشت که تصمیم بگیری چه کسی را چگونه دوست داشته باشی، چقدر زندگیات رنگارنگ و متنوع باشد، چگونه لباس بپوشی، چگونه حرکت کنی، چگونه اوقات فراغتت را سپری کنی. تا در مسیرت خود را پیدا کنی. با صبر و شکیبایی. تا بتوانی به خودت بسنده کنی. همانطور که هستی. کامل.
مادرت
***

سرانجام اینجایی، مالوی کوچک من!
در طول بارداری مدام حدس میزدیم که دختر خواهی شد یا پسر. تصمیم گرفتیم که در لحظه تولد غافلگیر شویم. بیشتر از روی هیجان، چون پیشرفتهای پزشکی خیلی چیزها را قابل پیشبینی کردهاند. افزون بر این، میخواستیم تو بدون پیشداوری پذیرفته شوی و تا حد ممکن بدون انتظارات جنسیتی بزرگ شوی.
وقتی تو را به دنیا آوردم، میتوانستم خوشبختی را در دستانم نگه دارم و از کامل بودنت شگفتزده شوم. جنسیت تو در آن لحظه هیچ اهمیتی نداشت. حتی فراموش کردم که ببینم جنسیت تو چیست.
نامت بهطرز باورنکردنیای به تو میآید: مالو، جنگجوی شجاع و در عین حال صلحطلب.
بلافاصله مهر و عشقت بر دلم نشست؛ بدون هیچ قید و شرطی. این عشق مدام رشد کرده است و برایت آرزو میکنم که آن را نه تنها از من، بلکه از سوی همه کسانی که برایت مهم هستند، تجربه کنی. حالا که میدانم تو دختری، رابطهمان بسیار خاص است: مادر و دختر.
احساس میکنم که حالا بهتر میتوانم درک کنم که به چه چیزی نیاز داری. رابطهات با برادرت به نظر من بسیار نزدیک است، و رابطهات با من بسیار آشنا. حتی اگر بخواهم با شما دو نفر کاملاً یکسان رفتار کنم، باید اعتراف کنم که برایم تفاوت دارد. البته این بهمعنای بهتر یا بدتر بودن نیست! رابطه فقط متفاوت است.
حالا که این را میدانم، نمیخواهم آن را نادیده بگیرم. چون اصالتداشتن یکی از مهمترین اصولی است که میخواهم در تربیت تو رعایت کنم. به همین خاطر وقتی میتوانم اولین لباس رنگینات را بخرم جشن میگیرم. شاید بعضیها الان نگران شوند. چطور من بهعنوان یک مادر جوان و زن مدرن میتوانم چنین تفکرات کلیشهای را تأیید کنم؟ اما من مطمئنم که هویت تو با این چیزها تعیین نمیشود.
من حالا هم میتوانم بفهمم که تو کیستی، حتی بدون اینکه تو بتوانی لباسهایت را درک کنی. تو بامزه، متعادل و خوشحالی و نامت بهطرز باورنکردنیای به تو میآید: مالو، جنگجوی شجاع و در عین حال صلحطلب. دقیقاً همین را برایت آرزو میکنم: اینکه روی پای خودت بایستی و بجنگی و در عین حال دنیا را کمی صلحآمیزتر کنی.
اینکه هویتت را در قلب خودت داشته باشی و اجازه ندهی شرایط بیرونی، نظرات دیگران یا ظاهرت تو را سردرگم کنند یا فریبت دهند. اینکه توانایی نگاه کردن به پشت ظواهر را داشته باشی و نظر خودت را شکل دهی. اینکه راه خودت را بروی و دنیا را کشف کنی، بدون اینکه اجازه دهی حدومرزها تو را متوقف کنند. تو فوقالعادهای، دوستت دارم!
مادرت
نظرها
نظری وجود ندارد.